گروه گزارش ویژه مشرق- جامعه يهودي و صهيونيستها دوست ندارند که پرده از همکاري آنها با نازيها برداشته شود چرا که اين با هولوکاستي که مردم را وادار به پذيرش آن کردهاند، تعارضي جدي دارد.
از جمله نيرنگ هاي اساسي موجود در گفتمان تحليلي غرب اين است که پديدهاي را از شکل و شمايل انساني و فرهنگي آن تهي و در مقابل آن را صرفا به نوعي حادثه يا امري بديهي تبديل ميکنند در نتيجه جهان غرب قادر است هر گونه معنايي را که خود بخواهد بر اين پديده مترتب ساخته آن را آنطور که خود ميخواهد تفسير نمايد.
امروزه با پديدهاي نظير فساد در حکومتهاي جهان سوم بويژه در آفريقا و جهان عرب، اين چنين برخورد مي شود. لذا در روبه رو شدن با اين پديده و بررسي آن، نقش عناصر ديگر نظير حمايت جهان غرب از اکثر اين حکومتها و همچنين رشوههايي که جهان غرب و شرکت هاي بزرگ وابسته به غرب به سران برجسته حاکم در کشورهاي جهان سوم پرداخت ميکند، به کلي از جانب غربي ها ناديده گرفته مي شود. فساد که در اصل پديده اي اجتماعي ،سياسي است و تا حد زيادي محصول تمدن غرب است، به دروغ از جانب غربيها، تلقين ميشود که
اين پديده از طرف جهان سوميها برخاسته و ارتباطي ناگسستني با آن دارد؛ چرا که از منظر غربيها، جهان سوميها به ارزش هاي دموکراسي غربي چندان پايبند نبوده و اين باعث بوجود آمدن فساد در ميان آنان شده است!!
از ديگر پديدههايي که مي توان از نيرنگهاي غرب دانست چيزي به نام "تروريسم اسلامي" است. غربيها تروريسم را به دين اسلام نسبت ميدهند در حالي که پديده تروريسم نيز محصول خود غربيهاست. فتنه و آشوب نيروهاي آمريکايي در عراق و افغانستان؛ حمايت روز افزون از برخي حکومتهاي فاسد عربي؛ حمايت بيدريغ از رژيم اشغالگر صهيونيستي و ظلم و ستم مداوم بر مردم مظلوم فلسطين؛ تنها اندكي از دخالتهاي غرب در خاورميانه است.
سپس تعريف خود از تروريسم را گسترش داده و مقاومت قانوني مردم - فرق نميکند در کجا باشد فلسطين، عراق، افغانستان يا هر جاي ديگر- در برابر نفوذ استعماري امريکا درمسائل مربوط به جهان عرب را بر نميتابد و با همكاري حكومتهاي فاسد عربي و ديگر هم پيمانان خود، به بهانه مقابله با تروريسم -ببينيد مقاومت مردم را تروريسم مي دانند- به سرکوب مقاومت مردم ميپردازند.
جهان غرب پديده "کشتار يهوديان " اروپا بدست نازيها را که از آن به "هولوکاست" تعبير ميکند، دست مایه چنین رفتاری قرار میدهد. به جاي اينکه به بررسي صحت اين پديده در چارچوب تمدني غرب بپردازند، مردم را به اعتقاد قلبي داشتن به اين پديده وادار کرده و آن را به باور غير قابل تغييري تبديل کردهاند كه كسي جرأت بررسي موشكافانه و دقيق آن را نداشته باشد.
اگر هم جهان غرب بخواهد به بررسي صحت کشتار يهوديان به دست نازيها بپردازد نبايد کشتار ميليونها انسان به دست تمدن غربي را فراموش كند.
(از جمله مي توان به کشتار ساکنان اصلي امريکاي شمالي، استراليا و نيوزلند، کشتار ميليونها آفريقايي طي روند به بردگي كشيدن ميلونها نفر از آنها، کشتار ساکنان اصلي کونگو به دست استعمارگران بلژيکي، کشتار ميليون ها جزائري بدست استعمار فرانسي كه تنها اندكي از جنايات تمدن غرب عليه بشريت است، اشاره كرد)
ادعاي کشتار آلمان نازي عليه يهود دورنگ متضاد به خود گرفته است: سياه و سفيد. نازيهاي آدم کش و يهوديان قرباني!! براي اين کشتار ادعايي، قداستي بزرگ جعل كردهاند؛ گويي که حق مطلقي است که هيچ باطلي به آن راه ندارد و قابل مقايسه با هيچ پديدهي ديگري نيست. گويي که هيچ کشتار ديگري – اگر واقعيت داشته باشد كه ندارد- مثل اين از ابتداي تاريخ به وقوع نپيوسته است و تنها همين يك كشتار وجود دارد و آن هم عليه يهود است. اينجا است که قوانين سختي عليه کساني که در کشتار يهوديان ترديد ايجاد ميكنند، وضع شده است.– اين در حالي است که هيچ قانون مشابهي براي مجازات کساني که در وجود خدا يا حتي ارزشهاي ثابت و مطلق اخلاقي شک ميکنند و همجنسبازي و سقط جنين را مشروع جلوه ميدهند، وجود ندارد-
به نظر ميرسد بايد اين رويکرد تنگنظرانه به قضيه کشتار يهوديان که به کسي اجازه تحقيق وبررسي در اين موضوع را نميدهد، کنار زد و آن را در چارچوب سياسي و تمدني غرب مطرح نمود؛ قداست را از آن برداشته و اين مسالهي انساني – تاريخي را آشكارا تبيين نمود. لذا نبايد تفاوتي بين اين پديده با پديدههاي مشابه ديگر قائل شد و نبايد تک بعدي - يکي قاتل و ديگري مقتول - به اين مساله نگاه کرد.
ارتش يهودي هيتلر؛ واقعيتي كه هولوكاست را زير سؤال ميبرد
از مهمترين کارها در اين زمينه تبيين ميزان همکاري صهيونيستها و يهوديان با نازيهاست. جالب اينجاست كه اين همکاريها در عين ناباوري در تمامي سطوح چه فردي وجمعي و چه علني و پنهاني وجود داشته است.
روزنامه انگليسي "ديلي تلگراف" در دسامبر 1996 مقالهاي تحت عنوان "کشف ابعاد پنهاني ويژه ارتش يهودي هيتلر!!" منتشر کرد. عبارت «ارتش يهودي هيتلر» گفتمان حاکم بر غرب، درباره کشتار يهوديان بوسيله نازيها را از ريشه ويران ميکند؛ چراکه میزان و چگونگي ارتباط بين نازيها از يک طرف و صهيونيست ها و يهوديان از طرفي ديگر را برملا ميسازد.
لذا مساله روشنايي و تاریکی محض، داستان قاتل و مقتول (نازي هاي قاتل و يهوديان مقتول) را از اساس زير سوال مي برد.
اطلاعات تکان دهندهي اين مقاله، از قبيل جار و جنجالهاي روزنامهاي نيست بلکه اين مقاله حاصل پژوهشي است که يک محقق و استاد تاريخ در دانشگاه اکسفورد به نام برايان ريگ به آن مبادرت ورزيده است.
اين مقاله – كه بعدها ريگ آن را در قالب يك كتاب ارزشمند منتشر نمود- بيان ميدارد با آغاز حکومت نازیها درسال 1935، اعطاي تابعيت به يهوديان نژادهاي ديگر - غير از آرياييها – ممنوع بود. اين هم ازهمان نقاط تاريک و روشني است که گفتمان تحليلي صهيونيستي- غربي در ترويج آن ميکوشد اما واقعيت، اين رويکرد محدودنگر را به چالش ميکشد.
این مقاله چنین میگوید: به يهودياني که به خدمت ارتش در آمده بودند، اجازه داده شد تا در ارتش بمانند و به درجات ماقبل افسري ارتقا يابند اما به اين قانون پايبندي چندانی نشان داده نشده است. دفتر امور کارگران ارتش آلمان، از وجود 77 افسر عالي رتبه نظامي که يا داراي نژاد مختلط يهودي بودهاند و يا با زنان يهودي ازداوج کردهاند، خبر ميدهد که همگي در ارتش نازيها موسوم به فيرماخت خدمت ميکردهاند.
همچنین اين گزارش از وجود هزاران "نیمه يهودي" - کساني که نسب آنها با غير يهوديان پيوند خورده است- که در ارتش نازي خدمت کردهاند، پرده برميدارد. نتايجي که ريگ به آنها دست يافته داراي حالتهاي گوناگوني است. بعضي از اين يهوديان -که در ارتش نازي ها - خدمت کردهاند از يهوديان متدين هستند. برخي ديگر خود را يهودي به شمار نميآوردند اما از منظر قانون يهودي محسوب ميشدند. عدهاي نيز نسب اصلي خود را مخفي نگه ميداشتند برخي ديگر نيز قادر به پنهان کردن نسب اصلي خود نبودند.
ريگ توانست نزديک به 30 هزار مدرک درباره افسراني که داراي نژاد يهودي بودند جمعآوري کند. وي با بررسی ارتش هیتلر دستكم به یهودی بودن ۱۲۰۰ نفر از درجهداران عالیرتبهاش هیتلر پی برده است.
اين اسناد نشان ميداد که از افسران يهودي نازي، 2 نفر از آنها ارتشبد، 10نفر ژنرال، 14 نفر سرهنگ و 30 نفر سرگرد بودهاند. مطابق تقسیمات نظامی این افراد فرماندهی بیش از صدهزار نفر از سربازان ارتش را برعهده داشتهاند.
اين اسناد از حوادثی تاريخي پرده بر ميدارد که برخي از آنها در نهايت شگفتي است. به عنوان مثال ميتوان به قضيه ملاقات يکي از افسران ارشد نازي يهودي با پدرش که در يکي از اردوگاههای یهودیان در آلمان نازي به سر ميبرده، اشاره کرد. اين افبسر يهودي با لباس رسمي نظامي و نشان جنگي که بيانگر حضور او در ميدانهاي جنگ بود و همچنين صليب آهني که به علت درخشش او در انجام وظيفه در جنگ به او داده شده بود، به ديدار پدرش آمده بود. ممکن است اين براي ما کمي عجيب باشد اما به نظر ميرسد مسائلي از اين دست در آلمان نازي کاملا مرسوم بوده است. اين قضيه در حالي به وقوع مي پيوندد که فرماندهان نظامي آلمان شناخت کاملي از افسران يهودي خود داشتهاند.
علاوه بر این تحقیقات نشان میدهد كه از میان نظامیان آلمانی كه عالیترین نشان ارتش آلمان یعنی صلیب شوالیهها را دریافت داشتهاند حداقل بیستنفر آنها به طور قطع یهودی بودهاند.
بریان ریگ خاطر نشان میكند كه در زمان تحقیق او یك نفر از یهودیان دریافتكننده نشان، در ۸۲ سالگی هنوز ساكن شمال آلمان بوده است و خود اعتراف نموده است كه حتی در زمان جنگ و در ارتش آلمان مناسك دینی یهودی خود را به جا میآورده است.
تحقیقات ریگ نشان میدهد كه ورنر گولدبرگ ، سرباز مشهور آلمانی كه در دوره جنگ تصویر او به عنوان سرباز ایدهآل ارتش آلمان منتشر و تكثیر میشد، یك یهودی اصیل بوده است.
علاوه بر او آرتور پیسك از رهبران نظامی مشهور آلمان، فرمانده نظامی پالآشر كه چندین نشان نظامی از شخص هیتلر دریافت كرده بود و نیز دكتر الكه شرویتز از رهبران اساس كه اردوگاه مجتمعسازی یهودیان در لنتاكایسروالد تحت نظارت او بود، همگی یهودی بودهاند.
ویلیام مونتالبانو نيز در مقالهای با عنوان یهودیان در ارتش هیتلر، نشان میدهد كه وجود یهودیان بیشمار در ارتش آلمان حاكی از نادرستی ادعای تلاش هیتلر برای كشتار یهودیان است.
از میان فیلدمارشالهای یهودی ارتش آلمان میتوان به ارهارد میخ جانشین فرمانده نیروی هوایی و هرمن گورینگ اشاره كرد. حتی در دهه ۱۹۳۰ نیز یهودی بودن میخ به طور گسترده در ارتش آلمان مطرح بود. از جمله موارد ديگر ميتوان به ارتشبد ارهارد ميخ اشاره نمود. وي در سال 1892 از پدري يهودي متولد شد. او دوست صميمي هرمن گورينگ -فرمانده نيروهاي نظامي آلمان و يکي از کاندیداهای احتمالي جانشيني هيتلر- به شمار مي رفت.
ميخ، رئيس شرکت لافتهانزا است که در پيشرفت آن نقش بسزايي داشت. همچنين وي رئيس سازمان هواپيمايي بود و بنابر تعريف نازيها وي "نیمه يهودي "به شمار مي رفت. اما هيتلر و گورينگ تصميم ميگيرند تا مانعي را که سبب ميشد تا ارهارد ميخ يهودي محسوب شود، کنار بزنند. تصميم آنها از اين قرار بود که "بايد دايي مادر اين ارتشبد پدر واقعي او محسوب شود و درنتيجه وي از نژاد پاک آلماني به شمار آيد."
اين ارتشبد نازي نيمه يهودي، در منصب خود باقي ماند و برطرفداري از رژيم نازي پافشاري کرد تا اينکه در محاکمههاي بعد از جنگ دادگاه نورنبرگ، جنايتکار جنگي محسوب شد. مدت 10 سال (1945-1955) را در زندان سپري کرد و سرانجام در سال 1972 از دنيا رفت.
نمونههاي فراوان ديگري از این قبیل را می توان در اين پژوهش يافت که می توان به برخی از آنها اشاره مختصری کرد.
ادگار جاکوبس، او کسي است که همواره سعي داشت نام واقعي خود را پنهان نگه دارد. بنابر تعريف نازيها وي فردي کاملا يهودي است. هر چند که وی به عبادت هاي يهوديان پايبند نبود و با دختري غير يهودي ازدواج کرد؛ بنابر تعريف نازي ها وي يک يهودي خالص است. ادگار، ابتدا کارگردان فيلم بود، سپس در سال1941 در دفتر رسانه اي نازي ها در پاريس مشغول به کار شد و سپس موفق به اخذ "صليب آهني" شد.
در سال 1941 زمانی که خواهرش با لباس يهودي سعي داشت در کنفرانس نازي ها شرکت کند، نازي ها مانع از ورود او شدند. وي نيز به نازي ها اعتراض کرد که چرا مانع ورودم مي شويد در حالي که برادرم سرگرد ارتش نازي هاست.
هلموت ويلبرگ ، مهندس "حملات رعد آسا " در ارتش نازي. او کسي است که در جنگ جهاني اول براي حمايت بيشتر از توپخانه ارتش آلمان، از هواپيماها استفاده کرد. مادرش يهودي است. اسناد موجود در پرونده اش حاکي از اينست که وي در تاريخ 30 آوريل 1940، اقدام به بررسي نسب اصلي خود کرد تا اينکه در کمال ناباوری فهمید که يهودي نيست!! وي در سال 1941 با سقوط هواپيمايش در جنگ مرد.
کلنل والتر هولايندر فرد ديگري بود كه در سال 1933 به ارتش جمهوري ويمار پيوست. مادرش يهودي است. پرونده وی در"دفتر امور افسران ارتش "به اين مطلب اشاره دارد که مرکز فرماندهي افسران در برلين، در سال 1934 نامهاي فرستاده است که در اين نامه چنين آمده است: «او آريايي نيست.» وی فرد خوش شانسي است چرا که در سالهای 1923 و 1924 عليه کمونیست ها جنگيده بود. بنابراين دفتر امور افسران نازی دستور ميدهد که او مي بايست در ارتش باقي بماند و حتي هيتلر در سال1936 و سپس در 1939 به او مدال افتخاري اعطا کرد.
هاليندر در خدمت نظامي در کشور لهستان در بخش " بمب گذارها " انجام وظیفه میکرد. وي صليب برجسته" پرتاب نارنجک " را بدست آورد . همچنين در ماه مه 1943 با فرماندهي گروه «قهرمان» توانست در درگيري «کيوسک»، 21 تانک روسي را از پا در آورد به همين جهت به پاس خدمات فراوان به ارتش نازيها به وي"صليب آهني" اعطا گرديد. سرانجام در اکتبر 1944 به دست نيروهاي روسي، اسير شد و 12 سال را در زندان هاي روسيه سپري نمود.
هيلموت ويلبرگ، وی از دیگر یهودیانی بود که در جنگ جهاني اول براي پشتيباني نيروهاي زميني آلمان، از هواپيما استفاده کرد. وي دستهاي از هواپيماهاي آلماني را که در سال 1936 براي حمايت از «فرانکو» به اسپانيا حمله برد، رهبري مي کرد.
به پاس خدماتش نشان "قهرمان" به وي داده شد. وي همچنین مديريت دانشکده هواپيمايي را نیز به عهده داشت. وي مراحل پيشرفت را پله پله طي کرد و حتي به درجه ژنرالي نيز نائل آمد. مادر وی يهودي بود.
مقامات نازي بالاترين نشانهاي نظامي (نشان شواليه) را حتي به نظاميان يهودي خالص که از پدر و مادري يهودي متولد شدهاند نيز دادهاند در حالي که از يهودي بودن اين افراد کاملا آگاه بودهاند. به عنوان مثال سرگرد بورخارت در سال 1934 از مقام نظامياش برکنار شد زيرا او نيمه يهودي بود اما در همان سال سند نژادي او مبني بر اينکه وي فردي آلماني - نه يهودي- است از جانب هيتلر صادر شد!!
لذا وي به چين فرستاده شد تا به ارتش کمک کند ودر سال 1941 فرماندهي «دسته تانک ها» را بر عهده گرفت. در اگوست همان سال به پاس قدرداني از حسن انجام وظيفه درجنگ با روسيه، به نشان کيان کاي چک نائل آمد. سپس به يگان "اروميل" منتقل و در درگيري "العلمين" به اسارت گرفته شد و در پايان 1944 آزاد شد. درسال 1946 به آلمان بازگشت تا بنا به گفته همسرش، در ساخت دوباره کشورش سهيم باشد.
در سال 1983 قبل از وفاتش در زادگاه خود آلمان، به دانشجويان خود چنين گفت: بسياري از يهوديان آلمان و يهوديان مختلطي که در جنگ جهاني اول و جنگ جهاني دوم شرکت کردند، بر اين باور بودند که بايد به سرزمين پدري خود – آلمان- احترام بگذارند و اين ميسر نبود جز شرکت وهمکاري با نازيها در جنگ. به عبارت ديگر وي همچنان بصورت کامل بر همبستگي با سرزمين خود يعني آلمان تکيه ميکرد.
بر اساس تحقیقات گستردهتر ریگ كه در كتابی با عنوان سربازان یهودی هیتلر منتشر شد، در ارتش چندین میلیونی هیتلر در مجموع بیش از ۱۵۰ هزار یهودی شركت داشتهاند كه در زمان جنگ نیز برای ارتش آلمان جنگیدهاند. از میان رهبران ارتش آلمان افراد زیر یهودی بودهاند:
▪ ژنرال ژوهانس زوكرتورت :
دریافت كننده نشان نظامی از شخص هیتلر.
▪ ژنرال هلموت ویلبرگ:
دریافت كننده بالاترین نشان نظامی و دو نشان دیگر
▪ كلنل والتر هالیندر:
دریافت كننده نشان از شخص هیتلر و پنج نشان نظامی دیگر.
▪ هورست گیتنر:
دریافت كننده نشان شجاعت
▪ آدمیرال برنهارد روگ :
دریافت كننده نشان از شخص هیتلر و پنج نشان نظامی دیگر.
همكاري اسحاق شامير با ارتش هيتلر
مطلب تكاندهنده ديگر همكاري اسحاق شامير نخست وزير اسرائيل با ارتش نازي است. اسحاق شامیر نخست وزیر اسرائیل را باید یكی از مهمترین رهبران یهودی دانست زیرا به یكی از بزرگترین مناصب حكومتی یهودیان و صهیونیستها دست یافت.
اما سابقه زندگی او نشان میدهد كه این یهودی سرشناس نه تنها حامی هیتلر بوده، در زمان حكومت هیتلر بر آلمان از او حمایت كامل میكرده است، بلكه در زمان جنگ و در همان دورهای كه حامیان هولوكاست مدعی كشتار برنامهریزی شده یهودیان توسط رایش سوم بودند، او دوشادوش ارتش آلمان علیه متفقین میجنگید.
حضور شامير در ارتش هیتلر نشانهای آشكار بر حمایت و همكاری سطح بالای جامعه یهودیان و صهیونیستها با نازیهاست. اما همین فرد سالها بعد وقتی كه در اسرائیل به نخستوزیری رسید از دولت آلمان پس از جنگ برای كشتار یهودیان به دست ارتش آلمان غرامت میگرفت؛ درحالی كه خود در زمان جنگ در ارتش آلمان خدمت میكرد. يهودی شناخته شده دیگر آوراهام اشترن معروف به اشترن گانگستر (رهبر جنبش آزادی اسرائیل) است كه در زمان جنگ دوم جهانی پیشنهاد رسمی حمایت از ارتش آلمان در برابر متفقین را مطرح ساخته بود. او نقش و جایگاه والایی نزد یهودیان داشت و اسحاق شامیر سالها جانشین او در جنبش مذكور بوده است.
حضور این دو رهبر یهودی در ارتش آلمان و حمایت آنها از نازیها در اوج جریانات فرضیه كشتار جمعی یهودیان توسط هیتلر و نظام هیتلری را دستخوش تردید جدی میكند. چرا كه در صورت پذیرش این فرض باید این رهبران مورد احترام صهیونیستها و یهودیان را خائنانی به یهود دانست كه رسماً از كشنده یهودیان اعلام حمایت كردهاند.
رهبران یهودی حامی هیتلر به این دو نفر منحصر نمیشود.امیل موریس، از دوستان نزدیك هیتلر، نیز از یهودیان سرشناس بود. موریس كه در دورهای به همراه هیتلر در زندان به سر برده بود، بعدها در هنگام رهبری هیتلر در حزب نازی، نفر دوم اساس (SS) شد. او در میان اساسها پس از هیتلر قدرتمندترین شخص شناخته میشد.
علاوه بر همه اینها، برخی از رهبران یهودی آلمان همچون هلموت اشمیت كه از ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۲ صدراعظمی آلمان را برعهده داشتند در زمان جنگ جهانی دوم در ارتش آلمان به فعالیت مشغول بودهاند.
ترديد جدي در هولوكاست
تظاهر به ناداني يهوديان و صهيونيستها درقبال مساله ي حضور افسران يهودي در ارتش نازي را ميتوان چنين تفسير كرد: جامعه يهودي دوست ندارد که پرده از همکاري آنها با نازيها برداشته شود چرا که اين با هولوکاستي که مردم را وادار به پذيرش آن کردهاند، تعارضي جدي دارد.
بعضا پذیرش این ادعای حامیان هولوكاست كه آلمان هیتلری در طول سالهای جنگ، میلیونها یهودی را كشته و این كشتارهای برنامهریزی شده با هدف از میان بردن كلیه یهودیان صورت گرفته است، در این صورت باید ارتش آلمان نازی را عامل اجرایی اصلی این جنایت معرفی كرد. حامیان هولوكاست نیز معتقدند كه افسران اساس و نظامیان ارتش آلمان مجریان سیاست نابودی یهودیان بودهاند.
با این فرض باید توقع داشت كه سیاست پاكسازی نژادی از خود ارتش آغاز شده باشد. به عبارت دیگر اگر قرار بود ارتش آلمان شش میلیون یهودی را بكشد، اولین گام آن بود كه در ارتش آلمان هیچ یهودیای وجود نداشته باشد.
اگر به تحقیق دریابیم كه ارتش آلمان هیچگاه از یهودیان پاكسازی نشده، حتی در دوران جنگ جهانی دوم نیز یهودیان در مناصب مختلف این ارتش و با درجات متفاوت درحال كار بودهاند، در این صورت فرض وجود هولوكاست كاملا غیرمنطقی است.
نمونههايي که ذکر آنها گذشت، ادعاي غربيها و صهيونيستها درباره هولوكاست را زير سؤال ميبرد چرا كه خود صهيونيستها و افسران يهودي از همكاران نازيها بودهاند پس چگونه ميتوان مظلوم نمايي يهوديان را باور كرد كه مدعياند هيتلر شش ميليون نفر از آنان را كشته است.
اگر قرار به كشتن بود چرا اين افسران را نه تنها نكشت، بلكه درجههاي نظامي آنان را ارتقا بخشيد؟ و اساساً چه توجيهي دارد وقتي افسران يهودي ميديدند هيتلر پدر و مادر يهودي آنان را ميكشد و به همكيشان يهوديشان رحم نميكند، با هيتلر همكاري كنند؟ حال آنكه ميتوانستند از ارتش نازي جدا شده و به صف مخالفان هيلتر پيوسته و عليه وي اعلام جنگ نمايند.
منابع:
از جمله نيرنگ هاي اساسي موجود در گفتمان تحليلي غرب اين است که پديدهاي را از شکل و شمايل انساني و فرهنگي آن تهي و در مقابل آن را صرفا به نوعي حادثه يا امري بديهي تبديل ميکنند در نتيجه جهان غرب قادر است هر گونه معنايي را که خود بخواهد بر اين پديده مترتب ساخته آن را آنطور که خود ميخواهد تفسير نمايد.
امروزه با پديدهاي نظير فساد در حکومتهاي جهان سوم بويژه در آفريقا و جهان عرب، اين چنين برخورد مي شود. لذا در روبه رو شدن با اين پديده و بررسي آن، نقش عناصر ديگر نظير حمايت جهان غرب از اکثر اين حکومتها و همچنين رشوههايي که جهان غرب و شرکت هاي بزرگ وابسته به غرب به سران برجسته حاکم در کشورهاي جهان سوم پرداخت ميکند، به کلي از جانب غربي ها ناديده گرفته مي شود. فساد که در اصل پديده اي اجتماعي ،سياسي است و تا حد زيادي محصول تمدن غرب است، به دروغ از جانب غربيها، تلقين ميشود که
اين پديده از طرف جهان سوميها برخاسته و ارتباطي ناگسستني با آن دارد؛ چرا که از منظر غربيها، جهان سوميها به ارزش هاي دموکراسي غربي چندان پايبند نبوده و اين باعث بوجود آمدن فساد در ميان آنان شده است!!
از ديگر پديدههايي که مي توان از نيرنگهاي غرب دانست چيزي به نام "تروريسم اسلامي" است. غربيها تروريسم را به دين اسلام نسبت ميدهند در حالي که پديده تروريسم نيز محصول خود غربيهاست. فتنه و آشوب نيروهاي آمريکايي در عراق و افغانستان؛ حمايت روز افزون از برخي حکومتهاي فاسد عربي؛ حمايت بيدريغ از رژيم اشغالگر صهيونيستي و ظلم و ستم مداوم بر مردم مظلوم فلسطين؛ تنها اندكي از دخالتهاي غرب در خاورميانه است.
سپس تعريف خود از تروريسم را گسترش داده و مقاومت قانوني مردم - فرق نميکند در کجا باشد فلسطين، عراق، افغانستان يا هر جاي ديگر- در برابر نفوذ استعماري امريکا درمسائل مربوط به جهان عرب را بر نميتابد و با همكاري حكومتهاي فاسد عربي و ديگر هم پيمانان خود، به بهانه مقابله با تروريسم -ببينيد مقاومت مردم را تروريسم مي دانند- به سرکوب مقاومت مردم ميپردازند.
جهان غرب پديده "کشتار يهوديان " اروپا بدست نازيها را که از آن به "هولوکاست" تعبير ميکند، دست مایه چنین رفتاری قرار میدهد. به جاي اينکه به بررسي صحت اين پديده در چارچوب تمدني غرب بپردازند، مردم را به اعتقاد قلبي داشتن به اين پديده وادار کرده و آن را به باور غير قابل تغييري تبديل کردهاند كه كسي جرأت بررسي موشكافانه و دقيق آن را نداشته باشد.
افسران يهودي ارتش هيتلر، هولوكاست را به يك افسانه مبدل ميسازد تا واقعيت
اگر هم جهان غرب بخواهد به بررسي صحت کشتار يهوديان به دست نازيها بپردازد نبايد کشتار ميليونها انسان به دست تمدن غربي را فراموش كند.
(از جمله مي توان به کشتار ساکنان اصلي امريکاي شمالي، استراليا و نيوزلند، کشتار ميليونها آفريقايي طي روند به بردگي كشيدن ميلونها نفر از آنها، کشتار ساکنان اصلي کونگو به دست استعمارگران بلژيکي، کشتار ميليون ها جزائري بدست استعمار فرانسي كه تنها اندكي از جنايات تمدن غرب عليه بشريت است، اشاره كرد)
ادعاي کشتار آلمان نازي عليه يهود دورنگ متضاد به خود گرفته است: سياه و سفيد. نازيهاي آدم کش و يهوديان قرباني!! براي اين کشتار ادعايي، قداستي بزرگ جعل كردهاند؛ گويي که حق مطلقي است که هيچ باطلي به آن راه ندارد و قابل مقايسه با هيچ پديدهي ديگري نيست. گويي که هيچ کشتار ديگري – اگر واقعيت داشته باشد كه ندارد- مثل اين از ابتداي تاريخ به وقوع نپيوسته است و تنها همين يك كشتار وجود دارد و آن هم عليه يهود است. اينجا است که قوانين سختي عليه کساني که در کشتار يهوديان ترديد ايجاد ميكنند، وضع شده است.– اين در حالي است که هيچ قانون مشابهي براي مجازات کساني که در وجود خدا يا حتي ارزشهاي ثابت و مطلق اخلاقي شک ميکنند و همجنسبازي و سقط جنين را مشروع جلوه ميدهند، وجود ندارد-
به نظر ميرسد بايد اين رويکرد تنگنظرانه به قضيه کشتار يهوديان که به کسي اجازه تحقيق وبررسي در اين موضوع را نميدهد، کنار زد و آن را در چارچوب سياسي و تمدني غرب مطرح نمود؛ قداست را از آن برداشته و اين مسالهي انساني – تاريخي را آشكارا تبيين نمود. لذا نبايد تفاوتي بين اين پديده با پديدههاي مشابه ديگر قائل شد و نبايد تک بعدي - يکي قاتل و ديگري مقتول - به اين مساله نگاه کرد.
ارتش يهودي هيتلر؛ واقعيتي كه هولوكاست را زير سؤال ميبرد
از مهمترين کارها در اين زمينه تبيين ميزان همکاري صهيونيستها و يهوديان با نازيهاست. جالب اينجاست كه اين همکاريها در عين ناباوري در تمامي سطوح چه فردي وجمعي و چه علني و پنهاني وجود داشته است.
روزنامه انگليسي "ديلي تلگراف" در دسامبر 1996 مقالهاي تحت عنوان "کشف ابعاد پنهاني ويژه ارتش يهودي هيتلر!!" منتشر کرد. عبارت «ارتش يهودي هيتلر» گفتمان حاکم بر غرب، درباره کشتار يهوديان بوسيله نازيها را از ريشه ويران ميکند؛ چراکه میزان و چگونگي ارتباط بين نازيها از يک طرف و صهيونيست ها و يهوديان از طرفي ديگر را برملا ميسازد.
لذا مساله روشنايي و تاریکی محض، داستان قاتل و مقتول (نازي هاي قاتل و يهوديان مقتول) را از اساس زير سوال مي برد.
سربازان در حال اعلام وفاداري به هيتلر (پنج نفر از آنان يهودي هستند)
اطلاعات تکان دهندهي اين مقاله، از قبيل جار و جنجالهاي روزنامهاي نيست بلکه اين مقاله حاصل پژوهشي است که يک محقق و استاد تاريخ در دانشگاه اکسفورد به نام برايان ريگ به آن مبادرت ورزيده است.
اين مقاله – كه بعدها ريگ آن را در قالب يك كتاب ارزشمند منتشر نمود- بيان ميدارد با آغاز حکومت نازیها درسال 1935، اعطاي تابعيت به يهوديان نژادهاي ديگر - غير از آرياييها – ممنوع بود. اين هم ازهمان نقاط تاريک و روشني است که گفتمان تحليلي صهيونيستي- غربي در ترويج آن ميکوشد اما واقعيت، اين رويکرد محدودنگر را به چالش ميکشد.
این مقاله چنین میگوید: به يهودياني که به خدمت ارتش در آمده بودند، اجازه داده شد تا در ارتش بمانند و به درجات ماقبل افسري ارتقا يابند اما به اين قانون پايبندي چندانی نشان داده نشده است. دفتر امور کارگران ارتش آلمان، از وجود 77 افسر عالي رتبه نظامي که يا داراي نژاد مختلط يهودي بودهاند و يا با زنان يهودي ازداوج کردهاند، خبر ميدهد که همگي در ارتش نازيها موسوم به فيرماخت خدمت ميکردهاند.
همچنین اين گزارش از وجود هزاران "نیمه يهودي" - کساني که نسب آنها با غير يهوديان پيوند خورده است- که در ارتش نازي خدمت کردهاند، پرده برميدارد. نتايجي که ريگ به آنها دست يافته داراي حالتهاي گوناگوني است. بعضي از اين يهوديان -که در ارتش نازي ها - خدمت کردهاند از يهوديان متدين هستند. برخي ديگر خود را يهودي به شمار نميآوردند اما از منظر قانون يهودي محسوب ميشدند. عدهاي نيز نسب اصلي خود را مخفي نگه ميداشتند برخي ديگر نيز قادر به پنهان کردن نسب اصلي خود نبودند.
كتاب سربازان يهودي هيتلر نوشته برايان ريگ
ريگ توانست نزديک به 30 هزار مدرک درباره افسراني که داراي نژاد يهودي بودند جمعآوري کند. وي با بررسی ارتش هیتلر دستكم به یهودی بودن ۱۲۰۰ نفر از درجهداران عالیرتبهاش هیتلر پی برده است.
اين اسناد نشان ميداد که از افسران يهودي نازي، 2 نفر از آنها ارتشبد، 10نفر ژنرال، 14 نفر سرهنگ و 30 نفر سرگرد بودهاند. مطابق تقسیمات نظامی این افراد فرماندهی بیش از صدهزار نفر از سربازان ارتش را برعهده داشتهاند.
اين اسناد از حوادثی تاريخي پرده بر ميدارد که برخي از آنها در نهايت شگفتي است. به عنوان مثال ميتوان به قضيه ملاقات يکي از افسران ارشد نازي يهودي با پدرش که در يکي از اردوگاههای یهودیان در آلمان نازي به سر ميبرده، اشاره کرد. اين افبسر يهودي با لباس رسمي نظامي و نشان جنگي که بيانگر حضور او در ميدانهاي جنگ بود و همچنين صليب آهني که به علت درخشش او در انجام وظيفه در جنگ به او داده شده بود، به ديدار پدرش آمده بود. ممکن است اين براي ما کمي عجيب باشد اما به نظر ميرسد مسائلي از اين دست در آلمان نازي کاملا مرسوم بوده است. اين قضيه در حالي به وقوع مي پيوندد که فرماندهان نظامي آلمان شناخت کاملي از افسران يهودي خود داشتهاند.
علاوه بر این تحقیقات نشان میدهد كه از میان نظامیان آلمانی كه عالیترین نشان ارتش آلمان یعنی صلیب شوالیهها را دریافت داشتهاند حداقل بیستنفر آنها به طور قطع یهودی بودهاند.
بریان ریگ خاطر نشان میكند كه در زمان تحقیق او یك نفر از یهودیان دریافتكننده نشان، در ۸۲ سالگی هنوز ساكن شمال آلمان بوده است و خود اعتراف نموده است كه حتی در زمان جنگ و در ارتش آلمان مناسك دینی یهودی خود را به جا میآورده است.
كتاب ديگر ريگ درباره زندگي سربازان ارتش هيتلر
تحقیقات ریگ نشان میدهد كه ورنر گولدبرگ ، سرباز مشهور آلمانی كه در دوره جنگ تصویر او به عنوان سرباز ایدهآل ارتش آلمان منتشر و تكثیر میشد، یك یهودی اصیل بوده است.
علاوه بر او آرتور پیسك از رهبران نظامی مشهور آلمان، فرمانده نظامی پالآشر كه چندین نشان نظامی از شخص هیتلر دریافت كرده بود و نیز دكتر الكه شرویتز از رهبران اساس كه اردوگاه مجتمعسازی یهودیان در لنتاكایسروالد تحت نظارت او بود، همگی یهودی بودهاند.
ورنر گولدبرگ، سرباز ايدهآل ارتش آلمان يك يهودي بود
ویلیام مونتالبانو نيز در مقالهای با عنوان یهودیان در ارتش هیتلر، نشان میدهد كه وجود یهودیان بیشمار در ارتش آلمان حاكی از نادرستی ادعای تلاش هیتلر برای كشتار یهودیان است.
از میان فیلدمارشالهای یهودی ارتش آلمان میتوان به ارهارد میخ جانشین فرمانده نیروی هوایی و هرمن گورینگ اشاره كرد. حتی در دهه ۱۹۳۰ نیز یهودی بودن میخ به طور گسترده در ارتش آلمان مطرح بود. از جمله موارد ديگر ميتوان به ارتشبد ارهارد ميخ اشاره نمود. وي در سال 1892 از پدري يهودي متولد شد. او دوست صميمي هرمن گورينگ -فرمانده نيروهاي نظامي آلمان و يکي از کاندیداهای احتمالي جانشيني هيتلر- به شمار مي رفت.
ميخ، رئيس شرکت لافتهانزا است که در پيشرفت آن نقش بسزايي داشت. همچنين وي رئيس سازمان هواپيمايي بود و بنابر تعريف نازيها وي "نیمه يهودي "به شمار مي رفت. اما هيتلر و گورينگ تصميم ميگيرند تا مانعي را که سبب ميشد تا ارهارد ميخ يهودي محسوب شود، کنار بزنند. تصميم آنها از اين قرار بود که "بايد دايي مادر اين ارتشبد پدر واقعي او محسوب شود و درنتيجه وي از نژاد پاک آلماني به شمار آيد."
اين ارتشبد نازي نيمه يهودي، در منصب خود باقي ماند و برطرفداري از رژيم نازي پافشاري کرد تا اينکه در محاکمههاي بعد از جنگ دادگاه نورنبرگ، جنايتکار جنگي محسوب شد. مدت 10 سال (1945-1955) را در زندان سپري کرد و سرانجام در سال 1972 از دنيا رفت.
گاترد هنريخ از فرماندهان يهودي نازي در كنار هيتلر
نمونههاي فراوان ديگري از این قبیل را می توان در اين پژوهش يافت که می توان به برخی از آنها اشاره مختصری کرد.
ادگار جاکوبس، او کسي است که همواره سعي داشت نام واقعي خود را پنهان نگه دارد. بنابر تعريف نازيها وي فردي کاملا يهودي است. هر چند که وی به عبادت هاي يهوديان پايبند نبود و با دختري غير يهودي ازدواج کرد؛ بنابر تعريف نازي ها وي يک يهودي خالص است. ادگار، ابتدا کارگردان فيلم بود، سپس در سال1941 در دفتر رسانه اي نازي ها در پاريس مشغول به کار شد و سپس موفق به اخذ "صليب آهني" شد.
در سال 1941 زمانی که خواهرش با لباس يهودي سعي داشت در کنفرانس نازي ها شرکت کند، نازي ها مانع از ورود او شدند. وي نيز به نازي ها اعتراض کرد که چرا مانع ورودم مي شويد در حالي که برادرم سرگرد ارتش نازي هاست.
هلموت ويلبرگ ، مهندس "حملات رعد آسا " در ارتش نازي. او کسي است که در جنگ جهاني اول براي حمايت بيشتر از توپخانه ارتش آلمان، از هواپيماها استفاده کرد. مادرش يهودي است. اسناد موجود در پرونده اش حاکي از اينست که وي در تاريخ 30 آوريل 1940، اقدام به بررسي نسب اصلي خود کرد تا اينکه در کمال ناباوری فهمید که يهودي نيست!! وي در سال 1941 با سقوط هواپيمايش در جنگ مرد.
هلموت ويبلرگ مهندس حملات رعد آساي ارتش نازي يك يهودي بود
کلنل والتر هولايندر فرد ديگري بود كه در سال 1933 به ارتش جمهوري ويمار پيوست. مادرش يهودي است. پرونده وی در"دفتر امور افسران ارتش "به اين مطلب اشاره دارد که مرکز فرماندهي افسران در برلين، در سال 1934 نامهاي فرستاده است که در اين نامه چنين آمده است: «او آريايي نيست.» وی فرد خوش شانسي است چرا که در سالهای 1923 و 1924 عليه کمونیست ها جنگيده بود. بنابراين دفتر امور افسران نازی دستور ميدهد که او مي بايست در ارتش باقي بماند و حتي هيتلر در سال1936 و سپس در 1939 به او مدال افتخاري اعطا کرد.
هاليندر در خدمت نظامي در کشور لهستان در بخش " بمب گذارها " انجام وظیفه میکرد. وي صليب برجسته" پرتاب نارنجک " را بدست آورد . همچنين در ماه مه 1943 با فرماندهي گروه «قهرمان» توانست در درگيري «کيوسک»، 21 تانک روسي را از پا در آورد به همين جهت به پاس خدمات فراوان به ارتش نازيها به وي"صليب آهني" اعطا گرديد. سرانجام در اکتبر 1944 به دست نيروهاي روسي، اسير شد و 12 سال را در زندان هاي روسيه سپري نمود.
والتر هولايندر
هيلموت ويلبرگ، وی از دیگر یهودیانی بود که در جنگ جهاني اول براي پشتيباني نيروهاي زميني آلمان، از هواپيما استفاده کرد. وي دستهاي از هواپيماهاي آلماني را که در سال 1936 براي حمايت از «فرانکو» به اسپانيا حمله برد، رهبري مي کرد.
به پاس خدماتش نشان "قهرمان" به وي داده شد. وي همچنین مديريت دانشکده هواپيمايي را نیز به عهده داشت. وي مراحل پيشرفت را پله پله طي کرد و حتي به درجه ژنرالي نيز نائل آمد. مادر وی يهودي بود.
برخي از افسران يهودي ارتش نازي
مقامات نازي بالاترين نشانهاي نظامي (نشان شواليه) را حتي به نظاميان يهودي خالص که از پدر و مادري يهودي متولد شدهاند نيز دادهاند در حالي که از يهودي بودن اين افراد کاملا آگاه بودهاند. به عنوان مثال سرگرد بورخارت در سال 1934 از مقام نظامياش برکنار شد زيرا او نيمه يهودي بود اما در همان سال سند نژادي او مبني بر اينکه وي فردي آلماني - نه يهودي- است از جانب هيتلر صادر شد!!
لذا وي به چين فرستاده شد تا به ارتش کمک کند ودر سال 1941 فرماندهي «دسته تانک ها» را بر عهده گرفت. در اگوست همان سال به پاس قدرداني از حسن انجام وظيفه درجنگ با روسيه، به نشان کيان کاي چک نائل آمد. سپس به يگان "اروميل" منتقل و در درگيري "العلمين" به اسارت گرفته شد و در پايان 1944 آزاد شد. درسال 1946 به آلمان بازگشت تا بنا به گفته همسرش، در ساخت دوباره کشورش سهيم باشد.
در سال 1983 قبل از وفاتش در زادگاه خود آلمان، به دانشجويان خود چنين گفت: بسياري از يهوديان آلمان و يهوديان مختلطي که در جنگ جهاني اول و جنگ جهاني دوم شرکت کردند، بر اين باور بودند که بايد به سرزمين پدري خود – آلمان- احترام بگذارند و اين ميسر نبود جز شرکت وهمکاري با نازيها در جنگ. به عبارت ديگر وي همچنان بصورت کامل بر همبستگي با سرزمين خود يعني آلمان تکيه ميکرد.
هديه جوزف والد سرباز يهودي به هيتلر كه بر روي آن
به عبري نوشته است: «تقديم به هيتلر»، 1944
به عبري نوشته است: «تقديم به هيتلر»، 1944
بر اساس تحقیقات گستردهتر ریگ كه در كتابی با عنوان سربازان یهودی هیتلر منتشر شد، در ارتش چندین میلیونی هیتلر در مجموع بیش از ۱۵۰ هزار یهودی شركت داشتهاند كه در زمان جنگ نیز برای ارتش آلمان جنگیدهاند. از میان رهبران ارتش آلمان افراد زیر یهودی بودهاند:
▪ ژنرال ژوهانس زوكرتورت :
دریافت كننده نشان نظامی از شخص هیتلر.
ژنرال ژوهانس زوكرتورت
▪ ژنرال هلموت ویلبرگ:
دریافت كننده بالاترین نشان نظامی و دو نشان دیگر
▪ كلنل والتر هالیندر:
دریافت كننده نشان از شخص هیتلر و پنج نشان نظامی دیگر.
▪ هورست گیتنر:
دریافت كننده نشان شجاعت
▪ آدمیرال برنهارد روگ :
دریافت كننده نشان از شخص هیتلر و پنج نشان نظامی دیگر.
برنهارد روگ
همكاري اسحاق شامير با ارتش هيتلر
مطلب تكاندهنده ديگر همكاري اسحاق شامير نخست وزير اسرائيل با ارتش نازي است. اسحاق شامیر نخست وزیر اسرائیل را باید یكی از مهمترین رهبران یهودی دانست زیرا به یكی از بزرگترین مناصب حكومتی یهودیان و صهیونیستها دست یافت.
اما سابقه زندگی او نشان میدهد كه این یهودی سرشناس نه تنها حامی هیتلر بوده، در زمان حكومت هیتلر بر آلمان از او حمایت كامل میكرده است، بلكه در زمان جنگ و در همان دورهای كه حامیان هولوكاست مدعی كشتار برنامهریزی شده یهودیان توسط رایش سوم بودند، او دوشادوش ارتش آلمان علیه متفقین میجنگید.
اسحاق شامير نخست وزير رژيم صهيونيستي: رهبران صهيونيستي با ارتش نازي همكاري داشتهاند
حضور شامير در ارتش هیتلر نشانهای آشكار بر حمایت و همكاری سطح بالای جامعه یهودیان و صهیونیستها با نازیهاست. اما همین فرد سالها بعد وقتی كه در اسرائیل به نخستوزیری رسید از دولت آلمان پس از جنگ برای كشتار یهودیان به دست ارتش آلمان غرامت میگرفت؛ درحالی كه خود در زمان جنگ در ارتش آلمان خدمت میكرد. يهودی شناخته شده دیگر آوراهام اشترن معروف به اشترن گانگستر (رهبر جنبش آزادی اسرائیل) است كه در زمان جنگ دوم جهانی پیشنهاد رسمی حمایت از ارتش آلمان در برابر متفقین را مطرح ساخته بود. او نقش و جایگاه والایی نزد یهودیان داشت و اسحاق شامیر سالها جانشین او در جنبش مذكور بوده است.
حضور این دو رهبر یهودی در ارتش آلمان و حمایت آنها از نازیها در اوج جریانات فرضیه كشتار جمعی یهودیان توسط هیتلر و نظام هیتلری را دستخوش تردید جدی میكند. چرا كه در صورت پذیرش این فرض باید این رهبران مورد احترام صهیونیستها و یهودیان را خائنانی به یهود دانست كه رسماً از كشنده یهودیان اعلام حمایت كردهاند.
رهبران یهودی حامی هیتلر به این دو نفر منحصر نمیشود.امیل موریس، از دوستان نزدیك هیتلر، نیز از یهودیان سرشناس بود. موریس كه در دورهای به همراه هیتلر در زندان به سر برده بود، بعدها در هنگام رهبری هیتلر در حزب نازی، نفر دوم اساس (SS) شد. او در میان اساسها پس از هیتلر قدرتمندترین شخص شناخته میشد.
علاوه بر همه اینها، برخی از رهبران یهودی آلمان همچون هلموت اشمیت كه از ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۲ صدراعظمی آلمان را برعهده داشتند در زمان جنگ جهانی دوم در ارتش آلمان به فعالیت مشغول بودهاند.
ترديد جدي در هولوكاست
تظاهر به ناداني يهوديان و صهيونيستها درقبال مساله ي حضور افسران يهودي در ارتش نازي را ميتوان چنين تفسير كرد: جامعه يهودي دوست ندارد که پرده از همکاري آنها با نازيها برداشته شود چرا که اين با هولوکاستي که مردم را وادار به پذيرش آن کردهاند، تعارضي جدي دارد.
بعضا پذیرش این ادعای حامیان هولوكاست كه آلمان هیتلری در طول سالهای جنگ، میلیونها یهودی را كشته و این كشتارهای برنامهریزی شده با هدف از میان بردن كلیه یهودیان صورت گرفته است، در این صورت باید ارتش آلمان نازی را عامل اجرایی اصلی این جنایت معرفی كرد. حامیان هولوكاست نیز معتقدند كه افسران اساس و نظامیان ارتش آلمان مجریان سیاست نابودی یهودیان بودهاند.
با این فرض باید توقع داشت كه سیاست پاكسازی نژادی از خود ارتش آغاز شده باشد. به عبارت دیگر اگر قرار بود ارتش آلمان شش میلیون یهودی را بكشد، اولین گام آن بود كه در ارتش آلمان هیچ یهودیای وجود نداشته باشد.
اگر به تحقیق دریابیم كه ارتش آلمان هیچگاه از یهودیان پاكسازی نشده، حتی در دوران جنگ جهانی دوم نیز یهودیان در مناصب مختلف این ارتش و با درجات متفاوت درحال كار بودهاند، در این صورت فرض وجود هولوكاست كاملا غیرمنطقی است.
نمونههايي که ذکر آنها گذشت، ادعاي غربيها و صهيونيستها درباره هولوكاست را زير سؤال ميبرد چرا كه خود صهيونيستها و افسران يهودي از همكاران نازيها بودهاند پس چگونه ميتوان مظلوم نمايي يهوديان را باور كرد كه مدعياند هيتلر شش ميليون نفر از آنان را كشته است.
اگر قرار به كشتن بود چرا اين افسران را نه تنها نكشت، بلكه درجههاي نظامي آنان را ارتقا بخشيد؟ و اساساً چه توجيهي دارد وقتي افسران يهودي ميديدند هيتلر پدر و مادر يهودي آنان را ميكشد و به همكيشان يهوديشان رحم نميكند، با هيتلر همكاري كنند؟ حال آنكه ميتوانستند از ارتش نازي جدا شده و به صف مخالفان هيلتر پيوسته و عليه وي اعلام جنگ نمايند.
منابع:
http://www. Adolfthegreat. Com/ Trivia/trivia- JewsFor Hitler. Html.
http://www.revisionisthistory. org/jewishnazi.html
http://mtq.ir/pdf/oj213180174.pdf
http://www.elmessiri.com/articles_view.php?id=32
http://www.kansaspress.ku.edu/righitpix.html
http://www.revisionisthistory. org/jewishnazi.html
http://mtq.ir/pdf/oj213180174.pdf
http://www.elmessiri.com/articles_view.php?id=32
http://www.kansaspress.ku.edu/righitpix.html