نام چند عضو کابینه و مقام دولتی در این میان مطرح شد که در پی ایجاد صفحات جعلی و هک شدن صفحه یک وزیر و قرار گرفتن مطالب ضد نظام بر روی آنها، همچنین طرح مباحثی پیرامون قانونی یا غیرقانونی بودن این عمل، دولت تصمیم گرفت فعالیت در فیس بوک را برای کابینه تعطیل کرده و تنها وزیر امورخارجه در راستای برقراری دیپلماسی عمومی اجازه پیدا کرد حساب های کاربری فیس بوک و توئیتر خود را حفظ کند. اگرچه این حسابها هنوز به صورت رسمی و از سوی شبکه های اجتماعی میزبان تائید (Verify) نشده اند، اما به هر حال در انتساب آنها به محمد جواد ظریف، وزیر امورخارجه دولت یازدهم تردیدی وجود ندارد.
صفحه فیس بوک ظریف هم اکنون پذیرای بالغ بر 235 هزار لایک میباشد. این صفحه اگرچه در سال 2009 میلادی متولد شده اما به تازگی موافقان و مخالفان بسیاری پیدا کرده است، به خصوص پس از آنکه وزیر امورخارجه در شبکه توئیتر، عید یهودیان را به دختر نانسی پلوسی، تبریک گفت.
موافقان، فعالیت ظریف در فیس بوک را در امتداد دیپلماسی عمومی خردمندانه دولت یازدهم و نیز عاملی برای ایجاد نگاهی واقع بینانه میدانند، چرا که یکی از نقدهای جدی ظریف به سیاست خارجی ایران در سال های حضورش در سازمان ملل، مسأله کم اطلاعی بوده و در نتیجه او به این عقیده رسیده است که باید در دیپلماسی واقع بین بود. این عده تسلط ظریف به زبان انگلیسی را امتیازی ویژه برای او میدانند که حتی منتقدین غربی را نیز به اعتراف واداشته است.
در کل وزیر امورخارجه کنونی ایران برای انعکاس دیدگاه های خود به انتظار درخواست مصاحبه رسانه ها نبوده و به صورت مستقیم نظراتش را برای مخاطبان داخلی و خارجی منتشر میکند، زیرا بر این باور است که امروز علاوه بر اقتصاد، احساسات نیز جهانی شده است و نحوه ارائه دیدگاه ها در ایجاد نفوذ و آسیب پذیری در سطح بین المللی موثر است.
در نگاه موافقان اینکه ظریف از نخستین روز بازگشتش به وزارت امور خارجه و سپس سفرهایش تصاویری را منتشر میکند، برنامه کاری خود در سفرها را شرح می دهد، به علت وقفه در به روز رسانی صفحه عذرخواهی میکند و ... همه نشان دهنده تمایل او به ارتباط به مردم کشورش و نیز ارتباط با جامعه جهانی به موازات آن است.
برای بسیاری از مخاطبان فضای مجازی فعالیت ظریف در فیس بوک امری نو و مهم است. پیش از این هیچ وزیری برنامه ی کاری خود از صبحانه تا شام را برای آنها تعریف نکرده بود. نه تنها در فضای مجازی که در دنیای واقعی نیز این اتفاق امری نادر و بسیار عجیب است.
جدید بودن این اقدام باعث شد کاربران استقبال بسیار خوبی از صفحه ظریف داشته باشند، کودک 14 ساله، استاد دانشگاه، اقلیت های قومی و مذهبی، معارضان جمهوری اسلامی، روشنفکران و ... همه گی از صفحه ی وزیر امورخارجه استقبال کردند.
اما بر خلاف موافقانی که این اقدام را گامی مثبت در راه ارتقای دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران و در حقیقت بهبود وجهه آن نزد دولت های غربی می دانند، صفحه فیس بوک وزیر امورخارجه در حوزه دیپلماسی عمومی قرار نمی گیرد.
دیپلماسی عمومی، اثرگذاری یک دولت بر افکار عمومی ملت های دیگر است، در حالی که بالغ بر 90 درصد پست های ارسالی بر روی صفحه فیس بوک ظریف، به زبان فارسی بوده و تنها چند پست معدود به زبان انگلیسی وجود دارد.
اما سوال اصلی اینجاست که مگر انبوه پست های فارسی قصد اعمال دیپلماسی عمومی در قبال مردم فارسی زبان افغانستان، تاجیکستان و امثالهم را دارد و یا صرفاً این صفحه پل ارتباطی شخصی وزیر امورخارجه با کاربران فیس بوک است و ظریف همچون سایر اعضای این شبکه اجتماعی، صفحه خود را به روز کرده و رویدادهای روزانه و تصاویر خود را اشتراک میگذارد؟
اگر هدف تعامل وزیر امورخارجه با دوستداران صفحه اش میباشد، چرا توسط موافقان از این کار به دیپلماسی عمومی تعبیر می شود؟ و حتی دولت به علت برقراری دیپلماسی عمومی در کنار تعطیل کردن صفحه فیس بوک دیگران، به ظریف اجازه داد صفحه خود را حفظ کند؟
موافقان رسانه های فیس بوک ظریف و افرادی که در صفحه ی او نظر میگذارند، معتقدند این صفحه به درک صحیح ظریف از افکار عمومی و اتخاذ سیاست های اعتدال گرایانه کمک می کند. پیشتر نیز اشاره شد، این صفحه برای رسیدن به نگاه واقع بینانه ای است که کم اطلاعی مانع از دست یافتن به آن می شود.
این موضوع قدری غیرطبیعی به نظر میرسد که یک وزیر 53 ساله که مدام بر روی سابقه ارزش مند او تأکید می شود، از نظرات مردم طبقات مختلف اجتماع در حوزه تخصصی خود بی خبر باشد و یا به نظر عوام جامعه برای تصمیم گیری نیاز داشته باشد.
برای نمونه درباره مسائلی مانند کمک ایران به فلسطین و لبنان و یا بحران سوریه، آیا رئیس دستگاه دیپلماسی کشور به شبهات رایج پیرامون این حوزه در میان مردم جامعه آگاه نیست؟
آیا برای اطلاع از این نظرات یک تیم کارشناسی پاسخ نیاز وزیر محترم را نمی دهد؟
آیا پژوهشگران و محققان متخصصی در این زمینه صاحب نظر نیستند تا بتوانند انواع و اقسام بازخوردهای مردمی را پیرامون یک موضوع فهرست کنند؟
آیا ضروری است که نظرات کاربران عام و غیر متخصص و افرادی که خود دچار شبهه اند در صفحه رسمی وزیر امورخاجه درج شده و به گسترش آنها دامن بزند؟
آیا به راستی بالاترین مقام سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیاز به پاسخ فیس بوک بازان برای تبیین رابطه بین جنگ و اهداف انسان دوستانه در جهان کنونی دارد؟
چندی پیش دکتر محمود سریع القلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی در مصاحبه با سایت تابناک درباره دستمایه نظرات عوام و غیرمتخصصینِ جامعه قرار دادنِ موضوعات تخصصی از جمله سیاست خارجی چنین گفت: « معقول آن است که توازنی بین تمامی وجوه داخلی و بینالمللی برقرار کنیم. هم طراحی این راهبرد و هم اجرای آن محتاج سیاستمدارانی با دانش و علاقهمند به خاک است. بد نیست عملکرد مائو و حزب کمونیست چین بین سالهای ۱۹۷۵ – ۱۹۶۵ را با دقت بخوانیم. سیاست خارجی را از خیابانها جمع کنیم. به پوپولیستها بگوییم بروند کتاب بخوانند و کمتر سخن بگویند.»
به علاوه ایشان در پایان سال 91 در میان پیشنهادات خود برای سال 92، پیشنهاد دادند افراد در مواردی که تخصص و اطلاع کافی ندارند، سکوت اختیار کنند: « عبارات من نمیدانم، من اطلاع ندارم، من به اندازه کافی اطلاع ندارم، من مطمئن نیستم، من باید سئوال کنم، ... ، اجازه دهید من در این رابطه سکوت کنم، فردا پس از مطمئن شدن به به شما خبر میدهم، هنوز این مساله برای من پخته و سنجیده نیست و مشابه این عبارات در ادبیات عمومی ما، بسیار ضعیف است. تصور کنید اگر بسیاری از ما این گونه با هم تعامل کنیم، چقدر کار قوه قضائیه کم میشود. چقدر زندگی ما اخلاقیتر میشود و از منظر توسعه یافتگی چقدر جامعه تخصصیتر میشود. در چنین شرایطی، خبرنگار تلویزیون در مورد برنامه هستهای، نظر راننده تاکسی را نخواهد پرسید. اقتصاددانی که یک مقاله پزشکی را خوانده، خوددرمانی نخواهد کرد و شیمیدانی که هر روز روزنامهها را میخواند در مورد آینده اقتصاد ایران و وضعیت سیاسی چین اظهار نظر نخواهد کرد؛ چه سکوتی برقرار میشود!»
البته تبعات فعالیت این صفحه در به رسمیت یافتن شبهات و بدون پاسخ ماندن آنها از سوی وزیر امورخارجه، به علت تعداد بسیار زیادشان، محدود نمی شود. یکی از محتمل ترین اتفاقاتی که ممکن است برای صفحه ظریف و شخص او روی دهد، قرار گرفتن در یک مارپیچ سکوت است.
نظریه مارپیچ سکوت (Spiral of silence theory) را دانشمند آلمانی، ایزابت نوئل نئومان، رئیس انجمن جهانی بررسی افکار عمومی طی سال های 1978 تا 1980 میلادی مطرح کرده است.
طبق این نظریه هرگاه فردی به علت ترس از واکنش اکثریت، احساس کند که در اقلیت قرار گرفته، احتمال بسیاری کمی برای ابراز عقیده از سوی او وجود دارد. به عقیده نوئل نئومان رسانه ها در ایجاد مارپیچ سکوت نقش مهمی بر عهده دارند، چرا که افراد معمولاً موضع رسانه ها را موضع اکثریت میپندارند. در شبکه های اجتماعی استفاده از شگردهای روانی برای وادار به سکوت کردن مخالفان از طریق القای اکثریت بودن خود، بسیار دیده می شود. عموماً جبهه باطل برای روحیه دادن به نیروهای خود و خاموش کردن صداهای حق طلبانه، همواره به اغراق و بزرگنمایی روی می آورد.
حال اگر کاربران فیس بوک تصمیم بگیرند مطالبه ای غیرواقعی، غیرعقلانی و یا غیر قانونی از وزیر امور خارجه داشته باشند، مطالبه ای فراتر از اختیارات و حوزه قانونی آقای ظریف و در صورت محقق نشدن، با به راه انداختن موج فیس بوکی و ارسال ده ها هزار نظر، او را مورد هجمه قرار دهند، آیا ظریف مجبور به گرفتن تصمیمی نادرست نخواهد شد؟
آیا کاربرانی که امروز اظهار ذوق و شوق می کنند از اینکه نظر آنها را یک وزیر خواهند خواند، چند ماه دیگر نیز همین احساس را خواهند داشت، یا آن روز مطالبات جدی تری را مطرح می نمایند؟
مطالبات آینده کاربران ابعاد مختلفی خواهد داشت. برای نمونه هنگامی که رئیس دستگاه دیپلماسی به اشتراک گذاری مطالب و اخبار را وظیفه ی خود می داند، کابران نیز هر گونه اظهارنظر را حق خود می دانند.
در این بین برخی کاربران به راحتی با ایجاد جو روانی منفی علیه طرف مقابل خود، آن را وادار به سکوت کرده و صفحه فیس بوک ظریف را تبدیل به محلی برای اعلام مواضع خلاف عرف و شرع رایج جامعه از سوی خود خواهند کرد.
به مرور زمان مطالبات دوستان فیس بوکی آقای وزیر چهره متفاوتی به خود گرفته و ابعاد گسترده تری پیدا خواهد کرد.
و حتی موارد غیرقانونی نیز در کنار موضوعات خلاف عرف و شرع جامعه، مجال ظهور و بروز پیدا خواهند نمود.
در کنار موارد اشاره شده در بالا، انبوه درخواسته ای مربوط به رفع فیلترینگ، جمع کردن گشت ارشاد، مشکلات شهرستانها و افرادی نظیر نوجوانی المپیادی که به علت حذف مرحله کشوری، مجبور است کنکور بدهد! و ... بخش عمده ای از نظرات موجود در صفحه فیس بوک ظریف را تشکیل می دهند.
آنچه که با یکبار مرور صفحه به دست می آید تنزل یک جایگاه رسمی دولتی به یک کاربر شبکه اجتماعی که به هر شکل میتوان با او تعامل داشت و عدم وجود مباحثات، اظهارات و صحبت های تخصصی حوزه سیاست خارجی است.
در واقع صفحه فیس بوک رئیس دستگاه دیپلماسی مملو از افرادی است که تصور میکنند اگر وزیری در فیس بوک استاتوس کند، انسان دانشمند و بزرگواری است که ضمن اشراف کامل به محیط مجازی وارد آن شده و فرصت دارد تمام نظرات و پیام های کاربران را یک به یک مطالعه کند.
افرادی که گویا دسترسی به فضای رسانه ای کشور و اخبار تلویزیون، رادیو، رسانه های مکتوب و رسانه های مجازی ندارند که از اعلام برنامه های وزیر مشعوف می شوند و باورشان نمیشود وزیری برنامه کاری خود را اعلام نماید! و گویا تصاویر سفرهای او را برای اولین بار مشاهده میکنند.
با گذشت زمان و مشغله زیاد آقای وزیر در کنار افزایش دامنه مطالبات کاربران، طبیعتاً نارضایتی هایی در میان آنها شکل خواهد گرفت، که در صورت عدم رسیدگی و کنترل می تواند واکنش های مختلفی از ترک صفحه و بایکوت آن گرفته تا فحاشی و جنجال سازی را شامل شود.
اما یکی از مهمترین تبعات منفی فعالیت وزیر امورخارجه در فیس بوک پخش شایعه و خبرهای کذب از آن می باشد. با توجه به اینکه این صفحه یکبار هک شده، اگر این اتفاق مجدداً تکرار شود و به هر دلیلی و به هر شکلی اختیار صفحه به دست افراد معاند بیفتد، چه کسی پاسخگوی اتفاقات پس از آن خواهد بود؟
در صورت انتشار خبرهایی پیرامون ترور و مرگ مقامات نظام، درگیری های مسلحانه داخلی بین اقوام، گروه های سیاسی و طرفداران افراد یا ارگان ها، شایعه جنگ، سقوط کشور، وضعیت اقتصادی، امنیتی یا اجتماعی و مواردی از این دست، چطور می توان اثرات آن را در کوتاه مدت خنثی کرد؟
با توجه به اینکه حتی قرار گرفتن یکساعته این قبیل شایعات تخریب های فراوانی را به دنبال داشته و به سرعت در ابعاد میلیونی در داخل و خارج کشور منتشر خواهد شد.
در سال 88 مایکل لدین (Michael Ledeen) نئو محافظه کار امریکایی در خبری دروغ اعلام کرد مقام معظم رهبری به کما رفته است، نامبرده در سال 85 نیز خبر فوت معظم له را منتشر کرده بود. با توجه به شرایط حساس منطقه، اگر خبری از این دست از طریق حساب کاربری فیس بوک یا توئیتر یک مقام رسمی دولتی پخش گردد، اثرات فاجعه بار آن برای دنیای اسلام و تمام ساکنان منطقه چه خواهد بود؟ همچنین آبروی و حیثیت از دست رفته نظام در داخل و خارج، پس از آن چه گونه بر خواهد گشت؟
از طرف دیگر همچنان مشخص نیست رئیس دستگاه دیپلماسی در راستای تحقق اهداف دیپلماسی عمومی دولت یازدهم بر روی صفحه فیس بوک خود مانور می دهد و یا دیپلماسی عمومی صرفاً لفظی است که مجوز حضور آقای وزیر در سایتی باشد که دسترسی به آن از داخل کشور مسدود است.
این درست است که ارتباط مستقیم یک وزیر با مردم میتواند وجهه مطلوبی در جامعه داشته باشد، اما آقای ظریف به جای یک سایت بیگانه میتوانست از یک شبکه اجتماعی داخی استفاده کرده و یا بخشی از سایت وزارت امورخارجه را به این کار اختصاص دهد.
البته بهتر بود وزیر محترم در کنار به روز رسانی صفحه ی خود بازدیدی از سایت های سفارت خانه های مختلف ایران که هنوز نام وزیر سابق در آنها درج شده نیز میداشت. به علاوه چنانچه ایشان مایل به ارتباط شفاف با تمام آحاد ملت بود، آیا رادیو و تلویزیون رسمی کشور به او مساعدت نمی کردند؟
به هرحال مشخص نیست اگر هدف دیپلماسی عمومی است، چند نفر از اتباع دیگر کشورها تاکنون صفحه ظریف را لایک کرده و یا پست های او را باز نشر می کنند؟
چند گروه اثرگذار خارجی یا بین المللی در صفحه ظریف تبادل نظر می کنند؟
آیا تاثیرگذاری جهانی مدنظر دیپلماسی عمومی در دولت یازدهم به تعامل توئیتری با دختر نانسی پلوسی و به روز رسانی صفحه فیس بوک به زبان فارسی محدود شده است؟
این دیپلماسی است یا صرفاً روابط عمومی فیس بوکی برای وزارت امور خارجه؟
صفحه فیس بوک ظریف در حالی روز به روز پربازدیدتر می شود که هنوز چند ماه بیشتر از افشاگری ادوارد اسنودن و همکاری فیس بوک در پروژه پریسم نمی گذرد. پروژه مخوفی که جهانیان را به وحشت واداشت. آیا وزیر محترم نیز همچون بسیاری از عوام جوامع مختلف که برایشان مهم نیست سازمان امنیت ملی امریکا از آنها جاسوسی می کند و تنها چیزی که میخواهند لذت بردن از اینترنت است و یا چون روشنفکران وطنی که این جاسوسیها را افسانه و خیال می دانند، تصور می کند جاسوسی سایت هایی مانند فیس بوک توهم تندروهاست؟
ابتدایی ترین نوع دیپلماسی عمومی این است که یک مقام دولتی به طور مستقیم با جامعه هدف خود صحبت کند.
در زمان های که برای اعمال دیپلماسی عمومی از دیپلماسی غذایی و یا زیپ دیپلماسی استفاده می شود، مقامات دولتی ایران حتی قادر به برقراری ارتباط مستقیم با شهروندان کشورهای دیگر نبوده و ارسال پست فارسی و دریافت نظرات هم میهنان را مصداق دیپلماسی عمومی می دانند.
آقای ظریف مقرر کرده اند که در صفحات توییتر به زبان انگلیسی مطلب منتشر کنند که می توان این مساله را مصداق دیپلماسی عمومی دانست اما در هیچ یک از تعاریف دیپلماسی عمومی ارتباط با افراد کشور خود، دیپلماسی عمومی محسوب نمی شود. برای ارتباط با افراد داخل کشور از واژه هایی مانند روابط عمومی و امور عمومی ( public affairs) استفاده می شود.