به گزارش مشرق، تقي دژاکام در یادداشتی درباره فیلم "چ" نوشت:
از ویژگی فیلمهای خوب و خلاقانه، یکی هم این است که با هر بار دیدن آن، به کشفیات جدیدی از آن اثر می رسی.
اعتراف می کنم دیشب در تماشای دوم فیلم "چ" ابراهیم حاتمی کیا، هم لذت بیشتری از آن بردم و هم به دریافتهای افزونتری از این اثر رسیدم. این گذشته از نکات زیباشناسانه ای بود که "حسین نیرومند" پس از آن به آنها اشاره کرد.
من حالا با اطمینان بیشتر می توانم حرف آن دوستم را تأیید کنم که پیش از جشنواره به من گفته بود فیلم حاتمی کیا را بهتر است "خ" بنامیم تا "چ"، زیرا بیشتر از آنچه درباره "چمران" باشد، پرچم "خمینی" را بالا برده است.
اتفاقا تأثیرگذارترین و ماندگارترین دیالوگ فیلم، همانی است که اصغر وصالی می گوید و مستمسک عده ای شده است تا چهره ای لیبرال از مجاهد شهید دکتر چمران بتراشند:*"من فکر می کنم تو بیشتر چمران بازرگان هستی تا چمران خمینی".*این عبارت بیننده را به صرافت می اندازد تا دقت بیشتری کند تا آیا چنین گزاره ای صحیح است یا نه. و از طرفی نگاه کند به شرایط بسیار سخت مردم پاوه در آن ساعتها و وضعیت دستمال سرخها، پاسدارها، کردهای انقلابی و بیماران و زخمیهای در آستانه شهادت و قلت عدد سلاح به دستانی که با چند فشنگ باقیمانده می خواستند از از دست رفتن پاوه با سلاحهای پیشرفته ای که توانسته بود یک هواپیمای جنگی ویک بالگرد را ساقط کند و موشکهای آر پی جی آماده شلیکی که یک کدامش را هم پاسدارها نداشتند، آیا تا چه حد اجازه جنگ یا مدارا را به چمران می داد.
با این همه در خود فیلم به بی فایده بودن "مذاکره با دشمن"*و حتی *"نتیجه معکوس" آن هم تأکید شده و جالب اینکه خود حاتمی کیا در نشست نقد و بررسی فیلم خاطر نشان کرد که این بی نتیجه بودن مذاکرات را در شرایط امروز کشور هم می توانیم مشاهده کنیم.
در هر حال، فیلم درست در شرایط بن بست کامل مذاکرات و در عین حال پایان توان نیروهایی که تا آخرین نفس و آخرین فشنگ مقاومت کردند و همه منتظر سقوط کامل پاوه و جدایی آن از ایران هستند، ناگهان پای "پیام تاریخی امام خمینی" را به میان می آورد که با فریادهای الله اکبر مردم ستمدیده کرد، سرنوشت بظاهر محتوم این نبرد نابرابر را تغییر می دهد.
نحوه روایت تصویری این واقعیت تاریخی بزرگ هم از آن مواردی است که حاتمی کیا برای آن سنگ تمام گذاشته است: حس و حال گوینده اخبار، پخش آن از گیرنده ای که در دستان وصالی زخمدیده است و بسان یک پرچم پیروزی بالا نگه داشته شده و اشک شوق چمرانی که البته در تمام این بحران توکلش به خدا و قرآن و اذان بوده و گویی پیروزی در این جنگ را بعینه دیده بوده است.
فیلم البته بمانند آژانس شیشه ای نگاهی هم به دعواها و اختلافات نیروهای خودی دارد و مثل همیشه از آن انتقاد می کند.
من البته از نقش آفرینی ضعیف فریبرز عرب نیا در فیلم خوشم نیامد و حدس می زنم شاید اختلافاتش با کارگردان باعث این بازی ضعیف شده باشد؛ اختلافاتی که پس از یکی دو بار قهر و آشتی، حاتمی کیا را مجبور کرد برای سکانسهای آخر، از بدل عرب نیا استفاده کند!
تماشای دیشب برای من، البته شیرینی مضاعفی هم داشت و آن دیدن بانوی بزرگوار مریم کاظم زاده همسر شهید اصغر وصالی که فیلم را برای اولین بار می دید و پس از آن، بارها از ابراهیم سینمای ایران به خاطر این فیلم تجلیل کرد. او البته پیشتر در نامه ای به حاتمی کیا به خاطر جوانمردی و بزرگواریش در اهدای "چ" به فیلم "شیار ۱۴۳" و اقدامی که باعث دیده شدن آن شد تشکر و قدردانی کرده بود، اما برای من یادآور خاطراتی شد که در تحریریه کیهان هر وقت کم می آوردم به سرویس اجتماعی می رفتم تا از خاطراتش از دورانی که هم به عنوان همسر مجاهد شهید اصغر وصالی و هم "خبرنگار جنگی" در جبهه ها حضور داشته است چیزهای جدیدی بشنوم و از او پایداری و استقامت بیاموزم، نیرو و انرژی بگیرم و ادامه دهم.
پانوشت مهم: حاتمی کیا در ایام جشنواره فیلم فجر، بارها این جمله را تکرار کرد که ناراحت می شوم از شنیدن این جمله که فلانی دوباره به خودمان برگشت، دوباره به ساخت فیلمهای جنگی برگشت و ....؛ من هیچ جا نرفته ام و هیچ عهدی را نشکسته ام، اما در ساختن فیلمهایم هم همانی را می سازم که می خواهم و لازم می بینم نه آنچه می خواهند!
خواستم من هم یادآوری کرده باشم که او را با این عبارات آزار ندهیم و نخواهیم هنرمندانمان دنباله رو جامعه باشند و فیلمهای عوام پسند بسازند، هنرمند باید مثل انبیا جلودار جامعه باشد و دست آنها را بگیرد و به افقی روشنتر هدایت کند یا از فرو افتادن در چاهی هشدار بدهد. و البته حق نقد و انتقاد از اثر هر هنرمندی برای دیگران هم محفوظ است
از ویژگی فیلمهای خوب و خلاقانه، یکی هم این است که با هر بار دیدن آن، به کشفیات جدیدی از آن اثر می رسی.
اعتراف می کنم دیشب در تماشای دوم فیلم "چ" ابراهیم حاتمی کیا، هم لذت بیشتری از آن بردم و هم به دریافتهای افزونتری از این اثر رسیدم. این گذشته از نکات زیباشناسانه ای بود که "حسین نیرومند" پس از آن به آنها اشاره کرد.
من حالا با اطمینان بیشتر می توانم حرف آن دوستم را تأیید کنم که پیش از جشنواره به من گفته بود فیلم حاتمی کیا را بهتر است "خ" بنامیم تا "چ"، زیرا بیشتر از آنچه درباره "چمران" باشد، پرچم "خمینی" را بالا برده است.
اتفاقا تأثیرگذارترین و ماندگارترین دیالوگ فیلم، همانی است که اصغر وصالی می گوید و مستمسک عده ای شده است تا چهره ای لیبرال از مجاهد شهید دکتر چمران بتراشند:*"من فکر می کنم تو بیشتر چمران بازرگان هستی تا چمران خمینی".*این عبارت بیننده را به صرافت می اندازد تا دقت بیشتری کند تا آیا چنین گزاره ای صحیح است یا نه. و از طرفی نگاه کند به شرایط بسیار سخت مردم پاوه در آن ساعتها و وضعیت دستمال سرخها، پاسدارها، کردهای انقلابی و بیماران و زخمیهای در آستانه شهادت و قلت عدد سلاح به دستانی که با چند فشنگ باقیمانده می خواستند از از دست رفتن پاوه با سلاحهای پیشرفته ای که توانسته بود یک هواپیمای جنگی ویک بالگرد را ساقط کند و موشکهای آر پی جی آماده شلیکی که یک کدامش را هم پاسدارها نداشتند، آیا تا چه حد اجازه جنگ یا مدارا را به چمران می داد.
با این همه در خود فیلم به بی فایده بودن "مذاکره با دشمن"*و حتی *"نتیجه معکوس" آن هم تأکید شده و جالب اینکه خود حاتمی کیا در نشست نقد و بررسی فیلم خاطر نشان کرد که این بی نتیجه بودن مذاکرات را در شرایط امروز کشور هم می توانیم مشاهده کنیم.
در هر حال، فیلم درست در شرایط بن بست کامل مذاکرات و در عین حال پایان توان نیروهایی که تا آخرین نفس و آخرین فشنگ مقاومت کردند و همه منتظر سقوط کامل پاوه و جدایی آن از ایران هستند، ناگهان پای "پیام تاریخی امام خمینی" را به میان می آورد که با فریادهای الله اکبر مردم ستمدیده کرد، سرنوشت بظاهر محتوم این نبرد نابرابر را تغییر می دهد.
نحوه روایت تصویری این واقعیت تاریخی بزرگ هم از آن مواردی است که حاتمی کیا برای آن سنگ تمام گذاشته است: حس و حال گوینده اخبار، پخش آن از گیرنده ای که در دستان وصالی زخمدیده است و بسان یک پرچم پیروزی بالا نگه داشته شده و اشک شوق چمرانی که البته در تمام این بحران توکلش به خدا و قرآن و اذان بوده و گویی پیروزی در این جنگ را بعینه دیده بوده است.
فیلم البته بمانند آژانس شیشه ای نگاهی هم به دعواها و اختلافات نیروهای خودی دارد و مثل همیشه از آن انتقاد می کند.
من البته از نقش آفرینی ضعیف فریبرز عرب نیا در فیلم خوشم نیامد و حدس می زنم شاید اختلافاتش با کارگردان باعث این بازی ضعیف شده باشد؛ اختلافاتی که پس از یکی دو بار قهر و آشتی، حاتمی کیا را مجبور کرد برای سکانسهای آخر، از بدل عرب نیا استفاده کند!
تماشای دیشب برای من، البته شیرینی مضاعفی هم داشت و آن دیدن بانوی بزرگوار مریم کاظم زاده همسر شهید اصغر وصالی که فیلم را برای اولین بار می دید و پس از آن، بارها از ابراهیم سینمای ایران به خاطر این فیلم تجلیل کرد. او البته پیشتر در نامه ای به حاتمی کیا به خاطر جوانمردی و بزرگواریش در اهدای "چ" به فیلم "شیار ۱۴۳" و اقدامی که باعث دیده شدن آن شد تشکر و قدردانی کرده بود، اما برای من یادآور خاطراتی شد که در تحریریه کیهان هر وقت کم می آوردم به سرویس اجتماعی می رفتم تا از خاطراتش از دورانی که هم به عنوان همسر مجاهد شهید اصغر وصالی و هم "خبرنگار جنگی" در جبهه ها حضور داشته است چیزهای جدیدی بشنوم و از او پایداری و استقامت بیاموزم، نیرو و انرژی بگیرم و ادامه دهم.
پانوشت مهم: حاتمی کیا در ایام جشنواره فیلم فجر، بارها این جمله را تکرار کرد که ناراحت می شوم از شنیدن این جمله که فلانی دوباره به خودمان برگشت، دوباره به ساخت فیلمهای جنگی برگشت و ....؛ من هیچ جا نرفته ام و هیچ عهدی را نشکسته ام، اما در ساختن فیلمهایم هم همانی را می سازم که می خواهم و لازم می بینم نه آنچه می خواهند!
خواستم من هم یادآوری کرده باشم که او را با این عبارات آزار ندهیم و نخواهیم هنرمندانمان دنباله رو جامعه باشند و فیلمهای عوام پسند بسازند، هنرمند باید مثل انبیا جلودار جامعه باشد و دست آنها را بگیرد و به افقی روشنتر هدایت کند یا از فرو افتادن در چاهی هشدار بدهد. و البته حق نقد و انتقاد از اثر هر هنرمندی برای دیگران هم محفوظ است