جدیدترین شماره فصلنامه تخصصی «صدرا» (شماره 4 و 5/زمستان 91 و بهار 92) به مدیرمسئولی حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی و سردبیری عطاءالله رفیعی آتانی با موضوع «مکتب آزاداندیشی» در قالبهای گفتوگو، مقاله و یادداشت منتشر شده است. «اسلام و مکتب آزاداندیشی در نگاه حسن رحیمپور ازغدی» به قلم محمدرضا معتضدیان، پژوهشگر، عنوان یکی از مقالات این نشریه است که در شماره جدید فصلنامه تخصصی «صدرا» منتشر شده است
یکی از اندیشمندان و صاحب نظران حیطه فکر و فرهنگ که در دو دهه اخیر و در جریان شکلگیری فضای تضارب آراء و پیدایش جریان های فکری موسوم به «دگراندیش» در جمهوری اسلامی مطرح شد و با سلسله سخنرانیها و مقالات خود بر رونق جریان مباحثه و گفتوگوی علمی افزوده است؛ حسن رحیم پورازغدی است. وی که در فضای ژورنالیستی به عنوان یکی از پردازشگران فکری اصولگرایان شناخته می شود،اهل مشهد، دانش آموخته حوزه و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است که تعلق خاطر ویژهای به مرحوم امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری، و برخی متفکران اسلامی دیگر دارد. نوشتار ذیل، برگرفتهای از آراء و اندیشههای او در باب «آزاداندیشی» است که بر اساس برداشت این قلم تنظیم و تبویب گردیده و بنا بر بضاعت اندک خود، تنها جنبه ای تبیینی وتوصیفی دارد نه تحلیلی و نقّادی.
درآمــــدگرچه اغلب گفتارها و نوشتارهای رحیمپور ازغدی در پاسخ به مسایل فکری مطروحه و یا تحلیل جریانهای فکری و فرهنگی موجود بیان شدهاند و نوعی ارزیابی وضعیت فکری موجودتلقی می شوند، امّا به نظرمی رسدکه وی با نگرشی تطبیقگرایانه به اسلام و غرب و با نگاهی امروزین به مسایل نه چندان جدید مسلمین و تمدن اسلامی، به تدریج درحال نزدیک شدن به نظریهای منسجم در باب مهم ترین مسئله قرون جدید تاریخ جوامع اسلامی، یعنی «اسلام سیاسی» است. میتوان گفت که همگی آراء وی منظومهای را تشکیل میدهندکه به دنبال تبیین و یا تحکیم ایدهای بزرگ و اساسی درباره اسلام سیاسی است که به پیدایش بزرگ ترین رویداد قرون اخیر جوامع اسلامی؛ یعنی تحقق انقلاب و نظام اسلامی در ایران انجامیده است.
مکتب «آزاداندیشی اسلامی»، راه میانه تحجر و روشنفکریاگر بخواهیم درمنظومه فکری او به دنبال «اصول، مؤلفه ها و لوازم آزاداندیشی» بگردیم، ناگزیر خواهیم بود که دو موضوع یا دو محور مهم از اندیشههای او را به عنوان پیش نیازِ بحث در نظر آورده و مورد مطالعه قرار دهیم؛ یکی سکولاریسم و دیگری بحث روشنفکری با تمامی فروعاتشان. این دو موضوع در اندیشههای وی مکمل آراء او در باب آزاداندیشی یا غیرآزاداندیشی است، امّا چون بررسی کامل هرکدام ازاین دو مبحث، خود مقالهای مفصل و مستقل میطلبد و دامنه آن در حوصله یک مقاله نیست، به شکلی کلی و گذرا این دو موضوع را از نظر خواهیم گذراند. دیدگاه ایشان پیرامون«آزاداندیشی»، در جهت شناخت وضعیت این موضوع در معارف اسلامی و مبتنی بر مبانی اسلامی است. وی معتقد به راه سومی میان تحجر و روشنفکری، یعنی همان مکتب آزاداندیشی اسلامی است که مبتنی بر آموزه های قرآن مجید و عترت مطهر نبی اعظم اسلام است. البته وی میان روشنفکری لائیک و روشنفکری دینی، همچنین تحجر قدیم و تحجر مدرن نیز تمایزاتی قائل بوده و وضعیت «آزاداندیشی» را در مقابل آنها شرح میدهد.
امروز روشنفکری لائیک در جامعه ایران موضوعیت نداردازغدی معتقد است: «روشنفکری لائیک، چه در صورت مارکسیستی آن وچه در صورت لیبرالیستیاش، با این موضع که مخالف دین باشد، امروز در جامعه ما موضوعیت ندارد و اگر وجود داشته باشد نیز به هیچ وجه مورد اقبال واقع نمی شود وآن بخش از روشنفکری موضوعیت دارد و می تواند مورد اقبال واقع شود که سخنان خودش را در قالب دین و معرفت دینی عرضه کند. «روشنفکر دینی معمولاً به گفتمانی میگوییم که گرچه بر زبان نیاورند، اما گفتمان خالص اسلامی را مکفی و جوابگو برای مسائل معاصر نمیدانند.1»
روشنفکری دینی با مفهوم التقاط گره خورده است«در معنای اصطلاحی خاص، روشنفکری دینی در واقع با مفهوم التقاط گره خورده است. به این معنی که محکمات فکراش دینی نیست و در متشابهات که وارد میشود؛ به جای اینکه متشابهات دینی را به محکمات دینی ارجاع بدهد، اول متشابهات دینی را به محکمات غیردینی (مثلاً مارکسیستی یا لیبرالیستی یا هر چیز دیگری) ارجاع میدهد و بعد مقداری جلوتر، به این مرحله میرسد که حتی محکمات دین را تأویل میکند و این همان چیزی است که در دین از آن تفسیر به رأی شده است. تأویل ها و توجیهات فوق ( تفسیر به رأیهای امروزی) در قالب پلورالیزم دینی و تکثر قرائتها، در محافل روشنفکری دینی جامعه ما مطرح است.2»
کدام روشنفکری دینی؟البته استاد ازغدی به تفکیک میان دو وجه مثبت و منفی در روشنفکری دینی قائل است و پس ازتحلیل، نقد، و نفی وجه منفی آن، به تبیین و تأیید وجه مثبت روشنفکری دینی که در حقیقت همان مکتب آزاداندیشی اسلامی است می پردازد و معتقد است :« آن وجه مثبت روشنفکری دینی(که خودم به آن قائل هستم وجای آن را خالی میدانم) در واقع خط ثالثی است بین جمود و التقاط اندیشی و تفسیر به رأی؛ یعنی ثابتات و محکمات دین را می شناسد و می پذیرد و درباره آنها قاطعیت به خرج می دهد و با همان قاطعیت بر ضرورت اجتهاد در متغیرات و متشابهات تأکید می ورزد.
به عنوان مثال آقای مطهری در(کتاب) اسلام و مقتضیات زمان خودش، تندترین حملهها رابه جریان های متحجر درجهان اسلام و تشیع دارد؛ همچنان که در مقدمه (کتاب) علل گرایش به مادیگری اش، همین تندی و قاطعیت را در برخورد با ماتریالیستهای منافق دارد. مسئله امروز روشنفکری دینی، به معنای التقاطیاش، همین است که به قرائت بازی روی آورده است، درصورتی که در محکمات جای اجتهاد نیست و نصوص دینی یک قرائت بیشتر ندارند؛ وگرنه اصلاً نص نمیباشند. در ظنیّات و متشابهات جای قرائت باز است اما در همانجا نیز قرائت ملاک دارد... و در قرائت خودش باید روش شناسی و متدولوژی معتبرداشته باشد.3»
روشنفکران تاجرپیشهای که درگیر بحران هویتاند«قشریون که اصلاً فکر نمیکنند و لذا معمولاً هیچ وقت، بحران فکری ندارند. روشنفکران هم که در تاریخ معاصر ما تبدیل شدهاند به تاجرپیشگانی که به دنبال قدرت، درگیر بحران هویت هستند و صَفِ آنها به تدریج از متفکرین جدا می شود و دهه به دهه تحت تأثیر گفتمان قدرت در جهان،گفتمان حاکم بر ذهن و زبان آنها نیز تغییر می کند. لذا اگر شما در گفتمان برخی از روشنفکران جهان به جای عقل و عدل دینی؛ تفکیک عقل و ایمان و تفکیک دین از قانون و مدنیّت میبینید، تعجب آمیز نیست.4»
روشنفکریهای عقلگریز و عدلستیز«امروز با نوعی روشنفکری عقلگریز و عدلستیز مواجه هستیم که بیش از آنکه جنبه فلسفی و فکری داشته باشد، جنبه سیاسی و اتصال به جریان قدرت طلبی دارد. این عقبگرد و تضادگویی روشنفکران امروزی که به جای عقل، آزادی، عدالت، مساوات، ضدیّت با استعمار و فاصله طبقاتی؛ برعکس در مواجهه با عدالتخواهی هستند. این موضوع برای آنها جای تأسف و برای ملّتها جای تبریک دارد. متأسفیم از اینکه؛ یک چرخش تاریخی کُمیک ـ تراژیک است که حتماً وجه سیاسی دارد و نمی تواند جنبه معرفتی داشته باشد و در عین حال خوش وقتیم از اینکه توده مردم در جهان اسلام، فرسنگها از نخبگان و روشنفکران خودشان جلو افتادهاند و از آنها عبور کرده و گوششان هم بدهکار آنها نیست. ملتها خودشان دست اندرکار ایجاد یک رنسانس بزرگ اسلامی در جهان اسلام شده اند.5»
اگر روحانیت به قدر کافی اجتهاد نکند، زمینه برای جریانات التقاطاندیش باز میشوددر اینجا به وضعیتی می رسیم که لازم است، علت پیدایی جریانهای روشنفکری التقاطی و در ضعف و خلل افتادن روشنفکری مثبت دینی یا همان آزاداندیشی را در نگاه رحیم پور ازغدی بررسی و آسیبشناسی او در این باب را مطالعه کنیم. وی معتقد است: «نکته مهم دیگر این که گاهی حوزههای ما به همان بخش سؤالات به حق و درست نیز پاسخی مناسب و درخور و به وقت خویش نمی دهند. آقای مطهری هم همین را میفرماید که چون روحانیت به قدر کافی اجتهاد نمیکند، زمینه برای جریانات التقاطاندیش باز می ماند؛ یعنی اگر حوزه به موقع و درست اجتهاد کند و به محض مطرح شدن یک سؤال، پاسخش را صریح و سریع بدهد و قانع کند، زمینه برای رواج جریان های لیبرالی یا مارکسیستی به وجود نمیآید. حال حوزه چه مقدار قاصر است یا مقصر، بحث دیگری است، اما روشنفکری دینی وقتی پاسخ سریع و درست و به قدر کافی نمیبیند، خودش اقدام به پاسخ میکند.6»
التقاطاندیشانی که از رانت مذهبی در جامعه دینی استفاده میکنندجریان التقاطاندیشی که در این موقعیت شکل میگیرد، خودش به دو دسته تقسیم می شود: «بعضی از افراد این جریان در واقع ماهیتی غیردینی دارند و سیاستشان استفاده از رانت مذهبی در جامعه دینی است. این طیف درگذشته بوده اند و اکنون نیز هستند؛ یعنی به معنای دقیق کلمه منافقند. اما یک جریان نیز کسانی هستند که هدفشان نواندیشی دینی است و واقعاً عُلقه قلبی به اسلام دارند؛ مذهبیاند و می خواهند مذهبی باشند، اما سؤالاتی مطرح میشود و پاسخ آن به قدر کافی و در زمان لازم به آنها نمیرسد، لذا اینها دنبال پاسخ در پارادایمهای دیگری می روند و آنجا متقاعد می شوند. بنابراین بدون این که بخواهند به دین صدمه بزنند یا نفاق از خودشان نشان بدهند یا بخواهند خیانت کنند، بی اختیار التقاطاندیش می شوند... .
این جریان، بخش مهم و قوی روشنفکری دینی را تشکیل می دهند... پس جریان روشنفکری دینی التقاط اندیش را به دو دسته تقسیم میکنیم؛ عامد و عامی... به عقیده من با آنها که عامد نیستند باید کاملاً مدارا کرد و مسائل را برای آنها حل کرد و شفاف نمود. وقتی مسائل برای آنها حل و شفاف شود، اکثریت آنها به طرف اندیشه اصیل دینی و روشنفکری دینی به معنای مثبتش جذب می شوند و یک اقلیت نیز اگر جذب نشدند، تا وقتی که در عالَم نظر هستند و دست به اقدامی نمی زنند نباید کاری به کارشان داشت، اما هنگام خروج از وادی تئوری و ورود به صحنه عمل بحث فرق می کند. بنده جریان التقاط اندیش عامد را، خطرناکترین جریان میدانم که به یک معنی در پنجاه سال اخیر و به معنایی نیز در کل صدسال اخیر ایران بوده است. »7
جریان روشنفکری التقاطاندیش عامد خطرناکترین جریان فکری صدسال اخیر ایراندر این گرایش خطرناک التقاط اندیشی دینی«رویکرد های فکری و روشنفکری که مطرح می شود و پر سر و صدا می گردد، مربوط به عرصه منازعات معطوف به قدرت سیاسی و اجتماعی است. لذا این مسائل فکری که گاهی اوقات به صورت افراطی در جامعه و در سطح کلان مطرح می شود، مستمسک های سیاسی هستند. این گونه نیست که یک مرتبه روشنفکر جمله ای را بشنود، بعد فکر کند، بعد شک کند، بعد تجدیدنظر کند و ایده اش عوض شود و سپس تصمیم به عمل بگیرد؛ بلکه کاملاً برعکس، اول تصمیم می گیرد مبارزه کند تا جریان دیگری روی کار بیاید، بعد ابزار فکری آن را پیدا می کند.»8 گرایش های سکولار جدیدی که در جامعه دینی ما و سایر کشورهای اسلامی ظهور می کنند و با وجود فقدان بستر اجتماعی، با قدرت و امکانات زیادی به ترویج و تبیین آموزه های سکولار می پردازند، در حقیقت میوه وثمره همین جریان عامد روشنفکری دینی التقاطی است.
معنویت سکولار را با پوشش ادبیات عرفانی ایران و اسلام به خورد طالبان معرفت میدهند«این رویکرد می کوشد با استفاده از افراطیترین نحلههای هرمنوتیک اروپا، این دین جدید را به نام قرائت مدرن و انسانی از دین، در بازار سیاه به کودکان عالَم معرفت، گران بفروشد و باب تفسیربه رأی در متن دین را به نفع مذهب کنونی غرب بگشاید و در تمام این سال ها هرگز حاضر به گفت وگوی شفاف و علمی توأم با اخلاق و منطق و با شفافیت آکادمیک و در حضور اهل فضل نشد و نه کتباً و نه شفاهاً تن به این شفافیت نداد و نخواهد داد. همچنان ترجیح می دهد به جای پاسخ گویی علمی در محضر اهل نقد و علم، تنها در محافل عمومی و تریبون های سیاسی و ژورنالیستی در داخل و خارج کشور حاضر شود... و معنویت سکولار را با پوشش ادبیات عرفانی ایران و اسلام، جایگزین عرفان حقیقی و معنویت ریشه دار و مثبت اسلامی کند.»9
تحجّر؛ چرا وچگونه؟طیف یا جریان بزرگ دیگری که «رحیم پورازغدی» آن را به عنوان پرتگاه دیگر جاده آزاداندیشی مورد بحث قرار می دهد، جریان پرسابقه و پرقدرت تحجّر در اشکال مختلف آن است. جریانی که در حقیقت باعث اصلی پیدایی کاستی در نواندیشی دینی و عقب ماندن از مقتضیات زمان و در نتیجه ظهور گرایش های الحادی و التقاطی است. درآثار وی، آن چنان که بحث تحجّر جدید و مدرن مطرح و مورد موشکافی قرار می گیرد، بحث سابقه دار تحجّر سنتی و ضد تعقل در اسلام، چندان پرداخته نمی شود که شاید دلیل اصلی اش خطر بیشتر و نفاقآمیز بودن نوع مدرن تحجر است.
تمدنسازی بدون برخورد انتقادی با تفکر ترجمهای امکان پذیر نیست« نقد با شکّ، آغاز می شود و منتقد با بیدار کردن شک میکوشد تا پایههای یقین را استوار کند و امروز بنیادگرایی لیبرال با همان جزمیت بنیادگرایی مارکسیستی، ساحت تفکر انتقادی و غیرترجمه ای را به تعطیل و تسلیم فرا میخواند. ما در عصر ترجمه و تقلید به سر میبریم و کسانی متفکر دانسته می شوند، که مترجم ترند! جرأت اجتهاد در برابر غرب از ما سلب شده است و تمدنسازی بدون برخورد انتقادی با تفکر ترجمهای امکان پذیر نیست... بسیاری از رجال ما و محافل آکادمیک شرق، فکر کردن را کنار گذارده اند و تنها ترجمه می کنند و این تحجّر جدید به اندازه تحجر قدیم، راه اجتهاد را بسته است و البته اگر تحجّر قدیم راه را بر اجتهاد نمی بست، تحجّر جدید و مدرن غربی تا این حد میدان نمی یافت. تجدد به سبک غرب چنان حالت ارتودکسی و جمود به خود گرفته که رابطه ما با روند ترجمه نیز از حالت استاد - شاگردی نازل تر شده و به رابطه مرید – مرشدی رسیده است.»
به راه وسط میان طالبانیزم و سکولاریزم بیندیشیم
وی معتقد است که : « باید به راه وسط میان طالبانیزم و سکولاریزم(یعنی نتایج عملی جریان تحجر و جریان التقاط) بیندیشیم. به راه سوم میان سلطنت سنتی و دموکراسی غربی بیندیشیم. به راه سوم میان یک جامعه بدوی عقب افتاده و تکنولوژی بدون آرمان غربی بیندیشیم. به راه سوم میان انزوای رهبانی شرق و شهوتپرستی و نفسانیّت غرب بیندیشیم. به راه سوم میان تحجر و قشریگری و گذشتهگرایی با تقلید و ترجمه و غرب پرستی بیندیشیم. راه سوم راه خلاقیت و تولید و اجتهاد و نواندیشی در عین اصالت خواهی و اصول گرایی و ارزش محوری است. راه سوم اخلاق گرایی بدون ریاکاری، عملگرایی بدون عمل زدگی(پراگماتیسم)، نواندیشی بدون ارتداد و بدعتگذاری، اصولگرایی بدون قشریگری و بنیادگرایی، آزاداندیشی بدون اباحهگری، گفتوگو و مناظره بدون فحاشی و بینزاکتی، مردمسالاری بدون عوام زدگی، قانونگرایی بدون عدالت زدایی، آزادی بیان بدون جوّسازی و هوچی گری، امنیت بدون سرکوب و خفقان، و در یک کلمه اسلام ناب و دور از اسلام آمریکایی و طالبانی است.»10
مطهری و راه سوماستاد «رحیم پورازغدی» این سخن شهید مطهری را که: از اسلام فقط بایک نیرو می شود پاسداری کرد وآن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف، به شرط مواجهه صریح و روشن با آنها؛ چنین مورد تحلیل قرار می دهد که: «با این سخن استاد مطهری دو گروه موافق نیستند؛ یکی آنهایی که گمان میکنند با سکوت تعداد موافقین زیاد می شود و ساکت شدن را با قانع شدن اشتباه می گیرند، وگروه دوّم کسانی که از تبدیل معاند و مخالف به موافق بحث می کنند، امّا بدون انتظار تغییر مواضع مخالفان و معاندان.»11 «مطهری از سطح جماعت روشنفکر و نیز جماعت روشنفکرمآب یک گام فراتر گذاشت و یک تنه رستاخیز به پا کرد. البته آخوندهای قشری و کمدانی هم بودند که روزگارش را سیاه می کردند؛ کسانی که هرگونه اجتهادی را بدعت و هر عتیقهای را سنّت می دانند و اصولگرایی را با طالبانگری و تحجّر اشتباه می کنند.»12
« مطهری میدانست که چون حوزه به قدر کافی اجتهاد نمی کند، بنابراین عملاً روشنفکری دینی به التقاط می افتد و تحجّر و التقاط در یک سیکل مشدد، همدیگر را تقویت میکنند. وقتی اجتهاد نشد و تحجّر دامنه پیدا کرد، زمینه برای التقاط ایجاد می شود و وقتی التقاط ها افراطی شدند، زمینه برای ظهور تحجّر آماده می شود.»13 ازغدی، شهید مطهری را یکی از بهترین الگوها و سرمشقهای پیداکردن و پدیدار ساختن راه سوّم می داند و درباره اش می گوید:« من به یاد میآورم محافل روشنفکری دینی آن دوره مشهد را که نام مطهری را واقعاً با عصبانیت به زبان می آوردند. مطهری را سمبل یک آدم متحجّر و اُمُل که تاب قرائتهای جدید از دین را ندارد، می شمردند. عیناً در جلسات اُمُلها، مطهری متهم می شد به وهاّبیگری و گرایش های روشنفکری! برای اینکه می خواست یک خط سومی بین التقاط و تحجّر باز کند و این کار را به قیمت خون خودش کرد و از دو طرف ضربه خورد.»14
اکنون نگاهی به تبیین برخی از وجوه مکتب آزاداندیشی اسلامی یا همان راه سوم، در آثار استاد رحیم پور ازغدی میاندازیم.
تعلم و تفکر به جای تیمن و تبرکازغدی معتقد است که نباید (آنچنان که مرسوم شده است)صرفاً به عنوان احترام گذاشتن و تشریفات و یا تیمّن و تبرّک و حتی کسب ثواب، ازکردار و گفتار پیشوایان دین گفت و شنید؛ بلکه می بایست از سر تعلّم و تحقیق به آموزه های معرفتی قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) روی آورد و با چشم معرفت جویی و تمدنسازی به آن نگریست.«اگر اولیاء دین وکتاب مقدس ما اصلاً موضع معرفتی ندارد، ما معطل کدام دین هستیم؟....چیزهایی بسیار فراتراز تیمّن و تبرّک برای آموختن در این میان وجود دارد که اگر ما موفق به کاربست این روش ها وشیوه ها بشویم، اوضاعمان کاملاً دگرگون می شود.»15
سابقه آزاداندیشی در اسلامرحیم پور ازغدی پس از تعریفی کلّی از آزاداندیشی که «همان عقلانیت ناب است. عقلانیت رها و آزاد از هر گونه تعصّب و تکبّر و جمود و تحجّر و قشریگری و خودخواهی و خودبرتربینی و خودمحوری»؛ بحث آزاداندیشی و عقلانیت در اسلام را در سه بخش مورد تذکر و تأمل و تحقیق قرار می دهد؛ «بخش اول اینکه؛ منطق دینی ما برای آزاداندیشی و نظریه سازی درباب مسئله علم چیست؟ بخش دوّم؛ فلسفه و متدولوژی علم در دانشگاه اسلام کدام است؟ و بخش سوم؛ نمونه هایی تاریخی از کاربست این منطق، فلسفه و متدولوژی علم در جغرافیای تاریخی جهان اسلام.»16
وی درباب نخستین بخش می گوید:«آموزه های اسلام در باب عقلانیت و آزاداندیشی، سابقه تاریخی اش به بیش از هزار سال قبل می رسد و متعلق به هزاره قبل است. یعنی دوره ای که بشر نه هنوز با مفهوم علم به طور جدی آشنا بوده، نه با دیالوگ علمی، نه با تفکر علمی، و نه، اخلاق علمی. و قطعاً در بنیان گذاری تمدن جدید و علم جدید، همین آموزه ها نقش داشته اند.»17
تحریک تفکررحیم پور بحث تحریک تفکر را یکی از مؤلفههای اصلی منطق آزاداندیشی و عقلانیت در فرهنگ اسلامی برمی شمارد؛ «پیامبراکرم (ص) می فرمایند: مَن سدَّ فاه و لم یُسئَل ، لَم یؤتیه شیئ؛ یعنی هرکس (یا هر جامعه ای)که دهانش بسته باشد یا خود ببندد و سئوال نکند(درگیر سکوت بشود)، هرگز به چنین فرد و چنین جامعه ای چیزی و بهره ای داده نخواهد شد. چنین فرد و جامعه ای حتی یک گام به جلو نخواهد رفت؛ نه پیشرفت مادّی می کند و نه پیشرفت عقلی- معنوی. این منطق بنیان گذار اسلام است که بدون پرسشگری و طرح مسئله ما هیچ پیشرفتی نداریم و تمدنی هم ساخته نخواهد شد.18»
فواید مناظره و فرهنگ پرسش از منظر اسلام«باز در روایت از معصوم علیه السلام است که هرگاه کسی سئوالی طرح می کند، دست کم چهار نفر یا گروه از آن منتفع می شوند و بهره می گیرند و بر سر سفره آن می نشینند؛ یکی آن کس که پرسش می کند، دیگری آنکه از اوپرسش می شود، سپس آنکه مستمع و حاضر در جلسه پرسش و پاسخ است، و در نهایت کسی که بانی و اداره کننده آن جلسه است. البته پرسش و سئوال باید از دانایان و علم ورزان صورت بگیرد، نه از نادانان و یا کم اطلاعان. قرآن هم می فرماید: فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون؛ یعنی اولاً بدانید که نمی دانید و بدانید که برای دانا شدن باید پرسش کنید، ثانیاً باید از اهل الذکرکه همان دانایان و خبرگان قوم هستند بپرسید. بنابراین ترویج فرهنگ پرسش و تحریک تفکر و عقلانیت، یکی از مهمترین آموزه های معرفتی اسلام است. پرسشگری یک اصل اولیه و مؤلفه اصلی در منطق علمی و معرفتی اسلام است.19»
اما مؤلفه مهم دیگری که از لحاظ دومین بخش(روش معرفتی) اهمیت دارد و مکمل آن محسوب می شود، روش درست و اولیه دانستن و یادگیری است که انسان را به تکاپوی دانش و فهم وادار می کند و پای او را به مجالس درس و بحث و مناظره می کشاند. ازغدی در این بخش معتقد است که: «در رأس همه آموزه ها، یک پیام عمومی و فراخوان عمومی است که حکم پرچم را دارد و اگر فقط همین یک آیه را هم داشتیم برای معرفی مکتب معرفتی اسلام و بنیان گذاری یک روش معرفت شناسانه درست کافی بود؛ آنجا که می فرماید: الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه. یعنی مؤمنان کسانی هستند که سخنان گوناگون را گوش فرا می دهند و برترین و درست ترین آن را پیروی و انتخاب می کنند.20»
نمونههای تاریخی آزاداندیشیرحیم پور ازغدی» در باب سومین بخش از نگاه به معرفت شناسی اسلامی؛ یعنی نمونه های تاریخی از مناظرات علمی و جلسات و رویه های آزاداندیشی در سیره ی پیشوایان بزرگوار دین اسلام، معتقداست: «هرچند که بُعد حکومتی و قدرت سیاسی را از پیشوایان واقعی دین و امامان معصوم(ع) غصب و مضایقه کردند؛ امّا قدرت علمی و معنوی آنها را که نمی توانستند و نتوانستند از آنها بگیرند. لذا مکتب اهل بیت علیهم السلام، سرشار از آموزه های متقن و مفیدی در مبانی و روش های معرفتی است و لذا با اینکه قدرت و حکومت در اختیارشان نبوده امّا به ویژه در زمان امام رضا(ع) حکومت و جامعه و کل جهان اسلام تحت الشعاع جنبه های علمی و معرفتی حضرت بودند و اصلاً لقب عالم آل محمد(ص) به همین خاطر است و برجسته ترین صفتی که ایشان بدان شناخته می شدند، علم و معرفت ایشان بوده است. روش کار حضرت رضا علیهم السلام در جلسات مناظره و بحث آزاد با متفکران درجه یک ادیانِ دیگر تشکیل می شده است، برای ما بسیار مهم است.»
وی آن گاه به ذکر مختصری از روش و اخلاق علمی حضرت امام رضا (ع) در عهد مأمون عباسی می پردازد و می گوید:« شما حتی یک بار و یک کلمه توهین آمیز یا تحقیرآمیز نسبت به طرف های مباحثه و گفت وگو از امامان علیهم السلام مشاهده نمی کنید.حتی نسبت به اندیشمندان دهری و زندیق...21»
معنای مناظره چیست؟«مناظره برای کشف یا اثبات یک حقیقت یا رسیدن به یک حجت است. برای باز کردن گره های بشری است، نه کورکردن یا اضافه کردن گره های موجود. و ضرورت دفاع از حق با زبان قانع کننده و برای تمام بشریت؛ نه فقط برای پیروان مکتب. باید جوری گفت وگو و مناظره کرد که حتی کسی که مبانی تو را قبول ندارد، حاضر به شنیدن بحث و مشارکت در آن باشد. شما در مناظرات علمی حضرت امام رضاعلیه السلام که بنگرید،اصلاً از موضع تقدّس و مقدس مآبی وارد نشده است.22»
« خود پذیرش مناظره از سوی امام(ع) یعنی چه؟ وقتی امام(ع) اعلام می کنند که ما مناظره را می پذیریم و آماده شنیدن هرگونه پرسش هستیم، چندتا معنا دارد:1- پذیرش عقلانیت در دین. اگر عقلانیت نباشد که به بحث عقلی و پرسش تن نمی دهد و اصلاً پرسش را کفر خواهد پنداشت! در بعضی از ادیان و مکاتب معنوی، پرسش و تعقل اساساً محدود است و معتقدند ارزش ایمان به این است که نفهمیده، اطاعت و پیروی و پذیرش به وجود بیاید و تعبیر «جهش در تاریکی» را به میان می آورند. یعنی اگر نشانه ایمان درست آن است که حتی در ظلمت و تاریکی مطلق هم به جلو بیائیم و به صدایی که شنیده می شود اعتماد کنیم. اما اسلام می گوید ایمان نور و بینایی است نه تاریکی وکوری! یعنی باید ببینی و بفهمی و سپس بپذیری و مؤمن شوی. البته همه چیز را نمی توانیم ببینیم و بفهمیم؛ منتهی تلاش برای فهم و دیدن و بصیرت، توصیه مؤکد اسلام است.23»
«در اسلام، سلوک ایمانی می بایستی با چشم باز باشد و نه با چشم بسته! ما تعبد داریم اما تعبد در اسلام نقطه مقابل تعقل نیست. اینکه بعضی ها می گویند این مسئله تعبدی است و آن مسئله تعقلی! اصالت ندارد. در مکتب اهل بیت علیهم السلام، هر تعبدی هم مبنایش تعقل است و در پس هر تعبدی، تعقلی وجود دارد. ممکن است بعضی مسائل فراعقلی باشند اما ریشه مسائل فراعقلی هم باز عقلی است؛ یعنی قدم اول را روی شانه عقل می گذاریم و خوب! ممکن است بعد مسائلی پیش بیاید که عقل تا جایی همراهی کند ولی از آن بیشتر نتواند. عقل حتماً محدودیت دارد و این فقط حرف ما نیست و فلسفه مدرن هم آن را قبول دارد. حتی معتقدند که کشف بزرگ کانت آن است که گفت عقل محدود است و مطلق نیست.24»
«اصل دومی که از پذیرش مناظره اخذ می شود؛ احترام به ذهن و فکر و آراء دیگران است. یعنی وقتی حضرت رضا (ع) می فرمایند هرکس هر سئوالی دارد، بیاید مطرح کند و بحث کنیم؛ یعنی من به ذهن و فکر او و سئوالاتی که در ذهن اوست احترام می گذارم و آن قدر برایش ارزش قائلم که وقت صرف کنم و با او گفت وگو کنم. احترام قائل بودن معنایش این نیست که آنها را برحق بدانم یا اینکه حق امری نسبی است و هر سخنی ممکن است حقیقت باشد. نه! ولی همین که شخص مقابل اندیشه و تفکر می ورزد، و اهل فکر وگفت وگوست برای شنیدنش ارزش قائلم .25»
سه شرط اصلی آزاداندیشیاستاد ازغدی معتقد است که خود آزاداندیشی البته لوازم و شرایطی دارد و این گونه نیست که هرکسی با هرگونه سخن و هر شیوه سخن گفتنی بتواند در جلسات مناظره و نقد و نظریه پردازی حاضر شود و ما هم خودمان را با جلساتی پر از هیجان و بدگویی و پرخاش گری و بدون مطلب و اندیشیده ای جدید، گول بزنیم و چون نتیجه عکس می دهد، اصل موضوع آزاداندیشی مورد بدبینی یا احیاناً بدفهمی قرار گیرد. استاد ازغدی؛ علم و اخلاق و آزادی را شروط اصلی آزاداندیشی درست و اسلامی می داند که بدون هرکدام از آنها کرسی یا جلسات آزاداندیشی ماهیت حقیقی اش را نخواهد داشت.
« همین اندازه بس که در دین ما از گفت وگوی سالم دفاع شده و همچنین از مناظرات غیراخلاقی به جدل تعبیرشده و در برابرآن موضع گرفته شده است؛ به طوری که جدل یکی از گناهان کبیره به شمار می رود.گفت وگوی آزاد و اسلامی دو نتیجه خواهد داشت؛ یکی اینکه هرکس حرفی برای گفتن دارد، حرفش گُم نمی شود و به حاشیه نمی رود و دوم اینکه دست کلاه بردارها و افراد طرفدار نظام های غربی و افراد سکولار رو خواهد شد.»26
« در این مباحث افرادی باید حرف بزنند که حرفی برای گفتن داشته باشند. سال ها تلاش کرده اند و تولید فکر کرده اند؛ لذا با سه شرط علم ، اخلاق، وآزادی این بحث ها هر وقت انجام بشود، به نفع اسلام خواهد بود... در روایات ما از مناظره دفاع شده است و امام علی علیه السلام نیز در مورد جایگاه مناظره می فرمایند: در این تضارب افکار است که حرف درست از لابلای اندیشه ها وبحث ها متولد می شود و ادعاهای گذاف تعدیل خواهند شد.»27
• رحیــمپــور ازغدی معتقد به راه سومی میان تحجر و روشنفکری، یعنی همان مکتب آزاداندیشی اسلامی است که مبتنی بر آموزههای قرآن مجید و عترت مطهر نبی اعظم اسلام است. البته وی میان روشنفکری لائیک و روشنفکری دینـی، همچنیـــن تحجّر قدیم و تحجّر مدرن نیز تمایزاتی قائل بوده و وضعیت «آزاداندیشـــی» را در مقابل آنها شرح می2دهد.
• مسئــله امـــــروز روشنفکری دینــی، به معنای التقاطیاش، همین است که به قرائتبازی روی آورده است، درصورتـــی که در محکمات جای اجتهاد نیست و نصوص دینی یک قرائت بیشتر ندارند؛ وگرنه اصلاً نص نمیباشند. در ظنیّات و متشابهات جای قرائت باز است اما در همان جا نیز قرائت ملاک دارد... و در قرائت خودش باید روششناسی و متدولوژی معتبرداشته باشد.
• امروز با نوعی روشنفکری عقلگریـــز و عدلستیز مواجه هستیم که بیش از آنکه جنبه فلسفی و فکری داشته باشد، جنبه سیاسی و اتصال به جریان قدرتطلبی دارد. این عقبگرد و تضادگویی روشنفکران امروزی به گونهای است که به جای عقل، آزادی، عدالــت، مســاوات، ضدیّت با استعمـار و فاصله طبقاتـی، برعکس در مواجهه با عدالتخواهی هستند.
منیع: فصلنامه تخصصی "صدرا"