اینترنت به مثابه ابزاری برای انباشت و کسب اطلاعات، بیش از همه برای کسی ارزش دارد که می داند؛ چطور و چگونه به پالایش حجم انبوه اطلاعات، گزینش آنها و سپس به خدمت گرفتن آنها بپردازد. در عصری که بسیاری از مردم به اشتباه گمان می برند که مضمحل شدن در عرصه اطلاعاتی و پیوستن هر چه سریعتر به دنیای آزاد اطلاعات - که در واقع آزاد نیست- یک شانس و فرصت بزرگ بشمار می آید؛ نباید فراموش کرد که پیوستنِ بدون برنامه ریزی و بدون شناخت از ماهیت محوری دنیای مجازی که آن را می بینیم، یک اشتباه استراتژیک و بازگشت ناپذیر است.
ظاهراً انباشت مخلوطی عظیم از اطلاعات انبوه سره و ناسره، واقعیتی است که گریزی از آن نیست؛ حداقل نه در دنیایی که پیوستن به این دنیای اطلاعاتی یک فضل بشمار می آید. امروز آنچه اهمیت بیشتری دارد، مدیریت اطلاعات است نه پیوستن به انباشته آن؛ اینکه چطور مهره های سالم را از کیسه بزرگی از مهره های سالم و ناسالم پالایش کنید و بکار گیرید، چیزی شبیه پیدا کردن سوزن از انبار کاه.
چندی پیش، «مجله فارن افرز» که ارگان زیر نظر «شورای روابط خارجی» است، تحلیلی منتشر کرد با نام: "عصر بی نظمی: چرا نظم نوین جهانی، منظم نخواهد بود". این مقاله که توسط پروفسور «راندال شولر» - استاد علوم سیاسی در دانشگاه ایالتی اوهایو- به تحریر در آمده بود با اشاره به تهدیدهای عصر جدید اطلاعات - انباشت- راهکارهایی را برای مدیریت این تهدیدها از سوی «ایالات متحده» پیشنهاد داده است.
«شولر» معتقد است که این تهدیدات باعث شده که نتوان براحتی دنیای مجازی را فرصتی برای افزایش "امنیت ایالات متحده" فرض کرد. بنابر این وی راهکاری را تجویز می کند که «ایالات متحده»، بتواند از طریق آن و بهره برداری از انباشت اطلاعاتی موجود به امنیت بیشتری در آینده دست یابد: توسعه شبکه های غیرمتمرکز و خود وابسته؛ می تواند برای دنیای در حال تغییر کنونی پاسخ مناسبی باشد.
در این سوی دنیا، ما در «جمهوری اسلامی» چطور و چگونه می توانیم با "پدیده خودآگاهی عوامانه" مواجه شویم و آن را مدیریت یا مهار کنیم؛ سئوالی است که اگر امروز پاسخ درستی بدان ندهیم، یک آینده پرمخاطره "پیرامون شناختی" در انتظار نسل هایی است که از کودکی با اینترنت و گوشی های همراه نسل جدید بزرگ می شوند. نقطه راهبردی، برنامه نویسی و بکارگیری الگوی هایی هوشمند برای درک بهتر جریان اطلاعات و تأسیس موتورهای جستجوگر ملی پیشرفته و کارآمد است.
«پایگاه خبری- تحلیلی مشرق» برای اولین بار متن کامل این تحلیل مهم را در اختیار مخاطبین قرار می دهد:
***
عصر بی نظمی
چرا "نظم نوین جهانی"، منظم نخواهد بود[1]
راندال ال. شولر
همزمان با آغاز قرن بیستم و یکم، کارشناسان سیاست خارجی از افول جایگاه آمریکا به عنوان قدرت برتر جهان خبر دادند. حال بیش از اینکه آنها به دنبال یافتن جایگزین احتمالی این کشور در عرصه جهانی باشند، بهتر است این سوال را از خود بپرسند که آیا اساساً در عصر کنونی؛ باز هم وجود یک قدرت برتر جهانی، می تواند کارکرد موثری داشته باشد یا خیر؟
در واقع اینطور به نظر می رسد که در حال حاضر دیگر هیچ یک از ابرقدرت ها، به تنهایی نمی توانند تعیین کننده سمت و سوی سیاست های بین المللی باشند. امروزه شرکت های چند ملیتی، ملت ها، جنبش های ایدئولوژیک، گروه های تروریستی و سازمان های حامی حقوق بشر بعنوان بخشی از قدرت های نوظهور جهان؛ در جدال با یکدیگر برای نیل به اهداف خود در تلاش هستند.
به این ترتیب، سیاست های بین المللی از یک نظام قابل پیش بینی و تا حدودی نامتغیر، به مجموعه ای تبدیل شده که اگر چه شناخت آن غیرممکن نیست ولی ساختاری نامنظم و بی ثبات دارد و فاقد قواعد مرسوم رفتاری است. بطوریکه از منظر جغرافیای سیاسی، می توان گفت که جهان از دوران نظم در حال گذار بسوی بی نظمی و آشفتگی و به بیان دیگر "آنتروپی" است.
آنتروپی یک اصطلاح علمی برای ارزیابی میزان بی نظمی است. با بالا رفتن میزان آنتروپی، بی نظمی در پدیده ها افزایش پیدا می کند. در واقع، بی نظمی مشخصه بارز سیاست های بین المللی در آینده خواهد بود. در دنیایی که رهبری آن بر عهده یک قدرت واحد نباشد، احتمال بروز جنگ سرد بیشتر می شود چرا که در چنین شرایطی بیش از آنکه جنگ میان ابرقدرت ها جهان را تهدید کند؛ اختلاف نظر در عرصه ژئوپلتیک و مسائل مالی، تجاری و زیست محیطی، می تواند خطری برای امنیت جهانی بشمار رود. بدین ترتیب، احتمال بروز بحران ها و مسائل بین االمللی بیشتر شده و در مقابل، همکاری کمتری در میان کشورهای جهان برای پایان بخشیدن به آنها وجود خواهد داشت.
تخریب سازنده
سئوالی که در اینجا می شود، این است که اساساً چنین شرایطی در جهان چگونه به وجود آمد؟ در قرن بیستم، ظهور سلاح های هسته ای و جهانی شدن اقتصاد به بروز جنگی غیرقابل تصور در میان ابرقدرت های جهان انجامید. به باور بسیاری از کارشناسان، پیش از این دوره، به استناد آنچه در تاریخ آمده، برای یک مدت زمان طولانی صلح وآرامش بر جهان حاکم بوده است.
بی تردید، علیرغم آنکه عدم درگیری قدرت های بزرگ، مزیت بزرگی برای جهان محسوب می شود، هزینه هایی نیز بدنبال دارد. در طول چند قرن اخیر، حدوداً هر صد سال یک بار جنگی میان قدرت های بزرگ و رقبای جدید آنها در می گرفت که در نتیجه چنین جنگ هایی؛ ابرقدرت های جدیدی ظهور یافته و با قرار گرفتن در جایگاه رهبری جهان، نظم جدیدی به سیاست های بین المللی می بخشیدند.
با به قدرت رسیدن رهبران جدید، ساختارهای قدیمی از میان رفته و بنیان نهادها، دچار دگرگونی ژرفی می شود. در نتیجه، ساختارهای جهانی جدیدی از پایه، بنیان گذارده می شوند که با مقتضیات زمان تناسب بیشتری دارند. از این رو می توان گفت که بروز چنین جنگ هایی از برخی جنبه ها اثرات مثبتی در پی داشته است. چرا که آنها با جان دوباره ای که به نظام حاکم بر جهان می بخشیدند، در خدمت تحقق نظم جهانی و صلح پایدار بودند. در غیاب این جنگ ها و عدم وجود چنین تخریب سازنده ای، جهان قادر به نوسازی خود نبود.
در حال حاضر، عرصه قدرت جهانی، بطور فزاینده ای بیش از گذشته در حال توسعه است. هنوز هم آمریکا یک قدرت بزرگ محسوب می شود اما خود نیز به خوبی می داند که دیگر؛ نمی تواند برای مدت زمان طولانی در رأس مدعیان قدرت قرار داشته باشد. بدهی های فراوان، واشینگتن را وادار کرده تا حوزه سیاست خارجی خود را محدود کند. با این حال، کمرنگ شدن صلحی که آمریکا مدعی پایه گذاری آن بود تنها متأثر از کاهش قدرت جهانی این کشور نیست بلکه دیگر؛ مردم این کشور چندان مایل نیستند که از مزایای این قدرت بهره مند شوند.
از دیگر مشخصه های بروز بی نظمی گسترده در جهان، تقابل فعالان سیاسی است. با آغاز انقلاب دیجیتال، گستره نشر اطلاعات بیشتر شده و بر قدرت طبقه متوسط، افراد مشهور، شرکت ها، تروریست ها، جنبش های مذهبی و گروه های جنایتکار فراملی افزوده است. قدرتی که در محدوده هیچ قاعده و قانونی قرار نمی گیرد. آنها بواسطه قدرتی که دارند، می توانند باعث بروز اغتشاش شده و از تحقق بسیاری از اهداف ممانعت کنند. با این حال، توان مقابله با مشکلات خود را ندارند.
امروزه وجود شبکه های اجتماعی چون توئیتر، فیسبوک و سیستم پیامک رسانی، این امکان را به شهروندان داده است تا با سازماندهی تظاهرات گسترده؛ دولت های دیکتاتور را سرنگون سازند. اما با توجه به شواهد موجود، رسانه های اجتماعی غالباً قادر نیستند که شهروندان را به گونه ای سازماندهی نمایند که به دگرگونی های سیاسی عمده بینجامد.
انباشتگی اطلاعات
آنتروپی و بی نظمی، تنها در نظام بین المللی به طرز فزاینده ای مشهود نیست. در دنیای امروز، افراد نیز با نوعی بی نظمی شخصی، مواجه هستند چرا که نمی توانند همگام با سرعت اطلاعاتی که منتقل می شود؛ پیش بروند. حجم و سرعت انتقال اطلاعات، روز به روز بیشتر می شود. بطوریکه «ویلیام جیمز» - روانشناس و فیلسوف- در سال 1899 م. در توصیف احساس "انسان مدرن" گفت: «یکنواختی چاره ناپذیری در آینده، انتظار دنیا را می کشد». در اینجا مقصود از یکنواختی، نوعی حس ابتذال و از دست دادن معنا است. در واقع، بجای اینکه افزایش حجم اطلاعات، انگیزه و آگاهی افراد را بیشتر کند؛ موجب ملالت و از خودبیگانگی انسان می شود.
به گفته «هربرت ای. سیمون» - اقتصاد دان- ثروتی که اطلاعات در اختیار آدمی قرار می دهد، فقر ناشی از کم توجهی را بدنبال دارد. چرا که در دنیای سرشار از اطلاعات، انباشتگی اطلاعات به معنای نابودی هر آن چیزی است که اطلاعات از آن تغذیه می کند. منبع تغذیه اطلاعات نیز کاملاً مشخص است: تفکر و قدرت آگاهی مخاطبانش.
از این رو می توان گفت که جوامع مدرن، از "اختلال و نقص توجه جمعی" رنج می برند. بنابر این دیگر استفاده از دارو بمنظور درمان آلزایمر و خواب آلودگی و یا بکارگیری تمرینات گوناگون برای تقویت ذهن، نمی تواند از ما در مقابل سیل عظیم اطلاعات گوگل، توئیتر، ایمیل ها، فایرفاکس و فلیکر محافظت کند. نکته قابل تأمل در اینجا، این است که سازمان ها نیز با چنین مسئله ای مواجه هستند. بعنوان نمونه، "آژانس امنیتی آمریکا" خود به تنهایی باید روزانه حدود دو میلیون ایمیل و تلفن را مدیریت کند. «جان آر واینز» - ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا- با بررسی فعالیت های امنیتی «وزارت دفاع» در سال گذشته، در این رابطه می گوید: «پیچیدگی سیستم موجود، چالش بزرگی در جهان است. به علاوه واقعاً با قطعیت نمی توان گفت که آیا وجود این سیستم امنیت ما را بیشتر کرده است یا خیر».
بی شک، در اختیار داشتن حجم بیشتری از اطلاعات، بر خرد ما نمی افزاید بلکه صرفا موجب آشفتگی اطلاعاتی می شود. با انتشار و پردازش حجم بیشتری از اطلاعات، داده ها به پارازیت تبدیل شده و موجب اختلال می شوند. در عصر دیجیتال، اطلاعات بطور معمول تحریف شده، به پارازیت مبدل می شوند و یا فهم آنها اساساً ممکن نیست. در نتیجه، مردم با مجموعه ضد و نقیضی از حقایق مواجه می شوند و با توجه به ایده های شخصی و گاه نادرست خود از جهان پیرامون؛ اقدام به گزینش اطلاعات و تفسیر آن می نمایند. از این رو آگاهی افراد، بیش از آنکه ریشه در اطلاعات عینی داشته باشد مبتنی بر حقایق جذابی است که به اندازه کافی؛ واقعی به نظر می رسند. به این ترتیب، دانشی که خود خلاء دارد، کسانی را تحت تاثیر قرار می دهد که می خواهند به سادگی درستی چیزی را بپذیرند.
ورود به برزخ دنیای امروز
باید اذعان کرد که آنتروپی و بی نظمی ساختاری و اطلاعاتی در دنیای امروز، رو به افزایش است. به بیان دیگر، در این زمان دیگر تکرار تاریخ ممکن نیست. با این حال، آرامش و صلح کنونی حاکم بر جهان نیز نمی تواند مؤید بهشتی باشد که همگان در آرزوی آن هستند. در واقع، ما هم اکنون در آستانه یک برزخ ابدی قرار گرفته ایم، دنیایی که سرشار از بی ثباتی و آشفتگی است. به بیان بهتر، روزگار کنونی زمان ناآرامی و بی نظمی و همچنین موضع گیری بی هدف و در عین حال خصمانه با وضعیت موجود است. دشمنی که خود، الهام بخش ادبیاتی است که در آن استفاده از پیشوندهایی چون "ضد" و "پسا" ( ضد غربی، پسامدرن و پسا آمریکایی) رواج داشته و نوسازی نظم جهانی و ساختارهای وابسته آن؛ بسیار وعده داده می شود. «محمد مرسی» - رئیس جمهور پیشین مصر- در مصاحبه ای با «تایم» در این رابطه می گوید: «وضعیت کنونی جهان، بسیار بغرنج تر از زمان انقلاب شماست حتی دشوارتر و پیچیده تر از آن زمان. ساختاری که شبیه ماکارونی بسیار در هم و آشفته است».
البته هیچ یک از موارد گفته شده، به معنای این نیست که ما در حال حاضر در دنیایی سرشار از اندوه و عذاب بی پایان زندگی می کنیم و تقدیر ما و نسل های آینده؛ چیزی جز یک زندگی اسفبار توأم با ناخشنودی همیشگی نیست. واقعیت این است که ما دیگر، نمی توانیم جریان انباشت اطلاعات را تغییر دهیم بلکه باید خود را به بهترین شیوه با آن تطبیق داده و از آن بعنوان یک دانش مفید و قابل استناد؛ بهره بگیریم. بی تردید، هیچ یک از راهکارهای پیش رو به تنهایی، نمی تواند موفقیت جهان را تضمین کند. با این حال توسعه شبکه های غیرمتمرکز و خود وابسته؛ می تواند برای دنیای در حال تغییر کنونی پاسخ مناسبی باشد.
اگر چه جهان آشفته امروز، تجسم آرمانشهر بشر نیست اما نباید ما را به ورطه ناامیدی سوق دهد. بی نظمی، نمی تواند تمام ویژگی های مثبت جهان را تحت تأثیر خود قرار دهد. عدم وقوع جنگ های بزرگ، این امکان را به ما می دهد تا در زمانه ای سرشار از صلح و فراوانی زندگی کنیم. در واقع، بی نظمی خود به تنهایی متضمن ترس یا نفرت نیست. همانطور که «آلبر کامو» می گوید: «منازعه و کشمکش؛ به تنهایی می تواند تمام قلب آدمی را به تسخیر خود درآورد. بنابر این، بهتر است که افسانه "سیزیف خوشحال" [2] را همیشه به یاد داشته باشیم». ما هم باید مانند "سیزیف"، به استقبال ناشناخته ها برویم، جهان نامعقول فعلی و تلاش بیهوده خود برای فهم آن را بپذیریم چرا که جز این چاره دیگری نداریم.
[1] «The Age of Entropy: Why the New World Order Won't Be Orderly»- By Randall L. Schweller- «The Foreign Affairs»- 16Jun, 2014
[2] افسانه سیزیف خوشحال: افسانه ای است از اسطوره های یونان که طبق آن، سیزیف محکوم شد تا تخته سنگ عظیمی را با دشواری بسیار به بالای کوهی برساند اما بمحض پیروزی؛ سنگ به دامنه کوه در می غلتد. برخی این افسانه را نمودار عذاب بی پایان می دانند. سیزیف، مجبور است که هر بار این مسیر مشقت بار را طی کند و در اوج پیروزی به عمق شکست در غلطد. گویا در اساطیر یونان، به زنجیر کشیدن مرگ و شور فراوان سیزیف به زندگی، وی را مغضوب خدایان اساطیر یونان کرده بود. این افسانه، می تواند بعنوان واقعیت ناگزیر، محتوم و تلخی که باید امیدوارانه با آن ساخت در نظر بیاید