امام صادق علیه‌السلام درباره مجالس عزاداری فرمودند: «إِنَّ تِلْکَ الْمَجالِسَ أُحِبُّها فَأَحْیُوا أمْرَنا؛ این گونه مجالس (شما) را دوست دارم، از این طریق مکتب ما را زنده بدارید!»

وبژه نامه حسینه مشرق- درباره فضیلت گریه و عزاداری بر سالار شهیدان امام حسین علیه‌السلام روایات زیادی وارد شده است و تاکیدات فراوانی در این‌باره از امامان معصوم علیهم‌السلام شده است.

سؤال مهمی که لازم است به آن پاسخ داده شود این است که این‌ همه تاکید بر گریه و عزاداری بر امام حسین علیه‌السلام برای چیست؟ چه فلسفه‌ای دارد؟ چه فوائد و آثاری بر آن مترتب است؟

این پرسش‌ها را در چند مرحله - با استفاده از بیانات و کتاب‌های آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی و آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی - پاسخ می‌گوییم.

خلاصه سؤال‌ها:

چرا باید حادثه عاشورا را گرامى بداریم؟

چرا براى بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتگو اکتفا نمى‌‌شود؟

چرا باید به یاد وقایع عاشورا عزادارى کرد؟ 

فوائد گریه و عزاداری برای امام حسین (ع) چیست؟

 

1. چرا باید حادثه عاشورا را گرامى بداریم؟

حوادث گذشته هر جامعه مى‌‌تواند در سرنوشت و آینده آن جامعه آثار عظیمى داشته باشد. تجدید آن خاطره‌ها در واقع نوعى بازنگرى و بازسازى آن حادثه است تا مردم از آن جریان استفاده کنند. اگر حادثه مفیدى بوده است و در جاى خود منشأ آثار و برکاتى به شمار مى‌‌رفت، بازنگرى و بازسازى آن مى‌‌تواند مراتبى از آن برکات را داشته باشد.

علاوه بر این، در همه جوامع انسانى مرسوم است که به نوعى، از حوادث گذشته خود یاد مى‌‌کنند؛ آن‌ها را بزرگ شمرده و به آن‌ها احترام مى‌‌گذارند. خواه مربوط به اشخاصى باشد که در پیشرفت جامعه خود مؤثر بوده‌اند، نظیر دانشمندان و مخترعان، و خواه مربوط به کسانى باشد که از جنبه سیاسى و اجتماعى، در رهایى ملت خود نقش مؤثرى داشته‌اند و قهرمان ملى بوده‌اند.

همه عقلاى عالم براى این گونه شخصیت‌ها آیین‌هاى بزرگداشتى را منظور مى‌‌کنند. این کار بر اساس یکى از مقدس‌ترین خواسته‌هاى فطرى است که خدا در نهاد همه انسان‌ها قرار داده است، و از آن به «حس حق شناسى» تعبیر مى‌‌کنیم.

لذا این خواسته فطرى همه انسان‌هاست که در برابر کسانى که به آن‌ها خدمت کرده‌اند حق شناسى و شکرگزارى کنند، آنان را به خاطر داشته باشند و به ایشان احترام بگذارند.

علاوه بر این، یاد آن خاطره‌ها، در صورتى که در سعادت جامعه تأثیرى داشته، مى‌‌تواند عامل مؤثر دیگرى را در زمان بیان خاطره‌ها بیافریند. در این صورت، گویا خود آن حادثه تجدید مى‌‌شود.

از آن‌جا که معتقدیم حادثه عاشورا حادثه عظیمى در تاریخ اسلام بوده است، و نقش تعیین کننده‌اى در سعادت مسلمان‌ها و روشن شدن راه هدایت مردم داشته است، این حادثه در نظر ما بسیار ارزشمند است. از این رو، بزرگداشت و بازسازى این حادثه و به خاطر آوردن آن، موجب مى‌شود تا بتوانیم از برکات آن در جامعه امروز نیز استفاده کنیم.

آنچه دوست و دشمن بر آن اتفاق دارند این است که داستان کربلا، اگر در عالم انسانیت داستان منحصر به فردى نباشد، از وقایع بسیار کم نظیر است.

البته ما بر اساس آنچه از ائمه اطهار علیهم‌السلام دریافت داشته‌ایم، این داستان واقعی را منحصر به فرد مى‌‌دانیم و معتقدیم که نظیر این داستان در گذشته نبوده و در آینده هم نخواهد بود. ولى از جهت احتیاط در سخن و براى این که با کسانى مواجه هستیم که طبعاً از ما دلیل و سند مى‌‌خواهند و براى این که وارد آن بحث‌ها نشویم، مى‌‌گوییم اتفاق نظر همه مورخین و همه آشنایان به تاریخ بشر این است که اگر داستان عاشورا منحصر به فرد نباشد، از کم نظیرترین داستان‌‌هاى عالم است؛ داستانى که هم از نظر کیفیت وقوع، هم از نظر عظمت مصیبت، و هم از نظر بقاى خاطره آن در میان مردم و آثار اجتماعى که بر آن مترتب مى‌‌شود، با هیچ ماجراى دیگرى قابل مقایسه نیست. خود همین تکرار عزادارى‌هایى که در کشور خودمان مى‌‌بینیم، مى‌‌تواند براى ما عامل هشدار دهنده و بیدارکننده‌اى باشد که هیچ حادثه دیگرى با این حادثه قابل مقایسه نیست. حادثه‌اى که براى آن این همه وقت صرف مى‌‌شود، این همه هزینه مى‌‌شود و این همه اشک‌ها ریخته مى‌‌شود، با چه حادثه و پیشامدى قابل تشبیه است؟

این عزادارى‌ها مخصوص کشور ما نیست. در دورترین نقطه‌هاى جهان در ایام محرم و صفر و به خصوص روز عاشورا برنامه‌هایى برگزار مى‌شود. در نیویورک که یکى از بزرگ‌ترین شهرهاى دنیاست، در روز عاشورا از طرف شیعیان پاکستانى، ایرانى، عراقى، لبنانى و بعضى از کشورهاى دیگر، دسته سینه زنى راه مى‌‌افتد به طورى که توجه همه مردم را به خود جلب مى‌‌کند. بزرگ‌ترین خیابان این شهر، پر از جمعیت مى‌‌شود.

علاوه بر شیعیان، در بسیارى از کشورهاى سنى نشین هم در ایام عاشورا چنین مراسمى از سوى اهل سنت برگزار مى‌‌شود؛ یا اگر شیعیان جلساتى تشکیل مى‌‌دهند، برادران اهل تسنن، خود را موظف مى‌‌دانند که در این مراسم شرکت کنند. بسیارى از برادران اهل تسنن ما در شبه قاره هند، هم در هندوستان که تعداد مسلمانان آن، دو برابر جمعیت کل ایران است و هم در بنگلادش و پاکستان، به عنوان اداى اجر رسالت، بر خود واجب مى‌‌دانند که در مراسم عزادارى سیدالشهداء علیه‌السلام شرکت کنند.

بلکه حتى بت پرستانى که به شریعت اسلام معتقد نیستند، به لحاظ برکاتى که از عزادارى سیدالشهداء علیه‌السلام دیده‌اند مراسم عزادارى بر پا مى‌‌کنند و نذورات فراوانى براى برگزارى مراسم سیدالشهداء علیه‌السلام دارند. این‌ها مواردى است که در تمام دنیا دیده مى‌‌شود لذا هیچ حادثه‌اى را در عالم نمى‌‌توانیم نشان دهیم که چنین تأثیرى داشته باشد و ملت‌هاى مختلف را تحت تأثیر قرار داده باشد.

به این مطالب، فداکارى‌هایى را که شیعیان در طول تاریخ کرده‌اند اضافه کنید. این فداکارى‌ها براى این بوده است که بتوانند این مراسم را برگزار کنند و بتوانند به زیارت قبر سیدالشهداء علیه‌السلام نایل شوند.

همیشه برگزارى این گونه مراسم و زیارت قبر آن حضرت علیه‌السلام به این راحتى نبوده است. البته الآن هم خیلى راحت نیست؛ ولى زمانى بود که اگر کسى مى‌‌خواست براى زیارت قبر سیدالشهداء علیه‌السلام برود، باید جان خود را کف دست بگیرد. مأموران دولت عباسى، به خصوص در زمان متوکل، آنچنان سخت گیرى مى‌‌کردند که کسى جرأت نکند به نزدیک حرم حسینى برسد. حتی قبر سیدالشهداء علیه‌السلام را خراب کردند، بر آن آب بستند و زمینش را شخم زدند، براى این که به کلى آثار این قبر محو شود. ولى شیعیان براى آن که بتوانند حتى قبر سیدالشهداء را زیارت کنند، حاضر شدند دست بدهند، پا بدهند، جان بدهند، اما بروند و از نزدیک سلام بدهند. چنین چیزى قطعاً در تاریخ بشر نمونه ندارد. اگر از هر جهت دیگر بگوییم شباهتى با سایر حوادث دارد، از این جهت شباهتى با هیچ حادثه‌اى ندارد.

2. چرا براى بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتگو اکتفا نمى‌‌شود؟

جواب این است که البته بحث درباره شخصیت سیدالشهداء علیه‌السلام، تشکیل میزگردها، کنفرانس‌ها، سخنرانى‌ها، نوشتن مقالات و امثال این قبیل کارهاى فرهنگى، علمى و تحقیقات، بسیار مفید و لازم است و در جامعه ما نیز انجام مى‌‌شود و به برکت نام سیدالشهداء علیه‌السلام و عزادارى آن حضرت، بحث، گفتگو و تحقیقات زیادى پیرامون این امور صورت مى‌‌گیرد و مردم نیز معارف را فرا مى‌‌گیرند. اما آیا براى این که ما از حادثه عاشورا بهره بردارى کامل کنیم، این اقدامات کافى است؟ یا این که امور دیگرى نیز مثل همین گریه و عزادارى‌‌ها به جاى خود لازم است؟

جواب دادن به این سؤال متوقف بر این است که ما نظرى روان شناسانه به انسان بیندازیم و ببینیم عواملى که در رفتار آگاهانه ما مؤثر است فقط عامل شناختى و معرفت است یا عوامل دیگرى هم در شکل دادن رفتارهاى اجتماعى ما موثر است.

هنگامى که در رفتارهاى خود دقت کنیم در مى‌‌یابیم که در رفتارهاى ما دست کم دو دسته از عوامل نقش اساسى ایفا مى‌‌کنند. یک دسته عوامل شناختى، که موجب مى‌‌شود انسان مطلبى را بفهمد و بپذیرد.

طبعاً مطلب مورد نظر از هر مقوله‌اى که باشد، متناسب با آن از استدلال عقلى، تجربى و یا راههاى دیگر استفاده مى‌‌شود. قطعاً شناخت در رفتار ما تأثیر زیادى دارد، اما یگانه عامل مؤثر نیست.

عوامل دیگرى هم هستند که شاید تأثیر آن‌ها در رفتار ما بیش‌تر از شناخت باشد. این عوامل را به طور کلى انگیزه‌ها، و به تعبیرات دیگرى احساسات و عواطف، تمایلات، گرایش‌ها، میل‌ها، غرائز و عواطف مى‌‌نامند.

این‌ها سلسله‌اى از عوامل درونى و روانى است که در رفتار ما مؤثر است. هرگاه شما رفتار خود را تحلیل کنید، خواه رفتار مربوط به زندگى فردى شما باشد، و خواه رفتار خانوادگى، رفتار اجتماعى، یا رفتار سیاسى شما باشد، مى‌‌بینید عامل اصلى که شما را به انجام آن رفتار واداشته است همین عوامل تحریک کننده و برانگیزاننده است.

عاملى باید در درون ما باشد تا ما را برانگیزاند. باید براى هر کارى میلى داشته باشیم تا آن کار را انجام دهیم. باید شور و شوقى نسبت به انجام آن کار پیدا کنیم، علاقه‌اى نسبت به آن کار داشته باشیم تا بر انجام آن اقدام کنیم و دیگر این که باید بدانیم به چه دلیل باید این کار را انجام دهیم؟ این کار، براى ما چه فایده‌اى دارد؟ و چگونه باید آن را انجام دهیم؟ مواردى از این قبیل از جمله عوامل شناختى است. این عوامل را باید به دقت مورد مطالعه قرار داد و از طریق تجربه یا استدلال فرا گرفت. لازم است با مراجعه به منابع، متناسب با کارى که مى‌خواهیم انجام دهیم شناختهاى لازم را به دست آوریم. اما فقط شناختْ، کافى نیست تا ما را به حرکت درآورد.

عامل روانى دیگرى نیاز داریم تا ما را به سوى کار برانگیزاند و به طرف انجام کار سوق دهد. این گونه عوامل را انگیزه‌هاى روانى مى‌‌نامند. اسم‌هاى دیگرى هم دارد؛ احساسات و عواطف و مانند آنها. این عوامل در مجموع، میل به حرکت را در انسان به وجود مى‌‌آورد، عشق به انجام کار را ایجاد مى‌‌کند، و شور و هیجان به وجود مى‌‌آورد. تا این عوامل نباشد کار انجام نمى‌‌گیرد. حتى اگر انسان به یقین بداند که فلان ماده غذایى براى بدن او مفید است، اما تا اشتها نداشته باشد و یا تا اشتهاى او تحریک نشود، به سراغ خوردن آن غذا نمى‌‌رود.

اگر فرضاً اشتهاى کسى کور شود، و یا به بیمارى مبتلا شود که اشتها پیدا نکند، هر چه به او بگویند که این ماده غذایى براى بدن او خیلى مفید است، تمایلى به خوردن آن پیدا نمى‌‌کند؛ پس غیر از آن دانستن باید این میل و انگیزه نیز در درون انسان باشد. مسائل اجتماعى و سیاسى هم همین حکم را دارد. هر چه شخص بداند فلان حرکت اجتماعى خوب و مفید است، تا انگیزه‌اى براى انجام آن حرکت نداشته باشد حرکتى انجام نمى‌‌دهد. مى‌‌گوید قبول دارم که انجام آن خوب است، اما من باید انگیزه‌اى داشته باشم، عاملى باید مرا به حرکت درآورد تا آن کار را انجام دهم.

از این رو، شناخت امام حسین علیه‌السلام و اهداف ایشان، خود به خود براى ما حرکت آفرین نمى‌‌شود. هنگامى دانستن و به یاد آوردن آن خاطره‌ها ما را به کارى مشابه کار امام علیه‌السلام و به پیمودن راه او وا مى‌‌دارد که در ما نیز انگیزه‌اى به وجود آید و بر اساس آن، ما هم دوست داشته باشیم آن کار را انجام دهیم.

خودِ شناخت، این میل را ایجاد نمى‌‌کند؛ بلکه باید عواطف ما تحریک شود و احساسات ما برانگیخته شود تا این که ما هم بخواهیم کارى مشابه کار او انجام دهیم.

جلسات بحث و گفتگو و سخنرانى‌ها مى‌‌تواند آن بخش اول را تأمین کند، یعنى شناخت لازم را به ما بدهد. اما عامل دیگرى هم براى تقویت احساسات و عواطف لازم داریم، البته خود شناخت، یادآورى و مطالعه یک رویداد مى‌‌تواند نقشى داشته باشد، اما نقش اساسى را چیزهایى ایفا مى‌‌کند که تأثیر مستقیمى بر احساسات و عواطف ما داشته باشد.

ما مى‌‌دانیم امام حسین علیه‌السلام روز عاشورا چگونه به شهادت رسید، اما آیا دانسته‌هاى ما اشک ما را جارى مى‌‌کند؟ وقتى در مجالس شرکت مى‌‌کنیم و مرثیه خوان مرثیه مى‌خواند، مخصوصاً اگر لحن خوبى هم داشته باشد و به صورت جذابى داستان کربلا را براى شما بیان کند، آن گاه مى‌‌بینید که بى اختیار اشک جارى مى‌‌‌شود. این شیوه مى‌‌تواند در تحریک احساسات تأثیرى داشته باشد که خواندن و دانستن چنان اثرى را ندارد.

هر اندازه این‌ها در برانگیخته‌تر شدن عواطف و احساسات ما مؤثرتر باشد، حادثه عاشورا در زندگى ما مؤثرتر خواهد بود.

بنابراین صِرف بحث و بررسى عالمانه واقعه عاشورا نمى‌‌تواند نقش عزادارى را ایفا کند. باید صحنه‌هایى در اجتماع به وجود آید که احساسات مردم را تحریک کند. همین که صبح از خانه بیرون مى‌‌آیند مى‌‌بینند شهر سیاه پوش شده است، پرچم‌هاى سیاه نصب شده است، خود این تغییر حالت، دل‌ها را تکان مى‌دهد. گرچه مردم مى‌‌دانند محرم است، اما دیدن پرچم سیاه اثرى را در دل آن‌ها مى‌‌گذارد که دانستن این که محرم است آن اثر را نمى‌‌گذارد. راه انداختن دسته‌هاى سینه زنى با آن شور و هیجان خاص خود مى‌‌تواند آثارى را به دنبال داشته باشد که هیچ کار دیگر آن آثار را ندارد.

این جا است که متوجه مى‌‌شویم چرا امام راحل (قدس سره) بارها مى‌‌فرمود آنچه داریم از محرم و صفر داریم. چرا این همه اصرار داشت که عزادارى به همان صورت سنتى برگزار شود. چون در طول سیزده قرن تجربه شده بود که این امور نقش عظیمى در برانگیختن احساسات و عواطف دینى مردم ایفا مى‌‌کند و معجزه مى‌‌آفریند. تجربه نشان داد که بیش‌تر پیروزى‌هایى که در دوران انقلاب و یا در دوران جنگ در جبهه‌ها حاصل شد، در اثر شور و نشاطى بود که مردم در ایام محرم و عاشورا و به برکت نام سیدالشهداء علیه‌السلام حاصل مى‌‌کردند.

3. چرا باید به یاد وقایع عاشورا عزادارى و گریه کرد؟ 

موضوع دیگرى که در این جا مطرح مى‌‌شود این است که راه برانگیختن احساسات و عواطف عزادارى و گریه نیست. عواطف انسان ممکن است با مراسم جشن و سرور هم تحریک شود. چرا براى تحریک احساسات از مراسم شاد استفاده نمى‌‌کنید؟ چرا باید گریه کرد و عزاداری کرد؟

جواب این است که احساسات و عواطف انواع مختلفى دارد. تحریک هر نوع احساسات و عواطف، باید با حادثه مربوط متناسب باشد. حادثه‌اى که بزرگ‌ترین نقش را در تاریخ اسلام ایفا کرد، حادثه شهادت ابى عبد الله الحسین بود. او بود که مسیر تاریخ اسلام را عوض کرد. او بود که درسى براى حرکت، براى نهضت، براى مقاومت و براى استقامت تا روز قیامت به انسان‌ها داد. براى آن که آن خاطره تجدید شود، فقط مجلس جشن و شادى کافى نیست. باید کارى متناسب با آن حادثه انجام داد. یعنى باید کارى کرد که حزن مردم برانگیخته شود، اشک از دیده‌ها جارى شود، شور و عشق در دل‌ها پدید آید و در این حادثه چیزى که مى‌‌تواند چنین نقشى را بیافریند، همین مراسم عزادارى و گریستن و گریاندن دیگران است؛ در حالى که خندیدن و شادى کردن هیچ وقت نمى‌‌تواند این نقش را ایفا کند.

خندیدن هیچ وقت آدم را ظلم‌ستیز و شهادت‌طلب نمى‌‌کند. این قبیل مسائل عشق دیگرى مى‌‌خواهد که از سوز و اشک و شور پدید مى‌‌آید. راه آن هم همین عزادارى‌ها است.

4. فوائد گریه و عزاداری برای امام حسین (ع) چیست؟

الف) حفظ مکتب اهل بیت (ع) به عنوان اسلام ناب و خالص‏

مجالس عزاى امام حسین علیه‌السلام عامل فوق‌العاده نیرومندى براى بیدارى مردم است و راه و رسمى است که آن حضرت آن را به پیروان خود آموخته تا ضامن تداوم و بقاى اسلام باشد.

اهمّیّت برپایى این مجالس و رمز تأکید ائمّه اطهار علیهم‌السلام بر حفظ آن، آنگاه روشن‌‏تر مى‌‏شود که ملاحظه کنیم شیعیان در عصر صدور این روایات به شدّت در انزوا به سر مى‌‏بردند و تحت فشارهاى گوناگون حکومت امویان و عبّاسیان چنان گرفتار بودند که قدرت بر انجام کوچکترین فعّالیّت و حرکت سیاسى و اجتماعى نداشتند و چیزى نمانده بود که به کلّى منقرض شوند ولى مجالس عزاى امام حسین علیه‌السلام آنان را نجات داد و در پناه آن، تشکّل و انسجام تازه‌‏اى یافتند و به صورت قدرتى چشمگیر در صحنه جامعه اسلامى ظاهر شده و باقى ماندند.

به همین دلیل، برپایى این مجالس در روایات به عنوان «احیاى امر اهل‌‏بیت علیهم‌السلام» تعبیر شده است.

امام صادق علیه‌السلام در مورد این گونه مجالس فرمودند: «إِنَّ تِلْکَ الْمَجالِسَ أُحِبُّها فَأَحْیُوا أمْرَنا؛ این گونه مجالس (شما) را دوست دارم، از این طریق مکتب ما را زنده بدارید!».

امام خمینى (قدس سره) در تعبیر جامعى مى‌‏فرماید: «همه ما باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است، این مراسم سیاسى، مراسم عزادارى ائمّه اطهار علیهم‌السلام به ویژه سیّد مظلومان و سرور شهیدان حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه‌السلام است که حافظ ملّیّت مسلمین به ویژه شیعیان ائمّه اثنى‌‏عشر- علیهم صلوات اللّه و سلّم- مى‌‏باشد».

حتّى غیر مسلمانان هم به این امر اعتراف دارند. «ژوزف فرانسوى» در کتاب «اسلام و مسلمانان» ضمن اشاره به اندک بودن شمار شیعیان در قرون اوّلیّه اسلام، به خاطر عدم دست‌رسى آنان به حکومت، و ظلم و ستم حاکمان بر آنان و قتل و غارت اموالشان در تحلیل جالبى مى‌‏نویسد: «یکى از امامان شیعه، آنان را دستور تقیّه داد تا جانشان از گزند بیگانگان محفوظ باشد و همین امر باعث شد که شیعیان کم کم قدرت پیدا کنند و این بار دشمن بهانه‌‏اى نیافت تا به واسطه آن شیعیان را بکشد و اموالشان را غارت نماید. شیعیان مجالس و محافل مخفیانه‌‏اى را تشکیل دادند و بر مصائب حسین علیه‌السلام گریه مى‌‏کردند. این عاطفه و توجّه قلبى در دلهاى شیعیان استحکام یافت و کم کم زیاد شد و پیشرفت کردند ...

بزرگترین عامل این پیشرفت برپا کردن عزادارى حسین (علیه‌السلام) مى‌‏باشد که دیگران را به سوى مذهب شیعه دعوت مى‏‌کند ... هر یک از شیعیان در حقیقت مردم را به سوى مذهب خود مى‏‌خوانند بى آن‏که مسلمانان دیگر متوجّه بشوند. بلکه خود شیعیان هم‏ (شاید) به فایده‌‏اى که در این کارهایشان وجود دارد متوجّه نیستند و گمان مى‌‏کنند تنها ثواب اخروى کسب مى‏‌کنند».

ب) اتحاد شیعیان و تزلزل حکومت‌های فاسد

ائمّه اطهار علیهم‌السلام با تأکید بر برگزارى مراسم عزادارى حسینى علیه‌السلام، برنامه آن حضرت را «محورى» براى وحدت و اتحاد مردم قرار دادند به گونه‌‏اى که امروزه در ایّام شهادتش میلیون‌ها انسان با اختلاف طبقات و نژاد و مذهب در هر کوى و برزن به عزادارى آن حضرت بپاخاسته و گرد بیرق حسینى اجتماع مى‏‌کنند.

هر ملّتى براى بقا و موفّقیّت خویش محتاج به عامل وحدت و اجتماع است. بدون شک بهترین عامل وحدت پیروان اهل بیت علیهم‌السلام که با کمترین زحمت و کمترین هزینه مى‌‏تواند توده‌‏هاى میلیونى را حول یک محور جمع کند، همین مراسم عزادارى حسینى است.

به یقین اگر ملّتى از چنین قدرتى برخوردار باشد که بتواند در کوتاه‌ترین فرصت و با کمترین تبلیغات، نیروهاى متفرّق خویش را گردآورى کرده و سازماندهى کند، مى‏‌تواند هر مانعى را از سر راه پیشرفت خود بر دارد.

در واقع ائمّه اطهار علیهم‌السلام با ترغیب مردم به اقامه مجالس حسینى از پراکندگى نیروها جلوگیرى به عمل آوردند و توده‌‏هاى متفرّق را بسیج کردند و با ایجاد وحدت و یکپارچگى در میان آنها قدرت عظیمى را به وجود آوردند.

حرکت خودجوش میلیونى مردم مسلمان ایران در نهضت شکوهمند انقلاب اسلامى در ماه محرّم و صفر به ویژه روزهاى تاسوعا و عاشورا که لرزه بر اندام طاغوتیان مى‌‏انداخت سرّ تأکید ائمّه اطهار علیهم‌السلام بر محور قراردادن امام حسین علیه‌السلام را روشن‏‌تر مى‏‌کند.

«ماربین آلمانى» در اثر خود مى‏‌نویسد: «بى اطّلاعى بعضى از تاریخ نویسان ما موجب شد که عزادارى شیعه را به جنون و دیوانگى نسبت دهند؛ ولى اینان گزافه گفته و به شیعه تهمت زده‏‌اند. ما در میان ملل و اقوام، مردمى مانند شیعه پرشور و زنده ندیده‌‏ایم، زیرا شیعیان به واسطه بپا کردن عزادارى حسینى سیاست‏‌هاى عاقلانه‌‏اى را انجام داده و نهضت‏‌هاى مذهبى ثمر بخشى را به وجود آورده‌‏اند».

همین نویسنده آلمانى مى‌‏گوید: «هیچ چیز مانند عزادارى حسینى نتوانست بیدارى سیاسى در مسلمانان ایجاد کند».

مخالفت دشمنان اسلام با اقامه این مجالس و تلاش آنها در جهت به تعطیلى کشاندن آن، حتّى اقدام آنان بر انهدام قبر امام حسین علیه‌السلام و مانع شدن از زیارت قبر آن حضرت، خود شاهد دیگرى است که حکومت‌‏ها تا چه اندازه از این نیروى عظیم وحشت داشته و دارند.

با نگاهى گذرا به تاریخ اسلام بعد از حادثه کربلا مى‏بینیم این مجالس و پیام‏هاى عاشورایى تا چه اندازه سرمشق قیام‏‌هاى مجاهدان راه خداوند در مقابل گردنکشان و طاغوتیان بوده است.

ج) خودسازى و تربیت دینى (الگوپذیرى)/ دانشگاهی برای تعلیم عقاید،‌اخلاق و احکام

مجالس عزاى امام حسین علیه‌السلام مجالس تحوّل روحى و مرکز تربیت و تزکیه نفس است. در این مجالس مردمى که با گریه بر مظلومیّت امام حسین علیه‌السلام آن حضرت را الگو قرار مى‌‏دهند، در واقع زمینه تطبیق اعمال و کردار خویش و همرنگى و سنخیّت خود را با سیره عملى آن حضرت فراهم مى‌‏سازند.

تأثیر عمیق این مجالس به قدرى است که افراد زیادى در این مجالس، دگرگونى عمیقى یافته و تصمیم بر ترک گناه و معصیت مى‏‌گیرند، و چه بسا اشخاص گمراهى که با شرکت در این مجالس تنبّه حاصل کرده و راه نجات را پیدا مى‌‏کنند.

این مجالس به آدمى درس عزّت، آزادگى، ایثار، فداکارى و درس تقوى و اخلاق مى‌‏آموزد. این مجالس مهد پرورش انسان‏هاى حق طلب و عدالت ‏گستر و شجاع است.

اضافه بر این، در طول تاریخ این جلسات به مثابه کلاس‌‏هاى درس و دانشگاهی براى مردم بوده است و آنان را با معارف و حقایق دینى، تاریخ، رجال، احکام و موضوعات گوناگون دیگر آشنا مى‏‌کرده است، و یکى از مؤثّرترین پایگاه‌‏هاى خودسازى و تهذیب نفوس و تربیت اخلاق بوده است.

ائمّه اطهار علیهم‌السلام با گشودن این باب، و تشویق مردم به شرکت در این محافل در واقع همه را به تحصیل و تربیت در این دانشگاه حسینى دعوت کردند. شور و هیجان جوانان بسیجى در جبهه‌‏هاى نبرد در جنگ تحمیلى هشت ساله به ویژه در شبهاى عملیّات و لحظه شمارى آنان براى فداکارى و ایثار و نیل به شهادت، گواه روشنى بر تأثیرعمیق مجالس حسینى است.

د) تجلیل از مجاهدت امام علیه‌السلام و تعظیم شعائر

اساساً سوگوارى در مرگ اشخاص یک نوع تعظیم و احترام به آنان و رعایت موقعیّت و شخصیّت‏‌شان محسوب مى‏‌شود؛ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‌‏فرماید: «مَیِّتٌ لابَواکِیَ عَلَیْهِ، لا إِعْزازَ لَهُ؛ مرده‏‌اى که گریه کننده‏‌اى نداشته باشد عزّتى ندارد!»

مخصوصاً سوگوارى در مرگ مردان الهى، از مصادیق بارز تعظیم شعائر الهى بوده و تجلیل از عقیده و راه و رسم و مجاهدت و تلاش آنان محسوب مى‏‌شود. از این رو، رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگام بازگشت از جنگ احد وقتى که مشاهده کرد خانواده‌‏هاى شهداى قبیله «بنى اشهل» و «بنى ظفر» براى شهیدان خود گریه مى‌‏کنند، ولى عموى بزرگوارش حضرت حمزه گریه کننده‌‏اى ندارد، فرمود: «لکِنَّ حَمْزَةُ لابَواکِیَ لَهُ الْیَوْمَ؛ امّا امروز حمزه، گریه کننده‌‏اى ندارد!».

زنان مدینه با شنیدن این سخن در خانه حضرت حمزه اجتماع کرده و به سوگوارى پرداختند و بدین وسیله شخصیّت عظیم حضرت حمزه مورد تجلیل و تکریم قرار گرفت.

و نیز آنگاه که خبر شهادت جعفر طیّار در جنگ موته به مدینه مى‌‏رسد، پیامبر صلى الله علیه و آله‏ براى گفتن تسلیت نخست به خانه جعفر رفت، سپس به خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام آمد، و آن بانوى بزرگ را در حال گریه و سوگوارى دید، فرمود: «عَلى‏ مِثْلِ جَعْفَرٍ فَلْتَبْکِ الْبَواکِی؛ به راستى براى شخصیّتى چون جعفر باید گریه کنندگان گریه کنند!»

قرآن کریم در مورد گروهى از قوم موسى که راه تباهى و فساد را در پیش گرفتند و سرانجام در اثر نفرین آن حضرت به هلاکت رسیدند، آنان را لایق تجلیل و گریه ندانسته و مى‏‌فرماید: «فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنظَرِینَ»؛ نه (اهل) آسمان بر آنان گریستند و نه (اهل) زمین!

از این تعبیر به خوبى استفاده مى‌‏شود که لیاقت گریه دیگران را نداشتن نوعى حقارت و بى ارزشى است.

از این رو، در سفارش‏‌هاى ائمّه اطهار علیهم‌السلام مى‏‌بینیم که مى‌‏فرمودند: چنان در میان مردم منشأ آثار خیر و برکت باشید که بر مرگتان بگریند و از شما تجلیل کنند!

امیرمؤمنان علیه‌السلام فرمود: «خالِطُوا النَّاسَ مُخالَطَةً إِن مِتُّمْ مَعَها بَکَوْا عَلَیْکُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُم؛ با مردم آنچنان معاشرت کنید که اگر بمیرید بر مرگ شما اشک بریزند و اگر زنده بمانید به شما عشق بورزند».

بنابراین، اقامه عزادارى براى امام حسین علیه‌السلام آن شخصیّت ممتاز و بى نظیرى که خود از خاندان عصمت و طهارت بود و از اولیاى الهى و امامان معصوم است، علاوه بر تجلیل از مقام شامخ آن امام همام، از مصادیق روشن تعظیم شعائر الهى است که: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ»؛ هر کس شعائرالهى را بزرگ‏ دارد، این کار نشانه تقواى دلهاست.

چگونه چنین نباشد و حال آن که صفا و مروه با این که مکانى بیش نیستند، چون یاد و ذکر الهى در آنجا زنده مى‏‌شود، از شعائر الهى شمرده است. «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ»؛ صفا و مروه از شعائر (و نشانه‏‌هاى) خداست.

به یقین، امام حسین علیه‌السلام که تمام هستى خویش را یکجا با خداوند معامله کرد و مخلصانه از همه چیزش در راه خدا گذشت، از عظیم‏‌ترین شعائر الهى است و برپایى مجالس عزا براى آن حضرت، تعظیم یکى از بزرگترین شعائر الهى محسوب مى‏‌شود که آثار مثبت فردی و اجتماعی بی‌شماری دارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • محمود ۱۶:۵۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۲
    0 0
    جالب بود. متشکرم. السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین و علی الارواح التی حلّت بفنائک

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس