به گزارش مشرق، یکی از شهرهای مهم لبنان، شهر صیدا است که خصوصا به دلیل حضور شیخ
تکفیری، احمد الاسیر، مدتی محل توجه رسانه ها بود. اما امام جمعه این شهر،
شیخ ماهر حمود یکی از علمای بزرگ اهل سنت لبنان است که اتفاقا نظرات معقول و
متینی در مسائل سیاسی دارد. شیخ ماهر حمود چند روز پیش در پایگاه اطلاع
رسانی خود یادداشتی کوتاه درباره مواضع عرستان سعودی منتشر کرده است که
ترجمه آن را تقدیم می کنیم:
تا به حال یک بار هم نشده که ببینیم عربستان سعودی از یک اجتهاد اسلامی یا سیاسی مقبول در سطح سیاسی پیروی کند. سیاست های عربستان سعودی همیشه مبتنی است بر هماهنگی کامل با آمریکا. هماهنگی ای که به حد «دنباله روی» می رسد. در همین راستاست که میبینیم «اجتهاد» سیاسی عربستان در اصل نمایانگر جدایی دین از سیاست است، به این جهت که عربستان همیشه خودش را حامی دین (طبق مذهب وهابی) و حامی حرمین شریفین معرفی می کند و همیشه می گوید پرچمش تنها پرچمی است که هرگز سقوط نمی کند چرا که پرچم توحید است (لا اله الّا الله محمد رسول الله)، گذشته از آنکه در کشورش گروه امر به معروف و نهی از منکر هم وجود دارد که بر جریان عملکردهای اجتماعی طبق ملاک های دینی نظارت می کند، اما همه این ویژگی های اسلامی فقط در مسائل عمومی اجتماعی محدود است، و تا به حال هرگز به عرصه رفتار های سیاسی (که مختص خاندان حاکم است) کشیده نشده چرا که همیشه اینطور مطرح می شود که پادشاه سعودی، «ولی امر» است و «ولی امر»از هر کسی نسبت به مصلحت ها عالم تر است و همه کارمندان (از جمله رؤسای عشایر و فعالان اقتصادی و دینی از جمله «هیئت علمای بزرگ» عربستان) باید همگی با این نکته موافق باشند که «ولی امر» از هر کسی بهتر مصلحت ها را می شناسد و آنها وظیفه شان تنها «السمع و الطاعة» [شنیدن و پذیرفتن] و اجرای خواسته های «ولی امر» است. در همین چهارچوب است که نصیحت (بله، صرف نصیحت) امری تلقی می شود که مستوجب مجازات شدید است، حالا گوینده اش هر که می خواهد باشد.
به استثنای موضع ملک فیصل (رحمَهُ الله) است که مکررا می گفت آرزو دارد در قدس نماز بخواند و در جریان جنگ 1973 اعراب و اسرائیل جرئت و شجاعت به خرج داد و نفت را به روی آمریکا و دیگر غربی ها بست، دیگر هیچ وقت نمونه ای ندیدیم که موضع عربستان طبق ملاک های اسلامی یا ملی-اسلامی باشد. با این وجود، رویکرد کلی سیاست عربستان، همواره مبتنی اصل «واقع گرایی» بوده است، آن هم به این معنی که عربستان در مواضعش از ریسک کردن و ایستادن در مقابل جامعه جهانی اجتناب می کند وتمرکزش بر تأمین ثبات و گشایش اقتصادی و گسترش سرمایه گذاری های مالی و این چنین مسائلی است. در همین راستا، فلسطین ویا هر مسئله مهم دیگر از مسائل مهم امت اسلامی بخش خاصی از سیاست عربستان را به خود اختصاص نمی دهد و هیچ وقت ندیده ایم که عربستان یکی از این قضایای امت اسلامی را در جهان مطرح کند یا پشتیبانی باشد در راه رسیدن به اهداف بزرگی که همه ملت های عربی خواستار رسیدن به آنند.
در عین حال، عربستان سعودی با توجه به ثباتی که دارد و در کنار فرصت های شغلی ای که برای صدها هزار نفر از کارگران و کارمندان و متخصصان عرب ایجاد می نماید، وضع مالی برخی خانواده و ها و شخصیت ها را هم بالا می برد و این چیزی است که همیشه در انسان این حس تأسف را ایجاد می کند که ظرفیت های بسیار بسیار گسترده ای که عربستان دارد، هدر می شود و ثروت های آن در مکانی که باید صرف شود صرف نمی شود.
ولی با همه این احوال، تا قبل از این روزها، هیچ وقت خیال هم نمی کردیم که روزی برسد که سیاست های عربستان سعودی از سیاست های آمریکا هم بدتر شود و عربستان به صورت خستگی ناپذیر به سیاست هایش که خرابی و مرگ را در سوریه و لبنان به بار آورده ادامه دهد. هیچ وقت خیال نمی کردیم که سیاست پادشاهی عربستان سعودی این بشود که تشکیل دولت در لبنان را معطل کند (به صورتی که حتی در بدترین دوره های آنچه «قیمومت سوریه بر لبنان» می خوانند هم رخ نداده باشد)، خصوصا که در این بین مستمسک عربستان برای این سیاستش فقط یک چیز بسیار واهی باشد و آن هم ضرورت عقب نشینی حزب الله از سوریه! انگار عربستان خودش در قضیه سوریه موضع بی طرفی مثبت دارد و مثلا به فعالیت های انسان دوستانه مثل کارهای هلال احمر مشغول است!
این مواضع عربستان واقعا دردناک است. این مواضع باعث رنج آدمی می شود، خصوصا که می بینیم این موضع گیری را می خواهند از سر تلاش برای حفظ منافع لبنان جلوه دهند و آن وقت همین حرف ها از دهان هایی در لبنان شنیده می شود که همیشه مدعی دفاع از آزادی و سیادت ملی و استقلال لبنان هستند [اشاره ضمنی به گروه 14 مارس]. این چیزی است که آدمی را مشمئز می کند؛ واقعا انسان از این همه توانایی در عوض کردن حقایق و وارونه نشان داد واقعیت ها متحیر می شود.
همه می توانند چنین نظری داشته باشند که حزب الله باید از سوریه بیرون بیاید، ولی آخرین کسی که می تواند چنین حرفی بزند عربستان سعودی است. چرا که خودش پول می دهد و تخریب می کند و جنگ را طولانی می کند و راه حل سیاسی را عقب می اندازد. بدتر از موضع عربستان سعودی، موضع کسانی است که در لبنان پیرو سیاست های عربستان سعودی هستند، اینها جهل و حماقت سیاسی شان تا آنجا رسیده که تروریسم را به معنی کامل کلمه زیر پوشش گرفته اند و به آن مستمسک کافی برای ادامه حیات می دهند و فی المثل می گویند که انفجارهای تروریستی ضاحیه بیروت نتیجه دخالت حزب الله در سوریه بوده است. گویی این افراد نوشته ها و گفته های مجموعه هایی که خود را وابسته به القاعده می دانند را نخوانده اند و نشنیده اند که حتی پیش از شروع بحران سوریه از ضورت مواجهه با حزب الله (یا به قول آنها حزب اللات یا رافضی ها) سخن می گفتند و دلیل آن را هم این مطرح می کردند که حزب الله در حال حمایت از امنیت اسرائیل است. نوک پیکان حملات تکفیری ها قبل از شروع بحران سویه به طرف حزب الله و پایگاه اجتماعی آن نشانه رفته بود و برای این مسئله دلایل مذهبی مختلفی می آوردند. آنها چه بدانند و چه ندانند مدت هاست که دارند طرح اسرائیلی ها را اجرا می کنند یعنی برانگیختن فتنه ی مذهبی دور و بر مقاومت، یعنی چیزی که همه در انجام آن شکست خوردند و حالا چیزی نمانده که این تکفیری ها در انجام آن موفق شوند و لا حول و لا قوة الّا بالله [و ان شاء الله نمی توانند.]
ما از عقلای کشور عربستان (که کم هم نیستند) می خواهیم که زمام امور را در دست گرفته و جلوی کسانی که از تکفیری ها حمایت می کنند و موجب خرابی و نابودی و مرگ می شوند را بگیرند.
از این عقلا می خواهیم که دست از این شعار سخیف بردارند: که حزب الله به دلیل مشارکت در جنگ سوریه نباید در دولت لبنان مشارکت کند. اگر حزب الله در دولت نباشد چطور دولت می خواهد شکل بگیرد؟ بدتر اینکه در لبنان هم گروهی چشم و گوش بسته همین شعار سخیف را تکرار می کنند و مصالح لبنان و بنیاد های آن را در نظر نمی گیرند: بنیان هایی از قبیل زندگی مسالمت آمیز [اقدام و طوایف لبنانی] که از ارکان ساختاری لبنان هستند.
*جهان
تا به حال یک بار هم نشده که ببینیم عربستان سعودی از یک اجتهاد اسلامی یا سیاسی مقبول در سطح سیاسی پیروی کند. سیاست های عربستان سعودی همیشه مبتنی است بر هماهنگی کامل با آمریکا. هماهنگی ای که به حد «دنباله روی» می رسد. در همین راستاست که میبینیم «اجتهاد» سیاسی عربستان در اصل نمایانگر جدایی دین از سیاست است، به این جهت که عربستان همیشه خودش را حامی دین (طبق مذهب وهابی) و حامی حرمین شریفین معرفی می کند و همیشه می گوید پرچمش تنها پرچمی است که هرگز سقوط نمی کند چرا که پرچم توحید است (لا اله الّا الله محمد رسول الله)، گذشته از آنکه در کشورش گروه امر به معروف و نهی از منکر هم وجود دارد که بر جریان عملکردهای اجتماعی طبق ملاک های دینی نظارت می کند، اما همه این ویژگی های اسلامی فقط در مسائل عمومی اجتماعی محدود است، و تا به حال هرگز به عرصه رفتار های سیاسی (که مختص خاندان حاکم است) کشیده نشده چرا که همیشه اینطور مطرح می شود که پادشاه سعودی، «ولی امر» است و «ولی امر»از هر کسی نسبت به مصلحت ها عالم تر است و همه کارمندان (از جمله رؤسای عشایر و فعالان اقتصادی و دینی از جمله «هیئت علمای بزرگ» عربستان) باید همگی با این نکته موافق باشند که «ولی امر» از هر کسی بهتر مصلحت ها را می شناسد و آنها وظیفه شان تنها «السمع و الطاعة» [شنیدن و پذیرفتن] و اجرای خواسته های «ولی امر» است. در همین چهارچوب است که نصیحت (بله، صرف نصیحت) امری تلقی می شود که مستوجب مجازات شدید است، حالا گوینده اش هر که می خواهد باشد.
به استثنای موضع ملک فیصل (رحمَهُ الله) است که مکررا می گفت آرزو دارد در قدس نماز بخواند و در جریان جنگ 1973 اعراب و اسرائیل جرئت و شجاعت به خرج داد و نفت را به روی آمریکا و دیگر غربی ها بست، دیگر هیچ وقت نمونه ای ندیدیم که موضع عربستان طبق ملاک های اسلامی یا ملی-اسلامی باشد. با این وجود، رویکرد کلی سیاست عربستان، همواره مبتنی اصل «واقع گرایی» بوده است، آن هم به این معنی که عربستان در مواضعش از ریسک کردن و ایستادن در مقابل جامعه جهانی اجتناب می کند وتمرکزش بر تأمین ثبات و گشایش اقتصادی و گسترش سرمایه گذاری های مالی و این چنین مسائلی است. در همین راستا، فلسطین ویا هر مسئله مهم دیگر از مسائل مهم امت اسلامی بخش خاصی از سیاست عربستان را به خود اختصاص نمی دهد و هیچ وقت ندیده ایم که عربستان یکی از این قضایای امت اسلامی را در جهان مطرح کند یا پشتیبانی باشد در راه رسیدن به اهداف بزرگی که همه ملت های عربی خواستار رسیدن به آنند.
در عین حال، عربستان سعودی با توجه به ثباتی که دارد و در کنار فرصت های شغلی ای که برای صدها هزار نفر از کارگران و کارمندان و متخصصان عرب ایجاد می نماید، وضع مالی برخی خانواده و ها و شخصیت ها را هم بالا می برد و این چیزی است که همیشه در انسان این حس تأسف را ایجاد می کند که ظرفیت های بسیار بسیار گسترده ای که عربستان دارد، هدر می شود و ثروت های آن در مکانی که باید صرف شود صرف نمی شود.
ولی با همه این احوال، تا قبل از این روزها، هیچ وقت خیال هم نمی کردیم که روزی برسد که سیاست های عربستان سعودی از سیاست های آمریکا هم بدتر شود و عربستان به صورت خستگی ناپذیر به سیاست هایش که خرابی و مرگ را در سوریه و لبنان به بار آورده ادامه دهد. هیچ وقت خیال نمی کردیم که سیاست پادشاهی عربستان سعودی این بشود که تشکیل دولت در لبنان را معطل کند (به صورتی که حتی در بدترین دوره های آنچه «قیمومت سوریه بر لبنان» می خوانند هم رخ نداده باشد)، خصوصا که در این بین مستمسک عربستان برای این سیاستش فقط یک چیز بسیار واهی باشد و آن هم ضرورت عقب نشینی حزب الله از سوریه! انگار عربستان خودش در قضیه سوریه موضع بی طرفی مثبت دارد و مثلا به فعالیت های انسان دوستانه مثل کارهای هلال احمر مشغول است!
این مواضع عربستان واقعا دردناک است. این مواضع باعث رنج آدمی می شود، خصوصا که می بینیم این موضع گیری را می خواهند از سر تلاش برای حفظ منافع لبنان جلوه دهند و آن وقت همین حرف ها از دهان هایی در لبنان شنیده می شود که همیشه مدعی دفاع از آزادی و سیادت ملی و استقلال لبنان هستند [اشاره ضمنی به گروه 14 مارس]. این چیزی است که آدمی را مشمئز می کند؛ واقعا انسان از این همه توانایی در عوض کردن حقایق و وارونه نشان داد واقعیت ها متحیر می شود.
همه می توانند چنین نظری داشته باشند که حزب الله باید از سوریه بیرون بیاید، ولی آخرین کسی که می تواند چنین حرفی بزند عربستان سعودی است. چرا که خودش پول می دهد و تخریب می کند و جنگ را طولانی می کند و راه حل سیاسی را عقب می اندازد. بدتر از موضع عربستان سعودی، موضع کسانی است که در لبنان پیرو سیاست های عربستان سعودی هستند، اینها جهل و حماقت سیاسی شان تا آنجا رسیده که تروریسم را به معنی کامل کلمه زیر پوشش گرفته اند و به آن مستمسک کافی برای ادامه حیات می دهند و فی المثل می گویند که انفجارهای تروریستی ضاحیه بیروت نتیجه دخالت حزب الله در سوریه بوده است. گویی این افراد نوشته ها و گفته های مجموعه هایی که خود را وابسته به القاعده می دانند را نخوانده اند و نشنیده اند که حتی پیش از شروع بحران سوریه از ضورت مواجهه با حزب الله (یا به قول آنها حزب اللات یا رافضی ها) سخن می گفتند و دلیل آن را هم این مطرح می کردند که حزب الله در حال حمایت از امنیت اسرائیل است. نوک پیکان حملات تکفیری ها قبل از شروع بحران سویه به طرف حزب الله و پایگاه اجتماعی آن نشانه رفته بود و برای این مسئله دلایل مذهبی مختلفی می آوردند. آنها چه بدانند و چه ندانند مدت هاست که دارند طرح اسرائیلی ها را اجرا می کنند یعنی برانگیختن فتنه ی مذهبی دور و بر مقاومت، یعنی چیزی که همه در انجام آن شکست خوردند و حالا چیزی نمانده که این تکفیری ها در انجام آن موفق شوند و لا حول و لا قوة الّا بالله [و ان شاء الله نمی توانند.]
ما از عقلای کشور عربستان (که کم هم نیستند) می خواهیم که زمام امور را در دست گرفته و جلوی کسانی که از تکفیری ها حمایت می کنند و موجب خرابی و نابودی و مرگ می شوند را بگیرند.
از این عقلا می خواهیم که دست از این شعار سخیف بردارند: که حزب الله به دلیل مشارکت در جنگ سوریه نباید در دولت لبنان مشارکت کند. اگر حزب الله در دولت نباشد چطور دولت می خواهد شکل بگیرد؟ بدتر اینکه در لبنان هم گروهی چشم و گوش بسته همین شعار سخیف را تکرار می کنند و مصالح لبنان و بنیاد های آن را در نظر نمی گیرند: بنیان هایی از قبیل زندگی مسالمت آمیز [اقدام و طوایف لبنانی] که از ارکان ساختاری لبنان هستند.
*جهان