به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، یاد بهشتی برای تمامی معاشران و مصاحبانش شورانگیز است، تا آنجا که ساکتترین چهرهها نیز به گفتن از او ترغیب میشوند. حجتالاسلام والمسلمین سید محمود دعایی که در دو دهة اخیر کمتر تن به گفتوگو حتی سخنرانی داده است، بیهیچ تردیدی مصاحبه را پذیرفت و با تواضعی کم مانند پذیرای ما شد. برای او آزاداندیشی و عصری بودن بهشتی جاذبه فراوان دارد، از این رو بارها و بارها در اثناء کلام سخن را به این ویژگی او کشاند و تأکید کرد: او در تمامی عرصههای خطیر پیش و پس از انقلاب همواره در پرتو چراغ اندیشه و تقوا، سلوک کرد و این از مهمترین رموز توفیقش بود.»
*کلاس زبان انگلیسی برای طلاب
در سال43 به قم رفتم. آقای بهشتی در مدارس علمیه برای طلاب کلاسهای غیرحوزوی، از قبیل زبان انگلیسی گذاشته بودند، اما مهمتر از دروس، کار کردن روی مبانی اعتقادی، تقید به نماز اول وقت و نماز جماعت و تا جایی که برای فرد امکان داشت، تقید به تهجد بود. طلاب موظف بودند جلسات درسهای اخلاق را حتماً شرکت کنند و مدرسینی که برای تدریس در این کلاسها انتخاب میشدند، لزوماً باید تعهد جدی در قبال درسهایی که میدادند، میداشتند و در انتهای کلاس هم گزارشی از تأثیرگذاری کلاس ارائه میدادند.
*ایشان معتقد بود هیچ تشکیلاتی نباید منوط به فرد باشد
ایشان مؤسس، برنامهریز و پایهگذار آنها بود. ویژگی ایشان این بود که هر کانون، مدرسه یا تشکیلاتی را که ایجاد میکرد، تمام تلاشش این بود که به قدری آن نهاد، اصولی و علمی باشد که بدون حضور ایشان هم به خوبی اداره شود. در جهت دستیابی به این هدف، ایشان عناصری را کشف میکرد و در اختیار میگرفت که قادر بودند برنامههای او را ادامه بدهند و سپس فقط نظارت و کنترل داشت. در این مدارسی هم که تازه تأسیس میکرد، عناصر برجسته در مدیریت و تدریس را با وسواس و دقت و شیوههای علمی به کار میگرفت و افراد را با شایستگی و به حق انتخاب میکرد. ایشان معتقد بود هیچ تشکیلاتی نباید منوط به فرد باشد، بلکه باید بنیان و پایه آن به قدری محکم باشد که نتوان در آن رخنهای ایجاد کرد.
*سفر به هامبورگ
رژیم احساس کرده بود که آقای بهشتی هر جا که باشد منشأ دگرگونی است و بنا بر محدود کردن ایشان گذاشت. مرحوم بهشتی هم احساس کرد عرصه دارد کم کم بر او تنگ میشود، لذا وقتی به ایشان پیشنهاد شد که به هامبورگ برود و کانونهای دانشجویی را فعال کند، احساس تکلیف و اعلام آمادگی کرد. در اینجا بود که از نفوذ مرحوم خوانساری که دربار به ایشان احترام میگذاشت، استفاده و برای ایشان گذرنامه و اجازه خروج گرفته شد و مرحوم بهشتی به هامبورگ رفت و در همان هفتههای اول سازماندهی مجموعهای از دروس را آغاز کرد. بعد هم این درسها را به صورت جزوه تهیه شدند و در اختیار کسانی قرار گرفتند که توفیق شرکت در جلسات درس را نداشتند.
آنها را به عنوان دستاوردهای کارهای تبلیغی و ارشادی و معنوی خود به ایران میفرستادند، از جمله تعدادی را برای من فرستادند که خدمت مرحوم آیتالله گلپایگانی ببرم. در آن موقع امام در تبعید بودند و در ایران آیات عظام گلپایگانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری حضور داشتند. نمیدانم که این جزوهها به دست دیگران هم رسید یانه، ولی فردی که در تهران آنها را تحویل من داد، گفت که برای آقای گلپایگانی ببرم. به بیت ایشان رفتم و دیدم حیاط را آبپاشی کردهاند و تختی گذاشتهاند و صفایی دارد. عرض کردم آقای بهشتی از هامبورگ جزواتی را فرستادهاند. بسیار دعا کردند و گفتند، «به ایشان بگویید داروهایی هم که برای بیمارستان فرستادند، خیلی مؤثر بود.» ایشان بیمارستان خیریه خصوصی داشتند که مرحوم بهشتی به شیوههای مختلف، از جمله ارسال دارو، به آن کمک میکرد.
*خاطره آیتالله گلپایگانی از شهید بهشتی
آیت الله گلپایگانی گفتند مدرسهای را میخواستیم تأسیس کنیم. از آقای بهشتی خواستیم برایش برنامهای بنویسد. ایشان همه را نوشت و آموزش زبان انگلیسی را هم اضافه کرد. من دورش خط کشیدم، ولی حرفی نزدم. گفتم کلاسش را میگذاریم، اگر موفق بود که میگویم دورش خط کشیدم و تأکید داشتم که بشود، اگر موفق نبود میگویم دورش خط کشیدم یعنی که تردید داشتم که بشود یا نشود! همین درخواست برنامهریزی از مرحوم بهشتی نشان میدهد از همان موقع منشأ خیر و برکت و دارای قدرت سازماندهی و برنامهریزی و به این امر، مشهور بوده است.
*برخورد شهید بهشتی در اوج مبارزات
اعتدال در قضاوت. در سالهای اوجگیری شور مبارزه در کانونهای مذهبی و زمانی که امام در تبعید بودند و سایر مراجع از ایشان حمایت کرده بودند، اگر کانونی در مقابل مبارزات سکوت میکرد، دیگران حالت گلایهآمیزی پیدا میکردند و آن کانونها را مورد شماتت قرار میدادند. در این میان کانونهایی بودند که سرشان به کار درسشان بود و چندان کاری به مسائل سیاسی و اجتماعی نداشتند. بسیاری از شاگردان خود آن کانونها هم گلایه داشتند که چرا مسئولین و مدیران این قدر بیاعتنا و محیط کانون مرده و ساکت است. یکی از این کانونها در اصفهان بود و حاج آقا رحیم ارباب در آنجا تدریس میکرد. در مجلسی یکی از طلبهها با لحن تندی به بیطرفی کانون اعتراض میکند و با عباراتی با ایشان حرف میزند که ابداً متناسب با شأن آن بزرگوار نبود. مرحوم بهشتی با شنیدن این خبر به شدت برآشفت و تأکید کرد که عظمت روحی آن بزرگوار و تربیت معنوی و خودساختگی او به گونهای است که همه باید به دیده احترام به او بنگرند. این نوع برخوردها در رفتار و منش مرحوم بهشتی، دائمی بود و اعتدال و جامعنگری او را در برخورد با افراد و مسائل اجتماعی نشان میداد.
*از شماتت دیگران باکی نداشت
مرحوم بهشتی در تشخیص خدمت، از شماتت دیگران باکی نداشت. او وقتی تشخیص میداد که کاری صحیح است، از تبعات، آن نمیترسید و حتی گاهی شخصیت خود را فدا میکرد. دورانی بود که ایشان خود را در معرض هجمههای اجتماعی قرار میداد و از هیچ چیز ابا نداشت. در دورهای، او و یارانش حرکتی بنیادین را برای تغییر آموزههای دینی در مدارس و حتی دانشگاهها شروع کردند و به سراغ تدوین کتب درسی دینی رفتند که ظاهراً خدمت به رژیم شاه بود و از همین رو مورد هجوم افراد مختلف قرار گرفتند. رژیم زمانی متوجه عملکرد این گروه شد که کار به نتیجه رسیده بود و کاری نمیشد کرد. آنها آرام آرام کارشان را انجام داده بودند و رژیم تازه پس از آن که ضربهای اساسی خورد، فهمید که چه غفلتی کرده است.
*آزاداندیشی شهید بهشتی
مرحوم بهشتی تعصب نداشت که کانونهای دینی حتماً باید در تیول روحانیت باشد. اگر شخصیتی غیر روحانی، توانایی جذب تودههای مردم برای کسب معارف دینی را داشت، لحظهای تردید نمیکرد. این همان کاری است که شهید مطهری در مورد دکتر شریعتی انجام داد و البته مرحوم بهشتی هم، دکتر شریعتی را بسیار تقویت کرد. ایشان درپایهگذاری مدرسه حقانی سهم بهسزایی داشت. بعضی از مدرسان آن مدرسه به شدت با افکار دکتر شریعتی مخالف بودند، اما عده زیادی از طلاب، به شدت تحت تأثیر شیوایی بیان و قدرت نفوذ شریعتی قرار داشتند و برایشان بحران به وجود آمده بود. آنها نه میخواستند نظرات اساتید خود را رد کنند و نه قدرت داشتند از نفوذ کلام دکترشریعتی بگریزند، لذا به مرحوم بهشتی پناه بردند که بیاید و حکمیت کند. مرحوم شاهچراغی برایم نقل میکرد که مرحوم بهشتی جلساتی را دایر کرد و شخصاً به تک تک سئوالات و شبهات مخالفان دکتر شریعتی گوش داد و به آنها پاسخهای متقن و محکم داد و همه را از شیوایی و شیفتگی نسبت به همه شخصیتها برحذر داشت. البته وقتی که همه آرای مخالف و موافق به شیوهای علمی نقد شدند، انسان حس میکرد که مرحوم بهشتی خودش به افکار و آثار دکترشریعتی علاقه دارد و با وجود نقدهایی که به آنها دارد، مدافع اوست.
*سفر به نجف اشرف
یک بار ایشان از آلمان به عراق آمدند و ما خیلی خوشحال شدیم و به دیدنشان رفتیم و دیدیم در خانه محقری که متعلق به زوار بود سکونت کردهاند. هوا بسیار گرم بود و خانه کولر نداشت و فقط یک پنکه در آن بود. خانه دو اتاق داشت، یکی برای خانم و بچهها و یکی هم برای جلسات و دید و بازدید. مرحوم بهشتی را به مدرسه آیتالله بروجردی نجف بردیم.
اواخر دهه 40. در هر حال جلسات و بحثهای خوبی در آن مدرسه برگزار شد. شبهاتی مطرح شدند و مرحوم بهشتی پاسخهای متینی دادند. بعد هم به دیدن مراجع رفتند و از مدارس و کانونهایی که دوستان تأسیس کرده بودند تا فرزندانشان را در آنجا بگذارند، دیدن کردند و سپس رهنمودهایی دادند. ما میدانستیم همه کانونهای مبارزه خارج از کشور نشریه دارند و ما هم نشریههایی نظیر بعثت را چاپ میکردیم و اشتیاق داشتیم که در نجف هم ارگانی داشته باشیم و مسائل سیاسی را به شکلی عمیق تحلیل کنیم. از خود ایشان میخواستیم گاهی مطالبی را بنویسند و برای ما بفرستند. یادم هست که ایشان آقای حبیبی را که در پاریس بودند و یا آقای صادق طباطبایی را برای این کار پیشنهاد دادند.
*شهید بهشتی از نگاه امام(ره)
امام به ایشان احترام میگذاشتند و شناخت روشنی از مرحوم بهشتی داشتند. دید جامع و وسیع و موضع گیریهای مناسب مرحوم بهشتی در مسائل اجتماعی و مبارزات، مورد قبول امام(ره) بود.
*شهید بهشتی معتقد بودند که یک فقیه باید اروپا را ببیند
شهید بهشتی معتقد بودند که یک فقیه باید اروپا را ببیند تا بتواند بر زوایای مختلف تمدن و فرهنگ غرب تسلط پیدا کند و با دیدی وسیعتر، به حل مسائل زمانه خود بپردازد. ایشان میگفت بدون آگاهی واقعی از غرب و فرهنگ آن، نمیتوان به شیوهای درست از رهآوردهای علمی و فرهنگی آن استفاده و علیه کژیهای آن موضعگیری کرد. حضور یک فقیه و عالم دینی در غرب، او را نسبت به بسیاری از مسائل آگاهتر و در تصمیمگیریها، واقعبینتر میکند.
ایشان معتقد بود که اگر امکانش فراهم باشد، خوب است که طلبهها را مدتی به اروپا بفرستیم. ایشان وقتی هم در نجف بود، سعی میکرد با بیان ویژگیها و نکات مثبت جامعه غرب، آگاهی ذهنی خوبی را در مخاطب خود ایجاد کند. ایشان تأکید داشت افراد باید به کشورهای دیگر به خصوص اروپا سفر کنند و پدیدههای عصر حاضر را از نزدیک لمس کنند و مشاهدات، تلقیها و رسالتهای یک مسلمان در اروپا را، در نجف برای ما بیان میکرد. ایشان میگفت «وقتی داشتیم به عراق میآمدیم، هرچه از غرب دورتر و به خاورمیانه و کشورهای اسلامی نزدیک میشدیم، آشفتگی و بلبشوی بیشتری میدیدم و حس میکردم فرزندانم به تدریج آشفته و مضطرب میشوند. دیدم این جور پیش برویم بنای فکری همهشان به هم میریزد.
به آنها گفتم آنچه میبینید نتیجه عمل مسلمانهاست و ارتباطی به اسلام ندارد. اسلام چیزی است خارج از آنچه ما عمل میکنیم. اگر ما اسلام را درست عمل میکردیم، پدیدههای خوب غرب را در اختیار داشتیم. غربیها در عمل به اسلام از ما موفقترند. آنها، نظمشان، احترام به قانون، پرکار بودن، جنبههای مثبت ارتباطات و بسیاری از جنبههایشان همان چیزی است که اسلام از ما خواسته. هر کس هم که نزد من میآید تا مسلمان شود، همین را به او میگویم که اعمال ما مسلمانان با اسلام تناسبی ندارد. خاطره دیگری من از ایشان به سفر حجی مربوط میشود که در سال 54 با شهید مطهری در کاروان حسینیه ارشاد ملاقات کردم. ایشان گفتند دنبال تو میگشتم و من هم قرار بود از مرحوم آقای صدر پیغامی را به ایشان برسانم.
پیغام این بود که آقای صدر کتاب مسئله حجاب آقای مطهری را خوانده و تشخیص داده بودند که باید در کشورهای عربی ترجمه شود و از ایشان اجازه خواسته بودند تا خواهرشان، بنتالهدی که فارسی را خوب میدانست، آن را ترجمه کند. آقای مطهری فرمودند که ایشان صاحب اختیار است و چاپ سوم کتاب را با اضافات و اصلاحات به من دادند که به آقای صدر بدهم سپس پیغامی را برای امام به من گفتند که اندکی رنگ و بوی گلایه داشت. ظاهراً یک نفر سئوالی از امام پرسیده و پاسخ ایشان را در جهت تخطئه آقای بهشتی به کار گرفته بود. آقای مطهری از من خواستند به امام عرض کنم که از آقای بهشتی حمایت کنند و جانبداری کامل داشته باشند.
من عرض کردم در سفری که آقای بهشتی به عراق داشتند، شاهد بودم که امام نوعاً نظرات ایشان را قبول داشتند و به ایشان احترام میگذاشتند. مثلاً روزی آقای غروی از اصفهان خدمت امام رسیده بودند و آقای بهشتی بعد از ایشان نزد امام رفته و از آقای غروی دفاع کرده و دید امام نسبت به او به کلی عوض شده بود، طوری که آقای غروی میگفت در دیدار بعدی که با امام داشته، متوجه شده که ایشان دید بهتری نسبت به او داشتهاند. به اعتقاد من، دیدار امام نسبت به آقای بهشتی مثبت بود و امام، ایشان را گرامی میداشت و مورد تأییدشان بود. در هر حال من نزد امام رفتم و پیغام آقای مطهری را به ایشان رساندم. امام فرمودند من به پاسخ آن سئوال ناگزیر بودم. ظاهراً مرحوم بهشتی برای خارج کردن دوستی از مخمصهای، آن نظر را بیان کرده بودند که امام قبول نداشتند و ناگزیر از رد آن بودند. همین خاطره، علاقه شدید مرحوم مطهری را نسبت به مرحوم بهشتی، احساس تکلیف ایشان در دفاع از آقای بهشتی را نشان میدهد.
*نقش شهید بهشتی پس از انقلاب
مرحوم بهشتی در حساسترین لحظات تاریخ کشور، شایستگی و توانایی خود را نشان داد و با بزرگواری، سنگینترین و دردناکترین وظیفه، یعنی پالایش قوه قضائیه را به عهده گرفت که اگر به سامان نهایی میرسید، بسیاری از مشکلات ما رفع میشد. برخورد اصولی ایشان با پدیدههای مختلف و اداره بسیار موفقیتآمیز و اصولی مجلس خبرگان، از نشانههای درخشان توانایی مدیریتی ایشان است.
* دقت شهید بهشتی در مقام اداره مجلس خبرگان
در روز پایان خبرگان که برای همه مباحث رأیگیری شد. آن روز مراسم خاص و باشکوهی در مجلس برگزار شد و از کلیه نمایندگان سیاسی مقیم ایران، اعم از سفرا و کاردارها دعوت شد. جلسه شکوهمندی بود که در آن، نظام انقلابی قانونمند میشد. جلسه خسته کننده و در عین حال خاطرهانگیزی بود که از صبح تا ظهر طول کشید. نمایندگان سیاسی کشورهای دیگر به شدت خسته شده بودند. آقای شکوهیان، مسئول تشریفات وزارت امور خارجه، مردی بود کهنسال، با تجربه، شریف و بسیار منظم که به سه زبان تسلط داشت و مسئول دعوت و پذیرایی از سفرا بود. روزی که قرار بود به سفارت ایران در بغداد بروم و مسئولیت آنجا را به عهده بگیرم، آقای شکوهیان برایم درد دل کرد و گفت، «در مجلس خبرگان دیدم که همه سفرا افسرده و خسته هستند. رفتم نزد آقای بهشتی و گفتم، «آقا! من به دستور شما اینها را آوردم. چندین ساعت گوش کردند و خسته شدند. خوب بود اگر از آنها تفقدی میشد.» شهید بهشتی با تعبیر زیبایی گفت، «از شما بسیار ممنونم که به موقع پیشنهاد دادید. من حواسم نبود.» سپس آمد و با تک تک آنها خداحافظی کرد و با سه زبان انگلیسی، عربی و آلمانی از آنها تشکر و عذرخواهی کرد. آن روز یادم هست که همه سفرا و کاردارها تحت تأثیر ادب و رعایت اصول اخلاقی او قرار گرفتند.
*آخرین خاطرهای که با شهید بهشتی دارم
بعد از عزل بنیصدر و فرار او، جلسهای در دفتر روزنامه جمهوری اسلامی به طور ویژه برگزار شده بود و از من هم دعوت شد که خدمت مرحوم بهشتی باشم. آن موقعها، مقر روزنامه جمهوری در خیابان سعدی بود. سالنی بود و آقایان مهندس موسوی، مسیح مهاجری، اژهای، مرحوم اجارهدار و آقازاده حضور داشتند. لحظاتی منتظر نشستم و بعد پیغام دادم که بگویید فلانی آمده. با بزرگواری جواب داده بودند که بگویید بیایند. ایشان بیگانه نیستند. جلسه حساسی بود که یک هفته قبل از شهادتشان برگزار شد. ضمن صحبتهایشان از من پرسیدند، «عضو حزب جمهوری هستی یا نه؟» گفتم، «زمانی که حزب تأسیس شد و در کانون توحید ثبتنام صورت میگرفت، عضو شدم و تا اوایل سال 59 عضو بودم، ولی از زمانی که مسئولیت روزنامه را به من سپردند و امام امر کردند که باید بیطرف باشم، به احترام امر امام، از عضویت کناره گرفتم، ولی پیوسته در خدمت آرمانهای آن بودم.
ایشان فرمودند، «تو در موقعیتی تأکید داشتی با ما باشی که بیان چنین مسئلهای، مخاطرهآمیز بود. یادم هست زمانی که مرحوم سید احمدآقا گفتند که به امر امام، تو باید مسئول روزنامه اطلاعات باشی، عرض کردم، «همین الان بگویم که من سالها در ایران نبودهام و برای انتخاب یاران و همکارانم باید با آقای بهشتی مشورت کنم. بعداً گلایهای نباشد که چرا با ایشان مشورت کردهام.» احمدآقا گفتند، «خیر مانعی در کار نیست.» مرحوم بهشتی فرمودند همین موضعگیری نشان میدهد که بنیصدر گمان کرده که سیداحمد آقا در کنارش هست، در حالی که این طور نبوده و در عین حال، ذکر این مطلب از سوی شما، نشانه عاطفه و در عین حال شجاعت شماست. عرض کردم، «آقا! ما دست پرورده شما و کانون و سازمانهایی هستیم که شما در قم پایهگذاری کردید.»
ایشان فرمودند، «ورقهای را بگیر و پر کن و عضو حزب شو.» پرسشنامه را پر کردم و در مقابل سئوال «انگیزه علاقه شما به عضویت در حزب چیست؟» نوشتم، «اعتقاد به بنیانگزاران حزب منهای آقای آیت.» ایشان ورقه را خواند و لبخند مهربانی به من زد. این آخرین دیدار ما بود و خدا را شکر میکنم که از من خاطره خوشی در ذهن ایشان ماند و خدا کند که دعای خیر و مرحمتش شامل حال من شود و در تداوم راه ایشان، بتوانم تا جایی که در توان دارم، بکوشم.
*این هتاکیهای دوستان شما و این خشونت یاران شما را به پای من مینویسند
مرحوم بهشتی مشرف شده بودند خدمت امام در جماران. آمدند بیرون. صحنهای بود که آقای ...حضور داشتند. مرحوم بهشتی از شدت عصبانیت سرخ شدند و فرمودند، «این تندرویهای شما، این هتاکیهای دوستان شما و این خشونت یاران شما را به پای من مینویسند. نکنید. چرا این کارها را میکنید.» این حالت را در آنجا از ایشان دیدم. من خیلی سربسته عرض میکنم، خودتان حدیث مفصل را از این مجمل بخوانید. آقای دکتر مهرپور منتخب مرحوم بهشتی برای شورای نگهبان بود که انصافاً به شایستگی هم انتخاب کرده بود.
جو سنگین تهمت باعث شده بود که ذهن امثال او هم آشفته شود که چرا آقای بهشتی پاسخ نمیدهد و نمینشیند و بحث نمیکند. آقای مهرپور میگوید نزد ایشان رفتم و گلایه کردم. این ابهام به قدری برای مرحوم بهشتی تلخ بود که با لحن اندوهگینی فرمود، «شما هم؟» آرامش و طمأنینه همراه با توضیح او به شدت شرمندهام کرد. رعایت نظم، رعایت دقت، دقت در تمام امور، باعث میشد که انسان در همنشینی با آقای دکتر، هر لحظه احساس آرامش کند. در روزهایی که به عنوان سفیر، بین ایران وعراق رفت و آمد میکردم، یک بار در مصاحبهای جملهای را گفتم که اندکی رنگ گلایه داشت. یک روز افطار در منزل مرحوم بهشتی رفتم. ایشان با همان بیان زیبا و لحن متین از من انتقاد فرمود که آنچه شما در این مصاحبه گفتی سیاست نبود، سزاجت بود. بعد هم برای این که از این حرف تکدر در ذهنم ایجاد نشود، با لحن مهربانی مرا توجیه کردند.
من این سخن را به عنوان انتقادی سازنده، سرمشق خود کردم که هر حرفی را نباید همه جا زد و هر آزردگی و افسردگی را نباید به زبان آورد، بلکه باید همه جوانب را سنجید و اجازه سوءاستفاده به دشمن را نداد. از این نگران بودند که نکند عراقیها از این جهت که من به بعضیها انتقاد داشتم، سوء استفاده کنند. همیشه دفتری همراهشان بود و از یک هفته قبل، دقیقاً برنامههایشان را تنظیم و تعیین میکردند. همیشه هم بین برنامهها، چند دقیقهای را خالی میگذاشتند که اگر برنامه فوقالعادهای پیش آمد، نظم همیشگیشان به هم نخورد.
حجم سنگین توطئههایی که علیه ایشان صورت میگرفتند، وجوه خصوصی و حتی خانوادگی مرحوم بهشتی را تحت تأثیر قرار میداد. یک بار صحنه زیبایی در اتوبوس پیش میآید و سرنشینان آن با یکدیگر بر سر ثروتاندوزی و سادهزیستی مرحوم بهشتی به بحث میپردازند. راننده که شناخت کافی از مرحوم بهشتی داشته، عصبانی میشود و سر ماشین را کج میکند و همه را یکراست به خانه آقای بهشتی میبرد تا زندگی معمولی او را ببینند. به اعتقاد من، فقدان شهید بهشتی، خسارت فوقالعادهای بزرگی بود. او خدماتی بنیادین، بزرگ و زیربنایی برای نظام انجام داد. به اعتقاد من ارجمندترین شخصیتی که ابعاد وجودی مرحوم بهشتی را به ما میشناسد، مقام معظم رهبری هستند و اگر مجال بروز اندوهی باشد، ایشان از درد فقدان بزرگمردی چون او، ناگفتههای بسیار دارند و سخنان ایشان میتواند حقایق بسیاری را آشکار سازد.
منبع: شاهد یاران
کد خبر 325425
تاریخ انتشار: ۱۷ تیر ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۱
- ۰ نظر
- چاپ
شهید بهشتی با شنیدن این خبر به شدت برآشفت و تأکید کرد که عظمت روحی آن بزرگوار و تربیت معنوی و خود ساختگی او به گونهای است که همه باید به دیده احترام به او بنگرند.