گروه فرهنگی مشرق به نقل از صاحب نیوز- این جا "تهران، پایتخت ایران است”، مملکتی که سردمداران آن رسیدن به دروازه ی تمدن بزرگ را به خلق وعده می دهند، اما در پایِ تخت همایونی شان، هستند کسانی که "خون فروشی” می کنند برای امرار معاش، این مردم بعد از آن که بخشی از خون خود را فروختند، صبح تا شب در بیغوله های جنوب شهر می خوابند تا دوباره خونشان جا بیفتد و باز بخشی از آن را بفروشند تا بلکه این چرخه ی زندگی تداوم یابد. این جا "تهران، پایتخت ایران است” سرزمینی که بهترین دوست و شریک آمریکا در منطقه است، آمریکایی که در قالب اصل چهار ترومن(+) سخاوتمندانه به مردم ایران کمک می کند و تصویر دست فشرده شده ی او در دست ملت ایران را می شود بر قوطی روغن اهدایی اش؛ آویزان بر دیوار کاهگلی یکی از آلونک های جنوب پایتخت یافت، سرپناهی که ساکنان آن چیزی بهتر از نان خشک برای خوردن ندارند.
صدای املای معلم اینگونه در کلاس به گوش می رسد "پادشاهی از پدر به پسر به ارث می رسد، به پسرِ بزرگ پادشاه ولیعهد می گویند، پادشاه ما اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی است، ولیعهد ما … ” رشته ی کلمات را صدای زنگ پاره می کند و زنانی که در منطقه ی فقیرنشین جنوب شهر برای سوادآموزی گردهم آمده اند از کلاس درس بیرون می روند، این سکانس؛ شاید اتفاق عجیبی در یک فیلم نباشد، نکته آن است که «کامران شیردل» درست در لحظه ای که می رود تا نام ولیعهد پس از نام پادشاه آریامهر شنیده شود، تصویر را برش داده است و این یعنی پیش بینی غیر مستقیم سقوط سلطنت پهلوی و به قول کارگردان، دادن پیام انقلاب بعدیدر یک فیلم مستند تولید شده در سال ۱۳۴۵٫
تهران پایتخت ایران
کامران شیردل در کنار آنتونیونی کارگردان سرشناس ایتالیایی
«کامران شیردل» در ۱۸ سالگی جلای وطن کرد و در دانشگاه رم در رشته ی معماری و شهرسازی مشغول به تحصیل شد، چندی بعد علاقه به سینما او را به عنوان اولین ایرانی به قدیمی ترین مدرسه ی سینمایی دنیا در رم کشاند و در مدت چهار سال از اساتیدی چون «آنجلو آنتونیونی» و «فدریکو فلینی» سینما را آموخت؛ شیردل با شور و نشاط جوانی به وطن بازگشت تا برای مردم کشورش فیلم بسازد. «سازمان زنان ایران» که در آن زمان به تازگی زیر نظر اشرف پهلوی تشکیل شده بود، او و چند فیلمساز جوان دیگر را برای ساخت فیلم هایی درباره ی وضعیت اجتماعی زنان در ایران دعوت به همکاری کرد. شیردل با اعلام قبلی مبنی بر اینکه برای رژیم فیلم نمی سازد کار خود را با ساخت فیلم مستند «ندامتگاه» از حال و روز زنان زندانی آغاز کرد که آن فیلم مجال یافت تا در سینماهای کشور قبل از پخش فیلم های سینمایی به نمایش درآمد.
اما این آزادی عمل برای شیردل و گروه او مدت زمان زیادی ادامه نیافت. فیلم مستند «تهران پایتخت ایران است» به دلیل نشان دادن واقعیت های تلخ و تکان دهنده از وضعیت زندگی مردم درجنوب پایتخت توقیف شد و تولید فیلم «قلعه» که درباره ی محله ی «شهرنو» و شرایط غیرانسانی حاکم بر زندگی زنان این محله بود، با حمله ساواک به اتاق مونتاژ متوقف گردید. در مجموع ۷ فیلم از آثار شیردل توقیف گردید که خوشبختانه نگاتیوهای دو فیلم «قلعه» و «تهران پایتخت ایران است» پس ازانقلاب اسلامی در آرشیو وزارت فرهنگ و هنر پیدا شد و بعد از آن زمان بود که شیردل توانست فیلم های خود را تکمیل و آماده ی پخش کند. خوش گمانی متولیان وزارت فرهنگ و هنر پهلوی مبنی بر این که روزی می آید که ایران بهشت برین می گردد و در آن روز حکومت پهلوی می تواند از این فیلم ها استفاده کند، تنها دلیلی است که از زبان شیردل برای نگهداشت فیلم ها توسط دستگاه فرهنگی امنیتی پهلوی بیان می شود.
در شرایطی که تلویزیون در ایران وجود نداشت، وزارت فرهنگ و هنر مسئول اخذ سفارش تولید فیلم از سوی سازمان های مختلف کشور، بررسی طرح ها، تأمین بودجه و انتخاب کارگردان برای فیلم ها بود. از این رو چندی پس از توقیف فیلم های شیردل، وزیر فرهنگ و هنر وقت در سال ۱۳۴۷ باز هم او را فرا می خواند و از او می خواهد که در جهت «تطهیر» خود یک فیلم حماسی از روستازاده ی گرگانی بسازد، پسر بچه ای که روزنامه های آن زمان در خبرهایی پرآب و تاب از فداکاری او در نجات مسافران قطار به سبک ریز علی خواجوی نوشته بودند و دستگاه فرهنگی پهلوی بدش نمی آمد آن را تبدیل به یک حماسه ملی و الگوی فرهنگی نماید. کامران شیردل این سفارش را قبول کرد و حماسه ی مدنظر دستگاه فرهنگی پهلوی را در فیلم دیدنی «اون شب که بارون اومد» با تمسخر به تصویر کشید و به طرز هوشمندانه ای اصل ماجرا را زیر سوال برد.
تصویری از فیلم مستند «اون شب که بارون اومد»
پس از آن بود که این فیلم نیز به عنوان ماندگارترین فیلم مستند تاریخ سینمای ایران و یکی از ده فیلم برتر تاریخ سینمای مستند جهان به سرنوشت فیلم های قبلی او دچار و توقیف گردید و شخص کامران شیردل نیز که طاقت مسئولین وقت را طاق کرده بود، از وزارت فرهنگ و هنر پهلوی اخراج شد. البته چندی بعد و در آستانه ی سومین جشنواره ی فیلم تهران در سال ۱۳۵۳ که میزبان کارگردانان بزرگی از جهان بود، وزرات فرهنگ و هنر به جهت آبروداری و ارائه تصویری آزاد از ایران به میهمانان سرشناس خارجی جشنواره، فیلم را از توقیف خارج و مجوز شرکت آن را در جشنواره صادر کرد. «اون شب که بارون اومد» پس از آن که توانست جایزه ی بهترین فیلم جشنواره بین المللی فیلم تهران را از آن خود کند مجددا توسط وزارت فرهنگ و هنر پهلوی توقیف گردید و با وقوع انقلاب اسلامی اجازه انتشار یافت. کامران شیردل از آن زمان تا کنون علاوه بر تدریس فیلم سازی در کارگاه های آموزشی ملی و بین المللی تعداد زیادی مستند صنعتی تولید کرده است.
آن چه که بر «کامران شیردل» در عصر پهلوی گذشت و سرکوبی که بر هنرمندی که صرفا «میهن دوست» بود و آن چنان هم «انقلابی و مبارز» به نظر نمی رسید، اعمال گشت، تنها برگی از پرونده ی سانسور و خفقان موجود در مقابل روشنگری در رژیم پهلوی است. رژیمی که از یکسو پرده دری در تولیدات مبتذل سینمایی را آزاد نهاده بود و از سویی دیگر سانسور و ممیزی در تولیدات روشنگرانه علی الخصوص کتاب را تا حدی افزایش داده بود که کتاب های زیادی به صورت مخفیانه و بدون عنوان و نام نویسنده و به صورت «جلد سفید» منتشر می شدند. به هر حال امروز در عصر جمهوری اسلامی تصاویر ثبت شده از دریچه ی دوربین کامران شیردل به عنوان سندی از وضعیت اجتماعی و اقتصادی زندگی مردم در حکومت وابسته ی پهلوی به یادگار مانده است و پسندیده بود اگر بنا به تشویق هنرِ پیش از انقلاب در جشنواره ی فیلم انقلاب بود، حداقل از چنین هنرمندانی به جای امثال وثوقی و فردین نام برده می شد.
تصویری از فیلم مستند «تهران پایتخت ایران است»
صدای املای معلم اینگونه در کلاس به گوش می رسد "پادشاهی از پدر به پسر به ارث می رسد، به پسرِ بزرگ پادشاه ولیعهد می گویند، پادشاه ما اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی است، ولیعهد ما … ” رشته ی کلمات را صدای زنگ پاره می کند و زنانی که در منطقه ی فقیرنشین جنوب شهر برای سوادآموزی گردهم آمده اند از کلاس درس بیرون می روند، این سکانس؛ شاید اتفاق عجیبی در یک فیلم نباشد، نکته آن است که «کامران شیردل» درست در لحظه ای که می رود تا نام ولیعهد پس از نام پادشاه آریامهر شنیده شود، تصویر را برش داده است و این یعنی پیش بینی غیر مستقیم سقوط سلطنت پهلوی و به قول کارگردان، دادن پیام انقلاب بعدیدر یک فیلم مستند تولید شده در سال ۱۳۴۵٫
تهران پایتخت ایران
کامران شیردل در کنار آنتونیونی کارگردان سرشناس ایتالیایی
«کامران شیردل» در ۱۸ سالگی جلای وطن کرد و در دانشگاه رم در رشته ی معماری و شهرسازی مشغول به تحصیل شد، چندی بعد علاقه به سینما او را به عنوان اولین ایرانی به قدیمی ترین مدرسه ی سینمایی دنیا در رم کشاند و در مدت چهار سال از اساتیدی چون «آنجلو آنتونیونی» و «فدریکو فلینی» سینما را آموخت؛ شیردل با شور و نشاط جوانی به وطن بازگشت تا برای مردم کشورش فیلم بسازد. «سازمان زنان ایران» که در آن زمان به تازگی زیر نظر اشرف پهلوی تشکیل شده بود، او و چند فیلمساز جوان دیگر را برای ساخت فیلم هایی درباره ی وضعیت اجتماعی زنان در ایران دعوت به همکاری کرد. شیردل با اعلام قبلی مبنی بر اینکه برای رژیم فیلم نمی سازد کار خود را با ساخت فیلم مستند «ندامتگاه» از حال و روز زنان زندانی آغاز کرد که آن فیلم مجال یافت تا در سینماهای کشور قبل از پخش فیلم های سینمایی به نمایش درآمد.
تصویری از فیلم مستند «ندامتگاه»
اما این آزادی عمل برای شیردل و گروه او مدت زمان زیادی ادامه نیافت. فیلم مستند «تهران پایتخت ایران است» به دلیل نشان دادن واقعیت های تلخ و تکان دهنده از وضعیت زندگی مردم درجنوب پایتخت توقیف شد و تولید فیلم «قلعه» که درباره ی محله ی «شهرنو» و شرایط غیرانسانی حاکم بر زندگی زنان این محله بود، با حمله ساواک به اتاق مونتاژ متوقف گردید. در مجموع ۷ فیلم از آثار شیردل توقیف گردید که خوشبختانه نگاتیوهای دو فیلم «قلعه» و «تهران پایتخت ایران است» پس ازانقلاب اسلامی در آرشیو وزارت فرهنگ و هنر پیدا شد و بعد از آن زمان بود که شیردل توانست فیلم های خود را تکمیل و آماده ی پخش کند. خوش گمانی متولیان وزارت فرهنگ و هنر پهلوی مبنی بر این که روزی می آید که ایران بهشت برین می گردد و در آن روز حکومت پهلوی می تواند از این فیلم ها استفاده کند، تنها دلیلی است که از زبان شیردل برای نگهداشت فیلم ها توسط دستگاه فرهنگی امنیتی پهلوی بیان می شود.
در شرایطی که تلویزیون در ایران وجود نداشت، وزارت فرهنگ و هنر مسئول اخذ سفارش تولید فیلم از سوی سازمان های مختلف کشور، بررسی طرح ها، تأمین بودجه و انتخاب کارگردان برای فیلم ها بود. از این رو چندی پس از توقیف فیلم های شیردل، وزیر فرهنگ و هنر وقت در سال ۱۳۴۷ باز هم او را فرا می خواند و از او می خواهد که در جهت «تطهیر» خود یک فیلم حماسی از روستازاده ی گرگانی بسازد، پسر بچه ای که روزنامه های آن زمان در خبرهایی پرآب و تاب از فداکاری او در نجات مسافران قطار به سبک ریز علی خواجوی نوشته بودند و دستگاه فرهنگی پهلوی بدش نمی آمد آن را تبدیل به یک حماسه ملی و الگوی فرهنگی نماید. کامران شیردل این سفارش را قبول کرد و حماسه ی مدنظر دستگاه فرهنگی پهلوی را در فیلم دیدنی «اون شب که بارون اومد» با تمسخر به تصویر کشید و به طرز هوشمندانه ای اصل ماجرا را زیر سوال برد.
تصویری از فیلم مستند «اون شب که بارون اومد»
پس از آن بود که این فیلم نیز به عنوان ماندگارترین فیلم مستند تاریخ سینمای ایران و یکی از ده فیلم برتر تاریخ سینمای مستند جهان به سرنوشت فیلم های قبلی او دچار و توقیف گردید و شخص کامران شیردل نیز که طاقت مسئولین وقت را طاق کرده بود، از وزارت فرهنگ و هنر پهلوی اخراج شد. البته چندی بعد و در آستانه ی سومین جشنواره ی فیلم تهران در سال ۱۳۵۳ که میزبان کارگردانان بزرگی از جهان بود، وزرات فرهنگ و هنر به جهت آبروداری و ارائه تصویری آزاد از ایران به میهمانان سرشناس خارجی جشنواره، فیلم را از توقیف خارج و مجوز شرکت آن را در جشنواره صادر کرد. «اون شب که بارون اومد» پس از آن که توانست جایزه ی بهترین فیلم جشنواره بین المللی فیلم تهران را از آن خود کند مجددا توسط وزارت فرهنگ و هنر پهلوی توقیف گردید و با وقوع انقلاب اسلامی اجازه انتشار یافت. کامران شیردل از آن زمان تا کنون علاوه بر تدریس فیلم سازی در کارگاه های آموزشی ملی و بین المللی تعداد زیادی مستند صنعتی تولید کرده است.
آن چه که بر «کامران شیردل» در عصر پهلوی گذشت و سرکوبی که بر هنرمندی که صرفا «میهن دوست» بود و آن چنان هم «انقلابی و مبارز» به نظر نمی رسید، اعمال گشت، تنها برگی از پرونده ی سانسور و خفقان موجود در مقابل روشنگری در رژیم پهلوی است. رژیمی که از یکسو پرده دری در تولیدات مبتذل سینمایی را آزاد نهاده بود و از سویی دیگر سانسور و ممیزی در تولیدات روشنگرانه علی الخصوص کتاب را تا حدی افزایش داده بود که کتاب های زیادی به صورت مخفیانه و بدون عنوان و نام نویسنده و به صورت «جلد سفید» منتشر می شدند. به هر حال امروز در عصر جمهوری اسلامی تصاویر ثبت شده از دریچه ی دوربین کامران شیردل به عنوان سندی از وضعیت اجتماعی و اقتصادی زندگی مردم در حکومت وابسته ی پهلوی به یادگار مانده است و پسندیده بود اگر بنا به تشویق هنرِ پیش از انقلاب در جشنواره ی فیلم انقلاب بود، حداقل از چنین هنرمندانی به جای امثال وثوقی و فردین نام برده می شد.