گروه سیاسی مشرق - خود را این گونه معرفی می کند: اول انقلاب 23 ساله بودم. اول جزو گروههای هفتگانه بودیم که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادیم.
ما جزو گروه منصورون بودیم و بهزاد نبوی و... جزو گروه امت واحده با آقای صادق نوروزی و رفقای دیگرشان بودند. من در بخش تدوین ایدئولوژی سازمان کار میکردم و کمیته اقتصادی سازمان را عهدهدار بودم. قضایای کردستان که پیش آمد به اتفاق یکی دو نفر از دوستان مسئول پیگیری مسائل کردستان شدیم.
مجاهدین انقلاب در آن موقع در خط امام و دغدغههای نظام برایش مهم بود. ما به اتفاق رفقا طرحی تهیه کردیم و به ذهنمان رسید امنیت در کردستان توسط خودم مردم کرد قابل پیاده شده هست، یعنی مردم کرد با گروهکها نیستند.
آن موقع شهید بروجردی تصادف کرده و در بیمارستان بود. رفتیم و موضوع را با ایشان مطرح کردیم و گفت اتفاقاً تمام مدتی که در بیمارستان بودهام همین فکر را کردهام و دنبال همین راهکار هستم که جز ایجاد امنیت مردمی در کردستان هیچ راهکار دیگری نداریم. به اتفاق ایشان رفتیم و سازمان پیشمرگان کرد مسلمان را راه انداختیم که همان جریان مردمیای بود که از حمله به کامیاران شروع کرد و بعد با کمک ارتش و سپاه در جاهای مختلف مستقر شد. بعد از شهادت شهید بهشتی به این نتیجه رسیدیم که دیگر نمیتوانیم در سازمان مجاهدین انقلاب کار کنیم و کاری به تهدیداتی که متوجه نظام هست نداشته باشیم و به مسئول اطلاعات آن موقع که آقای محسن رضایی بودند گفتیم آمادگی داریم بیاییم و در صحنه کار کنیم و از آن موقع به سپاه پیوستیم.
یک سالی در امنیت داخلی بودم و بعد به حفاظت اطلاعات رفتم. بعد حفاظت قرارگاه خاتم الانبیا بودم تا آخر جنگ. بعد از جنگ در ستاد کل نیروهای مسلح بودم و بعد به معاونت پارلمانی وزارت دفاع هم رفتم. آقای لاریجانی معاون پارلمانی بود و من مدیرکل ایشان بودم. بعد که آقای لاریجانی از وزارت دفاع رفتند، من معاون پارلمانی وزیر دفاع شدم. از وزارت دفاع بیرون آمدم، مسئول بازرسی سپاه شدم.
دو سال بعد به طرح و برنامه سپاه رفتم. بعد از دو سال معاون هماهنگکننده ستاد مشترک شدم. دو سال هم آنجا بودم. دو سال هم جانشین ستاد مشترک بودم. پنج شش ماه بعد از تیر 78 به این نتیجه رسیدند که فرماندهی قرارگاه ثارالله مستقل باشد و من فرمانده قرارگاه ثارالله شدم. در سال 79 حفاظت بیت مقام معظم رهبری به عهدهام قرار گرفت که تا سال 89 آنجا بودم. از بعد از فتنه 88 به دعوت آقای جلیلی با حفظ سمت مسئول سیاسی ـ اجتماعی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بودم. بعد از آن که کاملاً از آنجا منفک شدم با آمدن دولت جدید هم در مقام سیاسی ـ اجتماعی دبیرخانه بودم.»
این توصیف تقریبا کامل، مقدمه گفتوگوی مجله «رمز عبور» با سردار محمدحسین نجات، مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران است که 10 سال مسئولیت سپاه حفاظت از مقام معظم رهبری را برعهده داشته و از نزدیکترین افراد به ایشان است.
** در ابتدا تقسیم بندی ذهنی شما از جناحهای سیاسی در کشور چیست و نگاه رهبری انقلاب اسلامی به این جناحها چگونه است؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. «وَ الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ». انشاءالله بتوانید در تبیین و پاسداری از خط امام و مقام معظم رهبری که همان خط امام است، تلاش کنید و روشنگری مستندی نسبت به سیاستها و برنامههای استکبار جهانی و جریان روشنفکر غربزده در داخل ایران داشته باشید که پیوسته بال جریان غرب در ایران بودهاند و همیشه هم درگیری روحانیت اصیل یا با خود جریان استکبار یا با این جریان روشنفکر غربزده بوده است.
به نظرم هر نگاهی که به دیدگاههای مقام معظم رهبری میاندازیم خوب است که با نگاهی به دیدگاههای امام باشد و این دو دیدگاه را با هم مقایسه کنیم و ببینیم چقدر بر همدیگر منطبق است. من جریانات داخل کشور را به سه دسته کلی تقسیم کردهام. دسته اول گروهها و جناحهای سیاسی معتقد به انقلاب، نظام اسلامی، حاکمیت دینی و ولایت فقیه است که نماد آن در دهه اول انقلاب دفتر تحکیم وحدت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی، روحانیت مبارز، جامعه مدرسین و... طیفهای معتقد به خط امام و حاکمیت ولایت فقیه بودند. امام همیشه این جناحها و گروهها را خودی میدانستند و تلاش میکردند ضمن احترام به سلایق آنها و بدون این که اصرار داشته باشند کسی سلیقه خود را رها کند، همه آنها را حول اهداف اصلی انقلاب متحد کنند، یعنی هر جا اختلافی رخ میداد، آنها را به اهدافی مثل اجرای قانون اساسی، استکبارستیزی، حاکمیت دینی، قانونگرایی، عدالت اجتماعی، حفظ ارزشهای اسلامی، بسط و گسترش آنها، حمایت از ملل مسلمان و مستضعف دنیا و... اینها سرفصلهایی بودند که امام سعی میکردند جناحهای دلسوز برای انقلاب را به این سمت هدایت کنند.
همین سیاستها را مقام معظم رهبری بعد از ایشان دنبال کردند و به همه جریاناتی که دلسوز انقلاب هستند، هشدار دادند سعی کنند اختلافاتشان را حول این اهداف حل کنند، ضمن این که هر کسی میتواند سلیقه و گرایش خود را هم داشته باشد.
من اسم جریان دوم را جریانهای مذهبی غربگرا گذاشتهام، یعنی روشنفکر مذهبی غربگرا. اینها ادعا میکنند که اسلام را قبول دارند و میگویند چون مردم به قانون اساسی رأی دادهاند، آنها هم به قانون اساسی احترام میگذارند، ولی اعتقادی به حاکمیت دینی و اسلام سیاسی ندارند و مدل حکومت مطلوب آنها نوعی حکومت لیبرال دموکراسی غربی است و حداکثر حکومت مطلوب آنها هم حکومتی مثل حکومت فعلی ترکیه است و این را بارها گفتهاند و اندونزی، مالزی و ترکیه را با ایران مقایسه میکنند و میگویند دموکراسی مدل ترکیه را قبول دارند.
این جریان در زمان حضرت امام، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز و سایر جریانهای ملی مذهبی بود. اگر بخواهیم مقایسه کنیم از سال 75 به بعد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ـ که پسوند ایران را بعداً اضافه کردند ـ، حزب مشارکت و تا حدود زیادی مجمع روحانیون مبارز دنبال همین تفکر مذهبی غربگرا بودند. امام در اول انقلاب به اینها میدان عمل باز دادند و اصلاً کل دولت را به این جریان واگذار کردند، اما اینها در عمل نشان دادند به دنبال باز کردن پای امریکا به ایران هستند، لذا موقعی که از امام راجع به نهضت آزادی استعلام شد، ایشان فرمودند اینها صلاحیت هیچ یک از مصادر اجرایی را ندارند و اگر روی کار بیایند، کشور را به دست امریکا خواهند داد. جریانهای قانونی کشور مثل شورای نگهبان و وزارت کشور آنها را رد صلاحیت کردند و از جریانهای اجرایی کشور کنار گذاشتند.
عین همین میدان را هم ما به حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون مبارز که یک موقع در زمان امام در خط امام بودند، در زمان مقام معظم رهبری به اینها دادیم و بین سالهای 76 تا 84 فعالیت کردند و اکثرشان حاکمیت سیاسی و حاکمیت در مجلس را در اختیار داشتند، اما عملاً نشان دادند دیدگاهشان نسبت به ولایت فقیه و حاکمیت دینی و اجرای کامل قانون اساسی با دیدگاه امام تفاوت دارد.
آنها به دنبال استقرار یک حکومت لیبرال دموکراسی در ایران و حذف ممیزی در حوزه نشر و ترویج آزادیهای غربی در حوزه فرهنگ و هنر بودند و بعضی از این آقایانی که بعد از جریان سال 88 به زندان رفتند، صریحاً اعلام کردند حکومت مطلوب ما حکومتی مثل ترکیه است و دائماً جمهوری اسلامی را با ترکیه مقایسه میکردند و آنجا را به رخ ما میکشیدند. از سال 75 و 76 مواضع اینها روز به روز به نهضت آزادی نزدیکتر شد و از سال 76 تا 84 با طرح مباحثی چون حاکمیت دوگانه، جدایی دین از سیاست، دین دولتی و دولت دینی، فشار از پایین چانهزنی از بالا، خروج از حاکمیت، مقاومت مدنی و... عملاً قوه مقننه و بخشی از قوه مجریه و حوزه نشر و فرهنگ را در مقابل نظام دینی مبتنی بر ولایت فقیه قرار دادند.
رهبر معظم انقلاب از همان اول با منطق و استدلال و این نیت که بتوانند این جریان را هدایت کنند که به موضع خط امام برگردند با اینها برخورد کردند، لکن بهخصوص با تحصن اینها در مجلس در سال 78 و انتشار روزنامههای زنجیرهای توسط اینها به این نتیجه رسیدند که اینها قابل هدایت نیستند، عین اتفاقی که در دوره امام افتاد، مراجع قانونی اینها را رد صلاحیت کردند و عملاً از مصادر اصلی اجرایی کشور کنار گذاشتند.
اتمام حجت رهبر انقلاب با سران جریان دوم خرداد پس از ماجرای کنفرانس برلین- 6 اردیبهشت 1379
از راست: مهدی کروبی- هادی خامنه ای- محمدعلی نجفی- مجید انصاری- محمدسلامتی- محمدرضا خاتمی- بهزاد نبوی
امام در وصیتنامه الهی ـ سیاسیشان به جریان روشنفکری غربگرا و جریانی که به دنبال اینها میخواهند آزادیهای غربی را در ایران پیاده کنند، پرداخته و آنها را نفی کرده و خطراتشان را هم مفصل گوشزد کردهاند.
جریان سوم را روشنفکر غربگرا نامیدهام، یعنی دیگر قید مذهبی ندارد. اینها اصولاً اسلام و دین را قبول ندارند و دموکراسی به شیوه غرب یا سوسیالیسم به شیوه جوامع سوسیالیستی را قبول دارند یا خیلی از آنها ملیگرا هستند. البته ملیگراها هم تفاوت ماهوی با جریان لیبرال دموکراسی ندارند. در ایران هم همین طور بوده است.
این جریان از همان ابتدای انقلاب در مقابل حاکمیت دینی و انتخاب مردم ایستاد. بعضی از اینها با نظام جمهوری اسلامی نبرد مسلحانه کردند، بعضی هم که نبرد مسلحانه نکردند، حداکثر در سال 62 با نقد و کارشکنی و بعضاً ارتباط و جاسوسی برای کشورهای خارجی مجبور شدند از کشور فرار کنند. در مقطع فعلی جریانهای اصلی مثل جبهه ملی، حزب توده، چریکهای فدایی خلقی که اصل اسلام را قبول نداشته باشند، به عنوان یک حزب یا گروه یا جریان سیاسی نداریم، لکن این جریان بدون تابلو و حزب خاصی شروع به نفوذ در حوزههای فرهنگ، هنر و نشر کردهاند و الان جای پای نفوذ اینها را در این حوزهها آشکارا میتوان دید و سعی میکنند از طریق این حوزهها افکار عمومی مردم و نخبگان را مقابل نظام و اسلام قرار بدهند و دو باره همان فرهنگ لیبرال دموکراسی را داخل کشور بیاورند.
مشی امام در برخورد با این طیف افشاگری بوده است و همیشه سعی کردند چهره واقعی آنها را برای مردم روشن کنند. مقام معظم رهبری هم در تمام سخنرانیهایشان این مشی را دنبال کردهاند.
** در مقطع حاضر این گروه سوم چه وضعیتی دارند؟
به صورت حزب و گروه نیستند.
** اما دارد در بعضی از جریانهای ما نفوذ میکند. گروه دوم چطور؟ آنهایی که رد صلاحیت شدهاند، آیا ورود در عرصهها را کنار گذاشتهاند یا در قالبهای دیگر فعالاند.
الان هر دو گروه وجود دارند. فرق گروه دوم با گروه سوم این است که گروه دوم در قالب حزب و گروه و جریانی که بعضاً در مصادر اجرایی کشور هم هستند، حضور دارند، مثلاً مجمع روحانیون مبارز یا مجمع محققین و مدرسین قم، تقریباً اکثریت قریب به اتفاقشان نظام و رهبری را قبول ندارند. آنهایی هم که ممکن است قبول داشته باشند، در مقابل خطاهای همحزبیهایشان اصلاً حاضر نیستند افشاگری کنند یا کوتاه بیایند. مثلاً از جریان اینها سروش، محسن کدیور، خانم حقیقتجو و علی افشاری از بلندگوی بیبیسی و VOA حرف میزنند. همین سروش و کدیور دارند حاکمیت دینی را نقد میکنند. یک کلام از دهان مبارک اینها برای نقد اینها بیرون آمده است؟ خیر! جریان دوم از لحاظ حیطه قدرت هم در جریان نشر و هم در حوزه فرهنگ و هنر حضور دارند، بهخصوص در حوزه نشر فعالیت میکنند. فرقشان با گروه سوم این است که آنها تابلو ندارند، ولی اینها تابلو دارند، اما از نظر ماهیت تفکر یکی هستند.
** رهبری انقلاب اسلامی در سال 89 فرمودند جریان چپ تقوای جمعی را رعایت نکردند. درباره این توضیح بیشتری بفرمایید.
برداشتم از تقوای جمعی این است که کسی که متصدی حزب یا گروهی میشود، باید مصالح اسلام و مملکت را بر مصالح حزبی و گروهی خودش ترجیح بدهد، یعنی رعایت انصاف را بکند. اینها این را رعایت نکردند. اینها در جلسات خصوصیشان آقای میرحسین موسوی را محکوم میکنند و میگویند تقلبی اتفاق نیفتاده و نظام امانتدار است. حتی در انتخابات اخیر آقای روحانی با 7/50 درصد رأی آورد و نظام امانتداریاش را نشان داد، اما اینها حاضر نیستند همین را هم بگویند، ولی در جلسات خودشان این را مطرح میکنند که آقای میرحسین موسوی قطعاً رأی نیاورد، اما حاضر نیستند بیایند و در جمع این را محکوم کنند. برداشتم از تقوای جمعی این است که چرا اینها مصالح اسلام و نظام را بر مصالح تشکیلاتی و حزبیشان ترجیح ندادند؟
** یکی از بحثهایی که حضرت آقا مطرح میکنند، بحث ریزش و رویش در فضای سیاسی کشور است. اولاً ملاک تشخیص این ریزش و رویش چیست؟ بعضیها از این ریزشها بسیار ابراز نگرانی میکنند و میگویند شما دارید همه یاران امام و انقلاب را حذف میکنید. نظرتان چیست؟
انسان ماهیتاً یک موجود انتخابگر است، یعنی آزاد است و میتواند انتخاب کند و در کشورهایی هم که آزادی اطلاعات و آزادی بیان و امکان به چالش کشیدن مبانی وجود دارد ـ مثل جمهوری اسلامی ـ طبیعی است افرادی که تحت تأثیر تبلیغات علیه نظام جمهوری اسلامی قرار میگیرند و نمیتوانند خوب دفاع کنند، به مرور از نظام فاصله میگیرند. برعکس افرادی هم از حقایق جمهوری اسلامی در محیط آزاد مطلع و متوجه ماهیت جمهوری اسلامی و دلداده آن میشوند.
غربیها روی این سرفصل عملیات روانی زیادی میکنند، اما بنده عرض میکنم آزادی در جمهوری اسلامی با هیچ یک از کشورهای دنیا قابل مقایسه نیست و آزادی در کشور ما از مترقیترین کشورها هم بالاتر است. هیچ جای دنیا این طور آزادانه دسترسی به مطبوعات، کتاب و سایت ندارند که حتی بیایند مبانی نظامشان را زیر سئوال ببرند و خیلی از آنها هم بلندگوی دشمنان ما شوند، یعنی هر حرفی را که دشمن میزند تکرار کنند.
ظاهراً خانم ابتکار در سالگرد لانه جاسوسی مقالهای نوشته و داده بود یکی از انتشاراتها در کشورهای اروپایی چاپ کنند. میگفت میخواستم پول هم بدهم، ولی آنها حاضر نبودند چاپ کنند. آخر سر، کتابش را یک ناشر کانادایی چاپ میکند و به ایشان هم میگوید دیگر نمیتوانم آن را تجدید چاپ کنم. یا آقای مرحوم سید احمد خمینی نقل کرده بود میخواستند مطلبی را در روزنامههای غربی بزنند و حاضر شده بودند پول کلانی هم بدهند، اما هیچ کدام حاضر نشده بودند چاپ کنند.
در رسانههای غربی کسی حاضر نیست بحث هولوکاست را مطرح کند، ولی در ایران از سیاستهای هستهای جمهوری اسلامی ایران را که مصوب مجلس و مقام معظم رهبری است زیر سئوال میبرند تا دین و اعتقادات مردم. معلوم است حتی زدن این حرفها هم آزاد است و بعضی از این رسانهها حقیقتاً با بیان بعضی از حرفها دارند ظلم میکنند. در چنین شرایطی طبیعی است یکسری از افراد به دلیل تحملهایی که نداشتند و نتوانستند زیر بار سختیها بروند، از ادامه راه بازماندند، چون راه سختی است و ما در مقابل امریکا و لیبرال دموکراسی غرب ایستادهایم و میخواهیم در مقابل تحریمها بایستیم. این با مبانی غربیها سازگار نیست و خیلیها درجا میزنند. مقام معظم رهبری فرمودند ما بسیار متأسفیم که جریانهایی که ـ مثل بسیاری از اعضای حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب ـ روزی همراه با نظام بودند، دیگر با نظام همراه نیستند.
اتفاقاً اینها در جاهایی از نظام و رهبری فاصله گرفتهاند که مقام معظم رهبری روی خط امام ایستادگی کردهاند. شما مصادیقشان را نگاه کنید: استکبارستیزی، عدم رابطه با امریکا، دفاع از حاکمیت دینی، دفاع از قانون اساسی و... نقطه جدایی اینها جایی است که نظام و رهبری روی خط امام ایستاده و اینها فاصله گرفتهاند. در انقلابهای دیگر هم این مسئله وجود دارد.
در عوض به رویشهایی که نظام جمهوری اسلامی داشته است توجه و اینها را با هم مقایسه کنید. این اعتکافها را با دهه اول انقلاب مقایسه کنید. در دهه اول انقلاب چند اعتکاف داشتیم که جوانان در آن شرکت کرده باشند؟ این بار گزارش دادند در حدود 40 هزار مسجد در سراسر کشور در مراسم اعتکاف شرکت کردهاند، یعنی حدود 800، 900 هزار جوان که در دهه اول انقلاب چنین چیزی را نداشتیم.
در دهه اول انقلاب این حجم جوان که در سنگرهای علمی کشور فعالیت کنند و با انگیزه جهادی دستاوردهای عظیمی از قبیل نانوتکنولوژی و هستهای را به ارمغان بیاورند، نداشتیم. میانگین سن این جوانان 30 سال است. نماز و زیارت عاشورایشان را میخوانند و بعد شروع به کار کردن میکنند. در صنایع موشکی همین طور. حوزه نشر و فضای مجازی ما را با یک دهه قبل و دهههای قبل از آن مقایسه کنید. الان کشور پر از جوانانی است که میتوانند در این حوزهها فعالیت کنند. اینها رویشهای نظام جمهوری اسلامی است و اینها هم میسر نمیشد، مگر این که مقام معظم رهبری این فضا را باز گذاشتند و مدیریت کردند که هر چه استعداد جوان هست به میدان بیاید، خودشان را نشان بدهند و از این میدان استفاده کنند.
** مقام معظم رهبری بارها روی بحث «جذب حداکثری و دفع حداقلی» تأکید کردهاند. این دو را چگونه میشود جمع کرد؟
فکر میکنم بهترین مدلی که میشود جذب حداکثری و دفع حداقلی را با هم مقایسه کرد، فتنه 88 است. در جریان انتخابات سال 88 اتفاقی افتاد که گروهی که رأی نیاورده بودند، نظام را به چالش کشیدند. قبل از این که وارد عملکرد مقام معظم رهبری و مواجهه ایشان با این گروه شویم، واقعاً باید ببینیم اینها چه خیانت عظیمی به نظام کردند و جنایات زیادی را مرتکب شدند. اولین کارشان این بود که خلاف قانون عمل کردند. اگر اعتراض داشتند قانون اساسی و قانون مصوب مجلس راه اعتراض را باز گذاشته است. این که یک فرد قبل از این که نهادهای قانونی اعلام کنند چه کسی پیروز انتخابات است و قبل از این که شمارش را به اتمام برسانند، بیاید و بگوید پیروز این انتخابات من هستم و اگر غیر از این شود یعنی در انتخابات تقلب شده است. این هم خلاف قانون اساسی و قوانین انتخاباتی و هم خلاف عقل است.
نکته دوم این که اینها وحدت و همبستگی ملت را بر هم زدند. اگر کسی دلسوز انقلاب باشد به نفع همبستگی ملی از منافع خودش میگذرد. همبستگی ملی گوهری است که به این سادگیها به دست نمیآید. امام ده پانزده سال تلاش کردند تا این همبستگی ملی ایجاد شود و مقام معظم رهبری هم آن را ادامه دادند، حال این که کسی در یک جامعه متحد ایجاد شکاف کند و خانوادهها را به هم بریزد که پدر یک چیز بگوید، فرزند چیز دیگری و در یک جامعه مذهبی و شیعی شکاف ایجاد شود، بسیار خیانت بزرگی به نظام است.
نکته بعد این که اینها نظام را به دروغگویی و عدم صداقت متهم کردند. این که کلیت یک نظام از رهبری تا شورای نگهبان و وزارت کشور و کل سیستم انتخاباتی کشور را متهم به دروغ کنند، خیانت بزرگی است.
امنیت کشور را مخدوش کردند و خون دهها نفر به زمین ریخته شد و دهها نفر کشته شدند. پاسخ اینها را چه کسی میخواهد بدهد؟ ضد انقلاب آمد و میدان دار شد. دستگیریهایی که شد، بسیاری از آنها از منافقین بودند. فردی که اخیراً اعدام شد...
** از فعالین فتنه 88 است؟
قبلاً در زمان منافقین دستگیر و به ده سال حبس محکوم شده بود. پنج سال حبس را گذرانده و پنج سال هم عفو خورده بود. در جریان فتنه 88 در میدان فتنهگری بود و جریانات داخل خیابان را هدایت میکرد، با خارج از کشور ارتباط داشت و از طریق آنها جریانات داخل کشور را هدایت میکرد. این جزو عناصر دستگیرشده در فتنه 88 است. بسیاری از سلطنتطلبها، چریکهای فدایی خلق و حتی فاحشههایی که خانههایشان لانه فساد بود در آن جریان دستگیر شدند. چه کسی به اینها امکان داد که رعبشان ریخته شود و این طور به میدان بیایند و با نظام مقابله کنند؟ به خاطر همین کاری بود که اینها انجام دادند.
نکته دیگر این که طمع غربیها را به سرنگونی نظام زیاد کردند. غربیها به دنبال بحثها و مذاکراتی که انجام شده بود آماده بودند به ما امتیاز بدهند و حتی درخواست ملاقات کرده بودند و ما گفته بودیم بعد از انتخابات این کار را خواهیم کرد. وقتی این اتفاقات افتاد، همهشان پشت سر جریان فتنه ایستادند و کل قول و قرارهایشان را با ما به هم زدند.
حالا ببینید برخورد مقام معظم رهبری با جریانی که این خیانتها را کرده است به خاطر این که چند تن از آنها از افراد باسابقه و دوستان نظام بودهاند، چه بوده است؟
فردای روزی که آقای موسوی این ادعا را کرد، مقام معظم رهبری هم ایشان و هم آقای کروبی را خواستند و تک تک با آنها صحبت کردند و گفتند خطتان را از خط جریانات ضد انقلاب جدا کنید. نگذارید کشور دچار آشوب شود و اگر اعتراض دارید، درخواستتان را از مجرای قانونی پیگیری کنید.
چند روز بعد نمایندگان آنها را به دفتر خواستند و دو ساعت به آنها فرصت دادند که هر چه میخواهند بگویند. در آن جلسه حضرت آقا به شورای نگهبان سفارش کردند که به همه اعتراضات آنها رسیدگی کنند و حتی اگر لازم باشد تا یکدوم صندوقها هم بازشماری شود، این کار صورت بگیرد، منتهی کار از مجرای قانونی انجام شود، اما اینها اردوکشیهای خیابانی را راه انداختند و از 25 تا 29 خرداد بدون این که از کسی اجازه یا از وزارت کشور مجوز بگیرند، خیابانها را محل تاخت و تاز خود قرار دادند. مقام معظم رهبری باز سعه صدر نشان دادند و در 29 خرداد در نماز جمعه آن صحبتهای مفصل را ایراد کرده و از آقای مهندس موسوی تجلیل کردند و گفتند ایشان نخستوزیر زمان من بوده است، از آقای کروبی و آقای محسن رضایی تجلیل و بداخلاقیهای مناظرههای تلویزیونی را محکوم کردند و از همه خواستند اردوکشیهای خیابانی را کنار بگذارند و هر صحبتی دارند در چهارچوب قانون انجام بدهند.
اما این طور نشد و هیچ یک از آنها از مردم نخواستند که در روز 30 خرداد از خانه بیرون نیایند و روز شنبه بعد از صحبت آقا اینها در خیابانها آمدند. البته بعد از صحبت آقا جمعیتشان بهشدت ریزش کرد و شاید یکدهم تعداد قبل بود. معلوم شد خیلیها به تصور این که رأی آنها غصب شده است و کسی هم نیست رسیدگی کند به خیابانها میآمدند. بعد که آقا اتمام حجت کردند، جمعیت به یکدهم قبل رسید. اینها دست از لجاجتشان برنداشتند. محتوای اطلاعیههای مهندس موسوی را بررسی کنید. محتوای این اطلاعیهها نشان نمیدهد ایشان به جریان انتخابات معترض است، بلکه نشان میدهد ایشان خودش را در رأس جریانی مثل جریان انقلاب مخملی اوکراین میبیند و میخواهد با سازماندهی بدنه مردمی و ایجاد یک جریان اجتماعی نظام را براندازی کند. اطلاعیهها را تحلیل محتوایی کنید، چیزی جز این نیست.
معهذا مقام معظم رهبری تا قبل از عاشورای 88 این جریان را دائماً نصیحت میکردند. در رمضان همان سال طبق عرف هر ساله دانشجوها خدمت آقا آمدند و سئوالاتی را پرسیدند. یکی از دانشجوها از بین جمعیت بلند شد و پرسید: «چرا نظام با منافقینی که در خیابانها آمدند برخورد قاطع نمیکند؟» حضرت آقا بلافاصله با او برخورد کردند و گفتند: «چرا به اینها میگویید منافق؟ اگر کسی نسبت به نظام ایراد و گلهای دارد نباید به او منافق بگوییم». آقا حاضر نیستند در جواب یک دانشجو کسی را که نزدیک به سه چهار ماه کشور را به آشوب کشیده است، منافق بنامند و بلافاصله موضع میگیرند. یا در همان حادثه سال 88 که اتفاق افتاد، به ما گفتند جریان روز عاشورا یک جریان ضد انقلاب بود. جریان ضد انقلاب را از جریان فتنهگر جدا کنید. ضد انقلاب یعنی کسی که اصلاً نظام را قبول ندارد و دنبال سرنگونی نظام است، اما فتنهگر از موقعیت کنونی سوءاستفاده کرده و صف دوستان نظام را به هم ریخته است که برای خودش چیزی را به دست بیاورد.
مقام معظم رهبری حتی حاضر نبودند بگویند جریانی که در روز عاشورا اتفاق افتاد، کار جریان فتنه بوده است، اما خودشان کار را خراب کردند و مهندس موسوی بلافاصله اطلاعیه داد و دفاع کرد و به کسانی که آمده و عزاداری عاشورا را به هم زده و آن جشن را برپا کرده بودند، گفت مردم خداجوی. خودشان، خودشان را به جریان ضد انقلاب چسباندند. حتی قبل از 9 دی آقا سخنرانی کردند و گفتند این نظام کشتی نجات است. خودتان را به این کشتی برسانید و از ضد انقلاب و دشمنان نظام اظهار برائت کنید و به دل ملت برگردید. چرا؟ چون آقا میخواستند اینها در صف ضد انقلاب قرار نگیرند.
تا قبل از 9 دی که مردم آمدند و به آن صورت عظیم با فتنهگران برخورد کردند، برخورد آقا با اینها به این شکل بود. بعد از این که اتمام حجت و معلوم شد اینها دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند با نظام کنار بیایند، تعابیر سران فتنه و فتنهگر از اینجا به بعد در صحبتهای مقام معظم رهبری شنیده شد. بهرغم همه اطلاعیههایی که اینها میدادند و چالشهایی که برای نظام ایجاد میکردند تا بهمن سال 89 مهندس موسوی و آقای کروبی آزاد هستند، در حالی که اگر کارهایی که اینها کردند، در هر جای دیگری از دنیا کرده بودند، آنها را محاکمه و با آنها برخورد میکردند. ببینید با رئیسجمهور مصر چه برخوردی کردند، ولی مشی نظام جمهوری اسلامی این نبود.
در 25 بهمن که مشخص شد اول بیبیسی و VOA خط را میدهند، بعد بر اساس همان خطی که آنها برای تجمع میدهند، اینها اطلاعیه میدهند و مردم را به تجمع تحریک میکنند، نظر قوه قضائیه شاید دستگیری و برخورد با اینها بود، ولی بعد که این نظر به شورای عالی امنیت ملی آمد، تصمیم گرفته شد اینها محصور شوند و فتنهگریشان ادامه نیابد. یعنی باز برخورد با اینها هم در حداقل بود. طرف رفته و در یک آپارتمان شیک نشسته و صبحانه، ناهار و شام در اختیارش هست و فقط ارتباطش با جریان فتنه قطع است تا دیگر نتواند فتنهگری کند. این واقعاً بیشترین محبتی است که نظام به آنها کرد.
دوستان اینها بعد از این که این همه خیانت اینها و پشتیبانی کشورهای غربی، رادیو اسرائیل و امریکا را دیدند چرا نیامدند و فاصلهشان را با اینها نشان ندادند؟ چرا آقای خاتمی و رفقای دیگر اینها و بعضی از آقایانی که در مجمع روحانیون مبارز هستند و ادعا میکنند همراه با انقلاباند نمیآیند مرزشان را با اینها روشن کنند؟ نباید در این حادثه بزرگی که اتفاق افتاد لااقل یک بار اعلام موضع میکردند؟ این کار را نکردند.
وقتی این مسیر را مطالعه میکنیم میبینیم نظام به دنبال طرد اینها نبود، ولی خودشان تطرّد کردند، یعنی خودشان خواستند وارد این کشتی نجات نشوند. همین آقای محمد نوریزاد را ببینید. مدتها در دستگاه آقا بود و به عنوان خبرنگار با ایشان این طرف و آن طرف میرفت. بعد شروع کرد به نوشتن نامههای اهانتآمیز متعدد. هر وقت دستگاه اطلاعاتی میخواست با او برخورد کند، دفتر آقا اعتراض میکرد و آقا میگفتند چون اهانت به من است رهایش کنید تا وقتی که دیگر تعداد نامههایش به 20 تا و 30 تا رسید و پر از فحش و فضیحت تا دیگر خود دستگاه قضایی وارد شد، اما باز هم آقا یکی دو بار دستور دادند آزاد شود، باز بیرون آمد و شروع کرد. نوع برخورد نظام با فرزند آقای خزعلی و افرادی از قبیل او را ببینید. نظام در همه مراحلی که داشت تا موقعی که امکان و احتمال برگشت یک نفر وجود داشت، برای بازگرداندن او نهایت تلاشش را کرده است.
مثلاً در مورد زندانیان سال 88 توصیه دفتر آقا به قوه قضائیه دائماً این بود که هر کسی که فریب خورده و هر کسی که اعلام کرده اشتباه کرده است و هر کسی را که تشخیص میدهید اگر به کشور برگردد فتنهگری نمیکند آزاد کنید، یعنی همه این آزاد کردن با فشار دفتر رهبری بوده است، در حالی که تمایل دستگاههای قضایی و اطلاعاتی این بود که اینها را نگه دارند.
** غیر از موضوع حصر بعضی از افراد، افرادی هم بودند که از لحاظ رسانهای دچار محدودیتهایی شدند تا ارتباط رسانهای آنها با دشمنان قطع شود. در حال حاضر عدهای از آنها به صحنه بازگشتهاند. آیا غفلتی صورت گرفته یا احتمال بروز فتنه از سوی آنها منتفی شده است؟
جریان فتنه نشان داد که از هر فرصتی برای بازگشتن به صحنه سیاسی کشور استفاده خواهد کرد. نظام هم از قبل اعلام کرده است که برای بازگشت کسانی که خط خود را نسبت به فتنه روشن کنند، آمادگی دارد. آیا جریان فتنه و آن جنایات و اتهاماتی را که نسبت به نظام انجام شد قبول دارند یا رد میکنند؟ از اینها خواسته شد بیایند و رسماً موضع خود را روشن کنند، اما اینها نخواستند این کار را انجام بدهند، چرا؟ چون احساس میکنند عدهای در خارج و داخل هستند که اگر اینها اعلام موضع کنند آنها را از دست میدهند، یعنی آن جریان غربی و طبقه روشنفکر وابسته داخلی را از دست میدهند. اینها مترصدند بدون پرداخت هزینه به صحنه سیاسی کشور برگردند. نظام هم پای اینها ایستاده است که اینها اول باید خط خود را نسبت به جریان فتنه روشن کنند و بعد وارد صحنه سیاسی شوند.
البته متأسفیم از این که بعضی از برادرانی که در دولت جدید بعضی از مسئولیتها را به عهده گرفتهاند یا به سوابق مسائل امنیت کشور واقف نیستند یا عمق فتنهانگیزی اینها را نمیدانند و از کشورهای دیگر تجاربی را نگرفتهاند، زمینه را برای ورود این افراد به صحنه مطبوعات یا صحنه سیاسی کشور باز میکنند.
اما آن بخشی که به مردم برمیگردد، خیالمان از مردم راحت است. آقای مهندس موسوی در انتخابات 88، 33 درصد کل آرا را در کل کشور به دست آورد و در بعضی از نقاط تهران از آقای احمدینژاد رأی بیشتری داشت. فکر میکنم ایشان در تهران 58 درصد رأی آورد. یک ماه بعد از صحبت مقام معظم رهبری در نماز جمعه تهران یعنی یک ماه بعد از 29 خرداد که نظرسنجی انجام شد، آرای ایشان از 33 درصد به 20 درصد رسید.
** تهران؟
خیر، کل کشور. این نظرسنجی یک بار بعد از 9 دی، یعنی بعد از یک دوره تبیین و شفافسازی انجام شد، چون مقام معظم رهبری گفتند فتنه گرد و خاک و غبار ایجاد میکند. در این فتنه به عمارهایی نیاز داریم که برای مردم روشنگری کنند. کسانی این کار را کردند و ماهیت فتنه و فتنهگری را برای مردم گفتند و مردم حماسه پرشور 9 دی را به وجود آوردند. در نظرسنجیای که چند روز بعد از 9 دی انجام شد، نشان داد محبوبیت آقای موسوی در سراسر کشور به 9 درصد رسیده است، یعنی ریزش از 33 درصد به 9 درصد؛ لذا مردم خطشان را با اینها مشخص کردند. رسانههایی هم که تلاش میکنند اینها را به صحنه سیاسی و مطبوعاتی کشور و مسئولین ما در بخشی از حوزههای فرهنگی هم نسبت به این قضیه مسامحه میکنند، نمیتوانند در دل مردم جایگاهی برای اینها پیدا کنند و خود این مسئولین و روزنامهها در نزد مردم منفورتر میشوند. اگر جای این مسئولین که خیلی از آنها افراد خوشسابقهای هم هستند بودم، به تجربههای سابق نگاهی میکردم که مثلاً الان آقای مهاجرانی کجاست؟ چقدر محبوبیت دارد؟ افرادی که با اینها بودند کجا هستند؟ از آنها درس میگرفتم و حاضر نمیشدم به اینها میدان بدهم.
** شما در آن جریان در شورای عالی امنیت ملی حضور داشتید. آیا حصر آقای مهندس موسوی و آقای کروبی به دلیل همین مسائلی بود که اشاره کردید یا پس از ریزش شدید طرفداران آنها و وقوف 91 درصد مردم به ماهیت جریان فتنه و سران فتنه این کار به دلیل حراست از جان آنها هم صورت گرفت؟
به دو نکته باید توجه داشت. آقای کروبی آمد که در راهپیمایی 22 بهمن سال 88 شرکت کند. خود ایشان یا پسرهایش گفتند یکسری از مردم ریختند روی سرش و خواستند او را بزنند. آقای مهندس موسوی نتوانست از دفتر کارش بیرون بیاید. بعضی از چهرههای دیگرشان هم همین طور. به نظر من بخشی از قضیه حصر به خاطر حفاظت از جان اینها بود.
نکته دوم این که اگر جای اصلاحطلبها بودم حتماً از جریان آقای مهندس موسوی تبرّی میجستم. چرا؟ چون جریان اصلاحطلب با پشتیبانی از جریان آقای موسوی خودش را در نزد مردم منفور کرد. اگر آقای موسوی بعد از انتخابات میآمد و میگفت ما به نتیجه انتخابات اعتراض داریم، اما چون قانون و مراجع قانونی این طور میگویند تبعیت میکنیم و میرفتند و یک حزب بزرگ را هم تشکیل میدادند، شاید حزب آنها در انتخابات بعدی رأی بالایی هم میآورد و یک جریان عظیمی را میتوانستند به نفع خودشان ایجاد کنند.
** چرا این کار را نکردند؟
به خاطر فقدان تقوای حزبی.
** این جریان برای براندازی و راه انداختن انقلاب رنگین به وجود آمد یا واقعاً به خاطر نداشتن تقوا این کار را نکردند؟
بعضی اوقات موقعی که شیطان بر انسان غلبه میکند، انسان وقتی دارد ثروتاندوزی میکند، به یک حدی میرسد که دیگر نباید ریسک کند و ادامه بدهد، اما این حرص ثروت بهقدری به او مستولی میشود که ریسک بعدی را میکند و مثل قمار همه را از دست میدهد. اینها به دنبال قدرت بودند و از یک لحظهای دیدند که دارند از آن قدرت فاصله میگیرند کسی که به دنبال قدرت است کاری به خدا ندارد و شیطان بر اعمالش حاکم میشود. الان اعمال امریکا را نگاه کنید. امریکا با تمام قوا به افغانستان آمد و بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی در افغانستان را از بین برد و الان مردم افغانستان طرفدار جمهوری اسلامی هستند. در عراق هم همین طور. امریکا به عراق آمد و بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی در عراق را از بین برد. میخواستیم خسارت جنگ تحمیلی را بگیریم، دشمن ما به دست خودش آمد و هواپیماهایش را در کشور ما گذاشت! الان جریانی که در عراق حاکم است، جریان طرفدار نظام جمهوری اسلامی و مخالف امریکاست.
گاهی اوقات دشمن تصمیماتی میگیرد که ظاهراً عاقلانه به نظر میرسد، اما اینها تصمیمات ابلهانه گرفتند. همین امروز اگر جریان اصلاحات مرز خود را با خط فتنه مشخص کند، دو باره نزد مردم محبوب میشود، اما چون این کار را نمیکنند، هر روز منفورتر میشوند. اگر بعضی از اینها بیایند و سفت و محکم بگویند ما طرفدار آقای مهندس موسوی هستیم، چند نفر به آنها رأی میدهند؟ کسانی که رأی میگیرند آنهایی هستند که در نطقهایشان میگویند ما تابع ولایت فقیه هستیم و از مراجع و حاکمیت دینی مایه میگذارند.
شما به سخنرانیهای آقای رئیسجمهور نگاه کنید. درست است که ایشان به بعضی از جریانات درون دولت قبلی اعتراض دارد ـ که ما هم داریم ـ اما مردم نگاه میکنند میبینند یک عالم دینی است که سابقه انقلابیگری داشته، در قضیه سال 78 آن سخنرانی را کرده، عضو جامعه روحانیت مبارز بوده است، هر جا هم که صحبت میکند از همان ابتدا میگوید از مقام معظم رهبری فاصله ندارد. بدیهی است مردم به او رأی میدهند. اینها بیایند بگویند رهبری را قبول ندارند. چه کسی به آنها رأی میدهد؟ جریان طرفدار اصلاحات هم اگر میخواهند در این کشور به حیات سیاسیشان ادامه بدهند باید خطشان را در قبال جریان فتنه روشن کنند، والا مردم به اینها رو نمیکنند و نظام هم اینها را قبول نمیکند.
** یکی از مسائلی که در حاشیه جریان فتنه پیش آمد، پرونده کهریزک بود. بخشهایی را که فکر میکنید میشود به آنها اشاره کرد بفرمایید.
البته هیچ یک از اینها چیزهایی نبود که یک حاشیه مغفول یا نگفتهای مانده باشد. به دو سه نکته اشاره میکنم تا ببینید وضعیت نیروی انتظامی ما در آن اغتشاشها چگونه بود. از طریق اینترنت فراخوان میدادند و چهار پنج هزار نفر جمع میشدند و شروع میکردند به آتش زدن و اغتشاش کردن و نیروی انتظامی طبق وظیفهاش میآمد و این افراد را محاصره و مثلاً هزار نفر را دستگیر میکرد. همه تلاش قوه قضائیه و فرماندهی نیروی انتظامی این بود که این هزار نفر ظرف سه چهار ساعت تعیین تکلیف شوند. بارها ناظرانی را که دبیرخانه شورای عالی امنیت میفرستاد، میدیدند که نیروی انتظامی اینها را آورده است و دارد به آنها غذا و نوشابه میدهد و از آنها پذیرایی میکند، افسران خود را هم احضار کردهاند و دارند از اینها بازجویی میکنند و دیگر ساعت دو بعد از نصف شب آنهایی را که فریب خورده و سیاهی لشکر آمده بودند، رها کرده بودند و 30 نفر افراد محرک اصلی را میگرفتند و به بازداشتگاه میبردند.
** در همه دنیا نحوه برخورد با اغتشاشات همین گونه است؟
در دنیا که بگردید کسی به این خوبی با متهم برخورد نمیکند. از این 800، 900 نفر آنهایی را که جوان بوده یا دختر و زن بودهاند، زنگ زدهاند به تلفنی که او داده و دیدهاند کسی گوشی را برنمیدارد، پلیس زن اینها را سوار کرده و ساعت یک بعد از نصف شب دم در خانهشان برده و تحویل داده و برگشته است. این نهایت همراهی با کسانی است که به هر حال در آن اغتشاشها شرکت کرده بودند.
این جمله آقاست که توسط دفترشان به قوه قضائیه گفته میشد اگر 50 نفر گناهکار آزاد شوند بهتر از این است که دو نفر بیگناه را نگه داریم. یعنی مثلاً 100 نفر را گرفتهایم و مطمئن هستیم 80 نفرشان اغتشاشگر هستند و زده و در و دیوار و همه جا را خراب کردهاند، ولی میدانیم 20 نفرشان هم بیگناه هستند. فتوای مقام معظم رهبری این بود که همهشان را آزاد کنید. چرا؟ چون 20 نفر بیگناه داخل اینها هستند. اگر میتوانید کار اطلاعاتی کنید و سریع اینها را از هم تفکیک کنید، این کار را بکنید، والا همهشان را آزاد کنید بروند.
در قضیه کهریزک هم اولین کسی که گزارش دستشان رسید آقا بودند و بلافاصله دستور دادند تعطیل شود. اگر همان روزی که آقا دستور دادند آقایان کهریزک را تعطیل کرده بودند اتفاقات بعدی نمیافتاد. همین آقایانی که متهم هستند، یکی از اتهاماتشان این است که چرا روزی که آقا دستور دادند، اینها آنجا را تعطیل نکردند؟ اگر تعطیل کرده بودند این اتفاقات نمیافتاد.
یا مسئله آزادیها، یکی از جاهایی که به قوه قضائیه و نیروهای امنیتی فشار میآورد که تا جایی که امکان دارد افراد را نگه ندارید و تا مطمئن نشدید کسی فتنهگر است و اگر بیرون برود بلوا ایجاد میکند، غیر از اینها همه را آزاد کنید، دفتر آقا بود. در قضیه کهریزک آن بخشی که مربوط به دفتر رهبری است، کارنامه درخشانی دارد، اما آنجایی که مربوط به مسئولین اجرایی است، متفاوت است.
از آن طرف قضیه فتنه 88 هم بگویید که فتنهگران قصد داشتند با به میدان آوردن مردم رهبری را وادار به عقبنشینی از مواضع خود و ابطال انتخابات کنند. آیا این اطلاع در مجموعهها وجود داشت یا بعداً تحلیل شد؟
دستگاههای اطلاعاتی ده بیست روز قبل از انتخابات با توجه به قرائن موجود به نکاتی پی برده بودند. اینها کمیته صیانت از آرا را در اسفند 87 راه انداختند که آقای محتشمی و کسان دیگری هم جزو آن بودند. بعدها دائماً میگفتند اگر تقلب شود، اگر تقلب شود و موضوع تقلب را اینها باب کردند. ستاد 88 و شبکههای اجتماعی دیگری را که راه انداختند، از چشم دستگاههای اطلاعاتی مخفی نبود و این را رصد میکردند. ممکن است شخص آقای موسوی این طور نبوده باشد، اما آنهایی که کارگردان حزبی او بودند، نقشهشان این بود که از یک هفته قبل مردم را به خیابانها بیاورند و این همان حلقه سبزی است که از میدان راهآهن تا تجریش درست کردند و گفتند باید اینها را حفظ کنیم. اگر در انتخابات پیروز شدیم، باید این جمعیت را در خیابان حفظ و نظام را در سنگرهای دیگر مجبور به عقبنشینی کنیم.
آقای موسوی در مصاحبه با اشپیگل هم این بحث را مطرح کرده بود که اگر در انتخابات پیروز نشدیم، این جریان اعتراض خود را به انتخابات انجام بدهد و به قول خودشان حق را برگرداند. آن نکتهای را هم که بعضیها از قول سردار جعفری نقل میکنند همین است که ایشان گفته بودند از قبل نسبت به این که اینها چه میخواهند بکنند اشراف داشتیم و نظام منفعل نماند. وقتی اینها جریان 25 خرداد را راه انداختند و اغتشاشات خیابانی را شروع کردند، بسیاری از عناصر اصلی اینها دستگیر شدند، چون اطلاعات و اسناد کاملی در باره این که قرار است چه کنند در اختیار دستگاههای اطلاعاتی بود. این جزو افتخارات دستگاههای اطلاعاتی ماست که این اطلاعات را از قبل داشت، لکن چون احساس میکرد بعضی از افرادی که در رأس هستند ممکن است تن به جریانات حزبی و گروهی ندهند، این دستگیریها را انجام نداد و پس از این که معلوم شد دنبال آن مقاصد هستند این کار را انجام داد، لذا نظام غافلگیر نشد و موقعی که داخل خیابان آمدند با آنها برخورد کرد.
** اینها میخواستند از جمعیت داخل خیابان به عنوان اهرم فشار استفاده کنند؟
ما که از نیت آقای موسوی و رفقایشان اطلاع نداشتیم، اما بر جریانهای حزبی و گروهیشان اشراف داشتیم و تصور نمیکردیم آقای موسوی و آقای کروبی با آن سوابقی که دارند تا آخر خط با اینها بروند.
موقعی که اینها به خیابان آمدند که بگویند در انتخابات تقلب و رأی شما دزدیده شده است، مهندس موسوی در تهران 5/2 میلیون رأی آورد. آنهایی که خیلی در مورد 25 خرداد اغراق میکنند میگویند 500 هزار نفر به خیابان آمده بودند، ولی برآورد ما خیلی کمتر بود. چرا دو میلیون باقی عکسالعمل نشان ندادند؟ چرا این تحرک فقط در تهران بود و هیچ جای دیگر اتفاق نیفتاد؟ پس از سخنرانی نماز جمعه آقا این جمعیت به یکدهم رسید. اینها نشان میدهد که جریان اجتماعی پشت سر فتنه نبودند و تحلیل اشتباه غربیها هم این بود که وقتی جریان 25 خرداد را دیدند، تصور کردند میتوانند این جریان را عمومی کنند و این اعتراض را به کل کشور تعمیم ندهند، در حالی که 25 خرداد اوجاش بود.
اوکراین و جاهای دیگر با یک جمعیت 50، 60 هزار نفری شروع و اضافه شده و کل کشور را فرا گرفته است، اما در اینجا اوجاش 25 خرداد بود و بهتدریج کم شد تا رسید به 25 بهمن سال 89 که حول و حوش 3 هزار نفر بودند. معلوم میشود پس این یک جریان مردمی نبوده است و تحلیل غربیها هم که تصور کرده بودند در داخل کشور ما میتوانند انقلاب مخملی راه بیندازند، تحلیل غلطی بوده است. چرا؟ چون جمهوری اسلامی و مردم ما را نشناختهاند.
** مشی مدیریت رهبری انقلاب در باره جوانان و نسل سوم انقلاب از دیدگاه شما چیست؟
من چون مدتی هم خدمت مقام معظم رهبری بودهام، به نظرم میرسد یکی از لذتبخشترین جلساتی که مقام معظم رهبری دارند و این را از نشاط ایشان میتوان فهمید جلسهای است که با خانواده شهدا و ایثارگران دارند. یکی هم اقشار مردم عادی است که بسیار به ایشان اظهار علاقه میکنند و یکی هم جلساتی است که با جوانان، دانشجویان، نخبگان و اساتید دارند. این جلسه با بقیه جلسات متفاوت است. یک جلسه سه ساعته است و یک ساعت و نیم دو ساعت جوانان میآیند و خیلی راحت صحبت میکنند. حضرت آقا هم با دقت گوش میدهند و بعد صحبت میکنند.
در هر ماه رمضان جلسات خاص اساتید، دانشجویان، شعرا و... وجود داشته است. جلساتی که مقام معظم رهبری با نخبگان علمی، صنعتی، دانشگاهی و... داشته، بسیار زیاد بودهاند. همیشه هم آقا در این جلسات چهار پنج محور را به اینها سفارش میکردند. محور علمآموزی و این که استعدادهای علمیشان را بروز بدهند و بارور کنند. نکته دوم ایجاد خودباوری در جوانان و این که ما میتوانیم . این که شما از غربیها هیچ کم ندارید و حتی میانگین هوشی شما از آنها بالاتر است. محور سوم تقویت ایمان دینی و اتکال به خداست که علت پیروزی و پیشرفت شما همین ایمان به خدا و اتکال به خدا و تقویت روحیه ایمانی شماست. محور چهارم دادن روحیه جهادی است، یعنی دشمن در میدان است و شما هم باید به میدان بروید.
روحیه جهادی جایی به کار میآید که دشمن حضور داشته باشد که ممکن است صحنه اقتصادی، فرهنگی و... باشد. آقا این چهار محور را در همه این جلسات گوشزد میکردند. نتیجه این همه ملاقاتها، بحثها و پیگیریهای مقام معظم رهبری به وجود آمدن نسلی است که امام را ندیده و درک نکردهاند و اغلب متولد سال 60 به بعد هستند، اما این نسل در صحنه نشر، فرهنگ، هنر، فضای مجازی، علم و... حضور دارند. اشاره کردم متوسط سن دانشمندان هستهای ما 30 سال است. اینها امام را درک نکردهاند و امام را از زبان مقام معظم رهبری شناختهاند و واقعاً حاصل مدیریت این 25 سال رهبری ایشان هستند و توانستهاند اینها را به صحنه بیاورند و ما اینها را به عنوان گلهایی که دارند میشکفند و بار و میوه میدهند، میبینیم.
خوب است به مقام معظم رهبری و کسانی که در مقابل ایشان ایستادهاند از منظر خط امام نگاه کنیم. خیلیها که از امام فاصله گرفتهاند، میگویند ما در خط امام هستیم. خط امام که در وصیتنامه سیاسی ایشان دقیقاً تبیین شده است و بنده به چند سر خط اشاره میکنم.
استکبارستیزی؛ ولایت فقیه که امام در این زمینه بحث مفصلی دارند و بسیار میگویند ولایت فقیه هنر امام است، حاکمیت دینی، نفی لیبرال دموکراسی، حمایت از مسلمانان و مستضعفین جهان، ایستادگی در مقابل زیادهخواهیهای امریکا و ابرقدرتها، نفی آزادیهای مبتذل غربی، پافشاری بر ارزشهای اسلامی، عدالت اجتماعی، مبارزه با رانتخواری و فساد. این خطوط اصلی خط امام است که مقام معظم رهبری هم روی آنها پافشاری کردهاند. در آنجایی که بعضیها با مقام معظم رهبری فاصله گرفتهاند سر چه چیزهایی بوده است؟ غیر از این بوده است که ایشان روی این سرفصلها پافشاری کردهاند؟ اگر آقا میگفتند حاضریم در مقابل امریکا کوتاه بیاییم خیلی از اینها برمیگشتند. اگر آقا میگفتند ارزشهای اسلامی خیلی برایمان مهم نیست و ما تساهل و تسامح داریم که روی این چیزها حرفی نداشتند. آقا و نظام جمهوری اسلامی تاوان پافشاری روی خطوط اصلی خط امام را پس میدهند. به نظر من این موضوع باید تبیین شود، یعنی باید برای جامعه جوان روشن شود کسانی که دم از خط امام میزنند، اما پشت پرده به آن شمشیر میزنند چه کسانی هستند.
** شما جزو فرماندهان اصلی انقلاب و جنگ بودهاید. به نسل سوم انقلاب اشاره کردید. الان بخش زیادی از افرادی که چه در بخشهای تخصصی و چه در زمینههای دفاعی رزمی سپاه کار میکنند، از این نسل هستند. اینها را چگونه ارزیابی میکنید؟
همیشه هم دغدغه مقام معظم رهبری و هم دغدغه حداقل فرماندهی موجود سپاه همین نکتهای است که بهدرستی اشاره کردید و نکته مهمی است. مقام معظم رهبری همواره تأکید میکنند که باید فکری به حال نسلی کنید که امام و بعد هم جنگ را ندیدهاند، چون خود جنگ محیطی بود که افراد در آن تربیت میشدند. طرف به جبهه میآمد و همواره خود را در میدانی میدید که هر لحظه باید منتظر شهادت میبود. خیلی فرق میکند که فردای آن روز دیگر زنده نماند.
میگویند این که امام فرمودند این بچهها یک شبه ره صد ساله را رفتند یعنی چه؟ فرمودند عرفا مراحل هفتگانه را در مسیر نیل به حق طی میکنند، اما این بچهها این مسیر را در یک شب طی کردند و به مرحله آخر یعنی فنای فی الله رسیدهاند. حالا نسلی که چنین عوالمی را تجربه نکرده دغدغه اصلی مقام معظم رهبری و فرماندهان است. واقعاً کار سختی است. البته تلاش زیادی دارد میشود و ما در سپاه رویشهای بسیار زیادی داشتهایم. اگر به جوانان صنایع موشکی نگاه کنید، اکثراً 30، 35 ساله هستند. البته این که افرادی را که در آن فضای شهادت نبودهاند با آن فضا تربیت کنید کار بسیار سختی است، لکن مقام معظم رهبری بر این امر تأکید دارند و فرماندهان سپاه در ردههای مختلف این دغدغه را دارند. از جمله سردار جعفری همت خود را معطوف به تربیت جوانان مؤمن نسل آتی کرده است. امیدواریم بتوانیم در این راه موفق شویم.
** سؤال آخر هم که شاید از نظر زمانی با سؤالات قبل متفاوت باشد، در خاطرات آقای رحیم صفوی میخوانیم که در ماجرای 18 تیر 78، آشوبگران داشتند به سمت بیت رهبری میآمدند و ما به وزارت کشور پیغام دادیم و آنها برگشتند که نشاندهنده هماهنگی وزارت کشور و اغتشاشگرهاست.
آن موقع معاون سیاسی وزارت کشور آقای تاجزاده بود که با اینها ارتباط داشت، یعنی ایشان و وزیر علوم وقت آقای معین اگر میخواستند جریان 18 تیر 78 را کنترل کنند خیلی راحت میتوانستند. اول یک حادثه 100 نفره بود، بعد دفتر تحکیم وحدت که رفقای اینها بودند آمد پشت سر قضیه ایستاد. آن موقع سردار حقطلب فرمانده حفاظت انصار بود. به اطلاع ایشان رسیده بود که اینها دارند میگویند ما داریم به سمت خیابان جمهوری میآییم که از آنجا به سمت بیت رهبری بروند. ایشان هم نیروهای خود را لب خیابان جمهوری مستقر کرد و گفت خط قرمز ما لب خیابان جمهوری است و اگر کسی پایش را از این خط این طرف بگذارد، با او برخورد میکنیم. به وزارت کشور هم اعلام کرد. معلوم است که آقایان در وزارت کشور به آنها منتقل کردند.
** از شیرینیهای ایامی که حفاظت حضرت آقا به عهدهتان بود بگویید.
از شیرینترین ایام خدمتم، خدمت در محضر مقام معظم رهبری بوده است. البته بعد از جنگ هیچ وقت به اندازه آن موقع کار نکردم. حجم کار در آن دوره از همه دورهها بیشتر بود، ولی لذتبخشترین دوران خدمتم بوده است. آقا بیش از اندازه نسبت به افرادی که در کنارشان هستند محبت دارند و همه را شرمنده خودشان میکنند. اخلاق ایشان نسبت به اطرافیان و کسانی که با ایشان کار میکنند، همه را شرمنده ایشان میکند. البته ما که لایق نبودیم، ولی شاید توانسته باشیم یک چیزی یاد بگیریم. اگر بتوانیم به چیزهایی که از ایشان یاد گرفتیم عمل کنیم برکات زیادی نصیبمان خواهد شد.
ما جزو گروه منصورون بودیم و بهزاد نبوی و... جزو گروه امت واحده با آقای صادق نوروزی و رفقای دیگرشان بودند. من در بخش تدوین ایدئولوژی سازمان کار میکردم و کمیته اقتصادی سازمان را عهدهدار بودم. قضایای کردستان که پیش آمد به اتفاق یکی دو نفر از دوستان مسئول پیگیری مسائل کردستان شدیم.
مجاهدین انقلاب در آن موقع در خط امام و دغدغههای نظام برایش مهم بود. ما به اتفاق رفقا طرحی تهیه کردیم و به ذهنمان رسید امنیت در کردستان توسط خودم مردم کرد قابل پیاده شده هست، یعنی مردم کرد با گروهکها نیستند.
آن موقع شهید بروجردی تصادف کرده و در بیمارستان بود. رفتیم و موضوع را با ایشان مطرح کردیم و گفت اتفاقاً تمام مدتی که در بیمارستان بودهام همین فکر را کردهام و دنبال همین راهکار هستم که جز ایجاد امنیت مردمی در کردستان هیچ راهکار دیگری نداریم. به اتفاق ایشان رفتیم و سازمان پیشمرگان کرد مسلمان را راه انداختیم که همان جریان مردمیای بود که از حمله به کامیاران شروع کرد و بعد با کمک ارتش و سپاه در جاهای مختلف مستقر شد. بعد از شهادت شهید بهشتی به این نتیجه رسیدیم که دیگر نمیتوانیم در سازمان مجاهدین انقلاب کار کنیم و کاری به تهدیداتی که متوجه نظام هست نداشته باشیم و به مسئول اطلاعات آن موقع که آقای محسن رضایی بودند گفتیم آمادگی داریم بیاییم و در صحنه کار کنیم و از آن موقع به سپاه پیوستیم.
یک سالی در امنیت داخلی بودم و بعد به حفاظت اطلاعات رفتم. بعد حفاظت قرارگاه خاتم الانبیا بودم تا آخر جنگ. بعد از جنگ در ستاد کل نیروهای مسلح بودم و بعد به معاونت پارلمانی وزارت دفاع هم رفتم. آقای لاریجانی معاون پارلمانی بود و من مدیرکل ایشان بودم. بعد که آقای لاریجانی از وزارت دفاع رفتند، من معاون پارلمانی وزیر دفاع شدم. از وزارت دفاع بیرون آمدم، مسئول بازرسی سپاه شدم.
دو سال بعد به طرح و برنامه سپاه رفتم. بعد از دو سال معاون هماهنگکننده ستاد مشترک شدم. دو سال هم آنجا بودم. دو سال هم جانشین ستاد مشترک بودم. پنج شش ماه بعد از تیر 78 به این نتیجه رسیدند که فرماندهی قرارگاه ثارالله مستقل باشد و من فرمانده قرارگاه ثارالله شدم. در سال 79 حفاظت بیت مقام معظم رهبری به عهدهام قرار گرفت که تا سال 89 آنجا بودم. از بعد از فتنه 88 به دعوت آقای جلیلی با حفظ سمت مسئول سیاسی ـ اجتماعی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی بودم. بعد از آن که کاملاً از آنجا منفک شدم با آمدن دولت جدید هم در مقام سیاسی ـ اجتماعی دبیرخانه بودم.»
این توصیف تقریبا کامل، مقدمه گفتوگوی مجله «رمز عبور» با سردار محمدحسین نجات، مشاور فرمانده کل سپاه پاسداران است که 10 سال مسئولیت سپاه حفاظت از مقام معظم رهبری را برعهده داشته و از نزدیکترین افراد به ایشان است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. «وَ الْعَصْرِ* إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ». انشاءالله بتوانید در تبیین و پاسداری از خط امام و مقام معظم رهبری که همان خط امام است، تلاش کنید و روشنگری مستندی نسبت به سیاستها و برنامههای استکبار جهانی و جریان روشنفکر غربزده در داخل ایران داشته باشید که پیوسته بال جریان غرب در ایران بودهاند و همیشه هم درگیری روحانیت اصیل یا با خود جریان استکبار یا با این جریان روشنفکر غربزده بوده است.
به نظرم هر نگاهی که به دیدگاههای مقام معظم رهبری میاندازیم خوب است که با نگاهی به دیدگاههای امام باشد و این دو دیدگاه را با هم مقایسه کنیم و ببینیم چقدر بر همدیگر منطبق است. من جریانات داخل کشور را به سه دسته کلی تقسیم کردهام. دسته اول گروهها و جناحهای سیاسی معتقد به انقلاب، نظام اسلامی، حاکمیت دینی و ولایت فقیه است که نماد آن در دهه اول انقلاب دفتر تحکیم وحدت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب جمهوری اسلامی، روحانیت مبارز، جامعه مدرسین و... طیفهای معتقد به خط امام و حاکمیت ولایت فقیه بودند. امام همیشه این جناحها و گروهها را خودی میدانستند و تلاش میکردند ضمن احترام به سلایق آنها و بدون این که اصرار داشته باشند کسی سلیقه خود را رها کند، همه آنها را حول اهداف اصلی انقلاب متحد کنند، یعنی هر جا اختلافی رخ میداد، آنها را به اهدافی مثل اجرای قانون اساسی، استکبارستیزی، حاکمیت دینی، قانونگرایی، عدالت اجتماعی، حفظ ارزشهای اسلامی، بسط و گسترش آنها، حمایت از ملل مسلمان و مستضعف دنیا و... اینها سرفصلهایی بودند که امام سعی میکردند جناحهای دلسوز برای انقلاب را به این سمت هدایت کنند.
همین سیاستها را مقام معظم رهبری بعد از ایشان دنبال کردند و به همه جریاناتی که دلسوز انقلاب هستند، هشدار دادند سعی کنند اختلافاتشان را حول این اهداف حل کنند، ضمن این که هر کسی میتواند سلیقه و گرایش خود را هم داشته باشد.
من اسم جریان دوم را جریانهای مذهبی غربگرا گذاشتهام، یعنی روشنفکر مذهبی غربگرا. اینها ادعا میکنند که اسلام را قبول دارند و میگویند چون مردم به قانون اساسی رأی دادهاند، آنها هم به قانون اساسی احترام میگذارند، ولی اعتقادی به حاکمیت دینی و اسلام سیاسی ندارند و مدل حکومت مطلوب آنها نوعی حکومت لیبرال دموکراسی غربی است و حداکثر حکومت مطلوب آنها هم حکومتی مثل حکومت فعلی ترکیه است و این را بارها گفتهاند و اندونزی، مالزی و ترکیه را با ایران مقایسه میکنند و میگویند دموکراسی مدل ترکیه را قبول دارند.
این جریان در زمان حضرت امام، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز و سایر جریانهای ملی مذهبی بود. اگر بخواهیم مقایسه کنیم از سال 75 به بعد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ـ که پسوند ایران را بعداً اضافه کردند ـ، حزب مشارکت و تا حدود زیادی مجمع روحانیون مبارز دنبال همین تفکر مذهبی غربگرا بودند. امام در اول انقلاب به اینها میدان عمل باز دادند و اصلاً کل دولت را به این جریان واگذار کردند، اما اینها در عمل نشان دادند به دنبال باز کردن پای امریکا به ایران هستند، لذا موقعی که از امام راجع به نهضت آزادی استعلام شد، ایشان فرمودند اینها صلاحیت هیچ یک از مصادر اجرایی را ندارند و اگر روی کار بیایند، کشور را به دست امریکا خواهند داد. جریانهای قانونی کشور مثل شورای نگهبان و وزارت کشور آنها را رد صلاحیت کردند و از جریانهای اجرایی کشور کنار گذاشتند.
عین همین میدان را هم ما به حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب و مجمع روحانیون مبارز که یک موقع در زمان امام در خط امام بودند، در زمان مقام معظم رهبری به اینها دادیم و بین سالهای 76 تا 84 فعالیت کردند و اکثرشان حاکمیت سیاسی و حاکمیت در مجلس را در اختیار داشتند، اما عملاً نشان دادند دیدگاهشان نسبت به ولایت فقیه و حاکمیت دینی و اجرای کامل قانون اساسی با دیدگاه امام تفاوت دارد.
آنها به دنبال استقرار یک حکومت لیبرال دموکراسی در ایران و حذف ممیزی در حوزه نشر و ترویج آزادیهای غربی در حوزه فرهنگ و هنر بودند و بعضی از این آقایانی که بعد از جریان سال 88 به زندان رفتند، صریحاً اعلام کردند حکومت مطلوب ما حکومتی مثل ترکیه است و دائماً جمهوری اسلامی را با ترکیه مقایسه میکردند و آنجا را به رخ ما میکشیدند. از سال 75 و 76 مواضع اینها روز به روز به نهضت آزادی نزدیکتر شد و از سال 76 تا 84 با طرح مباحثی چون حاکمیت دوگانه، جدایی دین از سیاست، دین دولتی و دولت دینی، فشار از پایین چانهزنی از بالا، خروج از حاکمیت، مقاومت مدنی و... عملاً قوه مقننه و بخشی از قوه مجریه و حوزه نشر و فرهنگ را در مقابل نظام دینی مبتنی بر ولایت فقیه قرار دادند.
رهبر معظم انقلاب از همان اول با منطق و استدلال و این نیت که بتوانند این جریان را هدایت کنند که به موضع خط امام برگردند با اینها برخورد کردند، لکن بهخصوص با تحصن اینها در مجلس در سال 78 و انتشار روزنامههای زنجیرهای توسط اینها به این نتیجه رسیدند که اینها قابل هدایت نیستند، عین اتفاقی که در دوره امام افتاد، مراجع قانونی اینها را رد صلاحیت کردند و عملاً از مصادر اصلی اجرایی کشور کنار گذاشتند.
اتمام حجت رهبر انقلاب با سران جریان دوم خرداد پس از ماجرای کنفرانس برلین- 6 اردیبهشت 1379
از راست: مهدی کروبی- هادی خامنه ای- محمدعلی نجفی- مجید انصاری- محمدسلامتی- محمدرضا خاتمی- بهزاد نبوی
امام در وصیتنامه الهی ـ سیاسیشان به جریان روشنفکری غربگرا و جریانی که به دنبال اینها میخواهند آزادیهای غربی را در ایران پیاده کنند، پرداخته و آنها را نفی کرده و خطراتشان را هم مفصل گوشزد کردهاند.
جریان سوم را روشنفکر غربگرا نامیدهام، یعنی دیگر قید مذهبی ندارد. اینها اصولاً اسلام و دین را قبول ندارند و دموکراسی به شیوه غرب یا سوسیالیسم به شیوه جوامع سوسیالیستی را قبول دارند یا خیلی از آنها ملیگرا هستند. البته ملیگراها هم تفاوت ماهوی با جریان لیبرال دموکراسی ندارند. در ایران هم همین طور بوده است.
این جریان از همان ابتدای انقلاب در مقابل حاکمیت دینی و انتخاب مردم ایستاد. بعضی از اینها با نظام جمهوری اسلامی نبرد مسلحانه کردند، بعضی هم که نبرد مسلحانه نکردند، حداکثر در سال 62 با نقد و کارشکنی و بعضاً ارتباط و جاسوسی برای کشورهای خارجی مجبور شدند از کشور فرار کنند. در مقطع فعلی جریانهای اصلی مثل جبهه ملی، حزب توده، چریکهای فدایی خلقی که اصل اسلام را قبول نداشته باشند، به عنوان یک حزب یا گروه یا جریان سیاسی نداریم، لکن این جریان بدون تابلو و حزب خاصی شروع به نفوذ در حوزههای فرهنگ، هنر و نشر کردهاند و الان جای پای نفوذ اینها را در این حوزهها آشکارا میتوان دید و سعی میکنند از طریق این حوزهها افکار عمومی مردم و نخبگان را مقابل نظام و اسلام قرار بدهند و دو باره همان فرهنگ لیبرال دموکراسی را داخل کشور بیاورند.
مشی امام در برخورد با این طیف افشاگری بوده است و همیشه سعی کردند چهره واقعی آنها را برای مردم روشن کنند. مقام معظم رهبری هم در تمام سخنرانیهایشان این مشی را دنبال کردهاند.
** در مقطع حاضر این گروه سوم چه وضعیتی دارند؟
به صورت حزب و گروه نیستند.
** اما دارد در بعضی از جریانهای ما نفوذ میکند. گروه دوم چطور؟ آنهایی که رد صلاحیت شدهاند، آیا ورود در عرصهها را کنار گذاشتهاند یا در قالبهای دیگر فعالاند.
الان هر دو گروه وجود دارند. فرق گروه دوم با گروه سوم این است که گروه دوم در قالب حزب و گروه و جریانی که بعضاً در مصادر اجرایی کشور هم هستند، حضور دارند، مثلاً مجمع روحانیون مبارز یا مجمع محققین و مدرسین قم، تقریباً اکثریت قریب به اتفاقشان نظام و رهبری را قبول ندارند. آنهایی هم که ممکن است قبول داشته باشند، در مقابل خطاهای همحزبیهایشان اصلاً حاضر نیستند افشاگری کنند یا کوتاه بیایند. مثلاً از جریان اینها سروش، محسن کدیور، خانم حقیقتجو و علی افشاری از بلندگوی بیبیسی و VOA حرف میزنند. همین سروش و کدیور دارند حاکمیت دینی را نقد میکنند. یک کلام از دهان مبارک اینها برای نقد اینها بیرون آمده است؟ خیر! جریان دوم از لحاظ حیطه قدرت هم در جریان نشر و هم در حوزه فرهنگ و هنر حضور دارند، بهخصوص در حوزه نشر فعالیت میکنند. فرقشان با گروه سوم این است که آنها تابلو ندارند، ولی اینها تابلو دارند، اما از نظر ماهیت تفکر یکی هستند.
** رهبری انقلاب اسلامی در سال 89 فرمودند جریان چپ تقوای جمعی را رعایت نکردند. درباره این توضیح بیشتری بفرمایید.
برداشتم از تقوای جمعی این است که کسی که متصدی حزب یا گروهی میشود، باید مصالح اسلام و مملکت را بر مصالح حزبی و گروهی خودش ترجیح بدهد، یعنی رعایت انصاف را بکند. اینها این را رعایت نکردند. اینها در جلسات خصوصیشان آقای میرحسین موسوی را محکوم میکنند و میگویند تقلبی اتفاق نیفتاده و نظام امانتدار است. حتی در انتخابات اخیر آقای روحانی با 7/50 درصد رأی آورد و نظام امانتداریاش را نشان داد، اما اینها حاضر نیستند همین را هم بگویند، ولی در جلسات خودشان این را مطرح میکنند که آقای میرحسین موسوی قطعاً رأی نیاورد، اما حاضر نیستند بیایند و در جمع این را محکوم کنند. برداشتم از تقوای جمعی این است که چرا اینها مصالح اسلام و نظام را بر مصالح تشکیلاتی و حزبیشان ترجیح ندادند؟
** یکی از بحثهایی که حضرت آقا مطرح میکنند، بحث ریزش و رویش در فضای سیاسی کشور است. اولاً ملاک تشخیص این ریزش و رویش چیست؟ بعضیها از این ریزشها بسیار ابراز نگرانی میکنند و میگویند شما دارید همه یاران امام و انقلاب را حذف میکنید. نظرتان چیست؟
انسان ماهیتاً یک موجود انتخابگر است، یعنی آزاد است و میتواند انتخاب کند و در کشورهایی هم که آزادی اطلاعات و آزادی بیان و امکان به چالش کشیدن مبانی وجود دارد ـ مثل جمهوری اسلامی ـ طبیعی است افرادی که تحت تأثیر تبلیغات علیه نظام جمهوری اسلامی قرار میگیرند و نمیتوانند خوب دفاع کنند، به مرور از نظام فاصله میگیرند. برعکس افرادی هم از حقایق جمهوری اسلامی در محیط آزاد مطلع و متوجه ماهیت جمهوری اسلامی و دلداده آن میشوند.
غربیها روی این سرفصل عملیات روانی زیادی میکنند، اما بنده عرض میکنم آزادی در جمهوری اسلامی با هیچ یک از کشورهای دنیا قابل مقایسه نیست و آزادی در کشور ما از مترقیترین کشورها هم بالاتر است. هیچ جای دنیا این طور آزادانه دسترسی به مطبوعات، کتاب و سایت ندارند که حتی بیایند مبانی نظامشان را زیر سئوال ببرند و خیلی از آنها هم بلندگوی دشمنان ما شوند، یعنی هر حرفی را که دشمن میزند تکرار کنند.
ظاهراً خانم ابتکار در سالگرد لانه جاسوسی مقالهای نوشته و داده بود یکی از انتشاراتها در کشورهای اروپایی چاپ کنند. میگفت میخواستم پول هم بدهم، ولی آنها حاضر نبودند چاپ کنند. آخر سر، کتابش را یک ناشر کانادایی چاپ میکند و به ایشان هم میگوید دیگر نمیتوانم آن را تجدید چاپ کنم. یا آقای مرحوم سید احمد خمینی نقل کرده بود میخواستند مطلبی را در روزنامههای غربی بزنند و حاضر شده بودند پول کلانی هم بدهند، اما هیچ کدام حاضر نشده بودند چاپ کنند.
در رسانههای غربی کسی حاضر نیست بحث هولوکاست را مطرح کند، ولی در ایران از سیاستهای هستهای جمهوری اسلامی ایران را که مصوب مجلس و مقام معظم رهبری است زیر سئوال میبرند تا دین و اعتقادات مردم. معلوم است حتی زدن این حرفها هم آزاد است و بعضی از این رسانهها حقیقتاً با بیان بعضی از حرفها دارند ظلم میکنند. در چنین شرایطی طبیعی است یکسری از افراد به دلیل تحملهایی که نداشتند و نتوانستند زیر بار سختیها بروند، از ادامه راه بازماندند، چون راه سختی است و ما در مقابل امریکا و لیبرال دموکراسی غرب ایستادهایم و میخواهیم در مقابل تحریمها بایستیم. این با مبانی غربیها سازگار نیست و خیلیها درجا میزنند. مقام معظم رهبری فرمودند ما بسیار متأسفیم که جریانهایی که ـ مثل بسیاری از اعضای حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب ـ روزی همراه با نظام بودند، دیگر با نظام همراه نیستند.
اتفاقاً اینها در جاهایی از نظام و رهبری فاصله گرفتهاند که مقام معظم رهبری روی خط امام ایستادگی کردهاند. شما مصادیقشان را نگاه کنید: استکبارستیزی، عدم رابطه با امریکا، دفاع از حاکمیت دینی، دفاع از قانون اساسی و... نقطه جدایی اینها جایی است که نظام و رهبری روی خط امام ایستاده و اینها فاصله گرفتهاند. در انقلابهای دیگر هم این مسئله وجود دارد.
در عوض به رویشهایی که نظام جمهوری اسلامی داشته است توجه و اینها را با هم مقایسه کنید. این اعتکافها را با دهه اول انقلاب مقایسه کنید. در دهه اول انقلاب چند اعتکاف داشتیم که جوانان در آن شرکت کرده باشند؟ این بار گزارش دادند در حدود 40 هزار مسجد در سراسر کشور در مراسم اعتکاف شرکت کردهاند، یعنی حدود 800، 900 هزار جوان که در دهه اول انقلاب چنین چیزی را نداشتیم.
در دهه اول انقلاب این حجم جوان که در سنگرهای علمی کشور فعالیت کنند و با انگیزه جهادی دستاوردهای عظیمی از قبیل نانوتکنولوژی و هستهای را به ارمغان بیاورند، نداشتیم. میانگین سن این جوانان 30 سال است. نماز و زیارت عاشورایشان را میخوانند و بعد شروع به کار کردن میکنند. در صنایع موشکی همین طور. حوزه نشر و فضای مجازی ما را با یک دهه قبل و دهههای قبل از آن مقایسه کنید. الان کشور پر از جوانانی است که میتوانند در این حوزهها فعالیت کنند. اینها رویشهای نظام جمهوری اسلامی است و اینها هم میسر نمیشد، مگر این که مقام معظم رهبری این فضا را باز گذاشتند و مدیریت کردند که هر چه استعداد جوان هست به میدان بیاید، خودشان را نشان بدهند و از این میدان استفاده کنند.
** مقام معظم رهبری بارها روی بحث «جذب حداکثری و دفع حداقلی» تأکید کردهاند. این دو را چگونه میشود جمع کرد؟
فکر میکنم بهترین مدلی که میشود جذب حداکثری و دفع حداقلی را با هم مقایسه کرد، فتنه 88 است. در جریان انتخابات سال 88 اتفاقی افتاد که گروهی که رأی نیاورده بودند، نظام را به چالش کشیدند. قبل از این که وارد عملکرد مقام معظم رهبری و مواجهه ایشان با این گروه شویم، واقعاً باید ببینیم اینها چه خیانت عظیمی به نظام کردند و جنایات زیادی را مرتکب شدند. اولین کارشان این بود که خلاف قانون عمل کردند. اگر اعتراض داشتند قانون اساسی و قانون مصوب مجلس راه اعتراض را باز گذاشته است. این که یک فرد قبل از این که نهادهای قانونی اعلام کنند چه کسی پیروز انتخابات است و قبل از این که شمارش را به اتمام برسانند، بیاید و بگوید پیروز این انتخابات من هستم و اگر غیر از این شود یعنی در انتخابات تقلب شده است. این هم خلاف قانون اساسی و قوانین انتخاباتی و هم خلاف عقل است.
نکته دوم این که اینها وحدت و همبستگی ملت را بر هم زدند. اگر کسی دلسوز انقلاب باشد به نفع همبستگی ملی از منافع خودش میگذرد. همبستگی ملی گوهری است که به این سادگیها به دست نمیآید. امام ده پانزده سال تلاش کردند تا این همبستگی ملی ایجاد شود و مقام معظم رهبری هم آن را ادامه دادند، حال این که کسی در یک جامعه متحد ایجاد شکاف کند و خانوادهها را به هم بریزد که پدر یک چیز بگوید، فرزند چیز دیگری و در یک جامعه مذهبی و شیعی شکاف ایجاد شود، بسیار خیانت بزرگی به نظام است.
نکته بعد این که اینها نظام را به دروغگویی و عدم صداقت متهم کردند. این که کلیت یک نظام از رهبری تا شورای نگهبان و وزارت کشور و کل سیستم انتخاباتی کشور را متهم به دروغ کنند، خیانت بزرگی است.
امنیت کشور را مخدوش کردند و خون دهها نفر به زمین ریخته شد و دهها نفر کشته شدند. پاسخ اینها را چه کسی میخواهد بدهد؟ ضد انقلاب آمد و میدان دار شد. دستگیریهایی که شد، بسیاری از آنها از منافقین بودند. فردی که اخیراً اعدام شد...
** از فعالین فتنه 88 است؟
قبلاً در زمان منافقین دستگیر و به ده سال حبس محکوم شده بود. پنج سال حبس را گذرانده و پنج سال هم عفو خورده بود. در جریان فتنه 88 در میدان فتنهگری بود و جریانات داخل خیابان را هدایت میکرد، با خارج از کشور ارتباط داشت و از طریق آنها جریانات داخل کشور را هدایت میکرد. این جزو عناصر دستگیرشده در فتنه 88 است. بسیاری از سلطنتطلبها، چریکهای فدایی خلق و حتی فاحشههایی که خانههایشان لانه فساد بود در آن جریان دستگیر شدند. چه کسی به اینها امکان داد که رعبشان ریخته شود و این طور به میدان بیایند و با نظام مقابله کنند؟ به خاطر همین کاری بود که اینها انجام دادند.
نکته دیگر این که طمع غربیها را به سرنگونی نظام زیاد کردند. غربیها به دنبال بحثها و مذاکراتی که انجام شده بود آماده بودند به ما امتیاز بدهند و حتی درخواست ملاقات کرده بودند و ما گفته بودیم بعد از انتخابات این کار را خواهیم کرد. وقتی این اتفاقات افتاد، همهشان پشت سر جریان فتنه ایستادند و کل قول و قرارهایشان را با ما به هم زدند.
حالا ببینید برخورد مقام معظم رهبری با جریانی که این خیانتها را کرده است به خاطر این که چند تن از آنها از افراد باسابقه و دوستان نظام بودهاند، چه بوده است؟
فردای روزی که آقای موسوی این ادعا را کرد، مقام معظم رهبری هم ایشان و هم آقای کروبی را خواستند و تک تک با آنها صحبت کردند و گفتند خطتان را از خط جریانات ضد انقلاب جدا کنید. نگذارید کشور دچار آشوب شود و اگر اعتراض دارید، درخواستتان را از مجرای قانونی پیگیری کنید.
چند روز بعد نمایندگان آنها را به دفتر خواستند و دو ساعت به آنها فرصت دادند که هر چه میخواهند بگویند. در آن جلسه حضرت آقا به شورای نگهبان سفارش کردند که به همه اعتراضات آنها رسیدگی کنند و حتی اگر لازم باشد تا یکدوم صندوقها هم بازشماری شود، این کار صورت بگیرد، منتهی کار از مجرای قانونی انجام شود، اما اینها اردوکشیهای خیابانی را راه انداختند و از 25 تا 29 خرداد بدون این که از کسی اجازه یا از وزارت کشور مجوز بگیرند، خیابانها را محل تاخت و تاز خود قرار دادند. مقام معظم رهبری باز سعه صدر نشان دادند و در 29 خرداد در نماز جمعه آن صحبتهای مفصل را ایراد کرده و از آقای مهندس موسوی تجلیل کردند و گفتند ایشان نخستوزیر زمان من بوده است، از آقای کروبی و آقای محسن رضایی تجلیل و بداخلاقیهای مناظرههای تلویزیونی را محکوم کردند و از همه خواستند اردوکشیهای خیابانی را کنار بگذارند و هر صحبتی دارند در چهارچوب قانون انجام بدهند.
اما این طور نشد و هیچ یک از آنها از مردم نخواستند که در روز 30 خرداد از خانه بیرون نیایند و روز شنبه بعد از صحبت آقا اینها در خیابانها آمدند. البته بعد از صحبت آقا جمعیتشان بهشدت ریزش کرد و شاید یکدهم تعداد قبل بود. معلوم شد خیلیها به تصور این که رأی آنها غصب شده است و کسی هم نیست رسیدگی کند به خیابانها میآمدند. بعد که آقا اتمام حجت کردند، جمعیت به یکدهم قبل رسید. اینها دست از لجاجتشان برنداشتند. محتوای اطلاعیههای مهندس موسوی را بررسی کنید. محتوای این اطلاعیهها نشان نمیدهد ایشان به جریان انتخابات معترض است، بلکه نشان میدهد ایشان خودش را در رأس جریانی مثل جریان انقلاب مخملی اوکراین میبیند و میخواهد با سازماندهی بدنه مردمی و ایجاد یک جریان اجتماعی نظام را براندازی کند. اطلاعیهها را تحلیل محتوایی کنید، چیزی جز این نیست.
معهذا مقام معظم رهبری تا قبل از عاشورای 88 این جریان را دائماً نصیحت میکردند. در رمضان همان سال طبق عرف هر ساله دانشجوها خدمت آقا آمدند و سئوالاتی را پرسیدند. یکی از دانشجوها از بین جمعیت بلند شد و پرسید: «چرا نظام با منافقینی که در خیابانها آمدند برخورد قاطع نمیکند؟» حضرت آقا بلافاصله با او برخورد کردند و گفتند: «چرا به اینها میگویید منافق؟ اگر کسی نسبت به نظام ایراد و گلهای دارد نباید به او منافق بگوییم». آقا حاضر نیستند در جواب یک دانشجو کسی را که نزدیک به سه چهار ماه کشور را به آشوب کشیده است، منافق بنامند و بلافاصله موضع میگیرند. یا در همان حادثه سال 88 که اتفاق افتاد، به ما گفتند جریان روز عاشورا یک جریان ضد انقلاب بود. جریان ضد انقلاب را از جریان فتنهگر جدا کنید. ضد انقلاب یعنی کسی که اصلاً نظام را قبول ندارد و دنبال سرنگونی نظام است، اما فتنهگر از موقعیت کنونی سوءاستفاده کرده و صف دوستان نظام را به هم ریخته است که برای خودش چیزی را به دست بیاورد.
مقام معظم رهبری حتی حاضر نبودند بگویند جریانی که در روز عاشورا اتفاق افتاد، کار جریان فتنه بوده است، اما خودشان کار را خراب کردند و مهندس موسوی بلافاصله اطلاعیه داد و دفاع کرد و به کسانی که آمده و عزاداری عاشورا را به هم زده و آن جشن را برپا کرده بودند، گفت مردم خداجوی. خودشان، خودشان را به جریان ضد انقلاب چسباندند. حتی قبل از 9 دی آقا سخنرانی کردند و گفتند این نظام کشتی نجات است. خودتان را به این کشتی برسانید و از ضد انقلاب و دشمنان نظام اظهار برائت کنید و به دل ملت برگردید. چرا؟ چون آقا میخواستند اینها در صف ضد انقلاب قرار نگیرند.
تا قبل از 9 دی که مردم آمدند و به آن صورت عظیم با فتنهگران برخورد کردند، برخورد آقا با اینها به این شکل بود. بعد از این که اتمام حجت و معلوم شد اینها دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند با نظام کنار بیایند، تعابیر سران فتنه و فتنهگر از اینجا به بعد در صحبتهای مقام معظم رهبری شنیده شد. بهرغم همه اطلاعیههایی که اینها میدادند و چالشهایی که برای نظام ایجاد میکردند تا بهمن سال 89 مهندس موسوی و آقای کروبی آزاد هستند، در حالی که اگر کارهایی که اینها کردند، در هر جای دیگری از دنیا کرده بودند، آنها را محاکمه و با آنها برخورد میکردند. ببینید با رئیسجمهور مصر چه برخوردی کردند، ولی مشی نظام جمهوری اسلامی این نبود.
در 25 بهمن که مشخص شد اول بیبیسی و VOA خط را میدهند، بعد بر اساس همان خطی که آنها برای تجمع میدهند، اینها اطلاعیه میدهند و مردم را به تجمع تحریک میکنند، نظر قوه قضائیه شاید دستگیری و برخورد با اینها بود، ولی بعد که این نظر به شورای عالی امنیت ملی آمد، تصمیم گرفته شد اینها محصور شوند و فتنهگریشان ادامه نیابد. یعنی باز برخورد با اینها هم در حداقل بود. طرف رفته و در یک آپارتمان شیک نشسته و صبحانه، ناهار و شام در اختیارش هست و فقط ارتباطش با جریان فتنه قطع است تا دیگر نتواند فتنهگری کند. این واقعاً بیشترین محبتی است که نظام به آنها کرد.
دوستان اینها بعد از این که این همه خیانت اینها و پشتیبانی کشورهای غربی، رادیو اسرائیل و امریکا را دیدند چرا نیامدند و فاصلهشان را با اینها نشان ندادند؟ چرا آقای خاتمی و رفقای دیگر اینها و بعضی از آقایانی که در مجمع روحانیون مبارز هستند و ادعا میکنند همراه با انقلاباند نمیآیند مرزشان را با اینها روشن کنند؟ نباید در این حادثه بزرگی که اتفاق افتاد لااقل یک بار اعلام موضع میکردند؟ این کار را نکردند.
وقتی این مسیر را مطالعه میکنیم میبینیم نظام به دنبال طرد اینها نبود، ولی خودشان تطرّد کردند، یعنی خودشان خواستند وارد این کشتی نجات نشوند. همین آقای محمد نوریزاد را ببینید. مدتها در دستگاه آقا بود و به عنوان خبرنگار با ایشان این طرف و آن طرف میرفت. بعد شروع کرد به نوشتن نامههای اهانتآمیز متعدد. هر وقت دستگاه اطلاعاتی میخواست با او برخورد کند، دفتر آقا اعتراض میکرد و آقا میگفتند چون اهانت به من است رهایش کنید تا وقتی که دیگر تعداد نامههایش به 20 تا و 30 تا رسید و پر از فحش و فضیحت تا دیگر خود دستگاه قضایی وارد شد، اما باز هم آقا یکی دو بار دستور دادند آزاد شود، باز بیرون آمد و شروع کرد. نوع برخورد نظام با فرزند آقای خزعلی و افرادی از قبیل او را ببینید. نظام در همه مراحلی که داشت تا موقعی که امکان و احتمال برگشت یک نفر وجود داشت، برای بازگرداندن او نهایت تلاشش را کرده است.
مثلاً در مورد زندانیان سال 88 توصیه دفتر آقا به قوه قضائیه دائماً این بود که هر کسی که فریب خورده و هر کسی که اعلام کرده اشتباه کرده است و هر کسی را که تشخیص میدهید اگر به کشور برگردد فتنهگری نمیکند آزاد کنید، یعنی همه این آزاد کردن با فشار دفتر رهبری بوده است، در حالی که تمایل دستگاههای قضایی و اطلاعاتی این بود که اینها را نگه دارند.
** غیر از موضوع حصر بعضی از افراد، افرادی هم بودند که از لحاظ رسانهای دچار محدودیتهایی شدند تا ارتباط رسانهای آنها با دشمنان قطع شود. در حال حاضر عدهای از آنها به صحنه بازگشتهاند. آیا غفلتی صورت گرفته یا احتمال بروز فتنه از سوی آنها منتفی شده است؟
جریان فتنه نشان داد که از هر فرصتی برای بازگشتن به صحنه سیاسی کشور استفاده خواهد کرد. نظام هم از قبل اعلام کرده است که برای بازگشت کسانی که خط خود را نسبت به فتنه روشن کنند، آمادگی دارد. آیا جریان فتنه و آن جنایات و اتهاماتی را که نسبت به نظام انجام شد قبول دارند یا رد میکنند؟ از اینها خواسته شد بیایند و رسماً موضع خود را روشن کنند، اما اینها نخواستند این کار را انجام بدهند، چرا؟ چون احساس میکنند عدهای در خارج و داخل هستند که اگر اینها اعلام موضع کنند آنها را از دست میدهند، یعنی آن جریان غربی و طبقه روشنفکر وابسته داخلی را از دست میدهند. اینها مترصدند بدون پرداخت هزینه به صحنه سیاسی کشور برگردند. نظام هم پای اینها ایستاده است که اینها اول باید خط خود را نسبت به جریان فتنه روشن کنند و بعد وارد صحنه سیاسی شوند.
البته متأسفیم از این که بعضی از برادرانی که در دولت جدید بعضی از مسئولیتها را به عهده گرفتهاند یا به سوابق مسائل امنیت کشور واقف نیستند یا عمق فتنهانگیزی اینها را نمیدانند و از کشورهای دیگر تجاربی را نگرفتهاند، زمینه را برای ورود این افراد به صحنه مطبوعات یا صحنه سیاسی کشور باز میکنند.
اما آن بخشی که به مردم برمیگردد، خیالمان از مردم راحت است. آقای مهندس موسوی در انتخابات 88، 33 درصد کل آرا را در کل کشور به دست آورد و در بعضی از نقاط تهران از آقای احمدینژاد رأی بیشتری داشت. فکر میکنم ایشان در تهران 58 درصد رأی آورد. یک ماه بعد از صحبت مقام معظم رهبری در نماز جمعه تهران یعنی یک ماه بعد از 29 خرداد که نظرسنجی انجام شد، آرای ایشان از 33 درصد به 20 درصد رسید.
** تهران؟
خیر، کل کشور. این نظرسنجی یک بار بعد از 9 دی، یعنی بعد از یک دوره تبیین و شفافسازی انجام شد، چون مقام معظم رهبری گفتند فتنه گرد و خاک و غبار ایجاد میکند. در این فتنه به عمارهایی نیاز داریم که برای مردم روشنگری کنند. کسانی این کار را کردند و ماهیت فتنه و فتنهگری را برای مردم گفتند و مردم حماسه پرشور 9 دی را به وجود آوردند. در نظرسنجیای که چند روز بعد از 9 دی انجام شد، نشان داد محبوبیت آقای موسوی در سراسر کشور به 9 درصد رسیده است، یعنی ریزش از 33 درصد به 9 درصد؛ لذا مردم خطشان را با اینها مشخص کردند. رسانههایی هم که تلاش میکنند اینها را به صحنه سیاسی و مطبوعاتی کشور و مسئولین ما در بخشی از حوزههای فرهنگی هم نسبت به این قضیه مسامحه میکنند، نمیتوانند در دل مردم جایگاهی برای اینها پیدا کنند و خود این مسئولین و روزنامهها در نزد مردم منفورتر میشوند. اگر جای این مسئولین که خیلی از آنها افراد خوشسابقهای هم هستند بودم، به تجربههای سابق نگاهی میکردم که مثلاً الان آقای مهاجرانی کجاست؟ چقدر محبوبیت دارد؟ افرادی که با اینها بودند کجا هستند؟ از آنها درس میگرفتم و حاضر نمیشدم به اینها میدان بدهم.
** شما در آن جریان در شورای عالی امنیت ملی حضور داشتید. آیا حصر آقای مهندس موسوی و آقای کروبی به دلیل همین مسائلی بود که اشاره کردید یا پس از ریزش شدید طرفداران آنها و وقوف 91 درصد مردم به ماهیت جریان فتنه و سران فتنه این کار به دلیل حراست از جان آنها هم صورت گرفت؟
به دو نکته باید توجه داشت. آقای کروبی آمد که در راهپیمایی 22 بهمن سال 88 شرکت کند. خود ایشان یا پسرهایش گفتند یکسری از مردم ریختند روی سرش و خواستند او را بزنند. آقای مهندس موسوی نتوانست از دفتر کارش بیرون بیاید. بعضی از چهرههای دیگرشان هم همین طور. به نظر من بخشی از قضیه حصر به خاطر حفاظت از جان اینها بود.
نکته دوم این که اگر جای اصلاحطلبها بودم حتماً از جریان آقای مهندس موسوی تبرّی میجستم. چرا؟ چون جریان اصلاحطلب با پشتیبانی از جریان آقای موسوی خودش را در نزد مردم منفور کرد. اگر آقای موسوی بعد از انتخابات میآمد و میگفت ما به نتیجه انتخابات اعتراض داریم، اما چون قانون و مراجع قانونی این طور میگویند تبعیت میکنیم و میرفتند و یک حزب بزرگ را هم تشکیل میدادند، شاید حزب آنها در انتخابات بعدی رأی بالایی هم میآورد و یک جریان عظیمی را میتوانستند به نفع خودشان ایجاد کنند.
** چرا این کار را نکردند؟
به خاطر فقدان تقوای حزبی.
** این جریان برای براندازی و راه انداختن انقلاب رنگین به وجود آمد یا واقعاً به خاطر نداشتن تقوا این کار را نکردند؟
بعضی اوقات موقعی که شیطان بر انسان غلبه میکند، انسان وقتی دارد ثروتاندوزی میکند، به یک حدی میرسد که دیگر نباید ریسک کند و ادامه بدهد، اما این حرص ثروت بهقدری به او مستولی میشود که ریسک بعدی را میکند و مثل قمار همه را از دست میدهد. اینها به دنبال قدرت بودند و از یک لحظهای دیدند که دارند از آن قدرت فاصله میگیرند کسی که به دنبال قدرت است کاری به خدا ندارد و شیطان بر اعمالش حاکم میشود. الان اعمال امریکا را نگاه کنید. امریکا با تمام قوا به افغانستان آمد و بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی در افغانستان را از بین برد و الان مردم افغانستان طرفدار جمهوری اسلامی هستند. در عراق هم همین طور. امریکا به عراق آمد و بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی در عراق را از بین برد. میخواستیم خسارت جنگ تحمیلی را بگیریم، دشمن ما به دست خودش آمد و هواپیماهایش را در کشور ما گذاشت! الان جریانی که در عراق حاکم است، جریان طرفدار نظام جمهوری اسلامی و مخالف امریکاست.
گاهی اوقات دشمن تصمیماتی میگیرد که ظاهراً عاقلانه به نظر میرسد، اما اینها تصمیمات ابلهانه گرفتند. همین امروز اگر جریان اصلاحات مرز خود را با خط فتنه مشخص کند، دو باره نزد مردم محبوب میشود، اما چون این کار را نمیکنند، هر روز منفورتر میشوند. اگر بعضی از اینها بیایند و سفت و محکم بگویند ما طرفدار آقای مهندس موسوی هستیم، چند نفر به آنها رأی میدهند؟ کسانی که رأی میگیرند آنهایی هستند که در نطقهایشان میگویند ما تابع ولایت فقیه هستیم و از مراجع و حاکمیت دینی مایه میگذارند.
شما به سخنرانیهای آقای رئیسجمهور نگاه کنید. درست است که ایشان به بعضی از جریانات درون دولت قبلی اعتراض دارد ـ که ما هم داریم ـ اما مردم نگاه میکنند میبینند یک عالم دینی است که سابقه انقلابیگری داشته، در قضیه سال 78 آن سخنرانی را کرده، عضو جامعه روحانیت مبارز بوده است، هر جا هم که صحبت میکند از همان ابتدا میگوید از مقام معظم رهبری فاصله ندارد. بدیهی است مردم به او رأی میدهند. اینها بیایند بگویند رهبری را قبول ندارند. چه کسی به آنها رأی میدهد؟ جریان طرفدار اصلاحات هم اگر میخواهند در این کشور به حیات سیاسیشان ادامه بدهند باید خطشان را در قبال جریان فتنه روشن کنند، والا مردم به اینها رو نمیکنند و نظام هم اینها را قبول نمیکند.
البته هیچ یک از اینها چیزهایی نبود که یک حاشیه مغفول یا نگفتهای مانده باشد. به دو سه نکته اشاره میکنم تا ببینید وضعیت نیروی انتظامی ما در آن اغتشاشها چگونه بود. از طریق اینترنت فراخوان میدادند و چهار پنج هزار نفر جمع میشدند و شروع میکردند به آتش زدن و اغتشاش کردن و نیروی انتظامی طبق وظیفهاش میآمد و این افراد را محاصره و مثلاً هزار نفر را دستگیر میکرد. همه تلاش قوه قضائیه و فرماندهی نیروی انتظامی این بود که این هزار نفر ظرف سه چهار ساعت تعیین تکلیف شوند. بارها ناظرانی را که دبیرخانه شورای عالی امنیت میفرستاد، میدیدند که نیروی انتظامی اینها را آورده است و دارد به آنها غذا و نوشابه میدهد و از آنها پذیرایی میکند، افسران خود را هم احضار کردهاند و دارند از اینها بازجویی میکنند و دیگر ساعت دو بعد از نصف شب آنهایی را که فریب خورده و سیاهی لشکر آمده بودند، رها کرده بودند و 30 نفر افراد محرک اصلی را میگرفتند و به بازداشتگاه میبردند.
** در همه دنیا نحوه برخورد با اغتشاشات همین گونه است؟
در دنیا که بگردید کسی به این خوبی با متهم برخورد نمیکند. از این 800، 900 نفر آنهایی را که جوان بوده یا دختر و زن بودهاند، زنگ زدهاند به تلفنی که او داده و دیدهاند کسی گوشی را برنمیدارد، پلیس زن اینها را سوار کرده و ساعت یک بعد از نصف شب دم در خانهشان برده و تحویل داده و برگشته است. این نهایت همراهی با کسانی است که به هر حال در آن اغتشاشها شرکت کرده بودند.
این جمله آقاست که توسط دفترشان به قوه قضائیه گفته میشد اگر 50 نفر گناهکار آزاد شوند بهتر از این است که دو نفر بیگناه را نگه داریم. یعنی مثلاً 100 نفر را گرفتهایم و مطمئن هستیم 80 نفرشان اغتشاشگر هستند و زده و در و دیوار و همه جا را خراب کردهاند، ولی میدانیم 20 نفرشان هم بیگناه هستند. فتوای مقام معظم رهبری این بود که همهشان را آزاد کنید. چرا؟ چون 20 نفر بیگناه داخل اینها هستند. اگر میتوانید کار اطلاعاتی کنید و سریع اینها را از هم تفکیک کنید، این کار را بکنید، والا همهشان را آزاد کنید بروند.
در قضیه کهریزک هم اولین کسی که گزارش دستشان رسید آقا بودند و بلافاصله دستور دادند تعطیل شود. اگر همان روزی که آقا دستور دادند آقایان کهریزک را تعطیل کرده بودند اتفاقات بعدی نمیافتاد. همین آقایانی که متهم هستند، یکی از اتهاماتشان این است که چرا روزی که آقا دستور دادند، اینها آنجا را تعطیل نکردند؟ اگر تعطیل کرده بودند این اتفاقات نمیافتاد.
یا مسئله آزادیها، یکی از جاهایی که به قوه قضائیه و نیروهای امنیتی فشار میآورد که تا جایی که امکان دارد افراد را نگه ندارید و تا مطمئن نشدید کسی فتنهگر است و اگر بیرون برود بلوا ایجاد میکند، غیر از اینها همه را آزاد کنید، دفتر آقا بود. در قضیه کهریزک آن بخشی که مربوط به دفتر رهبری است، کارنامه درخشانی دارد، اما آنجایی که مربوط به مسئولین اجرایی است، متفاوت است.
از آن طرف قضیه فتنه 88 هم بگویید که فتنهگران قصد داشتند با به میدان آوردن مردم رهبری را وادار به عقبنشینی از مواضع خود و ابطال انتخابات کنند. آیا این اطلاع در مجموعهها وجود داشت یا بعداً تحلیل شد؟
دستگاههای اطلاعاتی ده بیست روز قبل از انتخابات با توجه به قرائن موجود به نکاتی پی برده بودند. اینها کمیته صیانت از آرا را در اسفند 87 راه انداختند که آقای محتشمی و کسان دیگری هم جزو آن بودند. بعدها دائماً میگفتند اگر تقلب شود، اگر تقلب شود و موضوع تقلب را اینها باب کردند. ستاد 88 و شبکههای اجتماعی دیگری را که راه انداختند، از چشم دستگاههای اطلاعاتی مخفی نبود و این را رصد میکردند. ممکن است شخص آقای موسوی این طور نبوده باشد، اما آنهایی که کارگردان حزبی او بودند، نقشهشان این بود که از یک هفته قبل مردم را به خیابانها بیاورند و این همان حلقه سبزی است که از میدان راهآهن تا تجریش درست کردند و گفتند باید اینها را حفظ کنیم. اگر در انتخابات پیروز شدیم، باید این جمعیت را در خیابان حفظ و نظام را در سنگرهای دیگر مجبور به عقبنشینی کنیم.
آقای موسوی در مصاحبه با اشپیگل هم این بحث را مطرح کرده بود که اگر در انتخابات پیروز نشدیم، این جریان اعتراض خود را به انتخابات انجام بدهد و به قول خودشان حق را برگرداند. آن نکتهای را هم که بعضیها از قول سردار جعفری نقل میکنند همین است که ایشان گفته بودند از قبل نسبت به این که اینها چه میخواهند بکنند اشراف داشتیم و نظام منفعل نماند. وقتی اینها جریان 25 خرداد را راه انداختند و اغتشاشات خیابانی را شروع کردند، بسیاری از عناصر اصلی اینها دستگیر شدند، چون اطلاعات و اسناد کاملی در باره این که قرار است چه کنند در اختیار دستگاههای اطلاعاتی بود. این جزو افتخارات دستگاههای اطلاعاتی ماست که این اطلاعات را از قبل داشت، لکن چون احساس میکرد بعضی از افرادی که در رأس هستند ممکن است تن به جریانات حزبی و گروهی ندهند، این دستگیریها را انجام نداد و پس از این که معلوم شد دنبال آن مقاصد هستند این کار را انجام داد، لذا نظام غافلگیر نشد و موقعی که داخل خیابان آمدند با آنها برخورد کرد.
** اینها میخواستند از جمعیت داخل خیابان به عنوان اهرم فشار استفاده کنند؟
ما که از نیت آقای موسوی و رفقایشان اطلاع نداشتیم، اما بر جریانهای حزبی و گروهیشان اشراف داشتیم و تصور نمیکردیم آقای موسوی و آقای کروبی با آن سوابقی که دارند تا آخر خط با اینها بروند.
موقعی که اینها به خیابان آمدند که بگویند در انتخابات تقلب و رأی شما دزدیده شده است، مهندس موسوی در تهران 5/2 میلیون رأی آورد. آنهایی که خیلی در مورد 25 خرداد اغراق میکنند میگویند 500 هزار نفر به خیابان آمده بودند، ولی برآورد ما خیلی کمتر بود. چرا دو میلیون باقی عکسالعمل نشان ندادند؟ چرا این تحرک فقط در تهران بود و هیچ جای دیگر اتفاق نیفتاد؟ پس از سخنرانی نماز جمعه آقا این جمعیت به یکدهم رسید. اینها نشان میدهد که جریان اجتماعی پشت سر فتنه نبودند و تحلیل اشتباه غربیها هم این بود که وقتی جریان 25 خرداد را دیدند، تصور کردند میتوانند این جریان را عمومی کنند و این اعتراض را به کل کشور تعمیم ندهند، در حالی که 25 خرداد اوجاش بود.
اوکراین و جاهای دیگر با یک جمعیت 50، 60 هزار نفری شروع و اضافه شده و کل کشور را فرا گرفته است، اما در اینجا اوجاش 25 خرداد بود و بهتدریج کم شد تا رسید به 25 بهمن سال 89 که حول و حوش 3 هزار نفر بودند. معلوم میشود پس این یک جریان مردمی نبوده است و تحلیل غربیها هم که تصور کرده بودند در داخل کشور ما میتوانند انقلاب مخملی راه بیندازند، تحلیل غلطی بوده است. چرا؟ چون جمهوری اسلامی و مردم ما را نشناختهاند.
** مشی مدیریت رهبری انقلاب در باره جوانان و نسل سوم انقلاب از دیدگاه شما چیست؟
من چون مدتی هم خدمت مقام معظم رهبری بودهام، به نظرم میرسد یکی از لذتبخشترین جلساتی که مقام معظم رهبری دارند و این را از نشاط ایشان میتوان فهمید جلسهای است که با خانواده شهدا و ایثارگران دارند. یکی هم اقشار مردم عادی است که بسیار به ایشان اظهار علاقه میکنند و یکی هم جلساتی است که با جوانان، دانشجویان، نخبگان و اساتید دارند. این جلسه با بقیه جلسات متفاوت است. یک جلسه سه ساعته است و یک ساعت و نیم دو ساعت جوانان میآیند و خیلی راحت صحبت میکنند. حضرت آقا هم با دقت گوش میدهند و بعد صحبت میکنند.
در هر ماه رمضان جلسات خاص اساتید، دانشجویان، شعرا و... وجود داشته است. جلساتی که مقام معظم رهبری با نخبگان علمی، صنعتی، دانشگاهی و... داشته، بسیار زیاد بودهاند. همیشه هم آقا در این جلسات چهار پنج محور را به اینها سفارش میکردند. محور علمآموزی و این که استعدادهای علمیشان را بروز بدهند و بارور کنند. نکته دوم ایجاد خودباوری در جوانان و این که ما میتوانیم . این که شما از غربیها هیچ کم ندارید و حتی میانگین هوشی شما از آنها بالاتر است. محور سوم تقویت ایمان دینی و اتکال به خداست که علت پیروزی و پیشرفت شما همین ایمان به خدا و اتکال به خدا و تقویت روحیه ایمانی شماست. محور چهارم دادن روحیه جهادی است، یعنی دشمن در میدان است و شما هم باید به میدان بروید.
روحیه جهادی جایی به کار میآید که دشمن حضور داشته باشد که ممکن است صحنه اقتصادی، فرهنگی و... باشد. آقا این چهار محور را در همه این جلسات گوشزد میکردند. نتیجه این همه ملاقاتها، بحثها و پیگیریهای مقام معظم رهبری به وجود آمدن نسلی است که امام را ندیده و درک نکردهاند و اغلب متولد سال 60 به بعد هستند، اما این نسل در صحنه نشر، فرهنگ، هنر، فضای مجازی، علم و... حضور دارند. اشاره کردم متوسط سن دانشمندان هستهای ما 30 سال است. اینها امام را درک نکردهاند و امام را از زبان مقام معظم رهبری شناختهاند و واقعاً حاصل مدیریت این 25 سال رهبری ایشان هستند و توانستهاند اینها را به صحنه بیاورند و ما اینها را به عنوان گلهایی که دارند میشکفند و بار و میوه میدهند، میبینیم.
خوب است به مقام معظم رهبری و کسانی که در مقابل ایشان ایستادهاند از منظر خط امام نگاه کنیم. خیلیها که از امام فاصله گرفتهاند، میگویند ما در خط امام هستیم. خط امام که در وصیتنامه سیاسی ایشان دقیقاً تبیین شده است و بنده به چند سر خط اشاره میکنم.
استکبارستیزی؛ ولایت فقیه که امام در این زمینه بحث مفصلی دارند و بسیار میگویند ولایت فقیه هنر امام است، حاکمیت دینی، نفی لیبرال دموکراسی، حمایت از مسلمانان و مستضعفین جهان، ایستادگی در مقابل زیادهخواهیهای امریکا و ابرقدرتها، نفی آزادیهای مبتذل غربی، پافشاری بر ارزشهای اسلامی، عدالت اجتماعی، مبارزه با رانتخواری و فساد. این خطوط اصلی خط امام است که مقام معظم رهبری هم روی آنها پافشاری کردهاند. در آنجایی که بعضیها با مقام معظم رهبری فاصله گرفتهاند سر چه چیزهایی بوده است؟ غیر از این بوده است که ایشان روی این سرفصلها پافشاری کردهاند؟ اگر آقا میگفتند حاضریم در مقابل امریکا کوتاه بیاییم خیلی از اینها برمیگشتند. اگر آقا میگفتند ارزشهای اسلامی خیلی برایمان مهم نیست و ما تساهل و تسامح داریم که روی این چیزها حرفی نداشتند. آقا و نظام جمهوری اسلامی تاوان پافشاری روی خطوط اصلی خط امام را پس میدهند. به نظر من این موضوع باید تبیین شود، یعنی باید برای جامعه جوان روشن شود کسانی که دم از خط امام میزنند، اما پشت پرده به آن شمشیر میزنند چه کسانی هستند.
** شما جزو فرماندهان اصلی انقلاب و جنگ بودهاید. به نسل سوم انقلاب اشاره کردید. الان بخش زیادی از افرادی که چه در بخشهای تخصصی و چه در زمینههای دفاعی رزمی سپاه کار میکنند، از این نسل هستند. اینها را چگونه ارزیابی میکنید؟
همیشه هم دغدغه مقام معظم رهبری و هم دغدغه حداقل فرماندهی موجود سپاه همین نکتهای است که بهدرستی اشاره کردید و نکته مهمی است. مقام معظم رهبری همواره تأکید میکنند که باید فکری به حال نسلی کنید که امام و بعد هم جنگ را ندیدهاند، چون خود جنگ محیطی بود که افراد در آن تربیت میشدند. طرف به جبهه میآمد و همواره خود را در میدانی میدید که هر لحظه باید منتظر شهادت میبود. خیلی فرق میکند که فردای آن روز دیگر زنده نماند.
میگویند این که امام فرمودند این بچهها یک شبه ره صد ساله را رفتند یعنی چه؟ فرمودند عرفا مراحل هفتگانه را در مسیر نیل به حق طی میکنند، اما این بچهها این مسیر را در یک شب طی کردند و به مرحله آخر یعنی فنای فی الله رسیدهاند. حالا نسلی که چنین عوالمی را تجربه نکرده دغدغه اصلی مقام معظم رهبری و فرماندهان است. واقعاً کار سختی است. البته تلاش زیادی دارد میشود و ما در سپاه رویشهای بسیار زیادی داشتهایم. اگر به جوانان صنایع موشکی نگاه کنید، اکثراً 30، 35 ساله هستند. البته این که افرادی را که در آن فضای شهادت نبودهاند با آن فضا تربیت کنید کار بسیار سختی است، لکن مقام معظم رهبری بر این امر تأکید دارند و فرماندهان سپاه در ردههای مختلف این دغدغه را دارند. از جمله سردار جعفری همت خود را معطوف به تربیت جوانان مؤمن نسل آتی کرده است. امیدواریم بتوانیم در این راه موفق شویم.
** سؤال آخر هم که شاید از نظر زمانی با سؤالات قبل متفاوت باشد، در خاطرات آقای رحیم صفوی میخوانیم که در ماجرای 18 تیر 78، آشوبگران داشتند به سمت بیت رهبری میآمدند و ما به وزارت کشور پیغام دادیم و آنها برگشتند که نشاندهنده هماهنگی وزارت کشور و اغتشاشگرهاست.
آن موقع معاون سیاسی وزارت کشور آقای تاجزاده بود که با اینها ارتباط داشت، یعنی ایشان و وزیر علوم وقت آقای معین اگر میخواستند جریان 18 تیر 78 را کنترل کنند خیلی راحت میتوانستند. اول یک حادثه 100 نفره بود، بعد دفتر تحکیم وحدت که رفقای اینها بودند آمد پشت سر قضیه ایستاد. آن موقع سردار حقطلب فرمانده حفاظت انصار بود. به اطلاع ایشان رسیده بود که اینها دارند میگویند ما داریم به سمت خیابان جمهوری میآییم که از آنجا به سمت بیت رهبری بروند. ایشان هم نیروهای خود را لب خیابان جمهوری مستقر کرد و گفت خط قرمز ما لب خیابان جمهوری است و اگر کسی پایش را از این خط این طرف بگذارد، با او برخورد میکنیم. به وزارت کشور هم اعلام کرد. معلوم است که آقایان در وزارت کشور به آنها منتقل کردند.
** از شیرینیهای ایامی که حفاظت حضرت آقا به عهدهتان بود بگویید.
از شیرینترین ایام خدمتم، خدمت در محضر مقام معظم رهبری بوده است. البته بعد از جنگ هیچ وقت به اندازه آن موقع کار نکردم. حجم کار در آن دوره از همه دورهها بیشتر بود، ولی لذتبخشترین دوران خدمتم بوده است. آقا بیش از اندازه نسبت به افرادی که در کنارشان هستند محبت دارند و همه را شرمنده خودشان میکنند. اخلاق ایشان نسبت به اطرافیان و کسانی که با ایشان کار میکنند، همه را شرمنده ایشان میکند. البته ما که لایق نبودیم، ولی شاید توانسته باشیم یک چیزی یاد بگیریم. اگر بتوانیم به چیزهایی که از ایشان یاد گرفتیم عمل کنیم برکات زیادی نصیبمان خواهد شد.