به گزارش گروه فرهنگی مشرق به نقل از فارس، کتاب «ورمشو» جدیدترین کتابی است که از مرتضی امیری اسفندقه توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است و البته این کتاب جدید این شاعر توانست در مدت کوتاهی پس از انتشار خود توجهها را به سوی خود جلب کند و در جایزه کتاب فصل شایسته تقدیر شود.
«ورمشو» مجموعهای از غزلهای امیری اسفندقه است که خودش نام این غزلها را غزل واره گذاشته است. نام کتاب یعنی ورمشور در زبان کرمانی به معنای درهم و برهم است اما برخلاف دیگر کتابهای شعر که شاید به گونهای بتوان ترتیب چینش اشعار را درهم و برهم خواند و معمولا قاعده و نظم خاصی ندارند، «ورمشو» اتفاقا خیلی نظام مند و دسته بنده شده است و اشعار کتاب به قاعدهای که شاعر برایش مهم بوده است، هم نام گذاری شده اند و هم دسته بندی. در مجموع 112 غزل از امیری اسفندقه در این کتاب گرد آمدهاند که به گفته شاعرش: « این مشق های ورمشو خاطرات و خطرات طبع شعری شتاب زده را از نیمه دوم دهه شصت تا پایان دهه هفتاد و آغازین دهه هشتاد در خود نگاه داشته است(به غیر از سه شعر)».
دسته بندی اشعار کتاب هم با غزلوارههای اسفند شروع میشود که همگی ناشی از علاقه اسفندقه به اسفند هستند و 13 شعری که او در وصف اسفند سروده است، این علاقه را به وضوح نشان میدهد. البته این علاقه و تجلی این ماه سال که نماد ورود گل و ترانه و لبخند به زندگی و نماد بهار و پایان بخش گذشتههای دلهره آور است، تنها به این 13 شعر محدود نمیشود و شاعر در شعرهای دیگرش هم گاه اشارهای به این فصل دوست داشتنی و این علاقه بی نظیرش کرده است. در ادامه به چند نمونه از تجلی اسفند در اشعار اسفندقه و نوع نگاه شاعر به اسفند اشاره میکنیم:
1- عیدی که یک ماه زودتر میرسد
همیشه تازه، همیشه رها،همیشه زلال
همیشه دلکش و دلبند میرسد از راه
اگرچه آخر اسفند اول عید است
بهار اول اسفند میرسد از راه (ص12)
یا
ای همه همسایگان! زمزمه خوانی کنید
میرسد اسفند ماه، خانه تکانی کنید
ماه بلوغ زمین، ماه بلاغت رسید
مزرعه داران عشق! دانه فشانی کنید (ص13)
2- ماه عاشقی و شکوفایی شاعر
ماه اسفند شد و ماه شکوفایی من
باز کن پنجره را چشم تماشایی من! (ص 15)
یا
اسفند شد و ماه به خود آمدن من
جان است در این ماه جنون جذبه تن من
...برگشت طبیعت به وطن از سفری سرد
آه ای وطن من! وطن من! وطن من! (ص17)
3- ماه زندگی و شادی شاعر
آمد از راه به شادابی و شنگی اسفند
بسته شد باز میان من و شادی پیوند
چشم بد دور! عجب جلوه گرمی دارد!
دود کن کوری چشم دی و بهمن، اسفند(ص19)
یا
اسفند فراز آمد و من زمزمه وارم
بی صبر و قرارم من و بیصبر و قرارم
جاری است در آواز من آهنگ شکفتن
در فصل زمستانم و انگار بهارم(ص21)
4- زنده شدن نوستالژیهای شاعر
اسفند ماه آمد و جان بینقاب شد
هستی به حال آمد و یک شعر ناب شد
در من جنون و جذبه دوباره جوانه زد
از ذوق شعر در دل من قند آب شد(ص23)
یا
موسم سیر و سیاحت موسم اسفند بود
موسم پیک و پیام و پرسه و پیوند بود
خلسه پشت خلسه میآمد سراغ خلوتم
روح من آسوده از فکر زن و فرزند بود (ص27)
5- اسفند بوی خدا میدهد
باور نداشتم تب و تاب و معاد را
اسفند ماه آمد و روحم مجاب شد(ص24)
6- وقتی اسفند وارههای اسفندقه جلو تر میرود، اسفند، اسفند شاعر میشود و او از اسفند با عنوان دوستی دوست داشتنی و «اسفند من» یاد میکند.
اسفند من! امسال هم سر حال باشی
امسال هم از جلوه مالا مال باشی
... اسفند من امسال هم امیدوارم
تا هم تماشا باشی و هم فال باشی (ص31)
اما زیباترین غزل واره اسفند امیری اسفندقه، غزل شماره 12 است که به دوستی با نام سعید یوسف نیا نوشته شده است:
اسفند من! باران بگو جر جر ببارید
بر پشت با م خانه هاجر ببارید
آتش به خشک و تر زدیم و زندگی سوخت
کاری بکن باران به خشک و تر ببارید
در کوچههای خالی از بازی برقصد
بر خانه های بیدر و پیکر ببارد
اسفند من! تو آخرین ماهی، الهی!
باران تو بر اول و آخر ببارد (ص33)
**فراز و فرودهای یک روح!
در ادامه این کتاب اسفندقه 4 غزل با نام غزلواره روح آورده است. در این مجموعه از غزلها شاعر از روحش می گوید. روح او در غزلی شوق پرواز دارد، در دیگری شور و شوقی عجیب دارد و رو به قصه گویی میآورد. درجاهایی روح شاعر به فکر فرار است و بیقراری میکند و در شعری هم روح اسفندقه نا ندارد و کلا حس بازیگوشیاش را از دست داده است. در یکی از این شعرها میخوانیم:
روح من امشب باز در فکر فرار است
من روح خود را میشناسم بیقرار است
هم ماه اسفند است، هم گل کرده طبعم
تا صبح امشب روح من، سرگرم کار است
سر میکشد امشب به مطلعهای جذاب
روح من امشب مقطع شعر بهار است...
غزل وارههای دوستانه اسفندقه بخش دیگری از اشعار کتاب را تشکیل دادهاند که اشعاری عاشقانه هستند در وصف دوست. و اتفاقا باز هم اسفند در بروز این حال و هوای این دوستی در سر شاعر نقش اساسی داشته است و او را وادار کرده در وصف دوست و معشوقش شعر بسراید. البته این شاعر دو شعر خیلی خاص مخصوص مخاطب ویژهاش یعنی معشوقش دارد و آن دو شعر را هم با خطاب دادن معشوقش شروع کرده است. شعرهای «معشوق من» نزدیکتر هستند و خطابها آشکارتر اما دوستانهها کمی رندانهتر هستند ولی باز هم در فضای عشق و دوستی سروده شدهاند. میان این شعرهای دوستانه یکی به صدرالدین قوام شیرازی تقدیم شده است و دیگری به محمد جواد محبت.
در غزل واره دوستانه شماره 4 کتاب میخوانیم:
ندارد اشتباهی برق چشمان سیاه تو
درستی، ای درستیهای فدای اشتباه تو
تو از پا در نمیافتی، تو پایی، خوب میدانم
بیفتی هم اگر یک روز، چشمم فرش راه تو
تو اهل سرزمین دیگری هستی تو کیمیایی
تفاوت میکند با دیگران خورشید و ماه تو...
البته اسفندقه باز هم حساب عشق را جداتر کرده است و 9 غزل واره هم با نام عاشقانه دسته بندی کرده تا تکلیف مخاطب شعرهایش روشنتر باشد و به هر حال در این اشعار تغزل در اوج خودش قرار دارد. غزل وارههای عاشقانه اسفندقه در اوج امیدواری و شعف سروده شدهاند و در آن نا امیدی و پژمردگی شاعر دیده نمیشوند بلکه برعکس اشعاری هستند که نور به آنها سرک میکشد و خورشید در میان آنها میتابد. در بخشی از غزلواره عاشقانه سوم میخوانیم:
گرفت دست مرا هر که بر زمینم زد
بگیر دست مرا، دست من به دامن تو
به شاه بیت غزلهای خواجه میمانست
غزلترانه چشمان مرد افکن تو
شکوه شرقی خورشیدهای ناپیدا
نشد که نور بتابد به من ز روزن تو...
یا در بخش دیگری از یک غزل عاشقانه این شاعر میخوانیم:
نقاب هرکه را برداشتم ابلیس دیدم آه!
تو را ای بهترین در پرده ابهام میخوام
نمیخواهم کسی جز من بداند راز چشمت را
نگاه روشنت را غرق در ابهام میخواهم...
و در ادامه کتاب دسته بندیهای اسفندقه برای شعرهایش ادامه دارد. او 6 غزل واره سرریز، 5 غزل واره شاعر، 4 غزل واره خیابانی، 4 غزل واره اعتراف و 2 غزل واره رجز، بهارانه، سوگانه، مرگانه، عرض ادب، سحرانه، یادآوری، جوجه ماشینی، قبض و آهای دارد. بقیه غزل وارههای اسفندقه هم اسامی متفاوت و البته مخصوص به خود دارند که دست شاعر را در ارائه کردن سوژه متفاوتی در غزل باز گذاشتهاند.
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.