گروه جنگ نرم مشرق - گزارشي كه پيش رو داريد، خلاصهاي از
مستند «دروازهبانان The gatekeepers» است. اين
مستند در تلاش است تا به وسيله مصاحبه با چندين تن از فرماندهان سازمان اطلاعات
و امنيت داخلي رژيم صهيونيستي، شاباك (شينبت)، به نوعي فلسفه وجودي، نحوهي كار
و ماحصل اقدامات آنان را بررسي كند. اين مستند 90 دقيقهاي كاري مشترك از شبكهي
تلویزيوني ARTE و IBA رژيم اشغالگر قدس است. آنچه که
در این مستند بیش از هر چیز جلب توجه میکند، اعترافهای همراه با پردهپوشیای
است که بیننده فیلم را متحیر میکند و دست آخر، سخن امام راحل (ره) را از زبان
فرماندهان بزرگ ارتش رژیم اشغالگر میشنویم و آن این است که اسرائیل نابود خواهد
شد.
سازمان شاباك (عبري: שב"כ) يا شين بت، در سال 1948 و به عنوان يكي از سه بخش اصلي امنيتي رژيم صهيونيستي در كنار بخشهاي سرويس امنيت نظامي و سرويس امنيت خارجي، تاسيس شد و كار محوري اين سازمان مخفي، جمعآوري اطلاعات مربوط به درون مرزهاي رژيم اشغالگر قدس و مناطق فلسطينينشين و همچنين خنثيسازي فعاليتهاي جهادي (از قول فرماندهان اين سازمان: فعاليتهاي تروريستي) ميباشد.
در این گزارش، به جهت رعایت امانت، کلماتی چون تروریسم و اسرائیل تغییر نکردهاند، لذا از خوانندهی محترم تقاضا میشود به جای کلمات تروریسم و اسرائیل، جهاد و رژیم اشغالگر قدس قرار دهد.
آرم شاباك با شعار «مدافع نبايد ديده شود»:
دروازهبانان
يووال ديسكين (فرماندهي شين بت 2005-2011):
يووال ديسكين
به عنوان رهبر شين بت، سياستمداران دوست ندارند كه از تو پاسخهاي سه يا چهار گزينهاي بگيرند. ميخواهند كه به ايشان بگويي صفر يا يك. شليك كن يا شليك نكن. من به عنوان يك فرمانده بارها خودم را در موقعيتهايي ديدهام كه نميدانستم بايد چه كار كنم. هنگام شكار يك تروريست، ميتوان او را زد اما دو نفر ديگر هم همراه او در ماشين هستند و من هم مطمئن نيستم كه آن دو نفر هم جزو همان گروه هستند يا نه. چه كار بايد كرد؟ شليك كرد يا نه؟ زمان از دست ميرود؛ سياستمداران از تو تصميمگيري ميخواهند و منظورشان از تصميمگيري هم همان شليك كردن است. شليك نكردن به نظر آسانتر ميرسد ولي اغلب سختتر نيز هست. در يك عمليات پاكسازي، هيچكس جز تروريستها آسيب نميبيند و تا جاي ممكن تميز انجام ميشود. اما با اين حال هميشه چيزي به ذهن ميآيد و اين است كه «يک چيز غير طبيعي در موردش وجود دارد». چيزي كه غير طبيعي است، قدرتي است كه ما براي كشتن آسان سه نفر تروريست داريم.
سال 1967، جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل با پيروزي اسرائيل به پايان ميرسد و ناگهان بيش از يك ميليون نفر آوارهي فلسطيني در كرانهي باختري و غزه تحت سلطهي رژيم اشغالگر قدس قرار ميگيرند.
در آن زمان من 11 سال سن داشتم و به سختي ميفهميدم كه جنگ چيست اما با چندين بار خواندن كتابي به نام «اگر اسرائيل در جنگ شكست بخورد» خيلي خوب فهميدم كه اگر اعراب ما رو شكست بدهند چه بلاهايي ممكن است سرمان بيايد. آن كتاب تاثير عميقي روي من گذاشت.
آوراهام شالوم (فرماندهي شين بت 1980-1986):
در جنگ شش روزه توي يك عمليات بودم، اعراب تسليم شده بودند و ما ناگهان بدون دشمن رها شديم. بعد شروع كرديم به كار كردن عليه تروريسم در غزه و كرانهي باختري، بدون اينكه حتي بدانيم تروريسم چيست؛ چون در آن زمان، تروريسم توسعه پيدا نكرده بود. اولين كاري كه از دستمان بر ميآمد سرشماري مردمي بود كه در آن سرزمين زندگي ميكردند و البته كار مهم و سختي بود چون سربازان ما بايد به زبان عربي مسلط ميشدند. اين اطلاعات براي ما ارزش حياتي داشت.
شين بت به دنبال برقراري ارتباط با فلسطينيها بود تا ببيند چه چيز به اين مردم انگيزه ميدهد. بعد از مدتي خوشبختانه تروريسم افزايش پيدا كرد. اين را ميگويم چون بعد از مدتها دوباره كار پيدا كرده بوديم و از سر و كله زدن با مردم راحت شده بوديم. بعد از آن حتي مشكلات فلسطينيها نیز از يادمان هم رفت.
یاکوب پِری (فرمانده شین بت):
بعد از آن در نابلس در هر گوشهاي يك تروريست وجود داشت. بعضي شبها صدها نفر رو دستگير ميكرديم. به يك روستا مسلط ميشديم، مردها را در يك ميدان جمع ميكرديم البته بيشتر نزديك مسجد يا مدرسه و بعد سعي ميكرديم از اين افراد اعتراف بگيريم. بعضيها همكاري ميكردند و بعضيها هم نه.
كارمي گيلون (فرمانده شين بت 1994-1996):
من جاسوسي رو از بازداشتگاه بيتالمقدس شروع كردم. آن زندان بدترين جايي است كه تا بحال در زندگيام ديدهام. يك ساختمان قديمي مربوط به زمان تركها. وقتي يك فرد معمولي وارد آنجا ميشود آماده است كه حتي به كشتن مسيح هم اعتراف كند.
ما روستا به روستا و منطقه به منطقه دنبال افرادي ميگشتيم كه حاضر به همكاري با ما بودند. افرادي كه تواناييها آنان در نفوذ به ميان اعراب و گرفتن اطلاعات از آنها برايشان ساده بود. اين افراد را استخدام ميكرديم و آنان را مجبور به انجام كارهايي ميكرديم كه حتي فكرش را نميتوانستند بكنند. متقاعد كردن كسي به انجام خيانت به مردم خودش كار بسيار سختي است.
ما تا حدود زيادي موفق شديم كه تروريسم را از بين ببريم اما اين نتوانست مشكل اِشغال را حل كند. ما فقط موفق شده بوديم حملات تروريستي را از هفتهاي 20 حمله به سالي 20 حمله كاهش بديم. برخي از نخستوزيران مثل گلدا ماير و بگين هيچ كاري با فلسطينيها نداشتند اما در دوران شيمون پرز جو عوض شد ولي او هم همان كاري را كرد كه اجدادش انجام ميدادند. او هم اشغال را ادامه داد. هيچ وقت استراتژي تغيير نميكرد بلكه تاكتيكهاي جنگي عوض ميشد.
كارمي گيلون
سال 1982، جنگ لبنان بود. نيروهاي اسرائيل وارد لبنان و خدمهي شين بت هم وارد كارزار شدند. در آن زمان آوراهام شالوم فرماندهي شين بت بود. او مردي بود كه نه تنها فلسطينيها و لبنانيها بلكه خود اسرائيليها هم از او ميترسيدند؛ به شدت جدي و محكم بود؛ از هر چيزي كه خوشش نميآمد كلكش را ميكند.
ماجرای اتوبوس 300 به نقل از آوراهام شالوم:
يك دستگاه اتوبوس در مسير بيتالمقدس توسط تروريستها گروگان گرفته شد، در آن زمان من رئيس شين بت بودم. خيلي سريع مسير آن اتوبوس بسته شد و گير افتاد. نيروهاي شين بت به تروريستها حمله كردند و در مقابل چشم دوربينها، يك نفر از آنان را كه دستانش بسته بودند كشتند، دو نفر ديگر را هم آنقدر با سنگ زدند كه مغزشان از سرشان بيرون زده بود. اين افتضاح به حدي بالا گرفت كه ما تحت فشار زيادي از طرف نخستوزير قرار گرفتیم. مجبور شدم استعفا نامم رو تحويل بدم اما نخست وزير هم ميترسيد كه بعد از من مجبور به استعفا بشود. با اين حال بعد از گذشت يك سال از آن قضيه ناگهان من را تنها گذاشتند. بلکه بدتر از آن، آنها كل شين بت را تنها گذاشتند.
انتفاضه:
وقتي كه انتفاضه شروع شد، ناگهانی و به صورت موجي از انفجار خشم مردم بود. مردمي كه به پا خاسته بودند تا ما را بيرون كنند. هيچ چيز جلودارشان نبود جز گلوله. تعداد افرادي كه بازداشت كرديم و در ليست تحت تعقيب ما بودند از هر ليست اينچنيني در دنيا بزرگتر بود. نكتهي منفي اينجاست كه ما هرگز وقوع چنين جنبشي را پيشبيني نميكرديم. البته بايد گفت كه تقريبا تمام آژانسهاي اطلاعاتي دنيا در پيشبيني وقايع بزرگ ناموفق بودهاند.
در آن زمان، نخست وزير اسحاق شامير هرگز باور نداشت كه توافق با اعراب ممكن باشد اما اسحاق رابين كاملا به آن معتقد بود. تنها راه حل مشكل بين فلسطين واسرائيل همكاري با سازمان آزاديبخش فلسطين بود كه خودش را از اصول جدا كرده بود. به اين صورت بود كه پيمان «اُسلو» به انجام رسيد.
كاري كه ما قبل از پيمان اسلو كرديم اين بود كه تمام افراد اين سازمان كه تحت تعقيب بودند را قبل از بسته شدن پيمان بازداشت كنيم چرا كه ديگر بعد از آن امكانش نبود. هم براي ما و هم براي فلسطينيها، طرف مقابل يك تروريست بود و از يكديگر نفرت داشتيم و همين مسئله نشستها و صحبتها را كار سختي كرده بود. ابتدا دشمن اصلي ما سازمان آزاديبخش فلسطين بود. اما با كنار رفتن آنها، يكباره، حماس و جهاد اسلامي جاي آن را گرفتند.
بعد از آن پيمان، حملات انتحاري شروع شد. اول به يك اتوبوس در تلاويو و بعد هم يك اتوبوس در بيتالمقدس. هر وقت كه چنين اتفاقاتي ميافتاد و ما توانايي جلوگيري از آن را نداشتيم، احساس نااميدي و شكست تمام وجود ما را فرا ميگرفت. بيشتر اين حملات از طرف سازمان حماس بود. و هر چه تعداد حملات بيشتر ميشد ما فشار فيزيكي در بازجوييها را بيشتر ميكرديم. افراد حماس و جهاد اسلامي كه بازداشت شده بودند اصلا اعتراف نميكردند انگار كه هيچ چيز براي از دست دادن ندارند.
ما در زندانها بيشتر سعي ميكرديم افراد را تهديد كنيم تا اينكه بزنيم. تكنيكهاي زيادي داشتيم ولي غير قانوني بودند (با یک سرچ ساده در اینترنت، کذب محض بودن این سخنان به سادگی مشخص میشود). يك روز به دليل تكانهاي شديدي كه به سر يك جوان فلسطيني داده شد و باعث مرگ او شد، بين رئيس شين بت و دادستان كل اسرائيل در حضور نخستوزير اسحاق رابين بحث پيش آمد. به نظر دادستان كل، اين كار زشت و غيراخلاقي بود اما ما گفتيم كه فقط در اين صورت ميتوانيم جلوي 90% حملات انتحاري را بگيريم. نخستوزير ناگهان عصباني و از جا بلند شد و به دادستان مايكل بنيار شليك كرد و فرياد زد اينقدر نگو چه كار نميتوانم بكنم؛ بگو چه كار ميتوانم بكنم.
حملات انتحاري زياد شد و مردم به خيابانها ريختند و خواستار لغو پيمان اسلو شدند. مذهبيون ما نخستوزير اسحاق رابين را مورد هدف قرار داده بودند چرا که او را مسئول مماشات با فلسطینیها میدانستند.
تظاهرات اسرائيليها عليه اسحاق رابين
بعد از آن ما شاهد بروز حوادثی بودیم که حالت تلافیجویانه داشت و توسط تعدادی یهودی افراطی انجام میشد. آنان چندین عملیات داشتند و در آخرین آنها در حالی که اتوبوسی را بمبگذاری میکردند دستگیر شدند. بعدها فهمیدیم که آنان قصد داشتند تا مسجدالاقصی را بمبگذاری و تخریب کنند. آنان روانهی زندان شدند اما خیلی زود توسط پارلمان آزاد شدند و حتی کار به جایی رسید که نخستوزیر مجبور شد آزادی عمل یهودیان زیرزمینی مثل اینها را اعلام کند. استدلال مسئولين اين بود كه اين افراد از گوشت و خون ما هستند و در اين مورد قانون بايد با آنان همراهي كند. يهوديان افراطي به گونهاي هستند كه حتي سازماني مثل شين بت هم از پس آنان برنميآيد.
مصاحبه يكي از يهوديان افراطي پس از آزاد شدن: وي ميگويد كه از كشتن فلسطينيان پشيمان نيست و همه كشته شدگان حقشان بوده است
بعد از قضیه یهودیان زیرزمینی که واقعا شین بت را از نظر اطلاعاتی و داخلی شوکه کرده بود، ناگهان شخصی به نام ایگال امیر، بدون اینکه در لیست مظنونین باشد، نخستوزیر را ترور کرد. ناکارآمدی سیستم شین بت با این ترور آشکار شد و به همین دلیل سازمان ما تا مدتی تعطیل شد. با این ترور شکافی بزرگ بین خودمان و خاخامها دیدیم. آنها از ما کارهایی میخواستند که در توان ما نبود. آنها از ما پیروزی مطلق میخواستند اما با این حال ما موفق شده بودیم که حتی خاخامهای افراطی را هم راضی نگاه داریم.
شین بت نیاز به طراحی مجدد و سازماندهی دوباره داشت. ما کار کردیم و اشکالات سازمان را بیرون کشیدیم. شروع کردیم به تحت نظر گرفتن تمام مردم؛ از خیابانها تا کسانی که پای رایانهی شخصیشان نشستهاند. ما هر سال ترورهای بیشتری را خنثی میکردیم و این به خاطر تغییرات ایجاد شده در سیستم بود. بهترین کاری که کردیم این بود که با مسئولین ارشد حکومت فلسطینیها ماهی یکبار جلسه میگذاشتیم و اطلاعات خودمان را هماهنگ میکردیم. مسئولان ارشد آنان همیشه به ما میگفتند که ما نیروی شما نیستیم و به خاطر شما افراد جهادی را بازداشت نمیکنیم؛ ما فقط به این دلیل همکاری میکنیم که مردم ما باور دارند در نهایت ما یک کشور در همسایگی اسرائیل هستیم. ما خیلی با فلسطینیها و یاسر عرفات سر و کله زدیم. ما امنیت میخواستیم اما تروریسم بیشتری نصیبمان شد و آنها ایالت میخواستند و در مقابل، زاغهنشین و مهاجر شدند.
بعد از از بین رفتن پیمان آشتی اُسلو در سال 2000، کاملا معلوم بود که ما به سمت یک انتفاضهی دیگر در حال حرکتیم. زیرا مردم فلسطین به مردمی تبدیل شده بودند که حس میکردند هیچ چیز برای از دست دادن ندارند. از نظر فلسطینیها پیروزی به معنای گرفتن خاک ما نبود برای آنها پیروزی یعنی دیدن زجر کشیدن ما. دیدن عذاب کشیدن ما به خاطر نداشتن امنیت؛ حتی اگر صدها یا هزاران نفر از خودشان کشته شود. این تمام چیزی است که فلسطینیان میخواهند: زجر کشیدن ما. در نهایت هر دو طرف به توازن قوا میرسند. حدی که دیگر هیچ کس قادر به شکستن آن نیست.
صلاح شهاده، یکی از مغزهای متفکر عملیاتهای انتحاری فلسطینیها بود. ما خانهاش را شناسایی کرده بودیم و تمام حرکاتش را زیر نظر داشتیم. وقتی اقدام به حمله کردیم، نیروی هوایی با هماهنگی مقامات اصلی یک بمب یکتنی روی آن خانه انداخت. خانه کاملا ویران شد. تعداد دقیق کشتهها معلوم نشد ولی هر چه که بود معلوم شد که تعداد زیادی زن و کودک میان آنها بوده. هر چند آن منطقه بسیار شلوغ بود اما ما با اطلاعاتی که داشتیم فکر میکردیم که نباید شلوغ باشد (چنین سخنی از دستگاههای اطلاعاتی عریض و طویل رژیم صهیونیستی، مضحک است). اشتباه اطلاعاتی بود که باعث شد تعداد زیادی کشته شوند. این کشتار از نظر بزرگان و قدیمیهای شین بت یک افتضاح حقیقی بود. به نظر آنان افراط در کشتار و خونریزی یعنی دیوانگی محض و مفهومی به آن اطلاق میشود به نام ابتذال شیطانی. کاری است که وقتی شروع به انجامش میکنی ناگهان 200 یا 300 نفر کشته میشوند آن هم فقط به خاطر کشتن یک نفر که هدف ماست.
در نظامیگری اسرائیلی، انسان پوچی را حس میکند چرا که با استفاده از وسایل نظامی نمیتوان صلح و آشتی به وجود آورد. آشتی باید به روش اعتقادی ساخته شود و بدون استفاده از وسایل نظامی. ما به عنوان کسانی که فلسطینیها را به خوبی میشناسیم ادعا میکنیم که میشود با آنها وارد صلح شد. من به عنوان پیرترین فرماندهی زندهی شین بت (آوراهام شالوم) اساسا طرفدار مذاکره با هر کسی هستم. از حماس و جهاد اسلامی گرفته تا خود احمدی نژاد. حتی اگر آنها با بیادبی جواب ما را بدهند. این ویژگی یک عامل اطلاعاتی است که با هر کسی صحبت کند.
به نظر می رسد که ما داریم به سمت سیاهی میرویم. آینده تیره و تار است. ما به بیش از یک میلیون نفر، زندگی در سختترین شرایط را تحمیل کردیم و از سویی، پسران خودمان را به محض اتمام دبیرستان وارد ارتش میکنیم. تقریبا تمام جوانان وارد ارتش شدهاند. آنان کمکم به این فکر افتادهاند که پس چه کسی زندگی میکند وقتی همه سربازاند. ما ظلم کردیم؛ به همه؛ به خودمان؛ به این یک میلیون نفر.
کلازویتز میگوید پیروزی ایجاد فضای سیاسی بهتر است اما با اینکه ما بارها و بارها شهرهایی مثل نابلوس را اشغال کردهایم اما هیچ پیروزیای به دست نیاوردهایم. آیا اشغال این شهرها و در مجموع اشغال فلسطین، واقعیت سیاسی بهتری را برای ما ساخته؟ تراژدی بحث در مورد امنیت داخلی اسرائیل این است که ما متوجه نیستیم که با یک وضعیت خستهکننده روبرو هستیم که در این وضعیت ما برندهی هر نبرد هستیم اما جنگ را باختهایم.