اما خبرنگار ورزشی مشرق در بخشی از این گفتوگو چند عکس قدیمی و خاطره انگیز را به خداداد عزیزی نشان داد و از وی خواست تا درباره این عکسها توضیح مختصری بدهد که خداداد هم با استقبال از این پیشنهاد و با شوخیهای خاص خود ما را به سالهای نه چندان دور زمان بازیاش برد که در زیر میخوانید:
** این بازی ایران و امریکاست، یک عکس مثلا رفاقتی، خیلی کم پیش می آید در جام جهانی با هم اینطور عکس بگیرند و به خاطر مشکلات سیاسی دو کشور این دیدار اهمیت زیادی پیدا کرده بود و به یکی از پربیننده ترین بازیهای تاریخ جام جهانی تبدیل شد که ما هم قاطی کردیم و رفتیم آنها را بردیم!
** این بازی با یوگوسلاوی است که تیم ما خیلی خوب بازی کرد ولی متاسفانه نیما نکیسا یک اشتباه کرد ما یک گل مفت خوردیم، اما در کل عالی بازی کردیم. این هم کاپیتان معروفشان دراگان استویکوویچ است.
**این بازی با آلمان در جام جهانی 98 فرانسه است که متاسفانه 2-0 باختیم و شک نکنید این حرکت مدافع آلمان خطا بود که متاسفانه داور نگرفت.
یک نقل قول جالب دیگر را فرانس پرس گفته بود که هنگام به ثمر رسیدن این گل برای چند ثانیه زمین سبک شد زیرا 60 میلیون ایرانی همزمان به هوا پریدند!
** خداداد عزیزی: حق با شماست با مرور بازی هم می بینید که هیچ کس فکرش را نمی کرد که ما به دروازه استرالیا نزدیک شویم اما این بازی یک اتفاق بود به نظر من و به خواست خدا ما توانستیم صعود کنیم. واقعا بازی عجیب و غریبی بود.
** خوب شد عکس بازی رفت ایران و استرالیا را نشان دادید چون به نظرم در حق آن بازی کم لطفی شد. اصلاً آن بازی باعث شد ما به جام جهانی برویم. در تهران انصافاً خوب بازی کردیم. مردم ریخته بودند در استادیوم. فکر کنم از ان موقع تا به حال این همه آدم کمتر به آزادی رفته اند. بیشتر از 110 هزار نفر بودند با حداقل 100 هزار پرچم ایران، همه یکدست بودند. مردم حتی روی دیوارها نشسته بودند. بازیکنان استرالیا باورشان نمی شد. می دیدم که هاج و واج نگاه می کنند به در و دیوار. اگر زمین خوب بود در همان بازی استرالیا را می زدیم.
** آخی خدا بیامرز ناصرخان حجازی؛ این روزهای آخر ناصرخان است که با مهدی رفتیم پیش ایشان، یکی از دوستان خبرنگار به من زنگ زد گفت ناصر خان حال و احوالش زیاد خوب نیست، ما هم با مهدی هاشمی نسب رفتیم خونه اش و چرت و پرت گفتیم و آن شب آنقدر دلقک بازی درآوردیم که ناصرخان هم خیلی خندید. خنده های او در آن روز برای من ارزش زیادی داشت و هیچ وقت یادم نمی رود.
** این هم عیادت من و مهدی هاشمی نسب از یک هوادار پرسپولیس است.(محمد رضا فهیمی یکی از هواداران تیم پرسپولیس که در سال 1380 بر اثر ریزش سقف ورزشگاه متقی در حین بازی شموشک نوشهر و پرسپولیس تهران قطع نخاع شد).
**مشرق: کلاً با مهدی هاشمی نسب خیلی صمیمی هستی؟
من و مهدی مثل در و تخته ایم. من در فوتبال دوست صمیمی به جز مهدی ندارم. اولین بار با مهدی در جام ملت ها 2000 همبازی شدم. بعد سال 82 هم در پاس. مثل دو بازیکن و دو دوست بودیم، نه چیزی بیشتر. سال 84 مهدی رفت عقاب و من هم دیدم او هست، رفتم آن تیم. سال 85 من رفتم ابومسلم مربی شدم که مهدی هم آمد. سال 88 هم رفتم سرمربی استقلال اهواز شدم که مهدی کنارم بود. دیگر یک دوست خانوادگی شدیم. الان مهدی برای من بیشتر از یک دوست و فامیل است. مهدی برادرم است. آدم رفیق بازی است. می گویند کبوتر با کبوتر، باز با باز. من و مهدی اخلاق مان واقعاً به هم می خورد. رفتارش را می پسندم چون درست کردار است و به شکل عجیبی به پدر و مادرش می رسد، برخلاف بعضی از بازیکنان. او دل کوچکی دارد. با یک حرف واقعاً ممکن است ناراحت شود. من از دل گنده ها اتفاقاً زیاد خوشم نمی آید. مهدی با ناراحتی یک بچه ناراحت می شود و با خوشحالی یک بچه خوشحال.
** اوه اوه این عکس من را یاد خاطرات سیبیل علی دایی می اندازد. فکر می کنم این دوران علی مال مقدماتی جام جهانی 98 است. این عکس متعلق به قبل از جام جهانی فرانسه است. به ما یک دست لباس سبز و یک دست هم سفید داده بودند که سبز را من پوشیدم و سفید را دایی تا یکجورهایی پیراهن را تبلیغ کنیم. یک عکاس شیطون هم پیدا شد و این عکس زیبا و تاریخی را از من و دایی گرفت.
**عبدالرضا هلالی جز معدود مداحانی است که من خیلی دوستش دارم. فکر کنم زمانی که در پاس بودیم هاشم حیدری در ایام تاسوعا عاشورا گفت شب می روم هیئت رضا هلالی که تازه معروف شده بود و خیلی هم شلوغ می شد، من هم گفتم تنها مداحی است که خیلی صدایش را دوست دارم، گفت من می روم امشب هماهنگ می کنم برای فرداشب. هماهنگ کرد با مجید ساعدی فر و فکر کنم مهدی هاشمی نسب و سه چهارتایی رفتیم هیئت وی در میدان منیریه.
**این هم تیم بهمن که فکر کنم بهترین تیم تاریخ باشگاهی ایران باشد،یک تیم کاملاً استثنایی، تازه
اینجا هم سال دومش است .آن سال اول نیست از سال اولی ها،7 نفر هستند شما کنار این
ها محمد خاکپور و مارکار آقاجانیان و حمید استیلی و اکبر یوسفی
را هم بگذار اصلا تیم عجیب غریبی بود و سرمربی این تیم فیروز کریمی بود که فرهاد کاظمی هم با او کار می کرد و به قول معروف دو تا " ف.ک "ها با هم بودند!
** این عکس مال زمان برانکو است، یک بار علی کریمی که با هم شوخی زیاد می کینم به من زنگ زد گفت آقا تا حالا با سر گل زدی، گفتم موقعی که من با سر گل میزدم تو کجا بودی ... من به الیورکان با سرگل زدم، حالا تو یه سر زدی به گلر چین و کره.... علی بچه خیلی خوبیه.
**این عکس داستان دارد. این ها لباس هایی بود که باشگاه پاس زمان همایون شاهرخی داده بود خیلی لباس هایش مسخره بود. این را من نمی دانم شما از کجا گیر آوردی، لباس تمرین پاس آن موقع خیلی بی کیفیت بود. یک شکل و شمایل درستی هم نداشت. این بود که خودم دست به کار شدم و گفتم با خط زیبایم، یک طرحی روی لباس ایجاد کنم. این بود که نوشتم خداداد عزیزی دوای هر مریضی. آن کلمه پایینی را هم بچه ها نوشته بودند هر کاری می کنم، نمی توانم بخوانم. یادم هم نمی آید. فکر کنم نوشته بودند درود بر هی چی عشقیه. آن آمپول را هم حتماً کشیدم که بچه ها بترسند و نزدیک نشوند!
**آخی این مال سال 68 یا 69 است که تازه رفته
بودم خدمت و خیلی متفاوت بودم بالاخره تازه از دهات آمده بودم (باخنده).
**آخی این حاج آقا
(پدرم) است. این زمانی بود که من از امارات برگشته بودم .دوره اش کرده بودند، یکدفعه دیدم روی کول یک عده است و من روی کول یک عده دیگر بودم که
جیبم را هم زدند و 5 هزار دلار از ما بردند، خودکار و ساعت و همه را زدند (باخنده). من روی کول بودم و مدام مرا می کشیدند یک دفعه نگاه کردم دیدم از ان سمت یکی روی کول عده ای دیگر است که خیلی آشناست، بابای من با این شالش معروف است. الان البته دیگر نمی گذارد سرش سنگین شده
نمی تواند نگه اش دارد. خلاصه مار را اون بالا به هم نزدیک کردند.
**دوران خوبی بود. آقایان محصص و اقبالی در کمپ مدرک A می دادند که ما هم رفتیم. اغلب بچه های سابق بودند. از علی آقا دایی گرفته تا گل محمدی، استیلی، علی منصوریان. آقای کرمانی مقدم و ورمزیار هم بودند. کلاس، کلاس خوبی بود. برای من و علی هم که کرکر خنده بود!
**این هم بازی با عربستان در نیمه نهایی جام ملتهای آسیا سال 96 و گل آفساید من به محمد الدعایه است که به نظر خودم هم آفساید بود و قبل از ضربه حرکت کردم.
**این تیم ملی امید بود که یکی از بهترین تیم ملی های امید
داشتیم و به خاطر کمبود بازی تدراکاتی نتوانستیم نتیجه بگیریم وبه المپیک 92 بارسلون برسیم، حسن حبیبی و بیژن ذولفقار نسب مربی ما بودند.
**این بازی ایران و اروگوئه در جام کالزبرگ در هنگ کنگ است که ایران، دانمارک، اروگوئه با هنگ کنگ در این جام حاضر بودند و در این مسابقات من بهترین بازیکن جام شدم ولی جالب اینجاست که مسئولان نمی گذاشتند بروم جایزه ام را بگیرم چون می گفتند جام در واقع تبلیغ فلان محصول غیرشرعی است. گفتم چطور اصلاً آمدیم شرکت کردیم؟! ما در بازی آخر به اروگوئه در پنالتی باختیم. این جام جام لایی ها بود برای من؛ مخصوصاً در بازی دانمارک. بازیکنان قدشان بلند بود، من هم به جای دریبل زدن مدام لایی می انداختم و انقدر لایی زدم که حالم بد شد!
**این هم مال زمان بازی من در تیم کلن و بازی برابر بروسیا دورتموند است. جالب است بدانید من ابتدا رفتم دورتموند و با دورتموندی به توافق نرسیدم همانطور که می دانید خیلی تیم خوبی بودند که قهرمان اروپا هم شدند و
بازیکنان بزرگی مثل ماتیاس سامر و آندریاس مولر و اشتفان رویتر و جولیو
سزار و چاپیوسا و... در این تیم بودند. اوتمار هیتسفیلد سرمربی و اسکالا مدیرفنی انها بودند، هیتسلفید من را خواسته بود خلاصه دو روز تمرین کردیم شبش هیستفلد آمد هتل و مهرداد ناظمی به عنوان مترجم با او آمد و ترجمه کرد که هیستفیلد
می گوید از نظر من تایید شده است و اسکالا گفته یک جلسه دیگر هم تمرین کند.
خوب هم تمرین کردم بدنم هم سر حال بود صبح نشستیم سر صبحانه و نماینده باشگاه بهمن آقای ناظمی هم آمدند، ما صبحانه خوردم و یکدفعه رگ گردنم گرفت! گفتم من نمی آیم سر تمرین، هرچی این دو تا گفتند پولشان خوب است من گفتم من دو جلسه تمرین کردم، فیلم بازیهای جام ملت هایم را هم دارند اگر می خواهند بگویند اگر نمی خواهند که هیچی. خلاصه نرفتم و قراردادی نبستیم. بعد رفتیم آرمینیا بیلهفلد که علی دایی و کریم باقری هم آنجا بودند، قرارداد هم امضا کردیم، بعد آن ها تماس گرفتد و نمی دانم چی شد گفتند قرارداد 4 ساله. گفتم چهار ساله نمی بندم مگر دیوانه ام فقط سه سال. گفتند سال اولی که تو داری می آیی اینجا همه اش در بازی های تیم ملی هستی و برای ما نیستی چهار ساله اش کن، اما من قبول نکردم و بعد رفتم بایر لورکوزن، با آن ها هم به توافق نرسیدیم و بالاخره به تیم افثکلن رفتم. با کلنی ها به توافق رسیدم و هفته دوم هم با دورتموند بازی داشتیم، که من دو تا پاس گل دادم. 2-2 بودیم که من گل سوم را زدم، گل چهارم هم پاس دادم کاپیتان مان تونی پولستر زد.... که بعد اتفاقا یکی از روزنامه های آلمان نمی دانم بیلد بود یا کیکر نوشت: همان بازیکنی که نخریدند این بلا را سر دورتموند آورد.
** مشرق: یک بازی هم بود کلن بایرن مونیخ را بعد از 16 سال در مونیخ بردند.
بله آن بازی را 2-0 بردیم و همان جا جشن مفصلی گرفتند.
**این هم بازی راه آهن و ابومسلم پارسال است که با علی دایی دوست خوبم عکس انداختیم.
** این هم دوباره سیبیلهای معروف علی دایی (باخنده). این عکسهای من و علی است که بهترین بازیکن سال آسیا شدیم. من سال 1996 به این مقام رسیدم و علی سال 1999.
**مشرق: خداداد
معروف است همیشه که می خندد اما گشتیم که بببینیم عکسی از اشک های خداداد هست و به یک فیلم برخوردیم که کمی ناراحت کننده است، امیدوارم ما را ببخشید.
**این برشی از فیلم مستندی است که مجید وارث ساخته و اسمش هم هست چرا استرالیا. اینجا سر قبر مادرم در خواجه ربیع هستم. سال 69 مادرم فوت کرد، آن موقع واقعا پول نبود و ما بردیمش بیمارستان امام رضا(ع) مشهد بعد گفتند اگر برود تهران یا خارج از کشور خوب می شود چون سرطان سینه داشت اما ما نتوانستیم. آن موقع شیمی درمانی می کرد و دارویش هر کدام هفتصد هشتصد هزار تومان بود، من بابام با برادر هایم توی کار گچبریهای کنار خانه بودند و روزی 200 تومان می گرفت. خب سختش بود مادرم هفته ای دوسه روز می رفت شیمی درمانی. من هنوز هم که با پدرم حرف می زنیم می گویم حیف که مادرم موقع خوشی هایمان نبود، قسمتش نبود. بنده خدا سنی هم نداشت و حدوداً 50 ساله بود که فوت کرد.
***************************
متن کامل گفتوگوی تفصیلی مشرق با غزال تیزپای فوتبال ایران را در اینجا بخوانید.