به گزارش مشرق، تصور مخالفان استقلال ايران اين بود که پايگاه مردمی امام ناشی از کاريزمای اوست؛ لذا غيبت فيزيکی به تدريج او را از اذهان محو خواهد کرد. اما اکنون که ربع قرن از اين انقطاع می گذرد آن ها اذعان دارند که اصول ترويج شده از سوی وی همچنان سد مستحکمی در برابر هرگونه اقدام برای استحاله نظام اسلامی از درون است.
بسياری از استحاله شدگان که تا ديروز حفظ ظاهر می کردند و صرفاً به انتقاد از وضع حاضر می پرداختند امروز مجبور شده اند اصول انقلاب اسلامی و در رأس آن امام را مستقيماً مورد تهاجم قرار دهند؛ زيرا با حضور در خارج کشور ناگزير از تبعيت از يک سياست واحدند.
اکنون بايد ديد سياست هجمه همه جانبه به امام از سوی کسانی که مدعی بودند بنيان گذار انقلاب و مبانی خيزش سراسری ملت را قبول دارند، بر اساس کدام ضرورت ها در دستور کار قرار گرفته است. اين که امروز «گنجی»ها و «کديور»ها با چاپ آثاری تمامی توانشان را در تخريب به ناحق امام به کار گرفته اند نشان از قوت نيست؛ زيرا اين جريان استحاله شده ديگر کارايی سابق را نخواهند داشت. برای غرب مهم بود که اين افراد از درون فرو پاشيده، بتوانند در ميان صفوف مختلف نيروهای دلسوز کشور کارکرد داشته باشند.
قطعاً با آشکار سازی تقابل مستقيم با امام و آرمان هايش به هيچ وجه کارکردی در مسير استحاله (که بيشترين سرمايه صهيونيست ها و بزرگ سرمايه داران غربی را در ضديت با استقلال ايران به خود اختصاص داده است) نداشته و اصطلاحاً مهره سوخته تلقی خواهند شد. با اين وجود استيصال دشمنان ايران چنين شتابزدگی را بر آنان تحميل کرده است.
شايد بتوان در فرازی از کتاب خاطرات آخرين رئيس موساد در تهران گوشه ای از خشم آنان از تداوم پررنگ حيات معنوی امام را به نمايش گذاشت: «نکته ديگری که بايد آن را نيز بر زبان آورد، اين پرسش است که بسياری، از جمله من، در بررسی ها پيرامون عبرت گيری از واقعه انقلاب ايران و ظهور خمينی، از خود می پرسيم؛ اين که اگر هر عاملی، ايرانی يا غربی، تلاش می کرد که روند تاريخ ايران را هنگامی که هنوز احتمال انجام آن وجود داشت تغيير دهد، چه می شد؟ به عبارت ديگر، آيا لازم نبود که خمينی را «ساکت کرد» و او را از راه برداشت تا مانع از وقوع انقلاب شد؟ با گستاخی و شهامت روشن تری بنويسم؛ آيا ضروری نبود که او را نابود کرد... هيچ انسان عاقلی نمی بايست از نابودی خمينی ماتم زده شود. خسارت و دردسر فجايعی که او متوجه ملت ايران، جامعه جهانی و متوجه منطق جهانی کرد، بسيار کم تر می شد. گرفتاری ناشی از راندن او به هر نحوی از صحنه، در مقايسه با آن فجايعی که او عامل آن گرديد، حتماً بسيار کم تر می بود. (شيطان بزرگ، شيطان کوچک، اليعرز تسفرير، ترجمه فرنوش رام، چاپ آمريکا، سال 2007م، صص 6- 505)
اين که يک مقام برجسته موساد نزديک به دو دهه بعد از رحلت امام آرزو می کند کاش وی را به قتل می رسانديم به معنای کمرنگ شدن جايگاه اين شخصيت بزرگ در ايران و جهان نيست بلکه درماندگی دشمنان بشريت را از تداوم خروش موجی به نمايش می گذارد که امام در ميان ملت های تحت ستم «بزرگ سرمايه داران» به وجود آورد.
آيت الله خمينی (ره) با تلاش صادقانه در مسير احيای کرامت انسان ها (براساس اصولی چون عدالت) بنيان های سرمايه داری جهانی که اساس آن بر تبعيض نژادی و تحقير وجودی ملت ها برای تبديل آنان به يک مصرف کننده صرف است را به چالش کشيد. اين چالش با فزونی آگاهی ملت ها ابعاد گسترده تری خواهد يافت و برچيده شدن بساط پايگاه افراطی ترين نژادپرستان در دل جهان اسلام از جمله ميوه های شيرين آن خواهد بود؛ از اين رو صهيونيست ها آشکارترين دشمنی ها را با آرمان های بنيانگذار انقلاب اسلامی دارند.
با قرار گرفتن در مسير تقويت کرامت انسان ها به اين شخصيت بزرگ ادای دين کنيم و باور داشته باشيم که اين کرامت جز از طريق دعوت به بازگشت به فرهنگ و موجودی خويش رقم نخواهد خورد.
*عباس سلیمی نمین
در سالگرد انقطاع پيوند فيزيکی امامی بی بديل با امتی کم نظير، جا دارد به چرايی تداوم ارتباطی معنوی و مستحکم ميان آن ها نظری افکنيم. استمرار چنين پيوندی حتی به دور از انتظار قدرت هايی بود که مطالعات عميقی در اين زمينه انجام داده بودند.