به گزارش وبلاگستان مشرق، تقي دژاکام در جديدترين مطلب وبلاگ "آب و آتش" با اشاره به نمايش فيلم سينمايي "يک حبه قند" در جشنواره فيلم فجر، نوشت:
اگر در سال گذشته در همين روزها ، جشنواره فيلم فجر شاهد اتفاق بزرگي به نام «طلا و مس» بود ، امسال اين اتفاق به شيريني « يک حبه قند» است . رضا مير کريمي در ششمين فيلم بلند خود ، نشان داده است که اهل تکرار خود نيست و هر بار برگ برنده پنهاني براي رو کردن دارد . در آخرين اثر او – به همين سادگي – ما با زندگي ساکت و آرام زن خانه دار شهري در يک فيلم کم بازيگر آشنا و از سوژه و پرداخت خوب فيلم ، ذوق زده شديم و درست در حالي که فکر مي کنيم لابد فيلم بعدي او ، امسال در همان حال و هواست ، ناگهان با يک اتفاق جديد رو به رومي شويم .
اين اتفاق ، برشي از زندگي است که به بهانه ازدواج خواهر کوچک و حضور چهار خواهر بزرگتر با همسران و فرزندانشان براي کمک در برگزاري مراسم به آن نگاه مي کنيم . همين يک خط ، کل ماجراي فيلم است اما آنچه ديدن اين اتفاق سينمايي را مهم مي کند ، آينه اي است که در آن ما کودکي خودمان را ، روزهاي شاد زندگيمان را ، با هم بودنهايمان را و لباسهاي گل منگلي مادران و خواهرانمان را مي بينيم و به آن فضاي نوستالژيک ، حسرت خوارانه و در عين حال اميدوارانه نگاه مي کنيم .
« يک حبه قند » فيلمي پر بازيگر با حدود 20 شخصيت اصلي است که هر کدام ويژگيها و رفتارهاي خاص خودشان را دارند ، بدون اينکه هيچ کدام شخصيت محوري و اول فيلم باشند. اين بازيگران که ما حتماً خودمان را در يکي دو تا از آنها پيدا مي کنيم ، نمادي از افراد و طبقات گوناگون مردمي هستند که در کنار خودمان مي بينيمشان . از نوزاد و کودک و نوجوان و جوان و سالمند و پير ، از زن و مرد و دختر و پسر ، از معلم و روحاني و کارگر و کاسب وسرباز، از شيرازي و يزدي و شمالي و ...از قهر و آشتي و خنده و گريه و شوخي و جدي وبيم و اميد و بالاخره از تولد و ازدواج و زندگي و مرگ .
شايد کساني که « يک حبه قند » را نديده اند ، با خواندن اينکه اين فيلم اين همه شخصيت و اين همه حالت و رفتار دارد ، تصور کنند با فيلمي مغشوش و پر حادثه يا حداقل پيچيده رو به رو هستند اما واقعيت اين است که اين فيلم ، رواني و يکدستي خيره کننده اي دارد و مانند رودخانه جاري کوچکي ، آدمهاي فيلم مي آيند و مي روند و واکنش نشان مي دهند و باز هم زندگي به همان يکدستي ادامه دارد . اگر اين موضوع ، نکته نخست شاهکار بودن اين فيلم باشد ، نکته بعدي اتفاقي به نام « مرگ » است که در بخش بعدي فيلم اتفاق مي افتد و عجيب اينکه باز هم زندگي با همان شرايط و همان ويژگيها و حتي همان رنگها – که فقط يک رنگ سياه به آنها اضافه شده است و بس – ادامه دارد . در حقيقت اين دو نکته ، ما را به توانمندي و هنرمندي « رضا مير کريمي » بيش از پيش مطمئن مي کند .
جالب اينجاست که مرگ در اين فيلم ، مرگي سياه و تاريک نيست ، مرگي روشن و درست عين زندگي است و از همه مهمتر ، اينکه اگر با نگاه فيلم همراه باشيم ، مرگ حتي شيرين هم هست به شيريني يک حبه قندي که در گلو مي جهد و خلاص . درست بر عکس فيلمهاي ديگر جشنواره امسال که در اکثر آنها برف و سردي و سکوت و تاريکي و شب و تنهايي و فاصله و فضاي سياه و سفيد و رنگهاي تيره و صداي تکراري آژير خطر ، بسيار پر رنگ شده اند و سياهنمايي کاملي از کشور ارائه داده اند . اما مير کريمي در فيلمش ، نه تنها سياهنمايي نمي کند بلکه نشان مي دهد در ايران امروز ما هستند کساني که با همه تفاوتها و سليقه ها و طبقه بنديهاي اجتماعي و صنفي ، با گرمي و مهرباني و در روشنايي و عاطفه و نزديکي و در ميان رنگ آميزيهاي فراوان خاک و آب و گياه زندگي مي کنند و به جاي آژير خطر ، صداي زنگ تلفنهاي همراهشان هم، ترانه « ايشالا مبارک بادا » و شاديهاي ديگر است . کارگردان براي اينکه نشان دهد اين گرمي و روشنايي و شادي و همگرايي مربوط به ايران همين امروز است نه مانند فيلمهايي چون « صد سال به اين سالها» و «طهران تهران» و ... ايران ِ سابق ، بر چيزهايي چون تلفن همراه و لپ تاب و ... تأکيد مي کند تا اين بهانه را از سياهنمايان بگيرد.
ضمن اينکه فيلمساز ، دليل اين شادي و نشاط و سرزندگي و عواطف سرشار را در ريشه هايي مي داند که در زير زمين اين خانه است و ديگراني که به دنبال « گنج» مي گردند ، اگر خوب کند و کاو کنند به آن مي رسند. و البته کلنگ زدن به اين ريشه ، باعث اتصال برق و رفتن نور از اين خانه مي شود ؛ هر چند اين رفتن برق و روشنايي ، مقطعي و کوتاه مدت است و در ضمن ، اين خانه با نوري از سنت همچنان روشن باقي مي ماند تا زندگي درآن همچنان ادامه پيدا کند.
يک نکته ديگر در همين زمينه اينکه انتخاب يزد به عنوان محل وقوع حوادث اين فيلم ، بسيار هوشمندانه بوده است زيرا علاوه بر اينکه شهري بجز تهران و کلانشهرها را نشان مي دهد ، به گواهي آمار و گزارشها ، يزد منطقه اي است که کمترين ميزان آسيبهاي اجتماعي از قبيل طلاق ، اعتياد ، بزهکاريها و فساد را دارد و از اين جهت در کل کشور نمونه است و براي داستان ما بسيار با معنا.
اين محتوا و اين نگاه و اين يکدستي ، بي شک بي همراهي عوامل فني به دست نمي آمده است . بازيهاي درخشان فيلم بخصوص ريما رامين فر ، نگار جواهريان و بخصوص شمسي فضل اللهي ، فيلمبرداري سخت و خيره کننده حميد خضوعي ابيانه ، چهره پردازي طبيعي نما و باور پذير عبدالله اسکندري و از همه مهمتر طراحي صحنه و لباس محسن شاه ابراهيمي بخصوص در ساختن لوکيشني مشابه يزد در تهران ! و موسيقي شاد و ايراني محمد رضا عليقلي که يکي از بهترين موسيقي هاي فيلم در پنج روز اول جشنواره بوده است به علاوه تدوين حسن حسندوست ، از « يک حبه قند» اتفاق شيريني ساخته اند که حلاوت آن تا سالها در ذائقه سينماي ايران اسلامي خواهد ماند.
در همين جا بايد به حوزه هنري به خاطر ساخت اين فيلم آن هم در وانفساي فيلمهاي منفي اين روزهاي سينماي کشورمان تبريک بگوييم و آرزو کنيم که حوزه باز هم اين روند مثبت را در سرمايه گذاري در ساخت چنين فيلمهاي ماندگاري ادامه دهد.
البته فيلم کاستيهايي هم داشته است که از جمله آنها مي توان به خوب در نيامدن لهجه در برخي بازيگران فيلم و نيز کشدار شدن ريتم فيلم بخصوص در يک سوم آخر آن ( با توجه به اينکه زمان فيلم کمي بيشتر از دو ساعت است ) اشاره کرد .
***
کساني که فيلمهاي قبلي رضا مير کريمي اين کارگردان 45 ساله سينما را دنبال مي کنند هميشه اين نگراني را داشته اند که نکند فيلم بعدي او به خوبي فيلم قبليش نباشد . از کودک و سرباز تا فيلم جسور زير نور ماه ، از خيلي دور – خيلي نزديک که سطح توقع و معيار سينماي متعهد ايران را بشدت بالا برد تا به همين سادگي . حالا با ديدن « يک حبه قند» باور کرده ايم که ديگر نبايد خيلي نگران فيلمهاي آينده مير کريمي باشيم. اما من خبرنگار يک نگراني دارم و آن هم اين است که نکند انتقاداتي که آقاي فيلمساز ما به روند اجرايي جشنواره کرده است باعث شود از دريافت جوايز فراواني که انتظار مي رود در انتظار فيلمش باشد محروم شود . هر چند ، روند اين سالها نشان داده است که اين جايزه دادنها و ندادنها ، از سوي مخاطبان خيلي جدي گرفته نشده و در انتخاب آنها هم تأثيري نگذاشته است . شايد بتوان گفت : فيلم آن است که خود ببويد نه آنکه هيئت داوران جشنواره فيلم فجر بگويد ...