گروه جنگ نرم مشرق- مستندي كه در اینجا قصد معرفی آن را داریم توسط جوزف اسچيمل ساخته شده و به بررسي فيلمهايي مثلِ رمز داوينچي، الف مثل انتقام, ماتريکس، کنستانتين، نمایش ترومن و هري پاتر ميپردازد. در اين مستند اين فيلمها به لحاظ محتوايي تحليل ميشوند و تقابل آنها با آموزههاي اناجيل و مسيحیت بحث می شود. این موضوع نشان می دهد که تهاجم هاليوود به سایر اديان (بجز دین یهود) جدی است. در کشورمان و در عالم اسلام نیز افراد بسیاری هستند که مکرراً از تهاجم هالیوود علیه اسلام و ادیان سخن گفته اند.
توضیح آنکه متن گفتار این مستند که ذیلاً می آید بازتاب دهنده عقاید مسیحیان است و لذا بدین لحاظ مورد قبول ما مسلمانان نیست.
***
كتاب دن براون، رمز داوينچي نزديك به پنجاه ميليون نسخه در جهان فروش رفت. اين شمارگان باور نكردني است. بعد از آن نيوزوي كريسن»، فيلم نامه آن را براساس همين كتاب نوشت. اين فيلم آتشينترين فيلم سال 2006 بود. حتي تا ماه ها قبل از اكران آن. وقتي اين چيزها را مدنظر قرار مي دهيم، بايد در نظر بگيريم تاثيري را كه اين كتاب بر ملت آمريكا، و همچنان بر تمام دنيا مي گذارد. در واقع وقتي بهش فكر مي كنيم مي بينيم كه ديدگاه مردم در همه جا دنيا، در خصوص اينكه خدا و عيسي کیستند و همچنین شيوه نگرش به مسيحيت، تغيير كرده است.
بايد اين سوال را مطرح كنيم كه شايد كتاب دن براون (رمز داوينچي) در واقع فريب داوينچي باشد. شايد اين فريب عظيم براي اغفال تودهها باشد. شايد كاري كه داروی مرگ موش دي- فريب، با موش ها مي كند، هماني باشد كه كتاب دن براون با انسانها ميكند.
يكي از چيزهايي كه موقع خواندن فريب داوينچي به نظرم جذاب آمد، شباهت آن با مرگ موش دي- فريب بود. موقع خواندن خيلي بهت زده شدم از اينكه فهميدم، از جعبه محتويات مرگ موش تنها مقدار بسيار ناچيز پنج هزارم درصد، واقعا سمي است. و از طرف ديگر حجم عظيم نود و نه مميز نهصد و نود و پنج هزارم درصد محتويات جعبه از مواد بيضرر و غير فعال تشكيل شده كه به عنوان طعمه عمل ميكند.
دي-فريب براي كشتن موشها بسيار موثر است، چرا كه از نود و نه مميز نهصد و نود و پنج هزارم درصد از محتويات بي خطر تشكيل شده مثل: غلات، طعم دهنده، شيرين كننده، رنگ و تنها مقدار نامحسوس و به چشم نيامدني آن سمي است.
تاسف انگيز براي موشها اين است كه: همين مقدار ناچيز بيشتر از كافيه تا يك جونده بزرگ را به گورستان موشها بفرستد.
حتي بيشتر تاسف انگيز براي كساني كه گول فريب داوينچي را خوردند اين است كه آنها ماده ای سمي را وارد بدنشان كردند كه همان كاري را با روح مي كند كه دي-فريب با موش ها مي كند.
دن براون
كتاب براون پر است از طعمهاي با درصد زيادي از رنگ، طعم دهنده، شيرينكننده، اما واقعيت اين است كه كتاب با دز كشنده اي از مواد سمي تركيب شده، كه نتيجه آن براي كساني كه فريبشان را باور ميكنند، معجوني است مهلك و مخموركننده. عجيب تر اين است كه درصد بسيار بيشتري از سم، در كتاب دن براون وجود دارد. شايد اين ثابت كند كه موشها قوه تشخيص بيشتري نسبت به آدمها دارند. در بطن آن سم، تفاوتي هست كه آن را براي آدمها حتي بدتر ميكند. موش ها تنها زندگي فيزيكي خود را از دست مي دهند، اما همانطور كه خدا اظهار ميكند: روح خود را تا ابد از كف ميدهند.
دليلي كه كتاب براون، بايد رد بشود اين است كه ميليونها انسان طعمه آن را خوردند. و چيزي كه در درون آن طعمه هضم كردند، يك مسيح جعلي، انجيل جعلي، و يك روح جعلي بوده، انجيلي كه به جاي نجات روح، آن را نفرين ميكند.
بازيگر رمز داوينچي، ايا مك الن، كه نقش گاندولف در ارباب حلقه ها را ايفا مي كند اظهار كرد كه وقتي از او پرسيده شده كه قرار است برچسب رفع مسئوليت بر روي فيلم رمز داوينچي بزنند، و اين كه آيا او داستان رمز داوينچي را باور دارد يا نه ميگويد: «اين انجيلی است كه بايد برچسب رفع مسئوليت روش داشته باشه با اين عنوان كه، اين داستان خيالي است.»
رمز داوينچي دن براون بر آدمهاي بيشماري تاثير داشته است. بيش از دو ميليون آمريكايي تصديق كردند كه رمز داوينچي با ترویج عقاید گنوستيك ها، ديدگاه هاي مذهبي آن ها را تغيير داده. از هر سه كانادايي يك نفر اعلام كردند، كه اکنون اعتقاد پیدا کرده اند که نوادگان عیسی الان اطراف ما زندگي مي كنند.
در واقع به طرز تاسف باري حالا بسياري از مردم به خاطر دروغهاي دن براون اعتقادشان واژگون شده است. چيزي كه به كشفش نائل خواهيد آمد رمزي است وراي رمز دن براون. به هر حال هدف آن همانطور كه به زودي ميبينيد، اين است كه شما را از خداي يگانه و حقيقي دور كند و به قدرت شيطان و دروغ هاي او بسپارد.
در رمز داوينچي دن براون ادعا ميكند، راز باستاني گنوسی ها را درباره مسيح و مريم مجدليه در نقاشي داوينچي بر ملا ميكند. شايد دن براون در واقع خوانندگانش را به اين بنيان مذهبي رهنمون ميكند كه پرستش خدا را جايگزين پرستش شيطان ميكند در حالي كه اينگونه نيست.
كتاب رمز داوينچي دن براون، كشف جام مقدس در موزه لوور را به تصوير ميكشاند، در واقع در هرم شيشهاي روبروي موزه لوور.
جالب اين است كه به نظر ميرسد دن براون شيفتگي خاصي به شماره 666 داشته است. همان شمارهاي كه انجيل مي گويد شماره ديو است (beast).
به هر حال براي دن براون، اين شمارهاي است كه بر بزرگترين پاداش دلالت ميكند: بر جام مقدس، در هرم شيشه اي جلوي موزه لوور. مطابق با انجيل، 666 شماره مكان جام مقدس نيست، بلكه شماره دجال است.
شايد رمز داوينچي دن براون، در واقع رمز شيطان باشد، از اينها گذشته چرا او بايد از شماره شيطان استفاده كند؟
شايد چيزي كه دن براون ادعا ميكند، رستاخيز حقيقت باشد يا در واقع رستاخيز يك دروغ باستاني باشد كه دنيا را براي دجال آماده ميكند.چيزي كه فوقالعاده حيرتانگيز است براي آنهايي كه حقيقت را ميدانند. براي آن هايي كه كلام خدا را مي شناسند اين است كه كلام خدا در واقع آينده را از پيشگویی مي کند. و كاري كه دن براون الان در واقع دارد انجام مي دهد كشيدن دنيا به يك دين منحرف است. اين قضيه به وضوح در كتاب مقدس پيشگويي شده، چرا كه انتها را از همان ابتدا ميداند.
در واقع در رساله مکاشفات یوحنا (آخرین رساله عهد جدید/ انجیل) هشدار مي دهد كه عدد 666 در آخرين روزهای این جهان، درست قبل از ظهور دوباره عيسي شايع مي شود. او كتاب وحي را به كليسا مي دهد. در فصل اول اين كتاب آمده است:
در واقع پولس هشدار مي دهد كه دجال بر بارگاه خدا مي نشيند و اينطور جلوه مي كند كه گويي او خداست، و او توهمي شديد را سبب مي شود و بسياري را فريب مي دهد و قلمرو او با آمدن دوباره عيسي خاتمه مي يابد و او را با كلامش و با نور وجودش از ميان مي برد.
دن براون در رمز داوينچي مي گويد، اصيلترين انجيل، انجيل مسيحي نيست كه در قرن اول نوشته شده، بلكه اصيل ترين انجيل، انجيل گنوسیها است. در واقع او خوانندگانش را از طريق كتاب خودش تشويق به پذيرفتن انجيل گنوسی ميكند و در واقع اين جايي است كه او ادعا مي كند، ايده ازدواج عيسي مسيح با مري مجدلیه را از آنجا گرفته. در واقع بهترين راه براي رد كردن انجيل گنوسی آن است كه مضحك بودن آن را درک کنیم.
در واقع تعاليم انجيل گنوسی مبني بر اين است كه ماده دنياي فيزيكي، در واقع اهريمن است. چطور به اين نتيجه مضحك رسيدند؟ چون منشا آن چيزي است كه مي توانيم اسمش را تفسير معكوس بگذاريم. تفسيري كه سراغ عهد عتيق مي رود، و همه چيز را وارونه ميكند. در واقع تعاليم انجيل گنوسی مبني بر اين است كه خدايي كه دنيا را خلق كرد. جهان فيزيكي را، عالم فيزيكي را، خدايي اهريمني بوده. ميگويد يهوه، يا جهوا خداي پليد و هيولا گونه است.
در واقع مي گويد خداي واقعي، عمق غايي است و يك سري تجلي داشته كه از آن ساطع شدند، يكي از آنها سوفيا بوده است. سوفيا مي خواسته به سوي خدا برگردد، اما از دست خدا عصباني و بي تاب شده است. چون نمي توانسته به سوي او برگردد. چون شناخت خدا ممنوع بوده. بعد در همان حالت بي قراري سقط جنين مي كند. او يهوه را به دنيا مي آورد.
و با پي بردن به اين كه او يك خداي هيولاوار دنيا آورده، آنطور كه تعاليم گنوسی مي گويد آن را از كيهان به يك جاي دور افتاده اخراج مي كند. حالا يهوه آنجا تنهاست، او تصور ميكرده است كه خدايي جاهل و با قدرتهايي عظيم بوده و نميدانسته كه قبل از خودش هم خدايي بوده. بنابراين جهان فيزيكي، انسان و زمين را خلق مي كند. تعاليم گنوسی مي گويد ما مخلوق يك خداي اهريمني هستيم، و او بوده كه از بهشت تبعيد شده.
ديديد كه در اين تفسير معكوس، به جاي اينكه شيطان بوسيله خالق جهان و كيهان، از بهشت تبعيد شود، خدا از بهشت تبعيد ميشود. و خدا در تعالیم گنوسی به شيطان تبديل ميشود. و در واقع جالب اين است كه تعالیم گنوسی ميگويد سوفيا، الههاي كه از عمق غايي ساخته شد، تبديل به نجات دهنده ميشود. چرا به نجات دهنده تبديل مي شود؟ زيرا ميفهمد كه چه اشتباهي با خلق يهوه و دنيايي فيزيكي كه يهوه خلق مي كند انجام داده است و ما را در درون ماتريكس (دنياي ماده) به دام مياندازد.
بنابراين كاري كه سوفيا، شروع به انجامش مي كند، اين است كه به حوا اطلاع مي دهد كه آنها جرعه اي از الوهيت در درون دارند. چرا كه آنها نهايتا از او و از عمق غايي به وجود آمدهاند. سوفيا يك مار را به بهشت مي فرستد، با اين پيغام كه او بايد خدا باشد. در فصل سوم سفر پیدایش مي خوانيم كه آن مار شيطان بوده.
گنوسی مي تواند شيطان را با سوفيا يا هر اسم ديگري خطاب كند. اما شيطان با هر اسمي هنوز همان اهريمن هميشگي است. تعالیم گنوسی اينها را مدتها بعد از نوشته شدن عهد عتيق مي گويد. و عهد عتيق مي گويد اين نوع تحريفات براي دور كردن آنها از خداي حقيقي است.
سرورمان عيسي، شيطان را پدر دروغ مي نامد. در همان زمان تكوين هزاران سال قبل از اينكه گنوسیها حتي به وجود بيايند خدا به انسان هشدار مي دهد. و اين زمان خيلي قبل تر از آن است كه گنوسی حتي بتواند كتاب تكوين را تحريف كند، مي بينيم شيطان همچنان در تلاش براي فريفتن انسان است. مار، حيلهگرتر از هر حيواني بود كه خدا خلق كرده بود. و او به زن گفت آيا به راستي خدا تو را گفته تا از هيچ درختي از باغ نخوري؟ و زن به مار گفت: از ميوه درختان باغ رواست تا بخوريم اما از ميوه درختاني كه در ميانه باغ است خدا مرا گفته نبايد از آن بخوريد و حتي لمس كنيد. چرا كه خواهم مرد.
مار به زن گفت: مسلما نخواهي مرد، زيرا كه خدا مي داند روزي كه از ميوه بخوري، چشمانت گشوده خواهد شد، و همانند خدا خواهي شد، داننده خوبي و پليدي، و زن ديد كه درخت غذاي خوبي دارد و به چشم دلپذير است. و درخت خواستني است تا انسان را خردمند كند. پس به ميوه اش دست برد و خورد، و همچنين به شوهرش هم داد و او هم خورد.
برخلاف ديگر فوق قهرماناني مثل بتمن و رابين، شيطان در آن بيرون نيست تا از قانون و حقوق مردم مظلوم حمايت كند. در واقع وي از مصيبتبارترين اعمال تروريستي انفجار ساختمان ها، و به وجود آوردن هرج و مرج استفاده مي كند، تا نظم نوين جهاني خودش را ايجاد كند.
در واقع چندين اشاره نه چندان ظريف در فيلم برادران واچوفسكي، «الف مثل انتقام» هست. كه به شما نشان مي دهد "v" نماينده چيست. البته كه نمايانگر شيطان است. در واقع نشانههاي بيشتري در رمان تصويري هست كه اين موضوع را حتي روشنتر از روز ميكند كه وي تجسم شيطان است.
الن مور در مصاحبهاي گفته بود كه تلاش دارد تا شيطانپرستها را به عنوان آدم خوبها مجسم كند. اين به وضوح در مورد «الف مثل انتقام» هم صدق ميكند. در واقع نه تنها شيطان پرستها به عنوان آدم خوبها معرفي شدند، بلكه خود شيطان، قهرمان نهايي است.
نيوزويك ميگويد شيطان به وضوح قهرمان داستان «الف مثل انتقام» است. او اظهار ميكند: فيلم، از اول تا انتها برتري اخلاقي مطلقي به او عطا ميكند. البته ايوي به او ميگويد كه او يك هيولاست، و بعد سعي مي كند راز نقاب او را کشف کند.
به طرز غم انگيزي خيلي از بچههاي ما اين فيلم ها و كتابهاي تصويري را ميبينند و ميخوانند. و اين دقيقا همان چيزي است كه شيطان پرست ها دنبالش هستند: تسخير ذهن بچه ها...
در واقع خود اليستر كراولي گفته بود: در ميان جوانان توزيع شود. چون اعتقاد داشت كه جوانان تاثيرپذيرترند و ساده تر به انحراف كشيده مي شوند. و كمتر تسليم دليل و منطق مي شوند.
الن مور
بنابراين كراولي به جوانان حمله مي كند و سعي مي كند آنها را به عقايد خودش آلوده كند. زيرا او معتقد بود كه وقتي جوانان بزرگتر ميشوند از سنشان براي ايجاد يك نظم نوين شيطاني استفاده ميكنند.
چه راه بهتري براي نفوذ شيطان پرستي كراولي، در جوانان در مقياس وسيع، بهتر از فيلم، رمان تصويري و موزيك؟
اليستر كراولي شيطان پرست، الن مور و برادران واچوفسكي، شيطان را به شكل قهرمان به تصوير ميكشانند و شيطانپرستها را به عنوان آدمهاي خوب؛ آنها مسيحيت و سنتگرايان را به بدترين شكل ممكن مجسم مي كنند و مسيحيت را اهريمني نشان ميدهند.
وقتي كه به رمان تصويري نگاه مي كنيم، خيلي ساده همان صليب تاريخي سنتي است.
الف مثل انتقام، دولت فاشيستي را نشان مي دهد كه توسط مسيحيان تشنه قدرت اداره مي شود كه كاريكاتوري به بدترين شكل ممكن هستند، از عوام فريبي و تجاوز، سانسور هنر. به رسميت شناختن نژاد پرستي، اعمال حكومت نظامي هاي شديد، و اجراي آزمايشات غير انساني در مكان هاي شبيه اردوگاههاي كار اجباري بر روي هم جنسبازان، و ديگر اقليتهاي ناخواسته. دولت مسيحي فاشيستي، ويروسي را پراكنده مي كند كه مسئول مرگ نزديك به صد هزار نفر است. شعار نهايي دولت فوق محافظه كار این است: قدرت از طريق اتحاد، و اتحاد از طريق ايمان.
الن مور نیز اظهار نظري شبيه به اين دارد، او به نقل قول ميگويد: مذهب واقعي مسيحيت، به وضوح چيزي است كاملا ويرانگر روح. اليستر كراولي وعده ميدهد كه یک رود انباشته از خون به پا خواهد شد. آن زمان كه مسيحيت نابود ميشود تا دوراني از دجال به سلطه رسد.
وي در الف مثل انتقام مي گويد كه آنارشي دو رو دارد، يك روي آن نابود مي كند، و يك روي آن خلق مي كند. مرحله بعد از آنارشي، تحقق نظم نوين شيطاني است. در الف مثل انتقام هيچ وقت نمي بينيم كه اين نظم قرار است چه طور به نظر برسد، اگر چه در رمان تصويري، يك اشاره واضح به آن ميشود. هرج و مرج و بي نظمي در همه جا هست و بي قانوني رو به افزايش است.
از بسياري جهات تجسم مسيح، همچنانكه نگاه دقيقتري به آن مياندازيم و تعالیم گنوسی و پيش زمينه برادران واچوفسكي و نوع ارتباطي كه مي خواهند برقرار كنند را به ذهن مي سپاريم، مي بينيم كه اين به وضوح يك مسيح دروغین، و يك دجال است. وقتي در مورد مفاهيم فرعي گنوسی در ماتريكس از آنها پرسيده شد، برادران واچوفسكي با ذوق پرسيدند، فكر مي كنيد چيز خوبي باشد؟
اگر كسي معتقد به ديدگاهي انجيلي در مورد دنيا باشد و معتقد باشد كه خالقِ اين دنيا خوب است، جواب آن سوال بايد مسلما «نه» باشد. برادران واچوفسكي، حتي تا آنجا پيش رفتند كه اسم يكي از كشتيهاي ماتريكس را «نوسس» (عقل) بگذارند. در فيلم، نئو را نشان ميدهند كه از آسانسور بيرون ميآيد و مثل مسيحا كه براي نجات آنها فرستاده شده، پرستش ميشود. درست همان موقع زني نزديك او ميشود و از او مي خواهد مراقب پسرش يعقوب باشد كه گفته ميشود كه به يكي از اعضاي كشتي نوسس خدمت ميكند.
در صحنهاي از فيلم، در يك مشروب فروشي يك رباط انساننما را نشان ميدهد كه مار حمل ميكند، كه به نوعي نمادي از مار اصلي در سفر پیدایش است.
نئو و معمار در ماتریکس
ادامه دارد...