این روزنامه در توضیح این تقسیمبندی نوشت: سوریه میتواند به سه بخش علوی، کردستان سوریه و سرزمین سنیها تقسیم شود. علویها، اقلیتی هستند که به مدت چند دهه است، سوریه و مسیر ساحلی آن را تحت کنترل خود گرفتهاند. کردستان سوریه میتواند از این کشور جدا شود و در نهایت با کردهای عراق یکی شود. سرزمین سنیها نیز میتواند جدا شود و با استانهایی از عراق تلفیق شود تا سنیستان را تشکیل دهد.
این روزنامه آمریکایی در بخش دیگری از مطلب خود به تقسیمبندی عراق پرداخت و نوشت: در میان امکانپذیرترین احتمالات، کردهای شمال میتوانند به کردهای سوریه بپیوندند. بسیاری از مناطق مرکزی، که تحت کنترل سنیهاست، به سنیهای سوریه بپیوندد و جنوب عراق نیز شیعه نشین شود.
در بخش دیگری از این مطلب به تقسیمبندی عربستان سعودی پرداخته شده و آمده است: مدتهاست، عربستان سعودی با اختلافات داخلی روبروست که این مسئله میتواند در صورت انتقال قدرت به نسل بعدی پادشاهان از میان برود. در واقع، اختلافات قبیلهای، اختلافات شیعه و سنی و چالشهای اقتصادی، اتحاد این پادشاهی را تهدید میکند. بنابراین عربستان میتواند به پنج منطقه تقسیم شود.
نیویورکتایمز همچنین به تقسیمبندی یمن اشاره کرد و نوشت: به دنبال برگزاری رفراندوم بالقوه در جنوب یمن برای استقلال این بخش، این فقیرترین کشور عربی میتواند به دو کشور تبدیل شود.
به نوشته این روزنامه، در یک حرکت قدرتمند، همه یا بخشی از جنوب یمن میتواند بخشی از عربستان سعودی شود. تقریبا همه تجارت سعودیها از طریق دریاست و دسترسی مستقیم به دریای عربی میتواند به کاهش وابستگی این کشور به خلیج فارس و نیز کاهش نگرانی از توانایی ایران برای بستن تنگه هرمز منجر شود.
اما سابق تجزيهگري آمريکايي مناطق بزرگ به کجا برميگردد؟ با فروپاشي شوروي سابق و تأسيس جمهوريهاي تازهاستقلاليافته قفقاز (گرجستان، آذربايجان و ارمنستان) و آسياي مركزي (تركمنستان، ازبكستان، قرقيزستان، تاجيكستان و قزاقستان) و انقلابهای غربگرای پس از آن در بخشی از این نواحی، ظن این میرفت که آمریکا به دنبال تغییر مرزبندیهای سیاسی موجود، براي آسانتر کردن مدیریت خود بر جهان است. روشی که لااقل بین اقتصاددانان امریکایی که شعار "کوچکتر، زیباتر" سر میدهند، سنتی کهنه است و ظاهرا جامعه سیاسی- اطلاعاتی آمریکا چندان بيعلاقه به استفاده از آن نیستند. از این روست که منطقه خاورمیانه نیز به عنوان قطب نفت و گاز جهان همواره در معرض خطر این زیباسازی به سبک آمریکایی است.
واژه نادرست و مجعول خاورميانه در معنای اخص شامل ایران، تركيه و خاورمیانه عربی است، اما در قالب معنی اعم و خاور بزرگ، سودان، شاخ آفريقا، ماوراء قفقاز و آسياي مركزي را نیز در برمیگیرد. با پيروزي آمريكا در جنگ خليج فارس در سال 1991میلادی، بوش پدر، رئيس جمهور وقت آمريكا، عزم کشورش برای برپايي نظام نوين جهاني را مبتنی بر نشر ارزشهاي آمريكايي در سراسر جهان و آمريكايي نمودن آن اعلام كرد.
ابتدا ناظران میپنداشتند که پروژه نظم نوین آمریکا فقط به صدور تفکر و سبک زندگی آمریکایی محدود می شود اما مدتی نگذشت که مشخص شد آمریکا در راستای صدور فرهنگ خود به دنبال بالکانیزهکردن جهان نیز هست. بر همین اساس نیروی هوایی ایالات متحده در سال 1995 میلادی با مشارکت هزار آیندهپژوه، برنامهای را با هدف پیشبینی بدترین وضعیتهای احتمالی پیش روی آمریکا و جهان در سه دهه آینده، به اجرا در آورد. نتایج این پروژه در قالب چهار سناریو در اختیار پنتاگون قرار گرفت:
1. دنیای کینگ خان: در این دنیا چین پس از پیوند با ملتهای همسایه و همکیش به یک "ابرملت" تبدیل شده و ثقل مدیریت جهانی را از غرب به شرق منتقل میکند، بدین ترتیب تسلط غرب بر مدیریت جهانی پایان می یابد. این سناریو نظرات میرشایمر در مورد آینده چین را تأيید میکند؛ وی معتقد است خیزش اقتصادی چین نمیتواند صلحآمیز باشد و اگر رشد شتابان چین همچنان ادامه پیدا کند در چهار دهه آینده، آمریکا و چین وارد یک جنگ احتمالی خواهند شد.
2. دنیای زایباتسو: مجموعههای غولپیکر فراملیتی قدرت جهانی را در دست گرفته و اثرگذاری "دولت ـ ملتها" را به حداقل می رسانند. در این دنیا و با چنین وضعیتی نیروهای مسلح آمریکا وظیفه دارند امنیت آبراههای بین المللی و مسیرهای اصلی حمل و نقل هوایی و زمینی را به منظور اطمینان از آزادی انتقال انرژی و کالا، حفظ کنند. قابل توجه آنکه آمريکا میزبان بیشترین کمپانیهای فراملیتی با مبدأ آمریکایی است.
3. دنیای دردسرهای گالیور: فقر، تبعیض و بیعدالتی مشخصه اصلی این دنیاست، چرا که تنها 15 درصد ملتها مالک 85 درصد ثروت جهانی هستند. تبعیضهای اعمالشده در حوزه علوم و فناوریهای نوین و عدم دسترسی جوامع فقیر به دانش، این وضعیت را تشدید خواهد کرد.
4. دنیای هرج و مرجهای رایانهای: در عصر اطلاعات، دشمنان آمريکا میتوانند با نفوذ و از کار انداختن شبکهها، سیستمها و سامانههای اطلاعاتی، این کشور را فلج کنند. بدین ترتیب آمریکا از یک طرف باید پیشدستی کرده و دشمنان سایبری خود را نابود کند و از طرف دیگر با بازنگری در زیرساخت های اطلاعاتی، آنها را غیرقابل نفوذ نماید. از همین رو آمریکا با واگذاری کنترل اینترنت به سازمان ملل مخالف بوده و خواهان حفظ سلطه خود بر آن است.
در حقیقت یکی از اصول اساسی نظم نوين جهاني آمریکا بر تغيير صورت بندي مرزهاي ملي و حكومت اسلامي استوار می باشد.
در همين راستا طرح هايي مانند نقشه جغرافيايي جديد براي خاورميانه ارائه شد كه مبتنی بر آن، بايد ايران به 7 كشور، عربستان به 5 كشور، عراق به 3 كشور، افغانستان به 3 كشور و تركيه به 2 كشور تقسيم شوند. نتایج پروژه سال 1995 و نقشه های مفروض منتشر شده برای منطقه حاکی از آن بود که آمریکا قصد دارد پیادهسازی دکترین گالیوریسم در خاورمیانه را جزء اولویتهای خود قرار دهد.
دکترین گالیوریسم در مورد خاورمیانه به دکترین گالیورششم معروف است. طراح این دکترین، جیمز بلکول (James Blackwell) آن را این گونه تبیین میکند: «خاورمیانه همان «لیلیپوت» است که از میان شش گالیور آن يعني ايران، مصر، عربستان، ترکیه، عراق و اسرائیل، پنج کشور اول باید تجزیه و قطعهقطعهشده و تنها گالیور ششم که اسرائیل است مانده و لیلیپوت خاورمیانه را سرپرستی کند.»
گالیور و گالیوریسم
در داستان گاليور، ليليپوت شهر مردم كوتوله ای است که حتی در كف دست گاليور جا مي شوند. گاليور يك جوان انگليسي سفيد پوست و در اندازه یک انسان طبیعی است. در این داستان گالیور بر سر گنجی که در زير پاي مردم لي لي پوت قرار دارد با یک کاپیتان انگلیسی درگیر بوده، و این درحالی است که مردم لی لی پوت کاری به گنج ندارند.
غربی ها خاورمیانه را لی لی پوتی می دانند که در آن کشورها سه دسته اند:
- کشورهای نگران همچون کویت، امارات، قطر، عمان، بحرین و تونس که همواره به آنها گفته می شود ایران به زودی شما را می گیرد و یا عراق به زودی شما را می گیرد.
- کشورهای آرزومند که دوست دارند گالیور منطقه باشند، مانند لیبی، یمن و عربستان. در داستان گالیور نیز پسر جوانی از اهالی لی لی پوت که خود را شوالیه لی لی پوت می نامد، پهلوان تخیلی است و خویش را در حد و توان گالیور تصور می کند. عربستان دوست دارد همانند ایران باشد ولی نمی تواند، معمر قذافی دوست داشت چون جمال عبدالناصر باشد، اما نتوانست.
- کشورهای گالیور که شامل عراق، ایران، سوریه، ترکیه، مصر و اسرائیل هستند.
گالیورها باید به سود اسرائیل شکسته و تجزیه شده و به کشورهای آرزومند تبدیل شوند، کشورهای آرزومند باید به نگرانها بپیوندند و در نهایت کشورهای نگران باید در حالت ترس دائمی از اسرائیل بسر ببرند. در واقع تنها اسرائیل است که باید به عنوان گالیور باقی بماند. گالیورهای دیگر باید کوچک تر و ضعیف شده و همواره در نگرانی باقی باشند چرا که کشورهای نگران که مانند مردم لی لی پوت در دستان گالیور جای می گیرند، راحت تر پذیرای قیمومیت اسرائیل خواهند بود. بدین ترتیب ضروری است در جهت منافع اسرائیل و امریکا ریخت شناسی جهان اسلام دچار تغییرات فراوانی گردد.
خاورمیانه معاصر و گالیوریسم
حادثه يازده سپتامبر به آمريكاييها فرصت پیاده سازی طرح خاورميانه بزرگ را داد. اولين بار کالین پاول وزير خارجه وقت آمريكا، پروژه تغيير جغرافياي خاورميانه را مطرح کرد و پس از آن به تدريج ساير مقامات آمريكایی ابعاد ديگر اين پروژه را علنی نمودند. با حمله به عراق و سقوط صدام، مقامات آمريكا بار ديگر خاورميانه نوين را يادآور شده و عراق را يكي از نقاط عطف تحقق اين طرح دانستند چرا که از نظر ایشان، عراق دروازه ورود به خاورميانه جديد بود. در همان زمان «ديك چني» معاون بوش اعلام كرد راه خاورميانه نوین از عراق ميگذرد. آنها تصور می کردند که در مرحله سوم پروژه سختافزاري تحقق خاورميانه بزرگ قرار دارند و این مرحله چیزی جز تهاجم رژيم صهيونيستي به لبنان با حمايت و هماهنگي آمريكا نبود. در همین راستا كاندوليزا رايس وزیر خارجه وقت امریکا، در تل آويو از فرارسيدن زمان خاورميانه جديد خبر داد.
اما مقاومت حزب الله لبنان و شكست رژيم صهيونيستي در جنگ سی و سه روزه اكثر تحليلگران را به اين نتيجه رساند كه اين طرح آمريكایی مرده به دنيا آمده و تولد خاورميانه جديد به شكست آمريكا و رژيم صهيونيستي تبدیل شده است.
در واقع خاورميانه جديد تداوم پروژه خاورميانه بزرگ آمريكا است که در آن امریکاییها به دنبال روند تحولاتي كه با ماهيت اسلامگرايي در خاورميانه طي ميشد، حتی پیش از حادثه يازده سپتامبر به دنبال تغييراتي اساسی در منطقه بودند. اسلام گرایی که آمريكایی آن را يكي از تهديدات جدي و استراتژيك عليه منافع و امنيت ملي خود تلقي ميكردند عامل اتخاذ این سیاستها بود. اين موضوع در تدوين استراتژي امنيت ملي آمريكا در قرن 21 نیز مورد توجه قرار گرفته است.
امریکاییها برای تحقق خاورمیانه جدید دو استراتژی داشتند. تغيير رژيم با روش های سخت افزاری و اصلاح ساختار سياسي كشورهای دوست. در نتیجه کشورهای خاورمیانه به چند دسته تقسیم شدند:
- كشورهاي سرچشمه بيداري اسلامي مانند ايران.
- كشورهاي داراي گروهها و جنبشهاي اسلامي تاثيرگذار و در عين حال متأثر از جمهوري اسلامي ايران مانند لبنان. الگوي حزبا... لبنان در طول زمان در خاورميانه رشد و تعميق يافته است.
- كشورهاي متأثر از ايران که سازش پذیر نبوده و ضمن اينكه مانع تحقق طرحهاي آمريكا در خاورميانه هستند، امنيت اسرائیل را نيز تهديد ميکنند، مانند سوريه.
- كشورهايي كه ارتباطي با جنبشهاي اسلامي نداشته اما به جهت قدرتطلبي تهديدي براي رژيم صهيونيستي و منافع آمريكا محسوب ميشدند، مانند رژيم سابق عراق.
- كشورهاي كاملاً سازگار با سياستهاي آمريكا که تحولات داخلي شان آن ها را در معرض سقوط و خارج شدن از جرگه همپیمانان امریکا قرار داده است، مانند عربستان، اردن، مصر، كويت .
راهبرد اصلی امریکا برای مهار کشورهای مقاوم یا کشورهای بالقوه تهدید زا استفاده از پتانسیل اختلافات قومی و مذهبی است. با برهم زدن نظم و ایجاد هرج و مرج مسیر لی لی پوتی کردن خاورمیانه هموار می شود. طرحی که امریکاییها در این راستا دنبال می کنند، خطرات گسترده اي براي كشورهاي منطقه در پی دارد.
سلطه آمريكا ماهیت اصلی ساختار و نظم جدید را تشکیل خواهد داد، از همین رو فرهنگ زدايي در منطقه و ترويج فرهنگ غربي و سایر فرهنگ های مغایر با فرهنگ ناب اسلامی و فرهنگ های بومی تشدید می یابد.
رفتار کنونی امریکا نشان دهنده این است که کاخ سفید دومینوی مبتنی بر قاعده بازی مهره ها را دنبال می کند. این کشور قصد دارد پس از اشغال افغانستان و عراق سایر کشورهای منطقه بویژه ایران و سوریه را نیز تحت سلطه خود درآورد. به همین منظور است که امریکا خاورمیانه و از جمله ایران اسلامی را محاصره جغرافیایی، نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کرده است.
گالیوریسم در قبال ایران
در دو قرن اخیر استعمارگران بخش های زیادی از ایران را بواسطه بی لیاقتی شاهان قاجار و پهلوی جدا کردند. تجزیه همواره یکی از راه کارهای بریتانیا برای سلطه بر منطقه خاورمیانه بوده است، زیرا کشورهای کوچک هنگامی که با همسایگان خود مشکل پیدا کرده و احتیاج به حمایت و پشتیبانی داشتند، دست به دامان آنها شده و در نتیجه حضورشان تثبیت می شد. امپراتوریها به مرور زمان تجزیه و کم قدرت شدند، آخرین جداسازی در دهه 1340 روی داد، زمانی که بحرین از ایران جدا شد.
پس از فروپاشی شوروی، ایالات متحده در جایگاه ابرقدرت جهانی به پیروی از استعمارگران گذشته برای حفظ سلطه سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی خود به استفاده از تغییر رژیم (Regime change) و تغییر در ساختار دولتها در کنار دامن زدن به گرایشات تجزیه طلبانه روی آورد. به همین منظور:
- فلسطین دو پاره شد، برای محدود سازی مقاومت به غزه و جلوگیری از وحدت تشکل های فلسطینی که از ملزومات تشکیل کشور مستقل فلسطینی است.
- عراق دچار اختلافات فرق های گسترده شده است. مناطق کردنشین وضعیت شبه تجزیه پیدا کرده اند، سنی ها به دنبال تشکیل اقلیم خود هستند، و اینها در حالی صورت می گیرد که امریکا از بدو ورود طرح تقسیم عراق به سه منطقه را اعلام کرده بود.
- سوریه گرفتار جنگ داخلی خونینی است که وارد سومین سال خود می شود. زیرساخت های کشور از بین رفته، میلیونها نفر آواره شده اند. بخشی از سنی ها نیز برای خود امارات اسلامی تشکیل داده اند.
شاید سوریه آخرین دومینویی است که سلسله دومینوهای قبلی را به لبنان و ایران وصل می کند. این کشور که در نقطه اتصال سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا و در بین اروپای صنعتی و خاورمیانه نفت خیز قرار گرفته است، به مثابه پل پیروزی برای طرفین نبرد بوده و محل تمرکز سیاستگذاری های جریانات معارض می باشد.
امریکا به این دلیل بطور پله پله و در جهت محاصره و تضعیف ایران قدم برمی داد که رابطه ایران و امریکا در شرایط فعلی شبیه رابطه شوروی و امریکا است. در حقیقت امریکا در حال تکرار مدل جنگ سرد در مواجهه با ایران است. بالکانیزاسیون و در نتیجه تجزیه ایران مبتنی بر دکترین گالیور ششم و قراردادن هر قطعه تجزیه شده نزدیک به خود نیز در همین راستاست.
همانطور که گفته شده دکترین گالیور ششم به دنبال قطعه قطعه کردن منطقه است، از این رو می توان مهمترین ابزار امریکا در این رویارویی را قومیت و قومیت گرایی در منطقه و ایران دانست.
قومیت گرایی
قوم(Ethnie) يا قوميت به تجمعات انسانی گفته می شود كه قبل از پيدايش دولت شهرها بصورت عشيره اي يا قبيله اي زندگي مي كردند. در جامعه شناسي سياسي موضوع اقليتهاي قومي و رابطه آنها با دولت مركزي بسيار مهم است. در حالت عادی اقليتهاي قومي تمايلي به جدا شدن از كشور ندارند که البته اين به ميزان وفاداري آنها به دولت مركزي بستگي دارد. سياست دولت مركزي نسبت به اقليتهاي قومي نيز متفاوت است.
ممكن است سياست دولت در جهت حفظ هويت فرهنگي اقليتهاي قومي، جذب و يا ادغام آنها در درون فرهنگ و قوميت مركزي مانند اقدامات رضا شاه در ايران باشد. برخي از کشورها داراي جمعيت ناهمگون بوده و از چندين گروه زباني، نژادي و مذهبي تشكيل شده اند در حالیکه هر گروه نسبت به همگون شدن با گروههاي ديگر به مخالفت بر ميخيزد و سعي ميكند اصالت خود را حفظ نمايد. ايران نيز داراي اقليتهاي قومي متفاوتي است كه در طول تاريخ عقب ماندگي هاي اقتصادي نواحي تحت سكونت اقوام نسبت به مناطق مركزي، جدايي فرهنگي، زباني و ديني آنها را تشديد كرده است. به همين علت پس از جنگ جهاني دوم به دليل آمادگي شرايط داخلي و دخالت نيروهاي خارجي، ايران شاهد خيزشهاي قومي و قوم گرايي در آذربايجان و كردستان بود.
شكافهاي فرهنگي، قومي، زباني و مذهبي بر اثر رویدادهای تاريخي و چگونگي ایجاد يك كشور در طول زمان بوجود آمده اند. به این ترتیب تنوعات قومي ناشي از عوامل گوناگونی است كه يكي از مهمترين آنها تاريخ كشور است. برخي كشورهاي امروزي كه سابقه تاريخي امپراتوري داشته اند، تركيب بيشتري از اقوام، مذاهب و گروههاي زباني را به خود گرفته اند. آنچه درباره اقلیت های قومی ايران حائز اهمیت است، استقرار آنها در حاشيه و نوار مرزي كشور و همسايگي شان با اكثريت قومي آن سوي مرز است. نباید از یاد برد که مرزهای ایران و سایر کشورهای منطقه با دخالت و نظارت بریتانیای کبیر ترسیم شده است تا با تقسیم اقوام و قرار دادن هر بخش در یک کشور، همواره آتش هرج و مرج و جدائی طلبیها شعله ور باشد.
عوامل تشديد كننده شكاف هاي قومي
- زبان: زبان مهمترين عنصر تميز قومي و عامل اصلي پيوند انسانها با یکدیگر است.
- مذهب: مذهب نیز از جمله عوامل تشديد كننده گرايشات قومي است.
- ناسيوناليسم منفي و كاذب قومي: در اين حالت افراد با افسانه بافي و تحريف تاريخ، هويت جداگانه اي براي خود دست و پا کرده و از اين طريق حس ناسيوناليستي ساير افراد قوم را بر میانگیزند.
- نارضايتي اقتصادي و سياسي: زمانی که افراد یک قوم در دست يابي به منافع و مشاغل در نسبت با ساير گروههاي قومي ناكام بمانند و این موضوع با بي اعتنايي دولت مركزي همراه باشد، زمينه اعتراض و شورش ایجاد خواهد داشت. در مطالع های كه بر روي ساختارهاي چند قوميتي خاورميانه صورت گرفته است، سه نوع شكاف فرهنگي(قومي) دیده میشود.
- يك گروه مسلط و يكه تاز و برخي اقليتهاي پر دردسر (مثل اردن)
- يك گروه مركزي و چندين گروه دور از مركز (مثل مراكش و ايران)
- دو يا چند گروه تقريباً متوازن و حريف (نظير شیعيان و سنيها در عراق، مسيحيان و مسلمانان در لبنان)
اقوام ايرانی
کشور ايران بواسطه شرايط گوناگونی كه در طول هزاران سال با آنها مواجه بوده است، دارای اقليتهاي قومي و مذهبي مختلفي است. اقوامی که امروز در جمهوري اسلامي ايران زندگي مي كنند به مرحله خودآگاهي قومي رسیده و برای خود اختصاصات قومي مشخصی همچون زبان، پيشينه تاريخي، آداب و رسوم فرهنگي دارند.
جمهوري اسلامي 8731 كيلومتر مرز دارد كه 2700 كيلومتر آن آبي است. با توجه به محل استقرار قوميتها در مرزها میتوان گفت بخش عمدهای از مرزهای خاکی نقاط آسيب پذير سياسي و امنيتي محسوب ميگردند. قوم ترك در شمال غربي ايران استقرار داشته و با قوم و كشورهاي همزبان خود، يعني آذربايجان و تركيه همسايه است.
قوم كرد در غرب کشور با قوم هم زبان و هم مذهب خود، يعني كردستان عراق همسايه است. در ادامه نوار مرزي غرب، قوم عرب استقرار دارد كه با كشور عراق هم مرز و هم زبان است. در شرق نیز قوم بلوچ با قوم همزبان خود در پاکستان و افغانستان همسایه است. به این ترتیب روشن است که بهره گيري از احساسات قوم گرایانه همواره یکی از راه های ضربه زدن دشمنان به انقلاب اسلامی است.
برای اشراف تخصصی تر به بحث قومیت گرایی و بستر پیاده سازی دکترین گالیور ششم در ایران بهتر است تقسيم بندي استانهاي كشور بر مبناي تركيب قومي آنها مورد توجه قرار بگیرد.
- استان هايی که با وجود تاثیرپذیری از مهاجرت اقلیت های قومی، جمعيت قومي قابل توجهی ندارند. اين استانها در مركز كشور قرار داشته و بیشتر جمعيت آنها را فارس هاي شيعه مذهب تشكيل مي دهند. استان های تهران، سمنان، قم، مركزي، اصفهان و يزد از این دسته اند.
- استان هایي که اکثر جمعیت آنها به اقوامی تعلق دارد که به لحاظ زباني و فرهنگي پيوند زيادي با قوم و زبان فارسي دارند، از جمله استان های خراسان، فارس، كهكيلويه و بويراحمد، چهارمحال و بختياري، قزوين، كرمان، گيلان، مازندران، لرستان، ايلام، هرمزگان و بوشهر.
- استان هايی که عمده جمعیت آنها را گروههاي قومي تشکیل میدهند. این استانها برحسب تبعات سیاسی و امنیتی بالقوه و بالفعلی که دارند به دو دسته تقسیم می شوند:
- دسته اول شامل استان های اردبيل، آذربايجان شرقي، خوزستان، كرمانشاه، زنجان و همدان، که شکاف قومی و زبانی آنها به علت پیوند مذهبی با اکثریت جامعه ایرانی، تهدیدی برای یکپارچگی و وحدت ملی نیست.
- دسته دوم شامل استان های سيستان و بلوچستان، گلستان، آذربايجان غربي و كردستان که شکاف قومی آنها به لحاظ تفاوت مذهب و به علت همجواری با هم قومی های خود در آن سوی مرزها مستعد تحریک، دامن زدن به احساسات قوم گرایانه و آسیب زدن به یکپاچگی کشور می باشد.
منافع کثیر القومه بودن ایران برای دنبال کنندگان دکترین گالیور ششم
استقرار و پراكندگي گروههاي قومي كرد، بلوچ، عرب، تركمن و آذري در مجاورت مرزهاي ايران باعث شده است تا گروههاي قومي مشابه که در آن سوي مرزها مستقر هستند، بتوانند به كشور ورود غيرقانوني داشته و براي تردد غيرمجاز در مناطق مرزي و حتي در عمق كشور مشكل چنداني نداشته باشند.
تفكرات قوم گرايانه، تجزيه طلبانه و ناسيوناليستي قوميتهاي همجوار، گروههاي قومي ايران را متاثر مي سازد و مسايل امنيتي در داخل كشور پديد مي آورد. در مناطق مانند خوزستان، كردستان و آذربايجان غربي اين معضل به شكل جدي تهديدكننده است.
این تهدیدات احتمالی باعث حضور نيروهاي دولتي و نظامي در مناطق قومي نشين همراه با هزينه هاي سنگين سياسي و اقتصادي خواهد بود. انسداد و كنترل مرزها که مستلزم حضور نيروهاي غيربومي در منطقه قومي نشين است، با واكنش منفي اقوام مواجه مي گردد. به علاوه هزينه هاي سياسي كنترل اين گونه حركتهاي بحران ساز، سياست خارجي كشور را در نسبت با ساير كشورها و نهادهاي بينالمللي تحت تاثير قرار خواهد داد. هم اکنون نیز جمهوري اسلامي ايران از سوي جنبشهاي شبه وهابي و برخي كشورها به افراطي گري شيعي و سركوب اهل سنت متهم شده است.
به طور کلی چند قومي بودن برای هر كشوری تهديدي بالقوه براي امنيت ملي آن قلمداد مي گردد که برای جمهوری اسلامی نیز به واسطه وجود دشمنان به همین ترتیب است. مساله حساس ديگر استقرار و سكونت اقوام در نوار مرزي كشور است، بويژه آن كه هر يك از این اقوام با اكثريت قومي آن سوي مرز نيز در همسايگي به سر برده و شايد مهمترين تهديد امنيتي از ناحيه قوميتها همين مساله باشد.
همنوايي اقوام با اكثريت قومي آن سوي مرز، در دراز مدت حس جدايي طلبي را در ميان ايشان تقويت خواهد نمود. نکته بعدي استقرار اقوام ايراني در نقاط حساس اقتصادي و حمل و نقل بازرگاني كشور است، به علاوه اينكه همين مناطق با بحرانهاي عدیده اقتصادي نيز دست و پنجه نرم مي كنند. خطر ناشي از اين نكته زماني بيشتر مي گردد كه با بيكاري نيروهاي جوان این مناطق همراه باشد.
نتیجه آن که دشمنان به سادگی میتوانند با استفاده از علقه های قومی و نقاط مشترک فرهنگی و مذهبی اقوام دو طرف مرز، در کنار پررنگ کردن محرومیت و شرایط نابسامان اقتصادی، طیف ایرانی این اقوام را تحریک کرده و جدایی طلبی و تجزیه طلبی را در مناطق مرزی ایران دامن بزنند.
همچنین نباید از یاد برد که پس از فروپاشي شوروي سابق، نفوذ اسرائیل در جمهوري های تازه استقلال یافت های مانند تركمنستان و آذربایجان چشمگیر بوده و با توجه به رخنه این کشور در عراق اشغال شده و نیز حضور امریکا در کشورهای پاکستان و افغانستان، دامن زدن به تحرکات قومی در ایران یکی از جدی ترین گزینه های دشمنان انقلاب اسلامی برای تهدید و آسیب رساندن به امنیت ملی ایران است. نمونه بارز اقدامات صورت گرفته از سوی دشمنان را می توان در افشای استفاده اسرائیل از نواحی مرزی برخی از این کشورها برای جاسوسی از ایران و یا حمایت آنها از گروه های سلفی معاند ایران نظیر گروهک ریگی و فعالیت های خرابکارانهی آن مشاهده کرد.
راهکارهای ایران در نبرد با دکترین گالیور ششم
ایران از مدتها قبل با دکترین گالیور درگیر بوده است، از زمانی که هموطنان گالیور خطوط مرزی ایران و سایر کشورهای منطقه را ترسیم کردند. انگلیسیها برای مقابله با قدرت ایران و کاستن از توان آن ابتدا در طول چند قرن بخش های زیادی از آن را جدا کرده و یا زمینه ساز جدا کردن آنها شدند. سپس در دوره اخیر و زمان تعیین مرزهای بین المللی، مرزها را به گونه ای کشیدند که همواره نوار مرزی ایران دستخوش هرج و مرج باشد.
بدین ترتیب که مرزها را درست از میان اقوام کشیدند، تا بدین وسیله اقوامی که در گذشته همه به ایران تعلق داشتند، در کشورهای جداگانه قرار گرفته و بطور مداوم خواستار پیوستن به هم قومی های خود در کشور دیگر باشند.
به طور طبیعی محرومیت و نابسامانی شرایط اجتماعی، مردم عادی جامعه را به سوی یافتن جایگزین مناسب می کشاند که در این میان غرض ورزان فرصت می یابند مطالبات حقیقی و مشروع مردم این مناطق را به تمایلات جدایی طلبان و احساسات قوم گرایانه متصل سازند.
براي جلوگيري از وقوع اين گونه مسائل، بايد زمينه مشاركت عمومي در داخل جامعه فارغ از نوع قوميت مذهب، زبان، نژاد و فرهنگ فراهم شود.
در شرايط حساس كنوني، ايران شاهد تلاقي تقاضاها و مطالبات قومي است. اين مرحله يكي از حساس ترين و پيچيده ترين گذرگاههاي تاريخي است كه جز با فكر و انديشه، مديريت و تعديل ابهامات و القائات موجود قومي و مشاركت مردمي نمي توان از آن به خوبي گذشت و امنيتي مستدام را براي ايران تضمين نمود. با توجه به چنين مواردی مي توان پيشنهاداتي را البته با قابليت تعديل در موارد مختلف جهت سياستگذاري مناسب و مديريت قومي متكثر ارائه نمود:
- تقويت حس وفاداري ملي در فرهنگ سياسي جامعه
- ايجاد اعتماد و برابري در ميان خرده فرهنگهاي موجود جهت رشد و تعالي آن ها
- اهتمام جدي به توسعه و گسترش رفاه اقتصادي مناطق قومي نشين
- جاي گزيني شيوه هاي مديريت علمي به جاي شيوه هاي مديريت سنتي
- ترويج اصل احترام به حقوق قوميتها در نهادهاي مختلف
- اجراي طرحهاي اشتغال زا در مناطق قومي