نقش مذهب در تفکر بازرگان غیر قابل انکار است به طوری که علیرغم اعزام به خارج کشور و آشنایی با مظاهر مدرنیته و تمدن غرب که موجبات تفکرهای انحرافی انفعالی و تقلید مآبانه خیلی از اسلاف و هم قطاران وی را فراهم کرده بود، وی در تلاش برای حفظ اصالت مذهبی خود بود و علاقهای وافر به تفسیر و تطبیق علوم و معارف نوین بشری با معارف دینی از خود نشان میداد و سعی در تبیین اجتماعیات، سیاست، اقتصاد، مدیریت و ... با احکام اسلامی دارد که برای وی رسالتی خطیر است و در مواقعی به خوبی از عهدهی آن بر نمیآید.
این امر با توجه به شرایط خانوادگی وی نسبت به او دور از ذهن نمینماید. بازرگان خود با بیان همکاریهای پدرش با پدر مرحوم «طالقانی» که در قالب مجالس منظم تبلیغی دین که حدود 1303 هجری شمسی برگزار میشد رسالت اجتماعی و اسلامی خود و مرحوم طالقانی را رسالتی خانوادگی و ارثی عقیدتی بیان میکند.
برای بررسی تفکر بازرگان میبایست سیری دو مرحلهای را طی کرد:
دوره اول، مربوط به سالهای قبل از انقلاب و از زمان بازگشت وی از فرانسه به ایران در 1313 تا اواخر نخست وزیری وی در دولت موقت و آغاز انقلاب است و دورهی دوم، از حدود 1360 تا پایان حیات وی قابل بررسی است.
این تقسیمبندی از این جهت است که در آرا و نظرهای وی در دوره اول علیرغم انتقادها و ایرادهایی که بر پارهای از نظرهای وی وارد است اما در مجموع درک وی از مفاهیم دینی و اهتمام او برای صورت بخشی مذهبی به آرا و عملکردش در مبارزه با رژیم شاهنشاهی و دغدغه برای مبارزه با افکار التقاطی مارکسیستی-کمونیستی و به طور خاص «حزب توده» که در بحبوحه مبارزههای مردمی با ظاهری فریبنده درصدد تأثیرگذاری بر افکار جوانان مسلمان انقلابی بودند، قابل تحسین و دفاع به نظر میرسد. همین موضوع علت انتصاب وی به نخست وزیری دولت موقت است.
در حکم حضرت امام نیز اعتقاد وی به مکتب اسلام و سابقه مبازرههای وی بدون در نظر گرفتن وابستگیهای حزبی علت انتصاب وی به پست نخست وزیری دولت موقت ذکر میشود.
اما به نظرهایی از وی بر میخوریم که نه تنها با آرای قبلی وی در تناقض است حتی با مواردی دیگر در همان زمان ارایه نیز همخوانی ندارد که به نظر نگارنده از دو علت ناشی میشود:
با غربال شدن و تصفیه انقلابیون و جدا شدن افراد و گروهکها و احزاب ناهمسو با آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی بازرگان نیز به عنوان رهبر نهضت آزادی که بعد از انقلاب ماهیت واقعی خود را نشان داد، در زمره این جریان قرار گرفته و سر ناسازگاری با جریان روحانیت به ویژه حضرت امام بر میدارد
سوء برداشتهای وی از برخی معارف و مفاهیم دینی بعد از پیروزی انقلاب که نوبت به پیاده سازی و عملی شدن آنها رسیده بود، خود را بروز و ظهور داد و موجبات اختلافهای جریان ملی-مذهبی با خط اصیل انقلاب و مردم را فراهم کرد.
در این مقال تلاش بر این است که با ارایهی شاهد مثالهایی در قالب دو دوره زمانی مدعای مطرح شده اثبات شده و خواننده را در معرض قضاوتی منصفانه قرار بدهد.
دوره اول: قبل از پیروزی انقلاب اسلامی
با سقوط «رضاخان» در 1320 هجری شمسی دورانی از آزادی نسبی در تبادل افکار و فضای باز سیاسی و اعتقادی ایجاد شد. در این ایام، عمده فعالیت بازرگان معطوف به فعالیتهای دانشگاهی بود. وی با علم و تجربیات کسب کرده از خارج کشور سعی در معرفی بهتر اسلام به جامعه آشنا شده با تمدن غرب را دارد، به طوری که یکی از ارمغانهای سفر خود به خارج را اعتقاد و علاقهی روزافزون به اسلام ولی نه اسلام خرافی، انحرافی و تشریفاتی فردی بلکه اسلام اجتماعی زنده معرفی میکند.
در سال 1331 با «آیت الله طالقانی» در کانون اسلام برخورد میکند و از تفسیر قرآن وی بهره میگیرد و بعد از آشنایی بیشتر با کانون، اولین سخنرانی خود را که بعدها با تکمیل و تحقیق بیشتر تبدیل به کتابی با نام «مطهرات در اسلام» شد، ارایه داد که در آن تمامی احکام طهارت و نظافت اسلامی از دریچه تصفیه بیوشیمی و با استعانت از قوانین فیزیک و شیمی و فرمولهای ریاضی مطالعه شده بود.
به بیان خودش در مقاله «مذهب در اروپا» که برای کانون اسلام نوشت، اعلام کرد که اروپای متمدن مقتدر بی دین نیست و دین در اروپا بوده و هست و شیوع دارد که این را ارمغان از زندگی در فرانسه و به واسطه تشکیل انجمن کاتولیک دانشجویان که بعدها به تأثیرپذیری از آن با عدهای از دوستانش انجمن اسلامی دانشجویان را راه انداختند، کسب کرده بود.
بازرگان با اشاره به حکومتهای مطلقه کلیسایی در قرون وسطی با ذکر نتایج بد حاکمیت روحانیت دینی از جمله ظلم و تفتیش عقاید و انگیزیسیون، شورش بر ضد دین را نتیجهی ادغام سیاست در محراب کلیسا میداند که سیاست تابع دین شده بود.
بازرگان معتقد است استعمار را خارجیان برای ما نکاشتند و این روشنفکران و اجداد نوکرمأب ما بودند که به استقبال از آن رفتند. وی به متجددان و روشنفکران غرب زده میتازد و اشخاصی همچون «سید جمال الدین اسد آبادی» و «اقبال لاهوری» را که خالی از تعصب و تأثر به قدرت و امتیازات غرب اشاره داشتند و هم اطلاع و علاقه به سرمایههای دینی و شرقی خودمان میستاید و به روشنفکران فرنگ رفتهای که ارمغان آنها افکار سطحی و اقدامات تظاهری تقلیدگری بوده میتازد و امثال «تقی زاده» که شعارشان فرنگی شدن ایرانیان از فرق سر تا نوک پا بود را نکوهش میکند.
بازرگان دین را از منظر قانون طبیعی نظاره میکند و آن را همان نظام تعبیه شده توسط ناظم هستی میداند و برخلاف طبیعیون جهان را تحت تدبیر آفریننده و خالق میداند و این طور بیان میکند: «در طبیعت یک نمونه واحد یا یک قانون کامل وجود دارد که مراحل تکامل اخلاقی و اجتماعی را نشان میدهد لذا ما برای طبیعت حاکمیت قائل نیستیم بلکه خالق اداره کننده طبیعت را حاکم میشمریم.»
از نظر وی تسلیم به اسلام همان تسلیم به قانون طبیعت است چرا که خداوند قانونگذار واحد است و انسان با تکیه بر امکانات صرف عقلی خود قادر به تنظیم اصول مقررات روابط اجتماعی نیست.
وی برخلاف آن چه بعدها در نظریههای خود ابراز میکند، دین و سیاست را ملازم با هم و قائل به ارجحیت دین میداند و از کناره گیری علمای دین از سیاست انتقاد میکند و این طور بیان میکند: «دوری بزرگان و مقدسهای ما از امور اجتماعی باعث شده امر حکومت و سیاست رفته رفته منافی با فضل و تقوی و ملازم با زور و تزویر و تملق گردیده و نزدیک شدن به آن مستوجب «اتقوا من مواضع التهم» شده است. دانشمندان و فلاسفه شرق برخلاف فلاسفه یونانیها که از ابتدا توجه به تدبیر منزل و سیاست مدن و اداره اجتماع داشته، مدینه فاضله را تشریح و تدوین میکردند. اینها غالباً در عوامل خالص منقول و مجردات و ناسوت و ملکوت سیر میکردند و از واقعیات به لفظیانت میگراییدند.»
وی در ادامه میگوید: «اگر دین سیاست را در اختیار اوامر خود نگیرد، سیاست دین را مضمحل خواهد کرد یا در سلطه اقتدار خود خواهد گرفت چون کار دیگری نمیتواند بکند. سیاست با دین هم مرز است و رعایت مرز را نمیکند.»
بازرگان در کتاب «سرّ عقب افتادگی ملل مسلمان» بار دیگر به روحانیت انتقاد میکند که علیرغم نفوذی که داشته و جزو صاحبان قدرت بودهاند و در بسیاری از موارد قدرت بیشتر از شاه و حکومت داشتهاند به جای عمل، به ذکر و نظر روی آورده بودند.
وی با اشاره به اهمیت فوق العاده اسلام به وجود حکومت و دخالت و مراقبت از مردم تا حد مهمترین واجبات و مقدم بر نماز، روزه و حج معتقد است بر خلاف آن چه تا کنون میان مردم مرسوم بوده اسلام دیانت و سیاست را پا به پای یکدیگر به پیش میبرد.
همچنین در پاسخ به انتقادهایی که به استناد یک مصاحبهاش مبنی بر عدم دخالت در سیاست به وی وارد میشد، ضمن تأیید ابراز نظر قبلی و برای توجیه فعالیت سیاسی خود میگوید: «روزی که مسؤولین و متصدیان به وظیفه خود عمل نکردند و بلکه خلاف آن را انجام دادند و دزد و خائن بودند، همه کس مجبور است همه کاره شود. استاد دانشگاه هم به داد و فریاد سیاسی میپردازد.»
در مجموع وی با استناد به معارف دینی و به طور خاص آیات قرآن و کلمات گهر بار امیرالمؤمنین در نهج البلاغه به دنبال ارایه تفاسیری ایدئولوژیک از سیاست، اقتصاد، جنگ و صلح، آزادی و دموکراسی و دیگر اجتماعیات است و قائل به جامعیت دین در تأمین نیاز انسان به این مفاهیم است.
دورهی دوم: پس از پیروزی انقلاب اسلامی
نگارنده برای تبیین گوشهای از نظرهای مهندس بازرگان پس از پیروزی انقلاب در این فرصت به بررسی دو کتاب میپردازد که یکی نشان دهنده تحول در چارچوب فکری و اصول اعتقادی وی است و دیگری آرا و افکار او را در قبال انقلاب اسلامی بیان میکند.
لازم به ذکر است که جای جای نظرهای بازرگان قابل نقد و بررسی است که شاید ایضاح آنها از یک جلد کتاب قطور نیز فراتر رود که در این مجال فرصت این کار وجود ندارد و نگارنده نیز ادعای انجام شایسته این رسالت حساس را ندارد اما برای تنویر افکار مخاطبان به نمونههایی چند از واضحات آنها میپردازیم، امید که رعایت انصاف در نقد جای خود را به تخریب ندهد.
در کتاب «آخرت و خدا» هدف بعثت انبیا که حاصل تکمیل و تفسیر سخنرانی وی در مبعث 1373 است، وی در صدد است اثبات کند که حکومت یا مدیریت جامعه در چارچوب آیه بعثت و رسالت پیامبر منظور نگردیده و به نظر نمیآید جزو برنامه رسالت و مأموریت فرستادگان باشد. او همچنین ضمن اشاره به آرای اهل کلام و متکلمین اسلام که عقیده داشتند چون بنی آدم جاهل، عاصی و متجاوز بوده و نمیخواهند و نمیتوانند اجتماع سالم و عادی داشته باشند بر خداوند صاحب لطف واجب است که افرادی را برای هدایت و حکومت آنها مبعوث سازد که خلایق نیز باید از آنها اطاعت کنند ضمن ردّ این نظریه با استناد به آیهی 30 سوره بقره و 14 سوره یونس در تلاش است که رسالت انبیا را عدم دخالت در امور زندگی و حکومت مردم نشان دهد.
بازرگان با اشاره به حکومتهای مطلقه کلیسایی در قرون وسطی با ذکر نتایج بد حاکمیت روحانیت دینی از جمله ظلم و تفتیش عقاید و انگیزیسیون، شورش بر ضد دین را نتیجه ادغام سیاست در محراب کلیسا میداند که سیاست تابع دین شده بود.
در جامعه اسلامی نیز وی اولین مصیبت مسلمانان را وارد کردن دین در جانشینی پیامبر در ماجرای سقیفه بنی ساعده عنوان میکند و پذیرش ولایتعهدی امام رضا(علیهالسلام) به شرط خودداری از هرگونه دخالت در مسؤولیت و سیاست، ردّ درخواست «ابومسلم خراسانی» توسط امام صادق(علیهالسلام) برای قیام، حرکت امام حسین(علیهالسلام) به کوفه را صرفاً به خاطر درخواستهای مردم و عدم بازگشت حضرت به مدینه را به علت ممانعت «ابن زیاد» عنوان میکند و صلح امام حسن مجتبی(علیهالسلام) را به خاطر اصرار زیاد مردم میداند و ضمن اشاره به حکومت امیرالمؤمنین که برخلاف خلفای قبلی با درخواست مردم بود، بدون اشاره به ماجرای غدیر و نصب امیرالمؤمنین(علیهالسلام) توسط پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، هدف قیام امام حسین(علیهالسلام) علیرغم یقین حضرت به شکست ظاهری در میدان جنگ، علت شرط گذاری امام رضا(علیهالسلام) و ردّ درخواست قیام توسط امام صادق(علیهالسلام) درصدد است، اثبات کند که حکومت حق هیچ کس از جمله معصومین نیست و مشروعیت حکومت نیز از جانب مردم صادر میشود و ائمه معصومین همواره از پذیرش حکومت احتراز میکردهاند.
همین طور که مشخص است، استدلالهای سطحی و نادرست بازرگان از وقایع تاریخ اسلام و نحوه مواجهه معصومین با حکومت از تحول برداشتهای وی از دین نشأت میگیرد یا این که درصدد است به مخالفتهای خود با جریان انقلاب، صورتی مشروع و مذهبی بخشد.
بازرگان این جا نیز فراموش کرده بود که در اظهار نظرهای قبلی خودش علت آزار ائمه معصومین توسط حکومتهای زمانشان را مدعی بودن آنان برای حکومت بیان کرده بود و در سخنرانی بعثت و ایدئولوژی خود این چنین گفته بود: «قرآن و سنت سرشار از آیات و اعمال مربوط به امور اجتماع و حکومت هستند و علی الخصوص شیعه که اگر یک طرف اوراق تاریخ آن را معتقدات مربوط به امامت و عدالت و پارهای فروع جزئی تشکیل میدهد طرف دیگر یعنی صفحات مقابل را شهادت امامان و بزرگان و شیعیان که ناشی از خصومت دستگاههای خلافت و سلطنت در برابر مقاومتها و قیامهای پیوسته این اقلیت مبارز است پر میکند.»
وی در ادامه آخرت و خدا با تأکید مجدد بر رسالت انبیا مبنی بر انذار در مورد آخرت در مورد قرآن این طور بیان میکند: «قرآن که ثمره و خلاصه دعوت و زبان رسالت است نه تنها سفارش و دستوری برای ما نمیدهد بلکه ما را ملامت میکند که چرا این اندازه به دنیا میپردازید و آخرت را که بهتر است و ماندگارتر، فراموش و رها میکند.»
وی در ادامه با استناد به آیات قرآن میگوید: «در جایی دیده نمیشود که قرآن گفته باشد ما آن را فرستادیم تا به شما درس حکومت و مدیریت و اقتصاد و اصلاح امور زندگی دنیا و اجتماع را بدهد ولی به طور کلی گفته شده است که شما در روابط فی مابین عدالت و انفاق و خدمت و اصلاح را پیشه کنید ...» جالب این جاست، وی کمی جلوتر و در تناقضی آشکار با بیان قبلیاش با اشارهی صریح به وجود بسیاری از آیات و روایات متضمن احکام و دستورهای فردی و اجتماعی در قرآن و اسلام میگوید: «در ادیان، به خصوص در اسلام و قرآن عنایت و اشاره به دستورهایی که با زندگی روزمره افراد و اجتماعات و مصالح امور دنیوی بشر سر و کار دارد فراوان است. اما باید دید خود کتب الهی منظور از این احکام و عنایات و هدف تشریعی آنها را چگونه بیان میکنند.»
از این تناقضها در عبارات بازرگان کم نیست و مورد توجه بسیاری از صاحب نظران نیز بوده و وی به خوبی نتوانسته از عهده دفاع از آنها برآید.
نمونه دیگر جایی است که وی ضمن اشاره به حدیثی از پیامبر مبنی بر این که من برای کامل کردن مکارم اخلاق مبعوث شدم یا حدیث دنیا مزرعهی آخرت است.
اکمال مکارم اخلاق را به منظور تشبه و تقرب به خدا و تأمین سعادت آخرت معرفی میکند تا به زعم خود تناقضها را بر طرف کند اما این سؤال را در ذهن مخاطب خود ایجاد میکند که منظور از این همه بحث پردازی برای چیست؟ مگر نه این است که دین دستور زندگی دنیوی بشر برای تأمین سعادت وی در دنیا و عقبی است و پر واضح است که سعادت زدگی اخروی در گرو ایمان و عمل صالح در دنیا طبق اصول و موازین الهی است.
وی در کتاب یاد شده با انتقاد میگوید: «جمهوری اسلامی که با شعار «دین و دنیا به صورت ادغام دین و سیاست» و «سیاست تابع روحانیت» کار را به جایی رساند که گفتند حکومت و بقای نظام از اولویت و اصالت برخوردار بوده اگر مصالح دولت و حفظ امت اقتضا نماید میتوان اصول و قوانین شریعت را فدای حاکمیت نمود.»
این صحبت اشاره به اندیشه امام خمینی در باب ولایت مطلقه فقیه دارد که برای درک این مفهوم خوانندگان محترم میتوانند به منابع مرتبط رجوع نمایند اما نگارنده به همین حد اکتفا میکند که قاعدهی تقدیم اهم بر مهم که در شریعت مورد استناد قرار میگیرد و قاعدهای عقلی است، حکم میکند که در مواقعی که مصلحت حکومت اسلامی به عنوان احیا کنندهی احکام شریعت اقتضا کند و منافع آن در خطر قرار بگیرد، میشود حکمی از احکام اسلامی را که لایتغیر و ثابت هستند به طور موقت تعطیل نمود تا حکومت اسلامی که اهمیت بیشتری دارد، حفظ و حراست شود.
بازرگان با توجه به آیهی «لا اکراه فی الدین»، اشاره میکند و میگوید: «نازل کننده قرآن و فرستنده پیامبران نخواسته است و نمیخواهد که آیین او جز از طریق اختیار و آزادی، با حفظ کرامت انسانی و با پشتوانهی ارشاد و علم ارایه و اجرا گردد.
وی این آیه را مستند عقیده خود درباره تساهل پذیری قرار میدهد و به اشتباه این عدم اجبار ذکر شده را به مرحلهی اجرای دین تعمیم میدهد، در صورتی که به اعتقاد تمامی مفسرین، آزادی و عدم اجبار در زمان پذیرش آیین اسلام است نه زمان اجرا، چرا که برای اجرای اسلام تسلیم لازم است و بس.
کتاب دیگر وی با عنوان «انقلاب ایران» در دو حرکت سعی دارد به شکلهای مختلف نظام جمهوری اسلامی را تخطئه کند. در قدم اول اقدام دانشجویان در تسخیر لانهی جاسوسی را زیر سؤال میبرد و این عمل را اقدام جوانان انقلابی تند مینامد و از امام که این تسخیر را انقلاب دوم نامیده بودند، انتقاد میکند.
او در قبال انقلاب فرهنگی نیز موضع میگیرد و تعطیلی دانشگاهها به منظور اسلامی کردن و تصفیهی آنها را ردّ میکند و آن را غرب زدایی و نفی مکتسبات عقلی و علمی و تجربی گذشته و آینده در قالب تحول شعار نه شرقی نه غربی میداند.
بازرگان آشکارا تمایز خط مشی خود با امام را در مقابل توجه خاص ایشان به اسلام و مسلمین و کنار گذاشتن ایران و ایرانیان میداند و این طور بیان میکند که هدف اتخاذ دولت موقت، خدمت به ایران از راه اسلام و به دستور اسلام بود در حالی که آقای خمینی برای انقلاب و رسالت خود خدمت به اسلام از راه ایران را اختیار کرده بود. وی ضمن برشمردن نتایجی برای حرکت پس از پیروزی انقلاب مواردی از جمله صدور انقلاب و اسلام، حمایت از مستضعفین جهان به عنوان وظیفه انقلاب، قهر و ستیز با استکبار جهانی از جمله قدرتهای شرق و غرب، قهر و اعتراض نسبت به دولتهای اسلامی سازش کار و اداره امور کشور به دست روحانیت و فقها به عنوان متخصصین اسلام را مورد اعتراض قرار میدهد.
وی معتقد است ولایت فقیه با اشراف بر تمامی شؤون، جای حاکمیت ملی را گرفته و احراز مقامها و پستها توسط روحانیت را حاصل عقدههای 60، 70 سالهی بعد از مشروطیت که ناشی از برکناری روحانیت از سیاست و مدیریت مملکت است، معرفی میکند که کاملً استحاله فکری وی بعد از انقلاب را اثبات میکند. انتقاد دیگر وی و دوستانش در نهضت آزادی به ادامهی جنگ بعد از آزادی خرمشهر است و تداوم آن را تبدیل جنگ از حالت دفاعی به حالت تعرضی میداند و عراق را صلح طلب و ایران را جنگ طلب میخواند و کوچکترین اشارهای به ظلم وارد شده به ملت ایران و حمایتهای واضح سازمان ملل از جنایتهای عراق و عدم صدور قطعنامهای الزام آور و نقض مکرر آتش بسهایی که عراق مدعی الزام به آنها بود، نمیکند؛ در حالی که فراموش کرده بود، در سخنرانی بعثت و ایدئولوژی خود این طور بیان کرده بود: «ولی وقتی قصد مال و جان مسلمانها و مخصوصً محو دین و آیینشان را کردند و به توطئه و فتنه انگیزی پرداختند و رعایت حدود و عهود را ننمودند قرآن دیگر درنگ را جائز نشمرده است. باید جنگ کرد و آنها را هرجا هستند کشت و آن قدر پیش رفت تا بساط فتنه برچیده و حکم خدا یکسره برقرار شود.»
وی چندین مرتبه جمهوری اسلامی ایران را با استفاده از واژه مکتب گرایی متهم به انحصارگری برای روحانیت و حذف جریانهای دیگر متهم میکند و متأسفانه نظام اسلامی را با انقلابهای فاشیستی و مارکسیستی تشبیه میکند.
در هر صورت میخواهد جریان حرکت اول نظام در سالهای قبل از پیروزی انقلاب را حرکت به سوی مرکز، آرمانها، اصول و وحدت توصیف میکند و حرکت جریانها و احزاب را بعد از پیروزی انقلاب حرکتی گریز از مرکز و آن هم به واسطه عملکرد روحانیت و به ویژه شخص امام و حزب جمهوری معرفی میکند.
وی چندین مرتبه جمهوری اسلامی ایران را با استفاده از واژه مکتب گرایی متهم به انحصارگری برای روحانیت و حذف جریانهای دیگر متهم میکند و متأسفانه نظام اسلامی را به انقلابهای فاشیستی و مارکسیستی تشبیه میکند.
در هر صورت میخواهد جریان حرکت اول نظام در سالهای قبل از پیروزی انقلاب را حرکت به سوی مرکز، آرمانها و اصول و وحدت توصیف میکند و حرکت جریانها و احزاب را بعد از پیروزی انقلاب حرکتی گریز از مرکز و آن هم به واسطهی عملکرد روحانیت و به ویژه شخص امام و حزب جمهوری معرفی میکند.
در مجموع وی معتقد است انقلاب مردم ایران برای اسلام نبوده و آنها بر ضد ظلم و استبداد شاهنشاهی مبارزه کردند و پیرامون انتقادهای بسیاری که پیرامون نقش کلیدی روحانیت مطرح میکند در جایی میگوید: «وقتی اسلام هدف شود و جانشین خود نظام و حاکم بر آن شود و انقلاب و نظام عوامل اجرایی آن باشند طبیعی خواهد بود که نقش اصلی و مسؤولیت شرعی و اجتماعی از آن گروهی شود که دیانت و شریعت را در تخصص و تعهد خود می دانند. روحانیت تشیع مقام و نقش اول را در انقلاب و جمهوری اسلامی ایران پیدا کرد.
در مجموع نشانههای تفکرهای سکولاریستی در نظرهای بازرگان بعد از پیروزی انقلاب به وضوح آشکار است و موجب تحسین وی توسط اشخاصی چون «عبدالکریم سروش» میشود و نشانهی شجاعت وی در تغییر عقیدهاش قلمداد میشود.
پر واضح است اندیشههای او به واسطهی عدم ابتنا بر معارف اصیل و ناب اسلامی نتوانست جایگاهی میان مردم پیدا کند و او خود با دست خودش خویشتن را از حرکت با مردم در مسیر انقلاب جدا نمود. لازم به ذکر است دفاعیات شخص بازرگان و طرفداران او مبنی بر عدم تغییر عقیدهی وی از نظر نگارنده موجه و مدلل ننموده و عمدهی افرادی که مطالعهای اجمالی یا تفصیلی بر آثار وی کردهاند این تحول فکری را تأیید مینمایند. به عنوان مثال خوانندگان محترم را به مطالعهی نقد «آیت الله موسوی غروی» از آرای بازرگان و توجیهات شخص او[28] و مصاحبهی پسر وی آقای «نوید بازرگان» با یکی از نشریات[29] دعوت مینمایم.(*)