ویژه نامه حسینیه مشرق-
از عاشورا تا برگشت به مدینه چند روز طول کشید اسرا واقعاً چهل روز بعد
اربعین اول به کربلا برگشتند چه لزومی داشت به آن وضع دوباره به کربلا
بروند؟ آیا لهوف اربعین اول را قبول دارد و ملاقات جابر را هم در اربعین
اول میداند؟
نقل لهوف:
راوى گوید: چون زنان و عیال حسین علیه السّلام از شام بازگشته به عراق رسیدند به رهنما گفتند: ما را از راه کربلا ببر.
چون اهل البیت به مرقد مطهّر حسین علیه السّلام رسیدند جابر بن عبد اللَّه انصارى و جمعى از بنى هاشم و مردانى از آنها را یافتند که براى زیارت قبر حسین علیه السّلام فرا رسیده بودند، (فوافوا فی وقت واحد، و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم، و أقاموا المآتم المقرحة للأکباد، و اجتمعت إلیهم نساء ذلک السواد، و أقاموا على ذلک أیّاما)، «همگان در یک زمان به عزادارى و نوحه سرایى پرداختند و سوگوارى جگرسوزى بر پا نمودند، و زنان آن آبادى نیز با ایشان به عزادارى پرداختند و چند روز در کربلا اقامت کردند۱».
دکتر سنگری در کتاب آینه در کربلاست، در یک مقاله ی پژوهشی به این سؤال پاسخ می دهد که به دلیل اهمیت مسأله، ذکر دقیق استدلال ها از کتاب آورده می شود.
کدام روز ؟ کدام سفر
از پیچیدهترین پرسش هایی که فراروی محققان و پژوهشگران عاشورا وجود دارد، تعیین زمان حرکت، مسیر حرکت،و از همه غامضتر و مناقشه انگیزتر آمدن به کربلا در اربعین است. در این زمینه چند دیدگاه وجود دارد که با طرح هر یک و استدلالات و تحلیل و تبیین آنها نظر خود را عرضه خواهیم کرد:
دیدگاه اول- هیچ گزارشگر تاریخی نگفته در شام بیش از یک ماه- هیچ تاریخی نگفته از مدینه آمدند یا از کوفه آمدند
کاروان اهل بیت: هرگز در سال اول یعنی سال ۶۱ هجری موفق به زیارت کربلا نشدند بلکه این اتفاق در سال بعد – سال ۶۲ هجری – افتاد.
برخی از کسانیکه نخستین اربعین را انکار و رد کردهاند عبارتند از سید بن طاووس(در اقبال الاعمال)، محدث نوری، علامه مجلسی ، محدث قمی، شهید مطهری، دکتر ابراهیم آیتی، دکتر سید جعفر شهیدی.
دیدگاه دوم
کاروان اسیران اهل بیت در نخستین اربعین یعنی در سال ۶۱ از شام به قصد مدینه خارج شدند اما به تقاضای آنان، مسیر تغییر یافت و به کربلا آمدند و پس از زیارت کربلا به مدینه رهسپار شدند.
برخی علما و تاریخنگاران بزرگ موافق با این نظریه عبارتند از: ابوریحان بیرونی، زکریا بن محمد بن محمود قزوینی، شیخ بهایی، علامه مجلسی( هر دو نظر را ذکر کرده است)، مناوی در فیض القدیر، شبلنجی در نورالابصار و از همه شاخصتر و ممتازتر شهید آیت الله قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اولین اربعین.
دیدگاه سوم
هیچ یک از دو نظر را نمیپذیرد ( نه اربعین اول و نه اربعین دوم). نویسندهی مقتل الامام الحسین، آیت لله محمدرضا طبسی، چنین دیدگاهی دارند .
دیدگاه چهارم
دو بار سفر به کربلا شده است. در بار اول تقریباً نزدیک به اربعین اول در پایان ماه صفر یا در اوائل ربیع الاول بوده است و بار بعد سال بعد در اربعین سال ۶۲ بوده است که ملاقات با جابربن عبدالله انصاری نیز صورت گرفته است. زیارت اول را طبری در بشارة المصطفی و سید بن طاووس در مصباح الزائر و خوارزمی در مقتلالحسین آوردهاند. جابر در اربعین اول به کربلا آمد اما ملاقات با کاروان اسیران چند مدت بعد بوده است که زمان آن دقیق معلوم نیست.
محمد پور امینی در اربعین حسینی دیدگاه چهارم را مطرح کرده است۲ .
این نویسنده به تلویح امکان اربعین را نفی کرده است.
استدلالهای گروه اول
گروه اول که منکر اربعین اول یعنی آمدن کاروان اهل بیت(ع) به کربلا در بیستم صفر سال ۶۱ هجری هستند عمدهترین استدلالهایشان همانهاست که محدث نوری با تحلیل و نقد نظر سید بن طاووس طرح کرده است. سید بن طاووس در لهوف دیدار اهل بیت با جابر بن عبدالله انصاری در کربلا را نقل کرده است، وی این کتاب را در اوان جوانی نوشته است اما در کتاب اقبال الاعمال که در سنین بالاتر و پختگی نوشته شده است اربعین را بعید دانسته است.
محدث نوری میگوید: رسیدن اهل بیت به کربلای معلا به نحوی که سید در لهوف ذکر کرده منافی است با امور بسیار و جمله از اخبار و تصریح جمعی از علما و اخیار و به اختصار به آن ها اشاره میشود. سپس هفت دلیل را مطرح می کند:
۱- سید معلّم [سیدبن طاووس نویسنده لهوف] بعد از مدتی خود ملتفت به بعضی از نقصهای آن شده،آن را بعید دانسته است.
منظور محدث نوری از تغییر عقیدهی سید بن طاووس این است که وی در اقبال الاعمال گفته است: من در کتاب مصباح خواندم که حرم حسین(ع) همراه سرورمان علی بن الحسین(ع) در روز بیستم صفر به مدینه رسیدند. در غیر مصباح یافتم که آنان در راه بازگشت از شام در روز بیستم صفر به کربلا نیز رسیدند. این هر دو بعید مینماید چرا که ابن زیاد طی نامهای به یزید ماجرا را برایش نوشت و برای بردنشان اجازه گرفت و تا رسیدن پاسخ آنها را نفرستاد. این خود نیازمند حدود بیست روز یا بیشتر است زیرا نقل شده است که وقتی آنها را به شام برد مدت یک ماه را در جایی که آنان را از سرما و گرما حفظ نمیکرد بردند.
صورت قضیه نیز اقتضا میکند که رسیدنشان به کربلا یا مدینه بیش از چهل روز طول کشیده باشد اما اینکه به آنها اجازهی بازگشت به کربلا داده باشند امکان دارد ولی در روز بیستم صفر به آن جا نرسیدند چرا که بنابر نقل ، آنها و جابربن عبدالله انصاری همزمان رسیدند در حالی که اگر جابر از حجاز برای زیارت آمده باشد، رسیدن خبر به آنجا و آمدن وی ، خود بیش از چهل روز طول میکشد بر فرض این که جابر از حجاز یا کوفه یا جایی دیگر رسیده باشد نیز قضیه به همین صورت است۳٫
۲- احدی از اجلای فن حدیث و معتمدین اهل سیره و تواریخ در سیاق ذکر مقتل اشاره به این قضیه نکردهاند با آن که ذکر آن از جهاتی شایسته و محل اعتنا بود. بلکه از سیاق کلامشان انکار آن معلوم میشود. محدث نوری پس از آن به نوشتههای شیخ مفید در ارشاد، ابن اثیر در کامل و طبری اشاره میکند و میگوید هیچ کدام به سفر عراق ( کاروان اهل بیت از شام به کربلا) اشاره نکردهاند.
۳- شیخ مفید در مسارالشیعه در وقایع ماه صفر فرموده است: در روز بیستم آن ماه، سفر رجوع حرم حضرت اباعبدالله (ع) بود از شام به مدینهی طیبه و آن روز، روزی است که وارد شد جابربن عبدالله انصاری از مدینه به کربلا به جهت زیارت قبر حضرت ابیعبدالله علیه السلام و او اول کسی است که آن جناب را زیارت کرد و قریب به همین عبارت را شیخ طوسی در مصباح متهجد (۷۳۰) و علامه حلی در منهاج الصلاح و کفعمی در دو موضع از مصباح خود (۴۸۹ و ۵۱۰) ذکر کرده و ظاهر عبارت آن است که روز اربعین از شام بیرون آمدند نه آن که وارد مدینه شدند چنانچه بعضی توهم کردهاند چه از دمشق تا مدینه کمتر از یک ماه سیر قافله متعارف نشود خصوص آن قافله حسب دستورالعمل یزید به نعمان که با آن رفتار نمود و بعد مابین این دو بلد زیاده از دویست فرسخ است و اگر مراد آن بود تغییر عبارت نمیداد و در حق جابر که اختلافی در ورود او در روز اربعین نیست به ورود در اینجا به رجوع تغییر نمیفرمود و در هر حال این کلمات صریح است در نیامدن ایشان به کربلا والا ذکر آن در وقایع ماه صفر از جهاتی اولی بود.
۴- تفصیل ورود جابر به کربلای معلّی در دو کتاب معتبر موجود است و ابداً ذکری از ورود اهل بیت و ملاقات ایشان با جابر در آن نیست. اول، شیخ جلیل القدر عمادالدین ابوالقاسم طبری آملی که از تلامذهی ابوعلی پسر شیخ طوسی است در کتاب بشاره المصطفی که از کتب نفیسه موجود است مسنداً روایت کرده از اعمش که از بزرگان محدثین است و او از عطیة بن سعد بن جناده عوفی کوفی جدلی که او نیز از رُوات امامیه است و اهل سنت در رجال خود تصریح کردهاند که او راستگو بود و در سال ۱۱۱ وفات کرد روایت کرده که گفت: با جابر بیرون رفتیم به جهت زیارت حسین بن علی صلوات الله علیهما آنگاه شرح داد کیفیت ورود خود و جابر را به کربلا، و از این خبر شریف معلوم میشود جابر چند ساعتی بیش در آنجا درنگ نکرده و کسی را ملاقات ننموده و به حسب عادت نشود که اهل بیت وارد شوند و با جابر ملاقات کنند و عطیه در نقل چگونگی آن سفر زیارت با جابر ابداً اشاره به آن نکند و گمان ندارم صاحب عقل سلیمی باور کند که حضرت سجاد(ع) به آنجا بیاید و در ظاهر، اول زیارت آن جناب باشد و اشاره به آن نشود و زیارتی و سخنی از آن حضرت نقل نکند و از جابر نقل زیارت کند که تا کنون شیعیان در آن روز به آن عمل کنند.
۵- ابومخنف لوط بن یحیی از بزرگان محدثین و معتمد ارباب سیر و تواریخ است و مقتل او در نهایت اعتبار، چنانچه از اعاظم علمای قدیم از آن و از سایر مؤلفاتش معلوم میشود لیکن افسوس که اصل مقتل بیعیب او در دست نیست و این مقتل موجود که به او نسبت دهند مشتمل است بر بعضی مطالب منکره مخالف اصول مذهب و البته آن را دشمنان و جُهّال به جهت پارهای از اغراض فاسده در آن کتاب داخل کردند و از این جهت از حد اعتبار و اعتماد افتاده بر منفردات آن هیچ وثوقی نیست و لهذا ما قصه ورود اهل بیت را به کربلا در اربعین به او نسبت ندادیم و حال آن که قریب به عبارت لهوف را او نیز دارد و عالم جلیل شیخ خلف آل عصفور در بعضی رسائل خود که اجوبهی مسئله است زحمت بسیاری در تطبیق اعظم منکرات آن کتاب بر اصول مذهب کشیده و لکن بر متأمل در آن پوشیده نیست که جز تکلف حاصلی ندارد.
به هر حال در این اعصار برای آن مقتل، نسخ مختلفه به زیاده و نقصان دیده شده و آن نسخ در این مطلب متفقاند که اهل بیت جلالت را زمان حرکت از راه تکریت و موصل و نصیبین و حلب و شام بردند و آن راه، راه سلطانی است و غالباً آباد و به دهکدهی بسیار و شهرهای معموره عبور میکند و از کوفه تا شام از آن راه، قریب چهل منزل است و قضایای عدیده و بعضی کرامات در ایام سیر از آن راه در آن جا موجود، و نشود تمام آن از دسّ وضاعین باشد سیّما که در بعضی از آن ها داعی بر وضع نیست و علاوه برآن شواهد بسیار بر صدق اصل این مطلب که سیر از آن راه بوده یافت میشود.
از سایر کتب معتبره مثل قصه دیر راهب قنسرین و بروز کرامات باهره از سر مبارک در آن جا، چنانچه ابن شهرآشوب در مناقب خود نقل کرده، قنسرین در یک منزلی حلب است که در سنه ی۳۵۱ به جهت غارت روم خراب شده و قصهی یحیی یهوهی حرانی و شنیدن او تلاوت قرآن را از سر منور در وقت عبور از آن جا و اسلام و شهادت او چنانچه فاضل متبحر جلیل سیدجلال الدین عطاء الله بن السید غیاث الدین فضل الله بن سید عبدالرحمن، محدث معروف در کتاب روضه الاحباب نقل کرده و گفته است که قبر یحیی در آنجاست و معروف است یحیی شهید و دعا در سر قبر او مستجاب می شود و حرّان شهری بود در شرق فرات در بلاد جزیره- مابین فرات و دجله-و نیز قریهای است از توابع حلب و احتمال هر یک میرود. و او نیز اکثر آن منازل را نام برده و قضایا نقل کرده با اختلافی در آن با آن چه ابومخنف و تصریح عالم جلیل و بصیر، عمادالدین حسن بن علی طبرسی، صاحب مولفات رائقه مثل اسرار الامامه و غیرها در کتاب کامل السقیفه که معروف است به کامل بهایی بر آن که در آن سیر به "آمَد" و موصل و نصیبین و بعلبک و میافارقین و شیزرعبور نمودند
و آمد، کنار دجله است مثل موصل. چهارم در سه منزلی شام است و پنجم نزدیک به دیاربکر است که از بلاد جزیره است و ششم قریب به حماه بین حلب و شام است و بعضی قصص و حکایات برای آن منازل نقل کرده و محل گذاشتن سر مبارک در معرّه در دو فرسخی حلب است و از قرای اوست چنانچه بعضی از علمای اعلام نقل کردهاند و ذکر این منزل و چگونگی رفتار اهل آن با لشکر ابن زیاد درآن مقاتل موجود است.
فاضل المعی ملا حسین کاشفی، قضایای متعدده در حین عبور از بسیاری از آن منازل در کتاب روضه الشهدا نقل کرده و غیر این مواضع که حال در نظر نیست و عرض تمسّک و استشهاد به هر یک از آنها نیست هر چند بعضی از آنها در نهایت اعتبار است، بلکه از مجموع آن مصنف اطمینان تام پیدا خواهد کرد که سیر از آن خط بود علاوه معارضی از اخبار و کلمات اصحاب تا کنون به نظر رسیده و چون عاقل تأمل کند سیر از کربلا به کوفه و از آن جا به شام با ملاحظهی اقل ایام توقف در آن دو بلد و از شام تا کربلا در مدت چهل روز از ممتنعات خواهد شمرد و اگر از آن چه گفتیم اغماض کنیم و فرض نماییم که سیر از تربیه و غربی فرات بود آن هم بعد از تأمل صادق نظیر اول است، همه از کوفه تا شام به خط مستقیم ۱۷۵ فرسخ است.
روز دوازدهم ورود کوفه، سیزدهم انعقاد آن مجلس می شود و ایام رفتن قاصد به شام و مراجعت به کوفه کمتر از بیست روز چنان چه در اقبال گفته نشود و این استیذان ابن زیاد از یزید و حمل اسیران را به شام بعد از آمدن جواب، سید در لهوف نیز ذکر کرده و ابن اثیر در کامل نقل کرده: وچون آل حسین (ع) به کوفه رسیدند ابن زیاد ایشان را حبس نمود و قاصدی به نزد یزید فرستاد و اخبار کرد به حال ایشان. روزی سنگی در آن مجلس افتاد که مکتوبی به آن بسته بود و در آن نوشته بود قاصدی به جهت امر شما نزد یزید رفته روز فلان به آن جا می رسد و روز فلان بر میگردد. پس اگر آواز تکبیر شنیدید یقین کنید که شما را خواهند کشت وگرنه شما را امان دادند.
پس دو روز یا سه روز به آمدن قاصد مانده بود باز سنگی که به آن نوشته بسته بود به آن جا افتاد و در آن نوشته بود وصایای خود را بکنید که زمان رسیدن قاصد نزدیک شده. چون قاصد رسید معلوم شد یزید امر کرده که ایشان را نزد او فرستند. و اما آن چه بعضی از افاضل علما در حواشی همه مزار بحار احتمال داده که استیذان جواب به توسط کبوتر بود که ملوک سابق آن را به جهت قاصدی و بردن خط از بلدی به بلدی تربیت میکردند فاسد است.
زیرا که در عصر بنی امیه و اوایل بنی عباس این کار متداول نبود بلکه شهاب الدین احمد بن یحیی بن فضل الله العمری تصریح کرده در کتاب تعریف که اصل آن قسم کبوتر که آن را حمام هدی و حمام رسائلی میگویند در موصل بوده و ملوک فاطمی بسیار به او اعتنا داشتند و از کتاب نمائم الحمائم محی الدین ابن عبدالظاهر نقل کرده که اول ملوک که آن را از موصل نقل کرده نورالدین محمودبن زنگی بوده در سنه ۵۶۵ و بالجمله از اقبال گذشت که یک ماه در حبس شام بودند و بعد از بیرون آمدن هفت روز مشغول عزاداری بودند چنان چه در کامل بهایی است و محمدبن جریر طبری در تاریخ خود گفته که یزید ده روز ایشان را در خانهی خود نگهداشت و بعد از آن ایشان را روانه کرد. در مراجعت با نهایت اجلال و اکرام و تأنی و وقار در شب سیر میکردند.
چنان چه از کلام شیخ مفید که گذشت و دیگران معلوم می شودو اگر در هر شب، هشت فرسخ بر همان خط مستقیم سیر کرده باشند مدت سیر قریب به بیست و دو روز خواهد بود و حال آنکه از آن خط به جهت قلت آب و سایر مایحتاج سیر میسر نباشد . خصوص برای آن قافلهی زنان و کودکان و ضعیفان.
۶- با رسیدن حضرت سجاد در آن روز به کربلا و جماعتی از مردان بنی هاشم و مشرف شدن ایشان به زیارت حضرت ابی عبدالله (ع) با جابر در یک روز، بلکه در یک وقت، مناسب نبود. جابر را اول زائر آن حضرت گویند و این را از مناقب او شمرند.
۷- بر هر ناظری در کتب مقاتل مخفی نیست که بعد از ندامت ظاهری یزید پلید و عذر خواستن و مخیر نمودن آل الله را بین ماندن در شام وبرگشتن به وطن اصلی، مدینهی طیبه و اختیار کردن ایشان مراجعت را در اینکه به عزم مدینه از شام بیرون رفتن و از عراق و کربلا ذکری در آنجا نبود و بنابر رفتن به آن جانب نبود و راه شام به عراق از خود شام از راه حجاز جدا می شود و قدر مشترکی ندارند چنان که از مترددین شنیده شده و از اختلاف طول این سه بلد با یکدیگر معلوم می شود. پس هر که خواهد از شام به عراق رود ، ازآنجا عازم و به خط عراق خواهد رسید و اگر اهل بیت از آن جا به عزم بیرون آمدن چنانچه ظاهر عبارت لهوف است، بی اطلاع آن خبیث و بی اذن او، هرگز برای ایشان میسر نبوده و نشود و در آن مجلس ذکری از این عزم نشود و ظاهر این است که در سیر به عراق جز زیارت تربت مقدسه مقصدی نداشتند و گمان نمیرود با آن خبث شریره، یزید و پلیدی فطرتش اگر اظهار میکردند و اذن میخواستند راضی شود و اذن دهد و مصارف سفر را دو چندان کند با آن دنائت طبع و بی حیایی که دویست دینار دهد و بگوید این به عوض آن چه از شما رفته، به هر حال این استبعادی است که به یک باره وثوق را از کلام آن راوی مجهول که در لهوف از او نقل کرده و البته یکی از اهل سیر و تواریخ است می برد و چون منضم به آن شواهد مقدمه اساس این احتمال از خراب خواهد بود۴٫
بر دیدگاههای محدث نوری نقد و نظرهایی چند تا کنون وارد شده است. هر چند بعد از وی نیز کسانی چون شیخ عباس قمی درمنتهی الآمال، ابوالحسن شعرانی در ترجمه نفس المهموم، علامه محمد تقی شیخ شوشتری ، در قاموس الرجال ( ج ۷ ،ص ۲۱۱)؛ دکتر ابراهیم آیتی در بررسی تاریخ عاشورا (صص ۱۵۰-۱۴۸ ) همین نظر محدث نوری را تایید کرده اند وقتی بعضی آمدن به کربلا را در اربعین اول " افسانه تاریخی"4 خوانده اند و شهید مطهری نیز گفته است: " هیچ دلیل عقلی هم این را تایید نمی کند."5 و برای انکار کامل گفته است: اصلاً راه شام از کربلا نیست؛ راه شام به مدینه از همان شام جدا می شود."6
پاسخ به استدلال های گروه اول
اینکه برای اثبات نظر خود، ارزش لهوف را بشکند و صرفاً به این دلیل که محصول دورهی جوانی سیدبن طاووس است آن را مخدوش کند و فقدان ذکر ماخذ و سند را حجت بر ضعف این اثر بدانند عالمانه و حکیمانه نیست. نیاوردن سند دلیلی بر ضعف نویسنده نیست. به ویژه که گاه نویسنده عمداً اسناد را حذف می کرد، تا حجم کتاب کمتر و در شرایط سفر قابل حمل تر باشد. اتفاقاً سید بن طاووس خود به این موضوع اشاره دارد که مصباح الزائر را برای جایگزینی مصباح المتهجد طوسی تألیف کرده است و نیز خواسته است لهوف را برای زائران تالیف کند تا نیازمند حمل مقتل بزرگ نباشد و به همین سبب، اسناد و منابع را حذف کرده است.
جز این دلیلی وجود ندارد که نشان دهد لهوف در دوران نوجوانی نگاشته شده است. کتاب مصباح الزائر سید بن طاووس در اوان جوانی نگاشته شده است و محدث قمی با ضمیمه کردن کتاب لهوف به مصباح الزائر چنین تصوری را درست می کند که لهوف محصول دوران جوانی است. به ویژه ان که سید بن طاووس در سال های آخر عمر نیز کتاب لهوف خود را تائید کرده و آن را از افتخارات خود شمرده است و صنفت کتاب الملهوف علی قتلی الطفوف ما عرفت ان احداً سبقنی الی مثله و من وقف علیه عرف ما ذکرته من فضله۷
کتاب الملهوف علی قتلی الطفوف را نوشتم و هیچ کس را نمی شناسم که در این کار بر من پیشی گرفته باشد و هر کس این کتاب را ادراک کند درستی سخنم را تائید خواهد کرد.
پس لهوف کتابی است معتبر و تا آخر عمر مورد تائید سید بن طاووس و این سخن محدث قمی واقعاً نادرست که " این کلام صریح است در آن که لهوف به منزله متمم مصباح الزائر و در اوایل تکلیف تألیف شده و این خود کافی است برای وضوح نبودن آن در اتقان و استحکام مثل سایر مؤلفات جلیلهی ایشان۸"
نیز شهید مطهری در حماسهی حسینی می¬گوید : " به جز در کتاب لهوف که آن هم نویسندهاش،یعنی سید بن طاووس در کتاب های دیگرش آن را تکذیب کرده و لااقل تأیید نکرده است در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی نیست و هیچ دلیل عقلی هم آنرا تأیید نمی¬کند۹٫"
این سخن شهید مطهری نادرست است زیرا وفات ابن طاووس در سال ۶۶۴ است اما پیش از او افراد زیر به این موضوع اشاره کرده اند:
۱- ابوریحان بیرونی حدود دو قرن قبل از سید بن طاووس در کتاب آثار الباقیه (ص ۴۲۲) که نه تنها آمدن کاروان حسینی به کربلا که دفن سر امام حسین را نیز نگاشته است: " و فیالعشرین رد رأس الحسین الی مجثمه حتی دفن مع جثته و فیه زیاره الاربعین دهم حرمه بعد انصرافهم من الشام۱۰٫"
در روز بیستم سر امام حسین را به بدنش ملحق و دفن کردند و زیارت اربعین به همین سبب است که چهل تن از اهل بیتش در بازگشت از شام او را زیارت کردند.
۲- ابن نما ( متوفی ۶۴۵) نزدیک بیست سال قبل از سید بن طاووس در کتاب مثیرالاحزان به این موضوع پرداخته است. " و لما مرعیال الحسین بکربلاء و جدوا جابربن عبدالله انصاری رحمه الله علیه و جماعهً من بنی هاشم قدموا لزیارته فی وقت واحد فتلاقوا بالحزن و الاکتساب و النوح علی هذا المصاب المقرح الاکباد و الاحباب۱۱٫"
و آنگاه که اهل بیت امام حسین (ع) بکربلاء رسیدند. جابربن عبدالله انصاری و گروهی ار بنی هاشم را یافتندکه در زمان واحد به قصد زیارت آمدهاند. آنان با اندوه و ناله و سوز بر این داغ جگر شکاف با هم به سوگواری پرداختند.
اتفاقاً، درست تر آن است که بگوییم هیچ کس تا پیش از سید بن طاووس در مسئله اربعین و اربعین اول تشکیک نکرده است و بزرگانی چون شیخ مفید ، شیخ طوسی، شیخ صدوق و شیخ کفعمی همه به " رجوع" حرم حسین از شام به مدینه اشاره کرده اند نه " وصول" به مدینه و متن سخن آنان نافی این نیست که از مسیر برگشت به مدینه به کربلا رفته باشند . تقریباً همگان مشابه این سخن را آورده¬اند که وفی العشرین منه ( الصفر) کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله من الشام الی مدینه الرسول۱۲٫
و اگر بپذیریم سید بن طاووس لهوف را بعدها نگاشته است باید بگویم که در جوانی در مسألهی اربعین اول تشکیک کرده و سپس از این تردید بازگشته است. یکی از مهمترین و شایعترین استدلال ها در نفی اربعین اول : بحث مسافت میان دمشق تا کربلاست برای حل این مسئله و پاسخ به شبهات چند نکته قابل طرح است :
اهل بیت می توانستند با عبور از مسیر شمال دمشق و گذار از راه آباد سلطانی به کربلا بازگردند. چون مسیر در روزگاران مختلف تغییر می کرده است اعتماد چندانی به اقوال یک دوره یا یک سیاح و جهانگرد و جغرافیا نویس نمی¬توان کرد ." دقت در نقشه ی جغرافیا ئی وجود قدر مشترک را در یک مسیر شام به عراق تایید میکند . پس از خروج از دمشق و سپری ساختن حدود ۱۱۵ کیلومتر از سمت جنوب در منطقهی بصری راه شام به کوفه و کربلا ( طریق بادیه الشام ) از راه شام به مدینه جدا می¬گردد، بلی، چنان که از راه سلطانی خواسته باشند به کربلا بروند، باید از سمت شمال دمشق خارج شوند و آن راه، قدر مشترکی با راه حجاز ندارد۱۳٫"
وجود چنین راهی این نظر استاد مطهری را که می گوید " اصلاً راه شام از کربلا نیست، راه شام به مدینه از همان راه شام جدا می¬شود۱۴" مخدوش می کند.
۲-طی کردن فاصلهی میان شام تا کربلا عملاً و بر اساس شواهد تاریخی در مدت ده تا دوازده روز ممکن است. فاصلهی مکه تا کربلا حدود ۱۴۳۴ کیلومتر(۷/۲۶۰ فرسنگ ) راه است که امام حسین (ع) همراه با خانواده و یارانش این مسیر را در ۲۴ روز طی کرد که دو روز آن با برخورد در منزل با حربن یزید ریاحی و سپاهش به توقف گذشت یعنی این مسیر در ۲۲ روز طی شده است که معدل حرکت در هر روز ۹۵ کیلومتر (۲/۱۷ فرسخ) می¬شود آن هم با اسب ها و شتران عادی….
فاصلهی بین کوفه و مکه حدود ۳۸۰ فرسنگ است که در روایات تاریخی این مسیر گاه در ده روز طی شده است.
فاصله شام تا کوفه ، ۱۷۵ فرسخ ( حدود ۵/۹۶۲ کیلومتر) است ( بنا به نقل محدث نوری) برخی این فاصله را تا حدود ۹۱۵ کیلومتر نیز نوشته اند. شواهدی وجود دارد که این مسیر گاه در کمتر از ده روز طی شده است. لشکر عامربن ربیعه از فرماندهان سپاه مروان با یک صد هزار نفر این فاصله را در ده روز طی کرد تا با سپاه مختار بجنگد.
پیک یزید از دمشق برای کوفه، مسیر را در یازده روز طی کرد تا زمان آزادی مختار را به عبیدالله زیاد برساند. این پیک می گوید: و خرجت من دمشق و لم ازل سائرا حتی وصلت الکوفه بعد احد عشر یوماً۱۵٫
جالب است که منکران فراموش کرده اند بنا بر گزارش کتابهای معتبر مانند آثارالباقیه کاروان اسیران کربلا روز اول صفر به شام رسیدند و حرکت آنان از کوفه را حدود ۱۵ تا۲۰ ماه محرم نوشته اند یعنی مدت زمان رفتن از کوفه تا شام ۱۰ الی ۱۵ روز بودده است. آن هم شکل حرکت که معمولاً از شهر ها می گذراندند تا قدرت نمایی کنند و گاه ساعت ها درنگ در هر شهر اتفاق می افتاد. حتی گزارش هایی از درنگ در راه ودر دیر راهبان هست که اگر آن ها را حذف کنیم ، این راه به راحتی در ده روز طی می شد.
شیخ مفید در ارشاد از خیزران اسباطی نقل می¬کند که " نزد ابوالحسن ، علی بن محمد (ع) به مدینه رفتم به من گفت از واثق چه خبر داری ؟ گفتم فدایت شوم: من که آمدم سالم بود من از همه مردم او را زودتر دیده ام . من ده روز پیش او را ( در بغداد) دیده ام . خیزران می گوید: امام به من فرمود : مردم مدینه می گویند که او مرده است. گفتم: من پیش از مردم او را دیده ام. دیگر بار فرمود: مردم می گویند او مرده است و من دریافتم که مقصودش از " مردم"، "خود" اوست۱۶٫"
از جملهی " من ده روز است که او را دیده ام " معلوم می شود که خیزران اسباطی ۳۸۰ فرسخ را در ده روز پیموده است.
برخی منابع به وجود راههایی کوتاهتر – کم تر از ده روز – اشاره دارند. در اعیان الشیعه آمده است: میان عراق و شام راه مستقیمی وجود دارد که عرب های عقیل در طول یک هفته آن را طی می کرده اند. ایشان اشاره دارد که عرب های صلیب – اهل حوران واقع در قبله دمشق – مسیر شام تا عراق را در هشت روز طی می کردند.
گفته اند که مالک، فاصله میان خمیص تا کوفه را در دوازده روز طی کرده است۱۷٫
استدلال مهم دیگر
برای اثبات نهایی موضوع و اقامهی دلیل در درستی اربعین اول به چند نکته که مقدمه¬ای برای نتیجه گیری هستند باید توجه کرد
مقدمه اول- چه معتقدان به اربعین اول و چه اربعین دوم یا نظر بینابین آمدن اهل بیت به کربلا را انکار نکرده اند. همه معتقد به آمدن کاروان اهل بیت امام حسین (ع) به کربلا بوده¬اند اما در چند و چون آن اختلاف نظر دارند.
مقدمه دوم- هیچ کس- از مورخان قدیم و جدید- قدرت توقف در شام را از یک ماه و نیم بیشتر ننوشته¬ است. نویسنده مقتل الدام الحسین نوشته است: مع ان ظاهر عده التواریخ ان توقفهم فی الشام لا یقل من شهر میزان درنگ در شام بر اساس برخی کتب تاریخی کمتر از یک ماه نبوده است۱۸٫
مقدمه سوم- یزید اهل بیت را از شام به قصد مدینه فرستاد و نعمان بن بشیرمسئول رساندن آنان با اکرام و اغزاز و بدون تنگنا آفرینی شد. روشنگری اهل بیت نیز وضعیتی درست کرد که یزید نمی توانست اهل بیت را در شام نگه دارد.
پس از این چند مقدمه مهم به چند نکتهی دیگر باید توجه کرد:
۱-اگر در اربعین دوم؛ بازگشت به کربلا باشد ؛ شبهات و پرسش های بزرگ و مهم زیر مطرح خواهد شد:
با عنایت به این که اهل بیت حداکثر یک ماه و نیم در شام بوده اند، در طول مدت ده ماه و نیم دیگر کجا بوده اند؟ ( هیچ مورخی به اقامت یک ساله در شام اشاره نکرده است، در حالی که اگر اهل بیت مجال یک ساله در شام می-داشتند و نوعی آزادی عمل ، اساس و ارکان حکومت یزید، متزلزل می شد. حتی اگر در اسارت بسر می بردند در طول یک سال بسیار وقایع دیگر می گذشت که از نگاه و قلم گزارشگران و مورخان دور نمی ماند.)
۲- اگر کسی بگوید بعد از این یک ماه و نیم به مدینه رفته اند و سپس به کربلا آمده اند. باید گفت هیچ مورخی گزارش آمدن اهل بیت از مدینه به کربلا را گزارش نداده است. بی تردید اگر چنین سفری – سفر از مدینه به کربلا – اتفاق افتاده بود، آن هم پس از کربلا، گزارش آن و سیر حرکت و همراهان و …. داده می شد.
۳- اگر سفر به کربلا در اربعین دوم بود قطعاً ترکیب کاروان متفاوت بود و اصولاً مفهوم کاروان اسیران تغییر می-یافت. در چنین شرایطی توقع این بود که عبدالله بن جعفر، ام البنین، بسیاری از بزرگان و …. کاروان را در این سفر همراهی می کردند که چنین گزارشی در تاریخ داده نشده است.
۴-با توجه به این مقدمات و قرائن تاریخی روشن، بازگشت به کربلا درهمان اربعین اول بوده است.
۵-استدلال مهم دیگراین که عمدهی تاریخ نویسان که نامشان در پی خواهد آمد اتصال سر مبارک ابا عبدالله را به تن وی در اربعین دانسته اند که مسلماً در اربعین دوم نمی¬تواند باشد چرا که این مقدار نگهداری سر نه رسم بوده است نه گزارش شده است. جالب تر اینکه هیچ کس، آوردن سر را در اربعین دوم منتسب نکرده است.
۶-اصولاً طرح اربعین دوم نافی مفهوم "اربعین" است. اربعین یعنی چهل و اگر در سال دوم باشد دیگر مفهوم اربعین منتفی می شود و عقلاً چنین انتسابی مقبول نخواهد بود.
ملحق کردن سر امام حسین(ع) به بدن
در کربلا هیچ گزارشی از ملاقات امام سجاد(ع) و کاروان اسیران با جابربنعبداللهانصاری داده نشده است.
از قرائنی معلوم میشود که دو قافله- جابر و عطیه و بنیهاشم- و قافلهی اسیران در همان نخستین اربعین به کربلا رسیدهاند و سر امام حسین(ع) در همین سفر به بدن مبارک ملحق شده است.
بازگشت سر مبارک امام حسین(ع)
یکی از مسائل مورد اختلاف در نهضت حسینی، تعیین جایگاه دفن سر مبارک امام حسین(ع) است.
اقوال مشهور در محل دفن به شرح زیر است.
۱ – سر به کربلا بازگردانده شد و به بدن ملحق گردید.
۲ – سر در نجف اشرف کنار قبر امیرمومنان است.
۳ – در بازگشت قافله به مدینه، سر را در بقیع دفن کردند. (کنار مزار مادرش فاطمه(س))
۴ – در شام دفن شد. در محل دفن در شام چند قول وجود دارد:
- در دارالاماره قصر الخضراء یزید دفن گردید. (کنار مسجد اموی)
- در گورستانی در دمشق
- در قبرستان مسلمانان دمشق در عصر سلیمانبنعبدالملک دفن گردید
- کنار بابالفرادیس دمشق دفن شد (کنار برج سوم در مشرق بابالفرادیس)
- در مسجد رقّه بر ساحل فرات دفن شد
- داخل مسجد جامع شهر رقه
- بیرون دروازهی توما
- در مصر و در شهر قاهره (یک قول آن است که در عسقلان دفن شد و سپس به مصر منتقل شد۱۹)
این دوازده قول مشهورترین اقوال در محل دفن سر مبارک اباعبداللهالحسین(ع)اند.
معتقدان به الحاق سر در کربلا
از میان اقوال پیش گفته، اکثریت مقتلنویسان و تاریخنگاران عاشورا بر این باورند که سر مبارک امام حسین(ع) سرانجام به کربلا بازگردانده و در کنار بدن دفن شده است. برخی از مشهورترین اقوال و منابع عبارتند از:
۱ – در امالی شیخ صدوق به نقل از فاطمه بنت علی(ع) آمده است که سر امام را سیدالساجدین علیبنحسین(ع) به کربلا بازگرداند۲۰٫
۲ – در روضةالواعظین همین نظر و به نقل از شیخ صدوق ذکر شده است۲۱ که معلوم شود نویسندهی کتاب – ابنقتالنیشابوری- بر همان باور است.
۳ – در تسلیةالمجالس نیز آمده است که سر امام حسین(ع) به کربلا بازگردانده شد و با پیکرش دفن گردید۲۲٫
۴ – شیخ طبرسی با اندکی تردید ولی با تصریح معتقد است سر امام را از شام به کربلا بازگرداندند و به بدن ملحق کردند و خدا دانا است۲۳٫
۵ – علامه مجلسی در بحارالانوار مینویسد: قول مشهور امامیه آن است که سر را امام زینالعابدین به کربلا بازگرداند و با پیکرش دفن شد۲۴٫
۶ – در اللهوف نیز سیدبنطاووس معتقد به بازگرداندن سر و الحاق به بدن در کربلاست۲۵٫
۷ – در ثقل خوارزمی آمده است که سر در صندوق خانههای بنیامیه تا عصر سلیمانبنعبدالملک ماند و سپس بیرون آوردند و خوشبو کردند و سرانجام به کربلا فرستادند و با جسد دفن شد۲۶٫
۸ – در مثیرالاحزان ابننمایحلی پس از ذکر اقوال گوناگون محل دفن در مدینه، دمشق و مصر میگوید قول قابل اعتماد من برگرداندن سر، پس از گرداندن در شهرها، به کربلا و دفن در کنار بدن مطهر است۲۷٫
۹ – سبطابنجوزی همین نظر را با اندکی تفاوت مطرح میکند که مشهورترین قول این است که سر مبارک همراه اسرا به مدینه آورده شد و سپس به کربلا بازگردانده و در کنار بدن به خاک سپرده شد۲۸٫
۱۰ – شخصیتهای دیگری چون شبراوی در الاتحاف بحبّ الاشراف، ابوریحان بیرونی در الاثارالباقیه، شبلنجی در نورالابصار، شیخ بهایی در توضیحالمقاصد همین قول مشهور پیوستن سر به بدن در کربلا را باور دارند۲۹٫
حتی گاه کسانی که اقوال دیگر را مطرح کردهاند با اندکی احتیاط گفتهاند: قول مشهور بازگرداندن سر به کربلاست. عمدهی تاریخنگاران، آورندهی سر را امام سجاد (ع) ذکر کردهاند.
******************************
منابع :
۱- لهوف: سید بن طاووس، ترجمه: سید ابو الحسن میر ابوطالبى( حسینى)، ناشر: دلیل ما ، ص: ۱۹۷
۲ – اربعین حسینی: محمدامین پور امینی، انتشارات حسنین(ع) چاپ اول،۱۳۸۲ ،صص۱۱۶-۱۱۱٫
۳ – با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه: ج۶،ص۳۷۳ (به نقل از اقبال الاعمال،ص۵۸۹،
۴ – لؤ لؤ و مرجان:محدث نوری، انتشارات طباطبایی، قم، چاپ سوم،۱۳۷۱ش، صص ۱۶۲-۱۵۲
۵- بررسی تاریخ عاشورا: محمد ابراهیم آیتی، تهران، کتابخانه صدوق، ۱۳۴۷ش، ص۱۴۸
۶- حماسه حسینی: مرتضی مطهری، انتشارت صدرا، قم، ۱۳۶۴ش، ج۱،ص۳۰
۷ – همان؛
۸ – بحار الانوار: محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء بیروت، ج ۱۰۷،ص۴۲٫
۹ – لؤلؤ و مرجان: ص۱۴۵٫
۱۰ – حماسه حسینی: ج۱،ص۳۰٫
۱۱ – الآثار الباقیه:ص۴۲۲٫
۱۲ – مثیرالاحزان: ابن نما حلی، تهران، ۱۳۱۸ق،ص ۱۰۷
۱۳ – مسار الشیعه:شیخ مفید، مکتبة السید المرعشی النجفی، قم، ط۱، ۱۴۰۶ق، ص۴۶
۱۴- اربعین حسینی: صص۹۰-۸۹
۱۵ – حماسه حسینی: ج۱،ص۳۰٫
۱۶ – اربعین حسینی:ص۹۷٫
۱۷ – الارشاد: شیخ مفید، ترجمه سید هاشم رسول محلاتی، انتشارات علمیه اسلامیه، ج۲،ص۳۰۱
۱۸ – تحقیق درباره اولین رابعین حضرت سیدالشهدا: محمد علی قاضی طباطبایی، تهران، بنیاد علمی و فرهنگی شهید آیة الله قاضی طباطبایی، چاپ سوم ، ۱۳۶۸ش، ص۵۰
۱۹ – مقتل الامام الحسین: شیخ محمدرضا طبسی،(متوفای ۱۴۰۵ ق)، مخطوط، بی تا، ص۲۸۵
۲۰ – بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۱۴۰
۲۱ – امالی شیخ صدوق: مقدمه حسین اعلمی، مؤسسه اعلمی بیروت، چاپ پنجم، ۱۴۱۰ق، ص ۲۳۱، مجلس ۳۱
۲۲ – روضةالواعظین: فتال نیشابوری، تصحیح و تعلیق حسین اعلمی مطبوعات، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۶ق، ج ۱، ص ۱۹۲
۲۳ – تسلیةالمجالس: محمد بن ابی طالب حسینی موسوی حائری کرکی، تحقیق فارسی حسون کریم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، چاپ اول، ۱۴۱۵ق، ج ۲، ص ۴۵۹
۲۴ – اعلامالوری: باعلام الهدی: الفضل بن الحسن الطبرسی، مکتبة الحیدریه، النجف، ۱۳۹۰ق، ص ۲۵۰
۲۵– بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۱۴۵
۲۶ – الملهوف:ابن طاووس، ترجمه سیداحمد نهری، انتشارات جهان، تهران، ص ۲۲۵
۲۷ – مقتل الحسینخوارزمی:تحقیق شیخ محمد سماوی، مکتبة المفید، قم، ج ۲، ص ۷۵
۲۸ – مثیرالاحزان: ص ۱۰۶
۲۹ – تذکرةالخواص: سبط بن جوزی، مؤسسه اهل البیت، بیروت لبنان، ۱۴۰۱ق، ص ۲۶۵
۳۰ – الاتحاف بحبّ الاشراف: شیخ عبدالله بن محمد بن عامر شبراوی، مطبعة الادبیه مصر، منشورات رضی، قم، ص ۷۰، – الآثار الباقیه عن القرون الخالیه: ابوریحان، محمد بن احمد بیرونی خوارزمی، مکتبة المثنی، بغداد،ص ۳۲۱٫- نورالابصار: شبلنجی، الدار العالمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۵ق، ص ۱۲۳٫ – توضیحالمقاصد: شیخ بهاءالدین محمد بن حسین عاملی، مکتبة السید المرعشی النجفی، ط۱، ۱۴۰۶ق، ص ۶
منبع: موسسه فرهنگی فرهنگ عاشورای دزفول
نقل لهوف:
راوى گوید: چون زنان و عیال حسین علیه السّلام از شام بازگشته به عراق رسیدند به رهنما گفتند: ما را از راه کربلا ببر.
چون اهل البیت به مرقد مطهّر حسین علیه السّلام رسیدند جابر بن عبد اللَّه انصارى و جمعى از بنى هاشم و مردانى از آنها را یافتند که براى زیارت قبر حسین علیه السّلام فرا رسیده بودند، (فوافوا فی وقت واحد، و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم، و أقاموا المآتم المقرحة للأکباد، و اجتمعت إلیهم نساء ذلک السواد، و أقاموا على ذلک أیّاما)، «همگان در یک زمان به عزادارى و نوحه سرایى پرداختند و سوگوارى جگرسوزى بر پا نمودند، و زنان آن آبادى نیز با ایشان به عزادارى پرداختند و چند روز در کربلا اقامت کردند۱».
دکتر سنگری در کتاب آینه در کربلاست، در یک مقاله ی پژوهشی به این سؤال پاسخ می دهد که به دلیل اهمیت مسأله، ذکر دقیق استدلال ها از کتاب آورده می شود.
کدام روز ؟ کدام سفر
از پیچیدهترین پرسش هایی که فراروی محققان و پژوهشگران عاشورا وجود دارد، تعیین زمان حرکت، مسیر حرکت،و از همه غامضتر و مناقشه انگیزتر آمدن به کربلا در اربعین است. در این زمینه چند دیدگاه وجود دارد که با طرح هر یک و استدلالات و تحلیل و تبیین آنها نظر خود را عرضه خواهیم کرد:
دیدگاه اول- هیچ گزارشگر تاریخی نگفته در شام بیش از یک ماه- هیچ تاریخی نگفته از مدینه آمدند یا از کوفه آمدند
کاروان اهل بیت: هرگز در سال اول یعنی سال ۶۱ هجری موفق به زیارت کربلا نشدند بلکه این اتفاق در سال بعد – سال ۶۲ هجری – افتاد.
برخی از کسانیکه نخستین اربعین را انکار و رد کردهاند عبارتند از سید بن طاووس(در اقبال الاعمال)، محدث نوری، علامه مجلسی ، محدث قمی، شهید مطهری، دکتر ابراهیم آیتی، دکتر سید جعفر شهیدی.
دیدگاه دوم
کاروان اسیران اهل بیت در نخستین اربعین یعنی در سال ۶۱ از شام به قصد مدینه خارج شدند اما به تقاضای آنان، مسیر تغییر یافت و به کربلا آمدند و پس از زیارت کربلا به مدینه رهسپار شدند.
برخی علما و تاریخنگاران بزرگ موافق با این نظریه عبارتند از: ابوریحان بیرونی، زکریا بن محمد بن محمود قزوینی، شیخ بهایی، علامه مجلسی( هر دو نظر را ذکر کرده است)، مناوی در فیض القدیر، شبلنجی در نورالابصار و از همه شاخصتر و ممتازتر شهید آیت الله قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اولین اربعین.
دیدگاه سوم
هیچ یک از دو نظر را نمیپذیرد ( نه اربعین اول و نه اربعین دوم). نویسندهی مقتل الامام الحسین، آیت لله محمدرضا طبسی، چنین دیدگاهی دارند .
دیدگاه چهارم
دو بار سفر به کربلا شده است. در بار اول تقریباً نزدیک به اربعین اول در پایان ماه صفر یا در اوائل ربیع الاول بوده است و بار بعد سال بعد در اربعین سال ۶۲ بوده است که ملاقات با جابربن عبدالله انصاری نیز صورت گرفته است. زیارت اول را طبری در بشارة المصطفی و سید بن طاووس در مصباح الزائر و خوارزمی در مقتلالحسین آوردهاند. جابر در اربعین اول به کربلا آمد اما ملاقات با کاروان اسیران چند مدت بعد بوده است که زمان آن دقیق معلوم نیست.
محمد پور امینی در اربعین حسینی دیدگاه چهارم را مطرح کرده است۲ .
این نویسنده به تلویح امکان اربعین را نفی کرده است.
استدلالهای گروه اول
گروه اول که منکر اربعین اول یعنی آمدن کاروان اهل بیت(ع) به کربلا در بیستم صفر سال ۶۱ هجری هستند عمدهترین استدلالهایشان همانهاست که محدث نوری با تحلیل و نقد نظر سید بن طاووس طرح کرده است. سید بن طاووس در لهوف دیدار اهل بیت با جابر بن عبدالله انصاری در کربلا را نقل کرده است، وی این کتاب را در اوان جوانی نوشته است اما در کتاب اقبال الاعمال که در سنین بالاتر و پختگی نوشته شده است اربعین را بعید دانسته است.
محدث نوری میگوید: رسیدن اهل بیت به کربلای معلا به نحوی که سید در لهوف ذکر کرده منافی است با امور بسیار و جمله از اخبار و تصریح جمعی از علما و اخیار و به اختصار به آن ها اشاره میشود. سپس هفت دلیل را مطرح می کند:
۱- سید معلّم [سیدبن طاووس نویسنده لهوف] بعد از مدتی خود ملتفت به بعضی از نقصهای آن شده،آن را بعید دانسته است.
منظور محدث نوری از تغییر عقیدهی سید بن طاووس این است که وی در اقبال الاعمال گفته است: من در کتاب مصباح خواندم که حرم حسین(ع) همراه سرورمان علی بن الحسین(ع) در روز بیستم صفر به مدینه رسیدند. در غیر مصباح یافتم که آنان در راه بازگشت از شام در روز بیستم صفر به کربلا نیز رسیدند. این هر دو بعید مینماید چرا که ابن زیاد طی نامهای به یزید ماجرا را برایش نوشت و برای بردنشان اجازه گرفت و تا رسیدن پاسخ آنها را نفرستاد. این خود نیازمند حدود بیست روز یا بیشتر است زیرا نقل شده است که وقتی آنها را به شام برد مدت یک ماه را در جایی که آنان را از سرما و گرما حفظ نمیکرد بردند.
صورت قضیه نیز اقتضا میکند که رسیدنشان به کربلا یا مدینه بیش از چهل روز طول کشیده باشد اما اینکه به آنها اجازهی بازگشت به کربلا داده باشند امکان دارد ولی در روز بیستم صفر به آن جا نرسیدند چرا که بنابر نقل ، آنها و جابربن عبدالله انصاری همزمان رسیدند در حالی که اگر جابر از حجاز برای زیارت آمده باشد، رسیدن خبر به آنجا و آمدن وی ، خود بیش از چهل روز طول میکشد بر فرض این که جابر از حجاز یا کوفه یا جایی دیگر رسیده باشد نیز قضیه به همین صورت است۳٫
۲- احدی از اجلای فن حدیث و معتمدین اهل سیره و تواریخ در سیاق ذکر مقتل اشاره به این قضیه نکردهاند با آن که ذکر آن از جهاتی شایسته و محل اعتنا بود. بلکه از سیاق کلامشان انکار آن معلوم میشود. محدث نوری پس از آن به نوشتههای شیخ مفید در ارشاد، ابن اثیر در کامل و طبری اشاره میکند و میگوید هیچ کدام به سفر عراق ( کاروان اهل بیت از شام به کربلا) اشاره نکردهاند.
۳- شیخ مفید در مسارالشیعه در وقایع ماه صفر فرموده است: در روز بیستم آن ماه، سفر رجوع حرم حضرت اباعبدالله (ع) بود از شام به مدینهی طیبه و آن روز، روزی است که وارد شد جابربن عبدالله انصاری از مدینه به کربلا به جهت زیارت قبر حضرت ابیعبدالله علیه السلام و او اول کسی است که آن جناب را زیارت کرد و قریب به همین عبارت را شیخ طوسی در مصباح متهجد (۷۳۰) و علامه حلی در منهاج الصلاح و کفعمی در دو موضع از مصباح خود (۴۸۹ و ۵۱۰) ذکر کرده و ظاهر عبارت آن است که روز اربعین از شام بیرون آمدند نه آن که وارد مدینه شدند چنانچه بعضی توهم کردهاند چه از دمشق تا مدینه کمتر از یک ماه سیر قافله متعارف نشود خصوص آن قافله حسب دستورالعمل یزید به نعمان که با آن رفتار نمود و بعد مابین این دو بلد زیاده از دویست فرسخ است و اگر مراد آن بود تغییر عبارت نمیداد و در حق جابر که اختلافی در ورود او در روز اربعین نیست به ورود در اینجا به رجوع تغییر نمیفرمود و در هر حال این کلمات صریح است در نیامدن ایشان به کربلا والا ذکر آن در وقایع ماه صفر از جهاتی اولی بود.
۴- تفصیل ورود جابر به کربلای معلّی در دو کتاب معتبر موجود است و ابداً ذکری از ورود اهل بیت و ملاقات ایشان با جابر در آن نیست. اول، شیخ جلیل القدر عمادالدین ابوالقاسم طبری آملی که از تلامذهی ابوعلی پسر شیخ طوسی است در کتاب بشاره المصطفی که از کتب نفیسه موجود است مسنداً روایت کرده از اعمش که از بزرگان محدثین است و او از عطیة بن سعد بن جناده عوفی کوفی جدلی که او نیز از رُوات امامیه است و اهل سنت در رجال خود تصریح کردهاند که او راستگو بود و در سال ۱۱۱ وفات کرد روایت کرده که گفت: با جابر بیرون رفتیم به جهت زیارت حسین بن علی صلوات الله علیهما آنگاه شرح داد کیفیت ورود خود و جابر را به کربلا، و از این خبر شریف معلوم میشود جابر چند ساعتی بیش در آنجا درنگ نکرده و کسی را ملاقات ننموده و به حسب عادت نشود که اهل بیت وارد شوند و با جابر ملاقات کنند و عطیه در نقل چگونگی آن سفر زیارت با جابر ابداً اشاره به آن نکند و گمان ندارم صاحب عقل سلیمی باور کند که حضرت سجاد(ع) به آنجا بیاید و در ظاهر، اول زیارت آن جناب باشد و اشاره به آن نشود و زیارتی و سخنی از آن حضرت نقل نکند و از جابر نقل زیارت کند که تا کنون شیعیان در آن روز به آن عمل کنند.
۵- ابومخنف لوط بن یحیی از بزرگان محدثین و معتمد ارباب سیر و تواریخ است و مقتل او در نهایت اعتبار، چنانچه از اعاظم علمای قدیم از آن و از سایر مؤلفاتش معلوم میشود لیکن افسوس که اصل مقتل بیعیب او در دست نیست و این مقتل موجود که به او نسبت دهند مشتمل است بر بعضی مطالب منکره مخالف اصول مذهب و البته آن را دشمنان و جُهّال به جهت پارهای از اغراض فاسده در آن کتاب داخل کردند و از این جهت از حد اعتبار و اعتماد افتاده بر منفردات آن هیچ وثوقی نیست و لهذا ما قصه ورود اهل بیت را به کربلا در اربعین به او نسبت ندادیم و حال آن که قریب به عبارت لهوف را او نیز دارد و عالم جلیل شیخ خلف آل عصفور در بعضی رسائل خود که اجوبهی مسئله است زحمت بسیاری در تطبیق اعظم منکرات آن کتاب بر اصول مذهب کشیده و لکن بر متأمل در آن پوشیده نیست که جز تکلف حاصلی ندارد.
به هر حال در این اعصار برای آن مقتل، نسخ مختلفه به زیاده و نقصان دیده شده و آن نسخ در این مطلب متفقاند که اهل بیت جلالت را زمان حرکت از راه تکریت و موصل و نصیبین و حلب و شام بردند و آن راه، راه سلطانی است و غالباً آباد و به دهکدهی بسیار و شهرهای معموره عبور میکند و از کوفه تا شام از آن راه، قریب چهل منزل است و قضایای عدیده و بعضی کرامات در ایام سیر از آن راه در آن جا موجود، و نشود تمام آن از دسّ وضاعین باشد سیّما که در بعضی از آن ها داعی بر وضع نیست و علاوه برآن شواهد بسیار بر صدق اصل این مطلب که سیر از آن راه بوده یافت میشود.
از سایر کتب معتبره مثل قصه دیر راهب قنسرین و بروز کرامات باهره از سر مبارک در آن جا، چنانچه ابن شهرآشوب در مناقب خود نقل کرده، قنسرین در یک منزلی حلب است که در سنه ی۳۵۱ به جهت غارت روم خراب شده و قصهی یحیی یهوهی حرانی و شنیدن او تلاوت قرآن را از سر منور در وقت عبور از آن جا و اسلام و شهادت او چنانچه فاضل متبحر جلیل سیدجلال الدین عطاء الله بن السید غیاث الدین فضل الله بن سید عبدالرحمن، محدث معروف در کتاب روضه الاحباب نقل کرده و گفته است که قبر یحیی در آنجاست و معروف است یحیی شهید و دعا در سر قبر او مستجاب می شود و حرّان شهری بود در شرق فرات در بلاد جزیره- مابین فرات و دجله-و نیز قریهای است از توابع حلب و احتمال هر یک میرود. و او نیز اکثر آن منازل را نام برده و قضایا نقل کرده با اختلافی در آن با آن چه ابومخنف و تصریح عالم جلیل و بصیر، عمادالدین حسن بن علی طبرسی، صاحب مولفات رائقه مثل اسرار الامامه و غیرها در کتاب کامل السقیفه که معروف است به کامل بهایی بر آن که در آن سیر به "آمَد" و موصل و نصیبین و بعلبک و میافارقین و شیزرعبور نمودند
و آمد، کنار دجله است مثل موصل. چهارم در سه منزلی شام است و پنجم نزدیک به دیاربکر است که از بلاد جزیره است و ششم قریب به حماه بین حلب و شام است و بعضی قصص و حکایات برای آن منازل نقل کرده و محل گذاشتن سر مبارک در معرّه در دو فرسخی حلب است و از قرای اوست چنانچه بعضی از علمای اعلام نقل کردهاند و ذکر این منزل و چگونگی رفتار اهل آن با لشکر ابن زیاد درآن مقاتل موجود است.
فاضل المعی ملا حسین کاشفی، قضایای متعدده در حین عبور از بسیاری از آن منازل در کتاب روضه الشهدا نقل کرده و غیر این مواضع که حال در نظر نیست و عرض تمسّک و استشهاد به هر یک از آنها نیست هر چند بعضی از آنها در نهایت اعتبار است، بلکه از مجموع آن مصنف اطمینان تام پیدا خواهد کرد که سیر از آن خط بود علاوه معارضی از اخبار و کلمات اصحاب تا کنون به نظر رسیده و چون عاقل تأمل کند سیر از کربلا به کوفه و از آن جا به شام با ملاحظهی اقل ایام توقف در آن دو بلد و از شام تا کربلا در مدت چهل روز از ممتنعات خواهد شمرد و اگر از آن چه گفتیم اغماض کنیم و فرض نماییم که سیر از تربیه و غربی فرات بود آن هم بعد از تأمل صادق نظیر اول است، همه از کوفه تا شام به خط مستقیم ۱۷۵ فرسخ است.
روز دوازدهم ورود کوفه، سیزدهم انعقاد آن مجلس می شود و ایام رفتن قاصد به شام و مراجعت به کوفه کمتر از بیست روز چنان چه در اقبال گفته نشود و این استیذان ابن زیاد از یزید و حمل اسیران را به شام بعد از آمدن جواب، سید در لهوف نیز ذکر کرده و ابن اثیر در کامل نقل کرده: وچون آل حسین (ع) به کوفه رسیدند ابن زیاد ایشان را حبس نمود و قاصدی به نزد یزید فرستاد و اخبار کرد به حال ایشان. روزی سنگی در آن مجلس افتاد که مکتوبی به آن بسته بود و در آن نوشته بود قاصدی به جهت امر شما نزد یزید رفته روز فلان به آن جا می رسد و روز فلان بر میگردد. پس اگر آواز تکبیر شنیدید یقین کنید که شما را خواهند کشت وگرنه شما را امان دادند.
پس دو روز یا سه روز به آمدن قاصد مانده بود باز سنگی که به آن نوشته بسته بود به آن جا افتاد و در آن نوشته بود وصایای خود را بکنید که زمان رسیدن قاصد نزدیک شده. چون قاصد رسید معلوم شد یزید امر کرده که ایشان را نزد او فرستند. و اما آن چه بعضی از افاضل علما در حواشی همه مزار بحار احتمال داده که استیذان جواب به توسط کبوتر بود که ملوک سابق آن را به جهت قاصدی و بردن خط از بلدی به بلدی تربیت میکردند فاسد است.
زیرا که در عصر بنی امیه و اوایل بنی عباس این کار متداول نبود بلکه شهاب الدین احمد بن یحیی بن فضل الله العمری تصریح کرده در کتاب تعریف که اصل آن قسم کبوتر که آن را حمام هدی و حمام رسائلی میگویند در موصل بوده و ملوک فاطمی بسیار به او اعتنا داشتند و از کتاب نمائم الحمائم محی الدین ابن عبدالظاهر نقل کرده که اول ملوک که آن را از موصل نقل کرده نورالدین محمودبن زنگی بوده در سنه ۵۶۵ و بالجمله از اقبال گذشت که یک ماه در حبس شام بودند و بعد از بیرون آمدن هفت روز مشغول عزاداری بودند چنان چه در کامل بهایی است و محمدبن جریر طبری در تاریخ خود گفته که یزید ده روز ایشان را در خانهی خود نگهداشت و بعد از آن ایشان را روانه کرد. در مراجعت با نهایت اجلال و اکرام و تأنی و وقار در شب سیر میکردند.
چنان چه از کلام شیخ مفید که گذشت و دیگران معلوم می شودو اگر در هر شب، هشت فرسخ بر همان خط مستقیم سیر کرده باشند مدت سیر قریب به بیست و دو روز خواهد بود و حال آنکه از آن خط به جهت قلت آب و سایر مایحتاج سیر میسر نباشد . خصوص برای آن قافلهی زنان و کودکان و ضعیفان.
۶- با رسیدن حضرت سجاد در آن روز به کربلا و جماعتی از مردان بنی هاشم و مشرف شدن ایشان به زیارت حضرت ابی عبدالله (ع) با جابر در یک روز، بلکه در یک وقت، مناسب نبود. جابر را اول زائر آن حضرت گویند و این را از مناقب او شمرند.
۷- بر هر ناظری در کتب مقاتل مخفی نیست که بعد از ندامت ظاهری یزید پلید و عذر خواستن و مخیر نمودن آل الله را بین ماندن در شام وبرگشتن به وطن اصلی، مدینهی طیبه و اختیار کردن ایشان مراجعت را در اینکه به عزم مدینه از شام بیرون رفتن و از عراق و کربلا ذکری در آنجا نبود و بنابر رفتن به آن جانب نبود و راه شام به عراق از خود شام از راه حجاز جدا می شود و قدر مشترکی ندارند چنان که از مترددین شنیده شده و از اختلاف طول این سه بلد با یکدیگر معلوم می شود. پس هر که خواهد از شام به عراق رود ، ازآنجا عازم و به خط عراق خواهد رسید و اگر اهل بیت از آن جا به عزم بیرون آمدن چنانچه ظاهر عبارت لهوف است، بی اطلاع آن خبیث و بی اذن او، هرگز برای ایشان میسر نبوده و نشود و در آن مجلس ذکری از این عزم نشود و ظاهر این است که در سیر به عراق جز زیارت تربت مقدسه مقصدی نداشتند و گمان نمیرود با آن خبث شریره، یزید و پلیدی فطرتش اگر اظهار میکردند و اذن میخواستند راضی شود و اذن دهد و مصارف سفر را دو چندان کند با آن دنائت طبع و بی حیایی که دویست دینار دهد و بگوید این به عوض آن چه از شما رفته، به هر حال این استبعادی است که به یک باره وثوق را از کلام آن راوی مجهول که در لهوف از او نقل کرده و البته یکی از اهل سیر و تواریخ است می برد و چون منضم به آن شواهد مقدمه اساس این احتمال از خراب خواهد بود۴٫
بر دیدگاههای محدث نوری نقد و نظرهایی چند تا کنون وارد شده است. هر چند بعد از وی نیز کسانی چون شیخ عباس قمی درمنتهی الآمال، ابوالحسن شعرانی در ترجمه نفس المهموم، علامه محمد تقی شیخ شوشتری ، در قاموس الرجال ( ج ۷ ،ص ۲۱۱)؛ دکتر ابراهیم آیتی در بررسی تاریخ عاشورا (صص ۱۵۰-۱۴۸ ) همین نظر محدث نوری را تایید کرده اند وقتی بعضی آمدن به کربلا را در اربعین اول " افسانه تاریخی"4 خوانده اند و شهید مطهری نیز گفته است: " هیچ دلیل عقلی هم این را تایید نمی کند."5 و برای انکار کامل گفته است: اصلاً راه شام از کربلا نیست؛ راه شام به مدینه از همان شام جدا می شود."6
پاسخ به استدلال های گروه اول
اینکه برای اثبات نظر خود، ارزش لهوف را بشکند و صرفاً به این دلیل که محصول دورهی جوانی سیدبن طاووس است آن را مخدوش کند و فقدان ذکر ماخذ و سند را حجت بر ضعف این اثر بدانند عالمانه و حکیمانه نیست. نیاوردن سند دلیلی بر ضعف نویسنده نیست. به ویژه که گاه نویسنده عمداً اسناد را حذف می کرد، تا حجم کتاب کمتر و در شرایط سفر قابل حمل تر باشد. اتفاقاً سید بن طاووس خود به این موضوع اشاره دارد که مصباح الزائر را برای جایگزینی مصباح المتهجد طوسی تألیف کرده است و نیز خواسته است لهوف را برای زائران تالیف کند تا نیازمند حمل مقتل بزرگ نباشد و به همین سبب، اسناد و منابع را حذف کرده است.
جز این دلیلی وجود ندارد که نشان دهد لهوف در دوران نوجوانی نگاشته شده است. کتاب مصباح الزائر سید بن طاووس در اوان جوانی نگاشته شده است و محدث قمی با ضمیمه کردن کتاب لهوف به مصباح الزائر چنین تصوری را درست می کند که لهوف محصول دوران جوانی است. به ویژه ان که سید بن طاووس در سال های آخر عمر نیز کتاب لهوف خود را تائید کرده و آن را از افتخارات خود شمرده است و صنفت کتاب الملهوف علی قتلی الطفوف ما عرفت ان احداً سبقنی الی مثله و من وقف علیه عرف ما ذکرته من فضله۷
کتاب الملهوف علی قتلی الطفوف را نوشتم و هیچ کس را نمی شناسم که در این کار بر من پیشی گرفته باشد و هر کس این کتاب را ادراک کند درستی سخنم را تائید خواهد کرد.
پس لهوف کتابی است معتبر و تا آخر عمر مورد تائید سید بن طاووس و این سخن محدث قمی واقعاً نادرست که " این کلام صریح است در آن که لهوف به منزله متمم مصباح الزائر و در اوایل تکلیف تألیف شده و این خود کافی است برای وضوح نبودن آن در اتقان و استحکام مثل سایر مؤلفات جلیلهی ایشان۸"
نیز شهید مطهری در حماسهی حسینی می¬گوید : " به جز در کتاب لهوف که آن هم نویسندهاش،یعنی سید بن طاووس در کتاب های دیگرش آن را تکذیب کرده و لااقل تأیید نکرده است در هیچ کتاب دیگری چنین چیزی نیست و هیچ دلیل عقلی هم آنرا تأیید نمی¬کند۹٫"
این سخن شهید مطهری نادرست است زیرا وفات ابن طاووس در سال ۶۶۴ است اما پیش از او افراد زیر به این موضوع اشاره کرده اند:
۱- ابوریحان بیرونی حدود دو قرن قبل از سید بن طاووس در کتاب آثار الباقیه (ص ۴۲۲) که نه تنها آمدن کاروان حسینی به کربلا که دفن سر امام حسین را نیز نگاشته است: " و فیالعشرین رد رأس الحسین الی مجثمه حتی دفن مع جثته و فیه زیاره الاربعین دهم حرمه بعد انصرافهم من الشام۱۰٫"
در روز بیستم سر امام حسین را به بدنش ملحق و دفن کردند و زیارت اربعین به همین سبب است که چهل تن از اهل بیتش در بازگشت از شام او را زیارت کردند.
۲- ابن نما ( متوفی ۶۴۵) نزدیک بیست سال قبل از سید بن طاووس در کتاب مثیرالاحزان به این موضوع پرداخته است. " و لما مرعیال الحسین بکربلاء و جدوا جابربن عبدالله انصاری رحمه الله علیه و جماعهً من بنی هاشم قدموا لزیارته فی وقت واحد فتلاقوا بالحزن و الاکتساب و النوح علی هذا المصاب المقرح الاکباد و الاحباب۱۱٫"
و آنگاه که اهل بیت امام حسین (ع) بکربلاء رسیدند. جابربن عبدالله انصاری و گروهی ار بنی هاشم را یافتندکه در زمان واحد به قصد زیارت آمدهاند. آنان با اندوه و ناله و سوز بر این داغ جگر شکاف با هم به سوگواری پرداختند.
اتفاقاً، درست تر آن است که بگوییم هیچ کس تا پیش از سید بن طاووس در مسئله اربعین و اربعین اول تشکیک نکرده است و بزرگانی چون شیخ مفید ، شیخ طوسی، شیخ صدوق و شیخ کفعمی همه به " رجوع" حرم حسین از شام به مدینه اشاره کرده اند نه " وصول" به مدینه و متن سخن آنان نافی این نیست که از مسیر برگشت به مدینه به کربلا رفته باشند . تقریباً همگان مشابه این سخن را آورده¬اند که وفی العشرین منه ( الصفر) کان رجوع حرم سیدنا و مولانا ابی عبدالله من الشام الی مدینه الرسول۱۲٫
و اگر بپذیریم سید بن طاووس لهوف را بعدها نگاشته است باید بگویم که در جوانی در مسألهی اربعین اول تشکیک کرده و سپس از این تردید بازگشته است. یکی از مهمترین و شایعترین استدلال ها در نفی اربعین اول : بحث مسافت میان دمشق تا کربلاست برای حل این مسئله و پاسخ به شبهات چند نکته قابل طرح است :
اهل بیت می توانستند با عبور از مسیر شمال دمشق و گذار از راه آباد سلطانی به کربلا بازگردند. چون مسیر در روزگاران مختلف تغییر می کرده است اعتماد چندانی به اقوال یک دوره یا یک سیاح و جهانگرد و جغرافیا نویس نمی¬توان کرد ." دقت در نقشه ی جغرافیا ئی وجود قدر مشترک را در یک مسیر شام به عراق تایید میکند . پس از خروج از دمشق و سپری ساختن حدود ۱۱۵ کیلومتر از سمت جنوب در منطقهی بصری راه شام به کوفه و کربلا ( طریق بادیه الشام ) از راه شام به مدینه جدا می¬گردد، بلی، چنان که از راه سلطانی خواسته باشند به کربلا بروند، باید از سمت شمال دمشق خارج شوند و آن راه، قدر مشترکی با راه حجاز ندارد۱۳٫"
وجود چنین راهی این نظر استاد مطهری را که می گوید " اصلاً راه شام از کربلا نیست، راه شام به مدینه از همان راه شام جدا می¬شود۱۴" مخدوش می کند.
۲-طی کردن فاصلهی میان شام تا کربلا عملاً و بر اساس شواهد تاریخی در مدت ده تا دوازده روز ممکن است. فاصلهی مکه تا کربلا حدود ۱۴۳۴ کیلومتر(۷/۲۶۰ فرسنگ ) راه است که امام حسین (ع) همراه با خانواده و یارانش این مسیر را در ۲۴ روز طی کرد که دو روز آن با برخورد در منزل با حربن یزید ریاحی و سپاهش به توقف گذشت یعنی این مسیر در ۲۲ روز طی شده است که معدل حرکت در هر روز ۹۵ کیلومتر (۲/۱۷ فرسخ) می¬شود آن هم با اسب ها و شتران عادی….
فاصلهی بین کوفه و مکه حدود ۳۸۰ فرسنگ است که در روایات تاریخی این مسیر گاه در ده روز طی شده است.
فاصله شام تا کوفه ، ۱۷۵ فرسخ ( حدود ۵/۹۶۲ کیلومتر) است ( بنا به نقل محدث نوری) برخی این فاصله را تا حدود ۹۱۵ کیلومتر نیز نوشته اند. شواهدی وجود دارد که این مسیر گاه در کمتر از ده روز طی شده است. لشکر عامربن ربیعه از فرماندهان سپاه مروان با یک صد هزار نفر این فاصله را در ده روز طی کرد تا با سپاه مختار بجنگد.
پیک یزید از دمشق برای کوفه، مسیر را در یازده روز طی کرد تا زمان آزادی مختار را به عبیدالله زیاد برساند. این پیک می گوید: و خرجت من دمشق و لم ازل سائرا حتی وصلت الکوفه بعد احد عشر یوماً۱۵٫
جالب است که منکران فراموش کرده اند بنا بر گزارش کتابهای معتبر مانند آثارالباقیه کاروان اسیران کربلا روز اول صفر به شام رسیدند و حرکت آنان از کوفه را حدود ۱۵ تا۲۰ ماه محرم نوشته اند یعنی مدت زمان رفتن از کوفه تا شام ۱۰ الی ۱۵ روز بودده است. آن هم شکل حرکت که معمولاً از شهر ها می گذراندند تا قدرت نمایی کنند و گاه ساعت ها درنگ در هر شهر اتفاق می افتاد. حتی گزارش هایی از درنگ در راه ودر دیر راهبان هست که اگر آن ها را حذف کنیم ، این راه به راحتی در ده روز طی می شد.
شیخ مفید در ارشاد از خیزران اسباطی نقل می¬کند که " نزد ابوالحسن ، علی بن محمد (ع) به مدینه رفتم به من گفت از واثق چه خبر داری ؟ گفتم فدایت شوم: من که آمدم سالم بود من از همه مردم او را زودتر دیده ام . من ده روز پیش او را ( در بغداد) دیده ام . خیزران می گوید: امام به من فرمود : مردم مدینه می گویند که او مرده است. گفتم: من پیش از مردم او را دیده ام. دیگر بار فرمود: مردم می گویند او مرده است و من دریافتم که مقصودش از " مردم"، "خود" اوست۱۶٫"
از جملهی " من ده روز است که او را دیده ام " معلوم می شود که خیزران اسباطی ۳۸۰ فرسخ را در ده روز پیموده است.
برخی منابع به وجود راههایی کوتاهتر – کم تر از ده روز – اشاره دارند. در اعیان الشیعه آمده است: میان عراق و شام راه مستقیمی وجود دارد که عرب های عقیل در طول یک هفته آن را طی می کرده اند. ایشان اشاره دارد که عرب های صلیب – اهل حوران واقع در قبله دمشق – مسیر شام تا عراق را در هشت روز طی می کردند.
گفته اند که مالک، فاصله میان خمیص تا کوفه را در دوازده روز طی کرده است۱۷٫
استدلال مهم دیگر
برای اثبات نهایی موضوع و اقامهی دلیل در درستی اربعین اول به چند نکته که مقدمه¬ای برای نتیجه گیری هستند باید توجه کرد
مقدمه اول- چه معتقدان به اربعین اول و چه اربعین دوم یا نظر بینابین آمدن اهل بیت به کربلا را انکار نکرده اند. همه معتقد به آمدن کاروان اهل بیت امام حسین (ع) به کربلا بوده¬اند اما در چند و چون آن اختلاف نظر دارند.
مقدمه دوم- هیچ کس- از مورخان قدیم و جدید- قدرت توقف در شام را از یک ماه و نیم بیشتر ننوشته¬ است. نویسنده مقتل الدام الحسین نوشته است: مع ان ظاهر عده التواریخ ان توقفهم فی الشام لا یقل من شهر میزان درنگ در شام بر اساس برخی کتب تاریخی کمتر از یک ماه نبوده است۱۸٫
مقدمه سوم- یزید اهل بیت را از شام به قصد مدینه فرستاد و نعمان بن بشیرمسئول رساندن آنان با اکرام و اغزاز و بدون تنگنا آفرینی شد. روشنگری اهل بیت نیز وضعیتی درست کرد که یزید نمی توانست اهل بیت را در شام نگه دارد.
پس از این چند مقدمه مهم به چند نکتهی دیگر باید توجه کرد:
۱-اگر در اربعین دوم؛ بازگشت به کربلا باشد ؛ شبهات و پرسش های بزرگ و مهم زیر مطرح خواهد شد:
با عنایت به این که اهل بیت حداکثر یک ماه و نیم در شام بوده اند، در طول مدت ده ماه و نیم دیگر کجا بوده اند؟ ( هیچ مورخی به اقامت یک ساله در شام اشاره نکرده است، در حالی که اگر اهل بیت مجال یک ساله در شام می-داشتند و نوعی آزادی عمل ، اساس و ارکان حکومت یزید، متزلزل می شد. حتی اگر در اسارت بسر می بردند در طول یک سال بسیار وقایع دیگر می گذشت که از نگاه و قلم گزارشگران و مورخان دور نمی ماند.)
۲- اگر کسی بگوید بعد از این یک ماه و نیم به مدینه رفته اند و سپس به کربلا آمده اند. باید گفت هیچ مورخی گزارش آمدن اهل بیت از مدینه به کربلا را گزارش نداده است. بی تردید اگر چنین سفری – سفر از مدینه به کربلا – اتفاق افتاده بود، آن هم پس از کربلا، گزارش آن و سیر حرکت و همراهان و …. داده می شد.
۳- اگر سفر به کربلا در اربعین دوم بود قطعاً ترکیب کاروان متفاوت بود و اصولاً مفهوم کاروان اسیران تغییر می-یافت. در چنین شرایطی توقع این بود که عبدالله بن جعفر، ام البنین، بسیاری از بزرگان و …. کاروان را در این سفر همراهی می کردند که چنین گزارشی در تاریخ داده نشده است.
۴-با توجه به این مقدمات و قرائن تاریخی روشن، بازگشت به کربلا درهمان اربعین اول بوده است.
۵-استدلال مهم دیگراین که عمدهی تاریخ نویسان که نامشان در پی خواهد آمد اتصال سر مبارک ابا عبدالله را به تن وی در اربعین دانسته اند که مسلماً در اربعین دوم نمی¬تواند باشد چرا که این مقدار نگهداری سر نه رسم بوده است نه گزارش شده است. جالب تر اینکه هیچ کس، آوردن سر را در اربعین دوم منتسب نکرده است.
۶-اصولاً طرح اربعین دوم نافی مفهوم "اربعین" است. اربعین یعنی چهل و اگر در سال دوم باشد دیگر مفهوم اربعین منتفی می شود و عقلاً چنین انتسابی مقبول نخواهد بود.
ملحق کردن سر امام حسین(ع) به بدن
در کربلا هیچ گزارشی از ملاقات امام سجاد(ع) و کاروان اسیران با جابربنعبداللهانصاری داده نشده است.
از قرائنی معلوم میشود که دو قافله- جابر و عطیه و بنیهاشم- و قافلهی اسیران در همان نخستین اربعین به کربلا رسیدهاند و سر امام حسین(ع) در همین سفر به بدن مبارک ملحق شده است.
بازگشت سر مبارک امام حسین(ع)
یکی از مسائل مورد اختلاف در نهضت حسینی، تعیین جایگاه دفن سر مبارک امام حسین(ع) است.
اقوال مشهور در محل دفن به شرح زیر است.
۱ – سر به کربلا بازگردانده شد و به بدن ملحق گردید.
۲ – سر در نجف اشرف کنار قبر امیرمومنان است.
۳ – در بازگشت قافله به مدینه، سر را در بقیع دفن کردند. (کنار مزار مادرش فاطمه(س))
۴ – در شام دفن شد. در محل دفن در شام چند قول وجود دارد:
- در دارالاماره قصر الخضراء یزید دفن گردید. (کنار مسجد اموی)
- در گورستانی در دمشق
- در قبرستان مسلمانان دمشق در عصر سلیمانبنعبدالملک دفن گردید
- کنار بابالفرادیس دمشق دفن شد (کنار برج سوم در مشرق بابالفرادیس)
- در مسجد رقّه بر ساحل فرات دفن شد
- داخل مسجد جامع شهر رقه
- بیرون دروازهی توما
- در مصر و در شهر قاهره (یک قول آن است که در عسقلان دفن شد و سپس به مصر منتقل شد۱۹)
این دوازده قول مشهورترین اقوال در محل دفن سر مبارک اباعبداللهالحسین(ع)اند.
از میان اقوال پیش گفته، اکثریت مقتلنویسان و تاریخنگاران عاشورا بر این باورند که سر مبارک امام حسین(ع) سرانجام به کربلا بازگردانده و در کنار بدن دفن شده است. برخی از مشهورترین اقوال و منابع عبارتند از:
۱ – در امالی شیخ صدوق به نقل از فاطمه بنت علی(ع) آمده است که سر امام را سیدالساجدین علیبنحسین(ع) به کربلا بازگرداند۲۰٫
۲ – در روضةالواعظین همین نظر و به نقل از شیخ صدوق ذکر شده است۲۱ که معلوم شود نویسندهی کتاب – ابنقتالنیشابوری- بر همان باور است.
۳ – در تسلیةالمجالس نیز آمده است که سر امام حسین(ع) به کربلا بازگردانده شد و با پیکرش دفن گردید۲۲٫
۴ – شیخ طبرسی با اندکی تردید ولی با تصریح معتقد است سر امام را از شام به کربلا بازگرداندند و به بدن ملحق کردند و خدا دانا است۲۳٫
۵ – علامه مجلسی در بحارالانوار مینویسد: قول مشهور امامیه آن است که سر را امام زینالعابدین به کربلا بازگرداند و با پیکرش دفن شد۲۴٫
۶ – در اللهوف نیز سیدبنطاووس معتقد به بازگرداندن سر و الحاق به بدن در کربلاست۲۵٫
۷ – در ثقل خوارزمی آمده است که سر در صندوق خانههای بنیامیه تا عصر سلیمانبنعبدالملک ماند و سپس بیرون آوردند و خوشبو کردند و سرانجام به کربلا فرستادند و با جسد دفن شد۲۶٫
۸ – در مثیرالاحزان ابننمایحلی پس از ذکر اقوال گوناگون محل دفن در مدینه، دمشق و مصر میگوید قول قابل اعتماد من برگرداندن سر، پس از گرداندن در شهرها، به کربلا و دفن در کنار بدن مطهر است۲۷٫
۹ – سبطابنجوزی همین نظر را با اندکی تفاوت مطرح میکند که مشهورترین قول این است که سر مبارک همراه اسرا به مدینه آورده شد و سپس به کربلا بازگردانده و در کنار بدن به خاک سپرده شد۲۸٫
۱۰ – شخصیتهای دیگری چون شبراوی در الاتحاف بحبّ الاشراف، ابوریحان بیرونی در الاثارالباقیه، شبلنجی در نورالابصار، شیخ بهایی در توضیحالمقاصد همین قول مشهور پیوستن سر به بدن در کربلا را باور دارند۲۹٫
حتی گاه کسانی که اقوال دیگر را مطرح کردهاند با اندکی احتیاط گفتهاند: قول مشهور بازگرداندن سر به کربلاست. عمدهی تاریخنگاران، آورندهی سر را امام سجاد (ع) ذکر کردهاند.
******************************
منابع :
۱- لهوف: سید بن طاووس، ترجمه: سید ابو الحسن میر ابوطالبى( حسینى)، ناشر: دلیل ما ، ص: ۱۹۷
۲ – اربعین حسینی: محمدامین پور امینی، انتشارات حسنین(ع) چاپ اول،۱۳۸۲ ،صص۱۱۶-۱۱۱٫
۳ – با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه: ج۶،ص۳۷۳ (به نقل از اقبال الاعمال،ص۵۸۹،
۴ – لؤ لؤ و مرجان:محدث نوری، انتشارات طباطبایی، قم، چاپ سوم،۱۳۷۱ش، صص ۱۶۲-۱۵۲
۵- بررسی تاریخ عاشورا: محمد ابراهیم آیتی، تهران، کتابخانه صدوق، ۱۳۴۷ش، ص۱۴۸
۶- حماسه حسینی: مرتضی مطهری، انتشارت صدرا، قم، ۱۳۶۴ش، ج۱،ص۳۰
۷ – همان؛
۸ – بحار الانوار: محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء بیروت، ج ۱۰۷،ص۴۲٫
۹ – لؤلؤ و مرجان: ص۱۴۵٫
۱۰ – حماسه حسینی: ج۱،ص۳۰٫
۱۱ – الآثار الباقیه:ص۴۲۲٫
۱۲ – مثیرالاحزان: ابن نما حلی، تهران، ۱۳۱۸ق،ص ۱۰۷
۱۳ – مسار الشیعه:شیخ مفید، مکتبة السید المرعشی النجفی، قم، ط۱، ۱۴۰۶ق، ص۴۶
۱۴- اربعین حسینی: صص۹۰-۸۹
۱۵ – حماسه حسینی: ج۱،ص۳۰٫
۱۶ – اربعین حسینی:ص۹۷٫
۱۷ – الارشاد: شیخ مفید، ترجمه سید هاشم رسول محلاتی، انتشارات علمیه اسلامیه، ج۲،ص۳۰۱
۱۸ – تحقیق درباره اولین رابعین حضرت سیدالشهدا: محمد علی قاضی طباطبایی، تهران، بنیاد علمی و فرهنگی شهید آیة الله قاضی طباطبایی، چاپ سوم ، ۱۳۶۸ش، ص۵۰
۱۹ – مقتل الامام الحسین: شیخ محمدرضا طبسی،(متوفای ۱۴۰۵ ق)، مخطوط، بی تا، ص۲۸۵
۲۰ – بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۱۴۰
۲۱ – امالی شیخ صدوق: مقدمه حسین اعلمی، مؤسسه اعلمی بیروت، چاپ پنجم، ۱۴۱۰ق، ص ۲۳۱، مجلس ۳۱
۲۲ – روضةالواعظین: فتال نیشابوری، تصحیح و تعلیق حسین اعلمی مطبوعات، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۶ق، ج ۱، ص ۱۹۲
۲۳ – تسلیةالمجالس: محمد بن ابی طالب حسینی موسوی حائری کرکی، تحقیق فارسی حسون کریم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، چاپ اول، ۱۴۱۵ق، ج ۲، ص ۴۵۹
۲۴ – اعلامالوری: باعلام الهدی: الفضل بن الحسن الطبرسی، مکتبة الحیدریه، النجف، ۱۳۹۰ق، ص ۲۵۰
۲۵– بحارالانوار: ج ۴۵، ص ۱۴۵
۲۶ – الملهوف:ابن طاووس، ترجمه سیداحمد نهری، انتشارات جهان، تهران، ص ۲۲۵
۲۷ – مقتل الحسینخوارزمی:تحقیق شیخ محمد سماوی، مکتبة المفید، قم، ج ۲، ص ۷۵
۲۸ – مثیرالاحزان: ص ۱۰۶
۲۹ – تذکرةالخواص: سبط بن جوزی، مؤسسه اهل البیت، بیروت لبنان، ۱۴۰۱ق، ص ۲۶۵
۳۰ – الاتحاف بحبّ الاشراف: شیخ عبدالله بن محمد بن عامر شبراوی، مطبعة الادبیه مصر، منشورات رضی، قم، ص ۷۰، – الآثار الباقیه عن القرون الخالیه: ابوریحان، محمد بن احمد بیرونی خوارزمی، مکتبة المثنی، بغداد،ص ۳۲۱٫- نورالابصار: شبلنجی، الدار العالمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۵ق، ص ۱۲۳٫ – توضیحالمقاصد: شیخ بهاءالدین محمد بن حسین عاملی، مکتبة السید المرعشی النجفی، ط۱، ۱۴۰۶ق، ص ۶
منبع: موسسه فرهنگی فرهنگ عاشورای دزفول
مخاطبان محترم گروه فرهنگی مشرق می توانند مقالات، اشعار، مطالب طنز، تصاویر و هر آن چیزی که در قالب فرهنگ و هنر جای می گیرد را به آدرس culture@mashreghnews.ir ارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود.