به گزارش مشرق، فارس نوشت: قيام حسيني با همه رمز و رازهاي آشکار و نهانش، شاهدي براي از جان گذشتگي و ايثار افلاکياني است که بدون توجه به ظواهر دنيايي، زيباترين و خوشترين عاقبتها را براي خود خريداري کردند و شهداي کربلا را بايد جزو برترين انسانهاي تاريخ و همنشين انبياء و اولياء در بهشت جاويدان خدا ناميد.
به بهانه پخش قسمت هفدهم سريال «مختارنامه» که در آن رشادت، ايمان و شهادت «وهب» و جانفشاني و صلابت خانوده او به تصوير کشيده شد، شرح حالي از اين شهيد تازه مسلمان و تازه داماد دشت کربلا، با استناد به دانشنامه امام حسين (ع) به رشته تحرير ميآيد.
درباره اين شخص، افزون بر متوني که خواهد آمد، اطلاعي در دست نيست. گفتني است که يکي از ياران مشهور و شجاع امام حسين (ع) که به همراه همسرش ام وهب، به کربلا آمده بود و همسرش نيز به شهادت رسيد. «عبدالله بن عمير کلبي» است. برخي متون مربوط به وهب، مشابهتها و مشترکاتي با متون مربوط به عبدالله بن عمير دارند. همين باعث شده تا برخي محققان، معتقد شوند که وهب به بن وهب، وجود خارجي نداشته است و در واقع، همان عبدالله بن عمير است که نامش بر اثر خلط، شخص يا اشخاص ديگري پديد آمدهاند.
به هر حال، در آنچه اکنون وجود دارد، ضمن مشابهتها و خلطها، تفاوتهاي فاحشي هم بين اين دو ماجرا، وجود دارد. بنابراين، ضمن آن که سخن برخي محققان، مبني بر دو نفر بودن آنها امکان دارد؛ ولي دلايل آنها در حد اطمينانآوري نيست و دو نفر بودن آنها، بعيد نيست، به ويژه بحث نصراني بودن وهب که در برخي منابع آمده، با عبدالله بن عمير که از ياران نامي امام حسين (ع) است، به هيچ وجه، قابل جمع نيست.
شيخ صدوق در کتاب «الامالي» به نقل از عبدالله بن منصور، از امام صادق، از پدرش امام باقر، از جدش امام زينالعابدين (ع) مينويسد: وهب بن وهب، به ميدان آمد. او و مادرش، مسيحي بودند که به دست امام حسين (ع)، مسلمان شدند و تا کربلا به دنبال او آمده بودند. وهب، بر اسب، سوار شد و عمود خيمه را به دست گرفت و جنگيد تا هفت يا هشت تن [از سپاه دشمن] را کشت و سپس، اسير شد. او را نزد عمر بن سعد ـ که خدا، لعنتش کند ـ آوردند. فرمان داد تا گردنش را بزنند. او را گردن زدند و [سرش را] به سوي لشکر امام حسين (ع) انداختند. مادرش، شمشير او را بر گرفت و به ميدان آمد. امام حسين (ع) به او فرمود: «اي ام وهب! بنشين که خداوند، جهاد را از دوش زنان، برداشته است. تو و پسرت، با جدم محمد (ع)،در بهشت خواهيد بود.»
در کتاب «الملهوف» هم آمده است: وهب بن حُباب کلبي، به ميدان آمد و خوب، شمشير زد و نيکو جنگيد. سپس، به سوي همسر و مادرش ـ که با او آمده بودند ـ بازگشت و گفت: «اي مادر! آيا راضي شدي يا نه؟»مادر گفت: «نه. راضي نميشوم تا آن که در رکاب حسين (ع)، کشته شوي.»
همسرش نيز گفت: «تو را به خدا سوگند ميدهم که مرا به [مرگ] خودت، سوگوار مکن.»
اما مادرش به او گفت: «پسر عزيزم! سخنش را نشنيده بگير و بازگرد و پيش روي فرزند دختر پيامبرت بجنگ تا به شفاعت جدش در روز قيامت، نائل شوي.»
وهب نيز بازگشت و جنگيد تا دستانش قطع شد. همسرش، عمود خيمهاي را برداشت و به سوي او پيش رفت، در حالي که ميگفت: «پدر و مادرم، فدايت باد! در دفاع از پاکان حرم پيامبر خدا (ع) بجنگ.»
وهب، جلو آمد تا او را به سوي زنان بازگرداند؛ اما همسرش، لباس او را گرفت و گفت: «باز نميگردم تا اين که همراه تو بميرم.»
امام حسين (ع) فرمود: «پاداش خير، نصيب شما خانواده باد! به سوي زنان، بازگرد، خدا، رحمتت کند!»
او نيز به سوي آنها بازگشت، و کلبي نيز پيوسته ميجنگيد تا کشته شد. رضوان الهي بر او باد!
همچنين در کتاب «مقتل الحسين (ع)» به نقل از خوارزمي آمده است: وهب بن عبدالله بن جَناب کلبي ـ در حالي که مادرش همراهش بود ـ بيرون آمد. مادرش به او گفت: «برخيز ـ اي پسرم ـ و فرزند دختر پيامبر خدا (ص) را ياري ده. او گفت: «اي مادر! چنين ميکنم و ـ به ياري خدا ـ کوتاهي نخواهم کرد.»
سپس به ميدان آمد، در حالي که ميگفت:
اگر مرا نميشناسيد،
من فرزند کلبمبه زودي،
مرا و ضربههايم را خواهيم ديد
و نيز يورش و هجوم مرا
در نبرد انتقام خودم را
پس از گرفتن انتقام همراهانم خواهم گرفت
و سختي را در روز سختي ميرانم.
جولانم در نبرد، بازي نيست.
آنگاه، حمله کرد و پيوسته ميجنگيد تا گروهي [از سپاهيان دشمن] را کُشت. سپس به سوي مادر و همسرش بازگشت و نزديک آنها ايستاد و گفت: «اي مادر! آيا از من، راضي شدي؟» مادرش گفت: «راضي نميشوم، مگر آن که پيشروي فرزند دختر پيامبر خدا (ع) کشته شوي.» همسرش به او گفت: «تو را به خدا سوگند ميدهم که مرا به [مرگ] خود، سوگوار نکني.»
مادرش به او گفت: «به سخنش، گوش مده و بازگرد و پيشروي فرزند دختر پيامبر خدا (ع) بجنگ تا فردا، شفيع تو نزد پروردگارت باشد.»
او نيز [براي نبرد] جلو رفت، در حالي که ميگفت:
من به تو قول ميدهم ـ اي ام وهب ـ
که آنان را با سرنيزه و ضربت شمشير، بزنم
ضربه جوان مؤمن به پروردگار
تا آن که دشمن، تلخي جنگ را بچشد
من، مردي نيرومند و قوي و خويشدار هستم
و به گاه سختي، ناتوان نيستم
از [خاندان] عُلَيم بودن، براي من بس باشد،
بس، چرا که تبارم، به کريمان عرب ميرسد.
سپس، پيوسته جنگيد تا دست راستش قطع شد؛ اما توجهي نکرد و باز جنگيد تا دست چپش نيز قطع شد و سپس، کشته شد. مادرش به سوي او آمد تا خون را از چهرهاش پاک کند که شمر بن ذيالجوشن، او را ديد و به يکي از غلامانش فرمان داد تا با عمود خيمه، به او بزند. [اون نيز چنين کرد] و سرش را شکست و وي را کشت. او نخستين زني بود که در نبرد [همراه با] حسين (ع)، به شهادت رسيد.
مجدالائمّه سَرَخسَکي، از ابوعبدالله حداد نقل ميکند که وهب بن عبدالله، [نخست] مسيحي بود که همراه با مادرش، به دست امام حسين (ع) اسلام آورده بود.
وي در مبارزه، بيست و چهار تن پياده و دوازده تن سواره [از سپاه دشمن] را کشت و سپس، اسير شد. او را نزد عمر بن سعد آوردند. او به وهب گفت: «حملهات، خيلي سخت بود!» سپس، فرمان داد تا گردنش را بزنند و [سرش را] به سوي لشکر امام حسين (ع) بيندازند.
مادرش، سر وي را برگرفت و آن را بوسيد و با عمود خيمه، [به دشمن] حمله کرد و با آن، دو تن را کشت.
امام حسين (ع) به او فرمود: «ام وهب بازگرد که جهاد، از دوش زنان، برداشته شده است.» او نيز بازگشت، در حالي که ميگفت: «خداي من! اميد مرا، قطع مکن.»
پس امام حسين (ع) به او فرمود: «خداوند، اميدت را قطع نميکند، اي ام وهب! تو و فرزندت، در بهشت، همراه پيامبر خدا (ص) و فرزندانش خواهي بود.»