به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از فارس، اسماعیل منصوری لاریجانی محقق و نویسنده عرفان اسلامی میگوید که از کودکی به علوم دینی علاقهمند بوده منتها ابتدا سر از دانشگاه علوم پزشکی در آورده با این حال در دوران دبیرستان نوزده خطبه نهجالبلاغه به علاوه برخی از سورههای قرآن را حفظ کرده است.
وی در دانشکده الهیات دانشگاه تهران فلسفه و در دانشگاه امام حسین (ع) روابط بینالملل خوانده، چند سال در جبههها حضور داشته و خاطرات بسیاری از آن دوران به ویژه شرایط معمم شدنش در جبههها دارد، همچنین به توصیه فرزند امام خمینی(ره)، حاج احمد آقا به عرفان روی آورده است.
از اساتیدش میتوان به ابوالقاسم گرجی، آیتالله علامه حسنزاده آملی، حجتالاسلام شیخالاسلامی و غلامحسین ابراهیمی دینانی اشاره کرد. وی درباره علامه حسنزاده آملی میگوید 30 سال محضر ایشان بودم، ارتباط مرید و مرادی داشتیم من ریزخوار خوان احسان ایشان هستیم.
منصوری لاریجانی مدیر مسئول ماهنامه فرهنگ پایداری، استاد دانشگاههای امام حسین(ع) و مسئول مرکز دایرةالمعارف دفاع مقدس بوده است.
مجری برنامه تلویزیونی «معرفت» درباره ابراهیمیدینانی میگوید: ورود به دنیای استاد دینانی در ابتدا یک مقدار دشوار است اما ایشان روح بسیار لطیف و مهربانی دارند.
وی که سالیان دراز است شعر میگوید و حتی خود نیز دارای دیوان اشعار است، معتقد است که پس از انتشار دیوان اشعار امام خمینی (ره) تشویق شده تا اشعارش را جمعآوری کند.
منصوریلاریجانی یکی از افراد تأثیرگذار بر زندگیاش را شهید چمران میداند و درباره این شهید عارف میگوید: هنوز مناجاتهای ایشان در اعماق شب را به خاطر دارم.
از جمله آثار منصوری لاریجانی میتوان به «مثنوی محرم حقوق زن با نگرشی در سیره زهرا(س)»، «جلوههای ولایت در آثار امام خمینی(ره)»، «آفات و راهکارهای انقلاب اسلامی از دیدگاه شهید چمران»، «زن و دفاع در اسلام»، «مجموعه رسائل کلامی»، «عرفان سیاسی»، «تاریخ دفاع مقدس»، «ساحت ربوبی ولایت» و ... اشاره کرد.
مشروح این گپوگفت با اسماعیل منصوری لاریجانی را در ادامه میخوانیم:
لاریجان به دنیا آمدم اما تهران درس خواندم
*استاد بفرمایید در چه شهری و چه سالی متولد شدید؟
-من در رینه یکی از روستاهای شهر لاریجان در سال 1337 متولد شدم.
* تحصیلاتتان را همانجا آغاز کردید؟
-بله تحصیلات ابتدایی را آنجا خواندم، در روستاها آن دوران دبیرستان نبود بنابراین برای ادامه تحصیل به تهران آمدم و در مدرسه نظام مافی منطقه 13 تهران در رشته طبیعی که اکنون به آن رشته تجربی میگویند، مشغول شدم.
*بنابراین دانشگاه رشته انسانی درس نخواندید؟
-خیر ابتدا در رشته علوم آزمایشگاهی قبول شدم در انستیتو عالی علوم بیمارستانی سال 56 که الان در دانشگاه علوم پزشکی ادغام شده است.
تهران منزل برادرم ساکن شدم/ سال 60 به عضویت سپاه درآمدم
*استاد برای تحصیل تنها به تهران آمدید یا به همراه خانواده؟
- تنها آمدم خانواده در وطن لاریجان بودند، من به منزل اخوی بزرگترم آمدم که ایشان در هواپیمایی کشوری کار میکرد، برادری خوب و با محبت بداند. بعد از انقلاب در سال 62 که دانشگاهها پس از انقلاب فرهنگی بازگشایی شد در رشته الهیات دانشگاه تهران پذیرفته شدم، رشته قبلی را هم تا مقطع لیسانس خواندم و سپس رها کردم. بنابراین الهیات را از پایه آغاز کردم و سپس در سال 60 به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمدم.
*استاد چطور شد از طبیعیات به سمت الهیات سوق پیدا کردید؟
-من از دوران دبیرستان به علوم دینی علاقه شدید داشتم بنابراین در کنار دروس مدرسه، صرف و نحو و کتابهای دینی و قرآنی را نیز مطالعه میکردم.
19 خطبه نهجالبلاغه را در دوران دبیرستان حفظ بودم/ از کودکی به علوم دینی علاقهمند شدم
*این علاقه از طریق شخص یا استاد خاصی به شما منتقل شد؟
-بله یک معلم دینی اهل دل داشتم به نام آقای شریفی و همینطور آقای دلیلی که با ما فوق برنامه همکاری میکردند به طوریکه من در دوران دبیرستان نوزده خطبه نهجالبلاغه را از حفظ بودم این معلمان خوب تشویقم کردند خیلی از آیات قرآن را نیز حفظ کردم این بود که انگیزهام در زمینه دینی و قرآن بسیار بالا رفت و در این زمینهها همیشه نمرات خوب میگرفتم تا اینکه در دانشکده الهیات نیز با رتبه خوب قبول شدم.
عرفان را به توصیه فرزند امام خواندم
*پس از آن چطور ادامه تحصیل دادید؟
-در دوران تحصیلات دکتری من چون در سپاه بودم و جنگ نیز پایان حقوقی پیدا کرده بود بورسیه دانشگاه امام حسین (ع) شدم و برای اینکه قطعنامه 598 خوب اجرا شود، رشته حقوق روابط بینالملل خواندم. البته من پیش از آن فوق لیسانس فلسفه هم گرفته بودم بنابراین یک دکتری نیز در رشته عرفان اسلامی واحد علوم تحقیقات اخذ کردم البته این رشته برایم یک توفیق اجباری شد چون پس از ارتحال امام خمینی (ره) با تلاش یادگارشان حاج احمد آقا و حاجیه خانوم طباطبایی رشته عرفان اسلامی و امام خمینی (ره) در واحد علوم تحقیقات راه اندازی شد و من در این رشته هم دکترای عرفان اسلامی گرفتم.
از دوران دبیرستان صرف و نحو خواندم/ 6سال درس خارج مقام معظم رهبری را رفتم
*در کنار این فعالیت دانشگاهی حوزه هم تحصیل میکردید؟
-بله تا آنجا که در توانم بود از دوران دبیرستان صرف و نحو را شروع کردم خدمت استاد شریفی بعضی از علوم حوزوی را دنبال کردم. شش سال هم درس خارج مقام معظم رهبری را میرفتم.
*دروس عرفانی را در محضر چه کسانی گذراندید؟
-خدمت آیتالله حسنزاده آملی، آیتالله حکمتنیا و استاد شیخالاسلامی که فوقالعاده هستند، خواندم.
منزل برادرم را خارج از محدوده نام گذاری کرده بودند
*استاد منزل برادرتان که مستقر بودید در چه محلهای بود؟
-تقریباً نزدیک سه راه آذری محله فردوس یک منطقهای بود که به آنجا خارج از محدوده میگفتند که ساخت و ساز آنجا ممنوع بود و خیابانها آسفالت نبود و ...
*آن زمان برادرتان ازدواج کرده بود؟
-بله ایشان همسر داشتند من شش یا هفت سال با آنها زندگی کردم بعد که دیگر به سپاه آمدم ازدواج کردم و مستقل شدم. برادرم و خانم ایشان که دختر خاله بنده هستند بسیار مهربان و دلسوز بودند.
جنگ ایران و عراق باعث شد به سپاه بروم
*مشخص است. علت خاصی داشت که به سپاه رفتید؟
-خیر سپاه مظهر همه خوبیها بود و جنگ نابرابری که به ما تحمیل شده بود و امام به همه جوانان فراخوان داده بود، مشوقی شد تا سپاه بروم که بهترین نهاد نظام محسوب میشود و بهترین دانشجویان را به لحاظ کیفی و علمی در آن دوران جذب میکرد، اغلب مدیران نظام در سپاه تربیت شدند.
سرتیپ دو هستم
*درجه هم گرفتید؟
-بله بعد از جنگ به درجه ز نائل شدم.
2سال جبهه بودم/ گزارش جبههها را به امام خمینی میدادیم
*پس سابقه حضور در جبهه هم دارید، درست است؟
-بله دو سال در جنگ بودم و دوران پایان جنگ را در سازمان بازرسی ویژه فرماندهی کل قوا مشغول بودم که در آن دوران حاج آقا فلاحیان رییس سازمان بودند ما هم در مناطق جنگی بررسی میکردیم و از اوضاع جبههها خدمت امام خمینی گزارش میدادیم.
*مستقیم با امام خمینی (ره) در ارتباط بودید؟
-خیر ما گزارشها را تهیه میکردیم از طریق حاج آقا فلاحیان یا آیتالله هاشمی به سمع ایشان میرسید، البته من توفیق داشتم چند باری امام خمینی (ره) را از نزدیک ملاقات کنم.
*خاطرهای هم از دیدارتان با امام خمینی (ره) دارید که برایمان تعریف کنید؟
-بله البته من همیشه دلم میخواست که ایشان را از نزدیک ملاقات کنم بهرحال این آرزوی همه رزمندگان مشتاق بود بچهها هم در پایگاه شهید بهشتی یک بار که به عللی عملیات به تعویق افتاد، تقاضا کردند که امام خمینی (ره) را ببینند، این یک رابطه عاشق و معشوق بود پس از آن میسر شد که به خدمت امام خمینی (ره) برویم و در زمانی که صف دیدار با ایشان نزدیک میشد من ناخودآگاه ایشان را بوسیدم ایشان سرشان را بالا آوردند و من آن زمان تازه فهمیدم که این آرزوی زیارت امام چه بوده است، این دیدار برای من بسیار شیرین بود و هنوز در ذائقه من مانده است.
از من خواستند لباس روحانیت بپوشم/ گفتم به شرطی معمم میشوم که اذنی از سوی امام یا نمایندهشان باشد
*خاطرهای از دوران جنگ هم دارید؟
-بله من در چند پاتک جزیره مجنون حضور داشتم خاطره زیبایی که از جنگ دارم برای همان مرداد سال 65 است، تابستان گرمی بود و از عملیات هم خبری نبود، گفتم جایی بروم که بیشتر منطقه جنگی را حس کنم نیرو در آن منطقه زیاد بود، یک طلبه جوان هم تازه ازدواج کرده بود و خلاصه در تلاش بود که مرخصی برود من در آنجا سخنرانی کردم ایشان از بنده خواست که جایشان در جبهه بمانم تا بتواند مرخصی برود. حاج آقای اسکندری مسئول تبلیغات قرارگاه کربلا هم به من گفتند که حتما باید لباس روحانیت بپوشی من گفتم نه من همینطوری نمیپوشم چون میخواهم در لباس پاسدار باشم ولی ایشان گفتند اشکالی ندارد تأثیر لباس روحانیت بیشتر است ایام عید قربان و غدیر و محرم هم در پیش هست و ما نیاز به روحانی داریم.
بلد نبودم عمامهام را ببندم/ گفتم برقها را خاموش کنید عمامهام مشخص نشود
*استاد پس معمم بودید، درست است؟
-بله اما من آنجا گفتم به یک شرط معمم میشوم که یک اذنی از طرف امام یا نماینده ایشان باشد حاج آقای اسکندری از من پرسیدند که اگر حاج آقا موسوی جزایری اجازه بدهند، قبول داری؟ من موافقت کردم، حاج آقا موسوی استقبال کردند و خلاصه ما آنجا در لباس روحانیت ظاهر شدیم و همه تعجب کردند که من روحانی بودم، خلاصه یک خاطرهای دارم که عمامه من همان ابتدا خراب شد بعد از آن و من بلد نبودم که آن را ببندم صبح اول وقت بود و باید برای نماز میرفتم اما هر کار میکردم عمامهام را ببندم نمیتوانستم یک آقای چمنی آنجا داشتیم من به ایشان گفتم که برقها را لطفاً خاموش کنید که عمامه مرا بچهها نبینند و با همان عمامه ناجور بسته شده نماز خواندیم.
6ماه معمم بودم
*بالاخره چه کار کردید؟
-بعد از نماز صبح خدمت آقای اسکندری رفتم و طرز عمامه بستن را یاد گرفتم خلاصه شش ماه من معمم بودم و خیلی علاقهمند بودم که در این لباس بمانم اما بعد از آن به قم آمدم خدمت یکی از حضرات آیات گفتم من دوست دارم در این لباس بمانم اما ایشان فرمودند که شما در لباس سبز پاسداری موفقتر هستی.
30 سال محضر آیتالله حسنزاده آملی تلمذ کردم
*از ارتباطتتان با آیتالله حسن زاده آملی بگویید، ایشان را از کی و کجا میشناسید؟
-حضرت آیتالله حسن زاده آملی از بهترین اساتید من هستند که تأثیر اخلاقی زیادی بر من گذاشتند از بُعد معرفتی هم اندیشهها، آثار و هدایتهایشان برایم بسیار کارگشا بوده است تفسیر شخصیت ایشان بسیار سخت است زیرا پیچیده و اسرارآمیز اند. کسی که علم الهی میداند سراسر سرّ است:
«هر کس که ز کوی آشناییست / داند که متاع ما کجاییست»
آدم تا اهل این کوی نباشد متاع عرفا را در نمییابد، این طور است که با وجود اینکه من سی سال بر شخصیت ، آثار و در محضر آیتالله حسن زاده تلمذ میکنم هنوز شخصیتشان را نشناختم و هر بار جلوه تازهای از ایشان در برابرم گشوده میشود.
*بنابراین ارتباطتان با ایشان فراتر از استاد و شاگردی بوده...
-بله ارتباطمان فراتر از مرید و مراد بود و من ریزهخوار ز احسان ایشان هستم گاهی ایشان را مظهر نفحات ربانی میدانم براساس روایت «ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات فتعرضوا...» این نفحات همین سینه و علم اولیا است که در فضای فکر، ذکر و اندیشه و حتی جامعه ما جاریست ولی ما از آنها غافل هستیم این نفحات به قول رسول خدا میوزد و ما باید مراقب باشیم خودمان را در معرض آنها قرار دهیم، پنجره دلها را باز کنیم و از نسیم دلانگیز آن بهرهمند شویم.
گفت پیغمبر: که نفحتهای حق/ اندر این ایام میآرد سبق
گوش هش دارید این اوقات را/ در ربایید این چنین نفحات را
نفحهای آمد شما را دید و رفت/ هر که را میخواست جان بخشید و رفت
خیلیها از محضر این بزرگان تلمذ کردند ولی جان نگرفتند و خود را در معرض وزش حق قرار ندادند من مقام ایشان را بسیار متعالی میدانم حجت بالغه دوران روزگار ما هستند که متأسفانه قدر او را نشناختیم و نمیشناسیم.
ارتباط با استاد دینانی دشوار است/ از هر دری وارد شدم تا مرا بپذیرند
*شنیدم با استاد دینانی هم ارتباط خوبی داشتهاید؟
-بله من بیست سال در محضر ایشان فلسفه و حکمت آموختم ایشان واقعاً شخصیت عجیبی هستند.
* جز کلاس درس با ایشان ارتباط دیگری هم داشتید؟
-بله البته استاد دینانی هر کسی را به ساحت درونشان راه نمیدهند این ارتباط خیلی مشکل بود این حرف را کسانی که در محضرشان تلمذ کردند یا همکارشان بودند بخوبی میدانند بهرحال این توفیق الهی برای من بود که با ایشان از هر دری وارد شدم تا مرا بپذیرند. هفت سال برنامه معرفت که از شبکه چهار پخش میشود یکی از برکات این عنایت بین من و ایشان است. کسی که بتواند به درون ایشان راه یابد آن را بسیار لطیف و زیبا مییابد برخلاف ظاهر و هیبت سختشان ایشان بسیار ملیح هستند و به قول شیخ عطار
چون حریم عز ما نور افکند / غافلان خفته را دور افکند
بنابراین اگر توانستیم وارد گلستان با صفای ایشان شویم، انباشتههای بسیاری خواهیم داشت.
تندی و قهر هم بین من و استاد دینانی صورت میگرفت/عقل، سالک طریق است
*خاطرهای از ارتباط با ایشان دارید؟
-ایشان غالباً مرا به عنوان یک «عارف» صدا میزدند همیشه بین فلسفه و عرفان تفاوت قایل میشدند تا جایی که میگفت عرفان چیزی در برابر فلسفه نیست بلکه محصول آن است اینها در طی چندین سال گفتمان نزدیک بین من و ایشان گاهی با تندیها و حتی قهر هم همراه بود ولی به هر حال زمانی که محرم ایشان شدم. ایشان امروز کاملاً در فضایی متفاوت از گذشته سخن میگوید و یک پختگی عجیبی دارد البته من قبول دارم که سالک در عرفان اسلامی سالک عقلی است. «رهروی را سالک حق فکر اوست...» عرفا هم قبول دارند این را سهرودی میگوید فکر باید از ذکر تغذیه کند تا سالک خوبی باشد یا ملاصدرا عرفان را ریاضت عقل میداند بنابراین وقتی عقل ریاضت بکشد در مکتب شریعت و عبودیت یک شعله ملکوتی در او روشن میشود بنابراین همه بزرگان ما سالک طریق را عقل میدانند و این عقل است که به نورانیت میرسد به همین خاطر رسول خدا میفرماید «اول ما خلقالله العقل»
بنیان اندیشههای عرفانی و فلسفی بزرگان در مکتب اسلام است
*آیا در عرفان خط خاصی دارید یا جریان خاصی را دنبال میکنید؟
-من معتقدم که همه مشربهای عرفانی آبشخورشان حکمت علوی است هشت سال پیش مقالهای نوشتم که به سیر حکمت علوی در آنجا پرداختم پیش فرضم این بود که حکمت را هر جا اخذ کنی نشان از اهل بیت (ع) دارد البته حکمت یونانی شاید به لحاظ زمانی مسبوق به اهل بیت (ع) باشد اما اهل بیت (ع) را به لحاظ وجودی نه شخصی، مقدم بر حکمت یونانی است. البته اهل بیت به لحاظ شخص متأخر از فلسفه و حکمت یونانی است، خود پیامبر هم به لحاظ شخصیت متأخر از انبیاست اما به لحاظ حقیقت وجود اینها اول هستند. رسول خدا (ص) میگوید «کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین» : من پیامبر بودم و انسان هنوز در آب و گل بود و مولا علی (ع) نیز میگوید: من ولی بودم هنوز انسان در آب و گل بود.
«آن روز من از طایفه درد کشان که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان».
به این اعتبار اهل بیت (ع) در عرفان اولویت دارند. ولایت اهل بیت (ع) و معرفت آنها همان کسب حکمت است براین اساس من بنیان همه اندیشههای عرفانی و فلسفی بزرگان را در مکتب اسلام، شریعت و حکمت علوی میدانم که اخیراً کتابی نیز در هشتصد صفحه نگاشتهام. این کتاب ادامه حکمت متعالیه ملاصدرا است و حکمت جدیدی است امیدوارم این اثر تحولی در حوزههای فلسفی، عرفانی و تاویلات حکمی دانشگاه و حوزه ایجاد کند.
از پورسینا تا ملاصدرا
*بین عرفا کدام یک از شخصیتها بیشتر بر شما تأثیر داشته یا اندیشههایش جذبتان کرده است؟
-آنقدر شخصیتهای فلسفی و عرفانی ما زیاد هستند که نمیتوانم بگویم کدام از کدام جذابتر بوده و بیشتر بر من تأثیر داشتهاند.
*پس اجازه دهید سؤالم را اینطور مطرح کنم درباره هر یک از این شخصیتها نظر دهید:
-ابوعلی سینا: روزگار هنوز او را نشناخته است من محو اندیشههایش هستم.
-سهروردی: اندیشههایش همه نور است. نور علی نور.
-محیالدین عربی: انسان را به حیرت فرو میبرد.
-علامه سید حیدر آملی: شیفته اندیشه و شخصیت ایشان هستم او حیرت انگیزترین عارف تاریخ اسلام است در عین حال ملاحتی در سخن و بیانش است که همه دلهای پاک را جذب میکند.
-ملاصدرا: التقاط در بحر برهان و عرفان.
ما گنجیههای ذی قیمتی داریم که متأسفانه قدر آنها را نمیدانیم کلید حل مشکلات فکری و اخلاقی جوامع را استفاده از اندیشه این بزرگان بالاخص افرادی چون ملاصدرا میدانم نه اندیشههای پوزیتیویستی غرب بشر را به قهقرا برده است و ما خیلی کم کار کردهایم و نتوانستیم در معرفی این افراد موفق باشیم این عذر تقصیر را کجا ببریم با این همه امکاناتی که در اختیار داریم؟ رهبر عزیز ما فلسفه را «فقه اکبر» میداند ما چه کردیم با این سخن؟
اندیشههای بزرگان را به خارج صادر کنیم
*فکر میکنید بهترین راه تعامل با دنیای امروز چیست؟
-نشان دادن هنر و تمدن ایران کافی نیست اگر چه این هم خوب است اما انسان را به گذشته میکشاند باید از آثار آنها استفاده کرد یعنی به جای اینکه یک قالی یا نقش و یک تابلو یا معماری دوره تاریخی ایران را به خارج بفرستیم که البته آن نیز در جای خود ارزشمند است باید اندیشههای بزرگانی چون ملاصدرا را به دنیا صادر کنیم تا در نهایت یک بعثت علمی و فرهنگی عجیب در دنیا ایجاد شود اگر دنیای غرب اندیشه افرادی چون ملاصدرا یا سهروردی یا امام خمینی را داشت دنیا را فتح میکرد.
*از این بحث بگذریم. از عرفان و ورودتان به این وادی بگویید چه شد که وارد حوزه عرفانی شدید؟
-من حدود کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بودم با پدرم ماه محرم محضر حضرت آیتالله حسنزاده آملی رسیدیم ایشان در محلمان منبر میرفتند و مکرراً تکرار میکردند که ای آقایان خودتان را گول نزنید، نفستان را بشناسید، هر کس نفسش را نشناسد فریب آن را میخورد. «من عرف نفسه فقد عرف ربه». در نهایت ما به منزل آمدیم و من مدام در فکر بودم از پدرم پرسیدم که منظور از شناخت نفس چیست که جایی حاج آقا میفرمودند، پدر پاسخ داد که یعنی باید به درون خود برویم از همان زمان یک خودگرایی و درونگرایی در من ایجاد شد.
*بنابراین بهترین زمان برای ورود به دنیای خود همان دوران کودکی است...
-بله دوران کودکی و نوجوانی. من توصیهایی که دارم ورود به درون خود است «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ ..» چرا که ما یک آفاق بیرونی جهان داریم و یک آفاق درونی. خداوند نشانههایی به ما داده که با آنها جهان بیرون و درون خود را بشناسیم خلاصه اینکه من خیلی از آن دوران تشویق شدم به درون خودم بیایم و بعد هم که مولانا خواندم که گفت:
جوهر است انسان و چرخ او را عرض........... جمله فرع و سایهاند و تو غرض
ای غلامت عقل و تدبیرات هوش ...........چون چنینی خویش را ارزان فروش
بنابراین این جرقهها باعث شد من از سنین 9 یا 10 سالگی به درون خود بروم و اکنون که نزدیک 55 سال دارم آنقدر در این دریای بیکرانه غرق شدم که نمیدانم اصلاً کجا قرار دارم به قول شیخ عطار:
به دریایی فرو افتادم ای دوست/ که جان صد هزاران غرقه در اوست»
*استاد ارتباطتتان با شعر که خوب است. میدانم دیوان شعر دارید...
-بله یک دیوان دارم که هشت فصل دارد و شامل نیایش و مباحث دیگری هم میشود که برای ایام محرم، شعبانیه و ... نیز مناسبت دارد.
پس از انتشار دیوان امام، من هم تشویق به چاپ دیوانم شدم
*قالب مورد علاقه شعریتان چیست؟
- غزل، قصیده، مثنوی و ... در دیوانم موجود است از دوران جوانی شعر سرودن را آغاز کردم البته خیلی از اشعارم گم شد و متوجه نشدم تا اینکه بعد از انتشار دیوان امام خمینی (ره) من هم تشویق شدم که اشعارم را جمعآوری کنم.
*از بین شاعران درباره این افراد لطفاً یک جمله بگویید؟
-مولوی: دریای بیکران
-حافظ: اسرار سر به مهر
و از شاعران معاصر:
-فریدون مشیری: لطیف طبع
-سهراب سپهری: درد مبهم
-امام خمینی: تجلی ادبیات عرفانی در دیوان ایشان و آیتالله حسن زاده آملی را بسیار میپسندم، شعری که مضامین عرفانی داشته باشد همیشه ماندگار میماند. چون عرفان مشرب آن قرآن است هرگز کهنه نمیشود.
سلوک عرفانی به عمرهای ما قد نمیدهد
*استاد سیر و سلوک عرفانی هم داشتید؟
- ما یک عرفان سلوکی داریم یک عرفان علمی. عرفان علمی این است که یک عده راجع به شخصیت و آثار علمی عرفا کار میکنند، در دانشگاه تحصیل میکنند اینها عارف نیستند عارف شناسند یعنی کار علمی میکنند اما عرفان سلوکی سیر و و سلوک به سمت خدا به صورت پیوسته است دور شدن از اغیار و نزدیک شدن مدام به خداوند و پرهیز از تعلقات درونی و بیرونی تا لحظه مرگ و عارف تا به بقاءالله نرسد عارف نمیشود، بنابراین این عرفان پایان ندارد و به این عمرهای 50 تا نهایتا 100 ساله ما توفیق سلوک کامل حاصل نمیشود.
24 سالگی ازدواج کردم
*خوب از این وادی خارج شویم استاد بفرمایید در چه سنی ازدواج کردید؟
-من سال 61 ازدواج کردم آن موقع 24 سال بودم.
*خیلی هم زود ازدواج نکردید... همسرتان هم فرهنگی بودند؟
-بله ایشان معلم آموزش و پرورش هستند.
*خودتان چند خواهر و برادر بودید در خانواده؟
-من سه خواهر و برادر داشتم که یکی از خواهرانم به رحمت خدا رفته است.
*خدابیامرزدشان. شما فرزند چندم هستید؟
-فرزندم دهم و آخرین.
*ماشاءالله... فرزندان خودتان در چه عرصههایی فعالیت میکنند؟
-یکی از دخترانم دانشجوی دکتری علوم قرآنی دانشگاه تهران است و یکی هم کارشناسی ارشد حقوق جزا دانشگاه تربیت مدرس.
برای تصمیمگیری در خانه مشورت میکنیم
*استاد منصوری برای تربیت فرزندان سخت گیری هم کردند؟
-تربیت ملزوماتی دارد که بحمدالله رعایت شده است. یک بخش هم روشهای تربیت است که خوشبختانه چون همسر بنده معلم بودند در تربیت بسیار کمک بودند و بیشتر کارها با تدبیر ایشان انجام میشد اما بهرحال سعی کردیم فضای تربیتی داشته باشیم و برای هر مسألهای و تصمیمگیری مباحث را به شور میگذارم و بعد تصمیم جمعی میگیریم.
*با این حساب در منزل به همسرتان هم کمک میکنید؟
-بله از قدیم غذا هم میپختم.
*استاد ظرف هم میشورید؟
-دیگه خانم بنده اجازه نمیدهند ولی به هر حال کمکشان میکنم.
*استاد خودتان به چه غذایی بیشتر علاقه دارید؟
-بیشتر به غذاهای سنتی علاقهمند هستم مخصوصا غذاهایی که مادر عزیزم برای ما درست میکند
*رژیم خاصی هم رعایت میکنید؟
-غذای چرب و گوشت قرمز اصلا مصرف نمیکنم و گرسنگی را دوست دارم.
جبهه را با شهید چمران آغاز کردم
*بگذریم استاد میدانم که با شهید چمران در جبههها ارتباط داشتید نوع رابطهتان به چه صورت بود؟
-من که کلاً جبهه را با چمران آغاز کردم و شناختم و با جنگهای نامنظم وارد شدم و به عشق زیارت ایشان به جبهه رفتم. رفتم ستاد ثبت نام و گفتم من میخواهم نزد آقای چمران بروم از من پرسیدند که تو جنگ میخواهی بروی یا چمران را میخواهی ببینی؟ من گفتم میخواهم در جنگهای نامنظم شرکت کنم که ایشان را به من معرفی کردند و من نزد خود شهید چمران رفتم ایشان شخصاً افراد را مصاحبه و گزینش میکردند، انسان بسیار دقیقی بود در عین اینکه جنگهایش نامنظم بود بسیار وقت شناس و منظم و دقیق بود ایشان زود شهید شد و من تنها توانستم یک ارتباط چهار ماهه داشته باشم.
*چند نکته درباره شهید چمران؟
-نیایش منظم و طولانی، نمازهای شب در صحراها و نالههایشان در دل شبها
ایشان بسیار ملایم بودند البته این از صفات جنگ دلیر مردان بودن که لطافت خاصی داشتند حتی به دشمنی هم که اسم امام حسین یا امام خمینی را میآورد درعملیاتها آب و غذا میدانند من یک مقداری عربی بلد بودم دیدم که چند نفر از اسرا واقعا هنگام اسارت به امامحسین متوسل شدند این کلمه امام حسین در روحیه اسرا نیز تاثیر داشت و همه را منقلب میکرد یک نفر از اسرا را دیدم که یک روز گفت تا بحال یا حسین من از ترس بود ولی واقعا از الان به بعد سرتاپای من حسینی شد و سرش رابه زمین میزد و گریه میکرد و تند تند عربی صحبت میکرد که من متوجه نمیشدم این صحنهها را در جنگ دیدم.
شهید چمران نیز مناجاتهایشان در دل شب معروف بود ایشان بسیار آرزوی شهادت میکرد و مشتاق لقاءالله بود یک بخش از مناجاتشان این بودکه خدایا تو که غروب را آفریدی و آن را با شهادت مردان حق همگون ساختی. شهادت هم طلوعی دوباره برای ماست.
*بگذریم استاد بازنشسته که هنوز نشدید...
-چرا بازنشسته شدم.
*به سلامتی ولی کماکان فعال هستید و یک روز تعطیلتان را چطور میگذرانید؟
-معمولاً در منزل هستم و گاهی هم به زیارت قبور شهدا و امامزادههای اطراف میرویم، همسرم فقط سفرهای زیارتی را دوست دارد.
*اهل سفر هم هستید یا تعطیلات در منزل به سر میبرید؟
-تقریباً منزل هستم
*به موسیقی که حتما علاقه دارید خواننده یا موسیقیدان مورد علاقهتان چه کسی است؟
-تار مرحوم جلیل شهناز و آواز آقای شجریان را دوست دارم.
*فکر میکنم فرصت ورزش کردن خیلی نداشته باشید، میانهتان با ورزش چطور است؟
-اتفاقاً هفتهای دو روز به کوه میروم و کلاً صحرا و کوه رفتن را دوست دارم و از تسبیح موجودات عالم در تنهایی لذت میبرم.
*برنامههای ورزشی را دنبال میکنید؟
-کم اگر فرصت شود بازیهای ملی را میبینم
تاکنون 27 بار قله دماوند را فتح کردهام
*اهل کوهنوردی هم هستید اگر بخواهید کوه بروید با دوستان یا خانواده میروید؟
-اتفاقاً ورزش اصلی من کوهنوری است و تاکنون 27 بار قله دماوند را فتح کردهام خدا توفیق دهد باز هم قصد رفتن دارم.
*استاد به فال و طالعبینی اعتقاد دارید؟
-تقریباً
*تابه حال شده کسی فالتان را بگیرد؟
-خیر
*در نهایت چه برنامههایی برای آینده نزدیکتان دارید؟
-بیش از 10 اثر علمی و پژوهشی نیمه تمام دارم که در حال تکمیل آنها هستم
*یک آرزو کنید؟
-آرزویی ندارم جز دیدن رخ یار...
*با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید استاد اگر امکان دارد چند بیت از اشعارتان را بخوانید:
اجازه دهید همین شعر دماوند را بخوانم:
ای قله با صفا دماوند / ای جلوه کبریا دماوند
ای آه تو در صدای باران/ پیچیده به هر کجا دماوند
ایران به تو سرفراز ماند/ ای پرچم آریا دماوند
حیران ز صناعت تو عارف/ ای معجزه خدا دماوند
عنوان تو وحدت وجود است/ در دفتر اولیا دماوند
ای سرو بلند آشنایی / در غربت جانفزا دماوند
تنزیل بلند اشکهایت/ حنانه مصطفی دماوند
در چادر برفی نجابت/ پنهان شدهای چرا دماوند
«منصوری» چو سرو قامت شد / ای صورت دلربا دماوند