**شعر طنز نیاز به توضیح دارد
احسان پور: اینکه فرمودید سیدراهگشایی میکردند، ایشان در مقدمه یکی از کتابهایش مانیفستی درباره شعر جنگ مینویسد. بعد از او کسی چنین کاری را نکرد. چرا درباره طنز چنین مانیفستی را ننوشت؟ درست است که خود این آثار گویا است، اما ای کاش مینوشت؟
امینی: شاید هم نوشته باشد.
احسان پور: من از این جهت درباره کتاب گفتم حق مطلب ادا نشده که این کتاب را با مقدمه شعر جنگ مقایسه میکنم. سوال دیگرم این است که چرا کتاب 3 مقدمه دارد و بین اشعار توضیحی از شما نیامده؟ خواننده خیلی دلش میخواهد حداقل بر بعضی اشعار، حاشیهای مینوشتید. بعضی از شعرها جای چنین توضیحهایی را دارد. فکر میکنم ادامهاش خیلی خام مانده است مخصوصا اینکه اشعار منتشر نشده است و شدت و ضعف دارد و ممکن است جذابیت خواندن کتاب، در میانهها از دست برود ونیاز است دست خواننده را بگیرید و تا پایان کتاب ببرید. در چاپهای بعد چنین کاری را انجام نمیدهید؟
امینی: میشود چنین کاری را انجام داد. شعر طنز نیاز به این دارد که بعضی جاها توضیح داده شود. کتاب لبخند سعدی که از من منتشر شد، در بعضی اشعار فکر میکردم توضیح واضحات است با این وجود خیلی از دوستان اهل ادبیات به من گفتند کار خوبی کردی که توضیح دادی. گاهی لازم است،سادهترین نکات تذکر داده شود.
**با این الگوی رایج از موفقیت هیچ کدام از شهدای ما و حتی هیچ کدام از ائمه ما انسانهای موفقی نیستند!
احسان پور: هم این و اینکه خودتان میفرمایید برداشت فعلی مردم از طنز، دقیقا عکس این است. اگر کسی این را بخواند خیلیها فکر میکنند این طنز نیست و برای همین فکر میکنم لازم است توضیح دهید.
امینی: فقط طنز نیست. کلمههای زیادی هست که معنایشان عوض شده است؛ مثل موفقیت. وقتی به شما میگویند موفقیت چه چیزی به ذهنتان میآید؟
احسان پور: قورباغهات را قورت بده!
امینی: یک روز از یکی آقایان که اتفاقا اهلیت هم داشت خواستم موفقیت را شرح بدهد. چند نکته را شمرد. گفتم با این مواردی که شما میشمری هیچ کدام از شهدای ما و حتی هیچ کدام از ائمه ما انسانهای موفقی نیستند.
همه این موارد ترجمه است از زندگی بدون خدای غربی؟
امینی: حتی خیلی مسخرهتر تناسب اندام هم جزء موفقیت است! گفتم با این وضعیت همه بزرگان و الگوهای ما تهیدست هستند و فقط عروسکها نمونه موفقیت هستند! و همین هم شده و یک عروسک پلاستیکی الگوی یک آدم میشود تا یک روزی شبیه آن عروسک بشود.
**معنای بسیاری از کلمات عوض شده/ پیش واقعا کدام طرف است؟
احسان پور: و وقتی نمیرسد ناامید میشود.
امینی: خیلی از کلمات این طوری داریم. مثل پیشرفت که فلان کشور پیشرفته است و ما نیستیم. واقعاً پیش کدام طرف است؟ سر کلاس گاهی برای دانشجوها این موضوعها را مطرح میکنم و میگویم با این الگوی پیشرفت، تمام جوامعی که انبیا آمدند و نابود شدند، جوامع پیشرفتهای بودند. در قرآن هم آمده: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بعادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ*الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مثلها فِی الْبِلَادِ». یعنی هیچ شهری مثل آن ساخته نشده است و پیشرفتهترین تمدنها بودند. پس چرا پیامبرها آمدند و آن شهرها نابود شدند؟ این طور نبوده که پیامبران بخواهند پیشرفت بشری را نابود کنند. بلکه به این دلیل که پیش، فقط پیش رفتن در صنعت و تکنولوژی نیست. برای اینکه انحطاط اخلاقی داشتند. حضرت سلیمان اتفاقا پیشرفتهترین ساختمانها و روابط اجتماعی را ساخت اما بنایش بر بندگی خدا بوده است. پس پیشرفت صنعتی مادی باید ملازمت داشته باشد با پیشرفت اخلاقی و دینی.
**مهم است که شاعر به چه تکیه کرده باشد
احسان پور: از جنس طنز سید حسن در معاصران داریم یا نه؟ البته غیر خود شما هم که طنزتان انتقادی است و تفکر هم همراه دارد آیا در معاصران کسانی هستند که برای شب شعر و سوت و کف شعر نگویند و از آن طرف هم نیفتند در دام شعری که میخواهد انتقادی باشد اما میشود شعر غرغر و بعد هم شعر ناسزا؟ خوبی شعر سیدحسن این است که هم انتقاد میکند. هم مصلح است و هم بعضی جاها راهکار نشان میدهد.
امینی: برای اینکه معلوم است به کجا تکیه کرده است. آدم به هر جا تکیه کند در شعرش دیده میشود. مثلا فرض کنید من تکیه کرده باشم به اقبال مردم و دعوت تلویزیونی، همان میشوم و در شعرم هم نشان داده میشود. مثلا اگر تکیه کنم به اینکه آمریکا و بی بی سی شعرم را بخوانند، بلدم چیزهایی بگویم که پوزخند به لبان آنها بیاورم و خودزنیهایی کنم و با چیزهایی که برای مردم ما ارزش است، شوخی کنم، طبعا آنها هم خوشحال میشوند و شعرم را میخوانند. پس مهم این است که به چه تکیه کنید.
**سید حسن یک مسلمان معتقد و بسیار دلبسته به انقلاب و رهاوردهای انقلاب بود
احسان پور: به چه؟
امینی: به نظرم تکیه سید حسن به اعتقاداتش است. یعنی یک مسلمان معتقد و بسیار دلبسته به انقلاب و رهاوردهای انقلاب و در عین حال بسیار نگران وضعیتی است که از نظر فرهنگی نمیپسندد. چون تکیهاش به اعتقاداتش است،محکم است و چون دلبستگی شدید به ادبیات دارد،اصلا زبان را فدا نمیکند. بعضی دوستان ما که ادیب هم بودند این کار را کردند چون تکیهشان به ادبیات نبود.
**به روشنفکران غربزده حساسیت داشت
احسان پور: و این طور شعر گفتن طبعا مشکلاتی را برای شاعرش به وجود میآورد و کسانی که بدخواه هستند، درخشش چنین فردی را تاب نمیآورند. با سیدحسن در زمان حیاتش چنین رفتاری میشد؟
امینی: بله. چون حساسیتی هم به روشنفکرهای غربزده داشت. کسی که جنس اصلی را ارائه میکند باعث میشود تقلبی بودن جنسهای فرعی نشان داده شود. مثلا به همین عنوان شاعر متعهد انقلاب توجه کنید. مثل شغل روزمره شده است. ممکن است اتفاقا کسی شاعر متعهد انقلاب باشد اما شغلش این نباشد. در دانشگاه درس بدهد و از دانشگاه هم بیرونش بیندازند. سید را هم نتوانستند تاب بیاورند و از دانشگاه بیرون میاندازند. حتی در این اواخر به رادیو میرود آن هم به عنوان کارمند قراردادی. یعنی ما در کل دوران انقلاب، 5 شخصیت برجسته داشته باشیم و آن وقت جایی نداشته باشند کار کنند. یکی از چیزهای بسیار تلخ این است که یک سال بعد از فوتش حکم رسمی شدنش آمد. آن هم به پایمردی مدیران رادیو. چند نفر مثل سید داریم؟ اما جایی برایش وجود نداشت چون در هیچ یک از این قفسهها که تعیین کردند،نمیگنجید. قیصر هم همین بود.
احسان پور: و جالب اینکه زمان حیاتشان با آنها مشکل دارند ولی بعد از فوتشان آنها را یارکشی میکنند!
امینی: این طوری است. نمیدانم چه بگویم.
**مرحوم حسینی خوشایند آدمها حرف نمیزد
من درباره مرحوم حسینی از یکی دو تا از شعرا شنیدهام، که شاعر خوبی بود اما خیلی عصبانی و بداخلاق بود! آیا این حرف واقعاً درست است؟
امینی: آقای حسینی تا آنجا که من شناختم از اینها نبود که خوشایند آدمها حرف بزند. اگر دروغ میگفتی، میگفت دروغ میگویی. مقابل طرف هم میگفت. از آنها نبود که مقابلش بخندد و بعد پشت سرش بد بگوید. این اخلاق متاسفانه الآن مرسوم نیست و ما به آدمهای این شکلی خیلی نیاز داریم. فرض کنید من کتابی فراهم کنم و بدهم آقای احسان پور بخواند. بعد بیاید به من بگوید استاد دستت درد نکند خیلی خوب است و بعد پشت سرم بگوید خیلی بد بود! اگر از همان اول به من بگویند چرت و پرت است، بهتر است. سید این طور بود که صریح میگفت چرا کتاب سازی کردی؟ طبیعتا کسانی که کارشان این است بهشان بر میخورد. از نظر این افراد آدم باید خوش اخلاق باشد! با همه بخندد! هم لس آنجلسیها آدم را بپسندد هم از بنیاد شهید سفارش بگیرد. این جوری خیلی آدمهای خوش اخلاق مهربان و اهل مدارایی هستند!
**دعای کمیل و صحیفه سجادیه هم از نظر ادبی زیبا هستند و هم اعتقادی
احسان پور: چه طور یک آدم میتواند در همه حوزههای شعر بدرخشد. هم در شعر طنز هم جدی هم آیینی هم اجتماعی و جامع الاطراف باشد؟ وقتی تمثیلها را نگاه میکنید میبینید پشتش به دین گرم است. به نهج البلاغه تسلط دارد، معلوم است صحیفه خوانده، قرآن را کاملا مسلط است. چه راهی دارد که یک شاعر این طور میشود؟ چرا شاعران ما الآن این طور نیستند؟ چرا مطالعهها این قدر کم است و داشتههای خیلی اندک دارند؟ سید حسن چه طور میتوانست این قدر خوب از این داشتهها استفاده کند؟
امینی: همان طور که گفتم تکیه گاه واقعاً مهم است. فقط سید نیست خوشبختانه خیلیهای دیگر هم هستند که جدی مطالعه میکنند، قرآن را نه به عنوان تکلیف درسی بلکه عاشقانه میخوانند. نهج البلاغه را میخوانند هم برای اعتقادش هم به عنوان متن ادبی. اگر ما شعر جاهلی را میخوانیم به دید اعتقادی نمیخوانیم، از نظر ادبی خیلی لذت بخش است. اما نهج البلاغه هر دو است. دعای کمیل و صحیفه سجادیه هم از نظر ادبی زیبا هستند و هم اعتقادی. معمولا آدمها دعای کمیل را از جنبه اعتقادی میخوانند اما یک بار از منظر زیبایی شناسانه بخوانید ببینید چه قدر زیبا است و مطالعات دیگر هم همین طور است. آثار شاعران عرب زبان را بخوانید. انگیسی یاد بگیرید و بعد نقدهای اشعار انگلیسی و عربی را بخوانید همه اینها کمک میکند که افقی روی آدم باز شود و کارش سطحی و روزمره نباشد.
**آدم سطحی، شعرش هم سطحی است
آدم سطحی، شعرش هم سطحی است و به اندازه صفحات اجتماعی طرفدار دارد. بنابراین جنس کلماتش همان است. یک موقع برای دوستان شاعر مثنوی تدریس میکردم و به یک قصه قرآن اشاره کردم. یکی گفت بله کارتون این قصه قرآنی را دیدهایم! گفتم کارتون تلویزیونی را برای شاعر نمیسازند! برای بچه ابتدایی میسازند. شاعر باید دست کم 15 بار قرآن خوانده باشد. تفسیر خوانده باشد. معلوم است شاعری که اتکایش به کارتون تلویزیون و خواندههای شبکههای اجتماعی باشد،شعرش ضعیف است. این بدیهی است. متاسفانه این طور شده کسانی که کار فرهنگی میکنند همین قشر را مخاطب خود میبینند. چون اهل سیاست هستند و اهل سیاست در تیترها و صفحه اول زندگی میکنند. در حالی که تیتر و صفحه اول روزنامه به درد چند روز میخورد و یک ماه بعد به درد نمیخورد. محصول فرهنگی که از این تولید شود یک ماه تاریخ مصرف دارد. تکیه گاه فرهنگ اینها نیست. تکیه گاه فرهنگ کتاب است و کتابهای مرجع و معتبر و بنیادی. حتی در غرب هم همین است. حتی شاعر ماتریالیست اگر بگوید شاعرم و انجیل را نخواندهام، همه میخندند.
احسان پور: کسی که ابزاری و منفعت گرایانه هم نگاه کند، باید خوانده باشد.
امینی: بله. باید مزامیر خوانده باشد. ما اینجا آدمهایی داریم که حتی یک دور قرآن را نخواندهاند.
**امید از جنس کالاهای تشریفاتی نیست
احسان پور: خیلی برای من جالب است که شعرهای سید حسن اعتراضی است اما نهایتش امید است. خواننده دلسرد و ناامید نمیشود. تر و خشک را با هم نمیسوزاند. نمیگوید همه مدیران بد هستند. میگوید مدیران این طوری هم هستند.
امینی: امید از جنس کالاهای تشریفاتی نیست که به اصلاح پایان خوشی داشته باشد و مثل سریالهای تلویزیونی به طور مصنوعی یک باره همه چیز به خوبی و خوشی تمام شود. علت امید، اعتقادی است. اگر غرق مسائل رومزه نشویم، میدانیم این عالم را خدایی توانا و قادر، مهربان، عادل، بصیر اداره میکند. ضمن اینکه حجت خدا در زمین است. صاحب این زمین این افرادی نیستند که الآن قدرت دارند. ناو و ناتو دارند. صاحب عالم کسی است که اصلیترین صفتش عدالت است. نسبت به بندگانش مهربان است. این حرفی نیست که صرفا سر زبانمان باشد. از اعماق جان اعتقاد داریم. بله نگران میشویم. از کسانی که رفتارشان نمایشی و ریاکارانه است، انتقاد میکنیم اما قطعا ناامید نمیشویم.
**تظاهر به نا امیدی بین ترانهسراها و شاعران مد شده!
احسان پور: یعنی اگر کسی ناامیدی را ترویج کند یا از ضعف اعتقادش است یا اینکه با مردم دشمنی دارد؟
امینی: بله بخش دیگرش هم این است که نا امیدی و تظاهر به یاس مد شده است. فروغ جایی میگوید ناامیدی جزء ابزارش است. مثل دستمال و خودکار و فندکش! بعضی از این آدمها را میشناسم ترانه تلخ و غمگین و سیاه میگویند اما خودشان شاد و خوشحال هستند و هفتهای دوبار هم سفر خارجی میروند.
بعضیهایشان میگویند به ظاهرمان نگاه نکنید از درون غمگین هستیم!
امینی: نه این دروغ است و اتفاقا بسیار خیانت کار هستند. این خیانت بزرگی است که برای آدمهایی که در مسائل روزمرهشان مشکل دارند، ترانهای بگویم که تلختر باشد و سمی به سمها و آلودگی ای به آلودگیها اضافه کنم و بعد پولش را بگیرم و بروم دبی! ترانه میگوید برای ناامیدتر کردن مردم و پولش را میگیرد و میرود دنبال کیف خودش!
**امید دادن اگر برای فراموش کردن درد و رفع التهابها باشد، خوب است
احسان پور: عکسش چه؟ کسی که خودش ناراحت است اما طبق حدیث که مومنان شادیشان در چهرهشان است و غمشان دورنشان رفتار میکنند. البته عدهای هم هستند که امید واهی میدهند. آیا پیروزی تیم ملی نشاط و امید است؟ همه مشکلات مردم حل میشود؟ امید شعر سید حسن مقدس وبه معنای واقعی امید است اما وقتی امید و شادی را در سطح نازل مطرح میکنند، واقعاً امید است؟
امینی: این دو از هم جدا است. یک بار برای فریفتن است. مثلا به معلم کمتر از همه حقوق میدهند اما برای فریفتنش حرفهای قشنگ میزنند. مثلا میگویند هیچ کاری مثل معلمی نیست. یا با هیچ چیزی زحماتتان جبران نمیشود. ولی اگر به رفتار این آدم مراجعه کنید میبینید دلال برای او از همه کس مهمتر است. به دلال وام میدهند یا معلم؟ این بخشی که برای فریب است، باطل است. اما بخش دیگری که جنبه تسکین دارد، نه. برای فراموش کردن درد و برای رفع التهابها خوب است. پدر با جیب خالی به خانه میرود نمیگذارد بچههایش بفهمند و میگوید صبح قرار است حقوقم را بدهند. میداند تا یک ماه دیگر خبری نیست اما این کار خوب است. اگر فریب و گریز از مسئولیت باشد، غیر انسانی است اما این بخش انسانیاش، خوب است. در ماجرای پیروزی فوتبال، قسمت خوبش این است که همه لبخند میزنند و حتی کسی که مارا زیاد قبول ندارد پرچم جمهوری اسلامی دستش میگیرد. این خیلی خوب است.
احسان پور: اگر سیدحسن زنده بود و این شهرت را نداشت و میخواست این مجموعه را منتشر کند، میتوانست؟
امینی: بله. چرا نتواند؟ بعضی چیزها امروز منتشر میشود که آدم باور نمیکند چه طور به آن مجوز دادهاند.
احسان پور: اتفاقا به بعضی افراد که در دایره اعتقادی میگنجند سختتر گرفته میشود.
امینی: به نظرم منعی نبود. نوشتههایی که من در لبخند غیرمجاز دارم، بعضا گزنده هستند و فکر میکردم مجوز ندهند اما این طور نشد.
**به شاعران طنز پرداز توصیه مِیکنم راه سیدحسن را ادامه دهند
احسان پور: درباره اینکه میفرمایید سید حسن راهگشا بود، یک نکته بگویم. عبارتهای او خیلی قشنگ است ولی الآن هر کس بخواهد راه او را ادامه دهد، همه میگویند تو او را تکرار کردهای. اگر این کارش راهگشایی است چرا نمیتوانیم کار او را ادامه دهیم؟
امینی: ادامه دادنش اشکالی ندارد. مثلا آقای زرویی تذکره را راه میاندازد. بعد از او خیلیها تذکره نوشتند. بعضیهایش سست است و بعضیها هم خوب است. از 100 تا 5 تا هم خوب در آید خوب است.
احسان پور: آیا به شاعران طنز پرداز پیشنهاد میدهید که قالب سید حسن را ادامه بدهند؟
امینی: بله طبیعی است. کسی که سنتور یاد میگیرد میگوید دستور استاد فرامز پایور را انجام میدهم. الآن کسانی که تار میزنند دو دسته متمایز از هم هستند یا با کوک استاد جلیل شهناز یا با مضراب استاد لطفی. چه اشکالی دارد؟
احسان پور: شما با این کتاب کاری کردهاید که سید حسن بیش از پیش شناخته شود، چه انتظاری دارید برای اینکه کتاب بیشتر شناخته شود که آن هم در راستای شناخته شدن بیشتر سید حسن است؟
امینی: چون این کتاب را خودم در آوردم اگر بگویم یک مقدار بد است.
**جمهوری اسلامی برای این تشکیل شد که فرهنگ و اعتقادات سیاست را کنترل کنند
احسان پور: ما به این کتاب نوعی نگاه میکنیم.
امینی: غالبا کسانی که مسئولیت دستگاههای فرهنگی را دارند، رهنمودهای خودشان را از دو سرچشمه میگیرند یکی از رسانه و دیگری از سیاست و هر دو غلط است. سیاست نباید ناظر به فرهنگ باشد، فرهنگ باید ناظر به سیاست باشد. جمهوری اسلامی برای این تشکیل شد که فرهنگ و اعتقادات سیاست را کنترل کنند. اینکه شورای نگهبان تشکیل شده برای این است که چند نفر مجتهد بر کار اهل قدرت و سیاست نظارت کنند که آیا کارشان شرعی است یا خیر. منتها الآن سیاست و رسانه سلائقهای فرهنگی را معین کنند. نه درباره این کتاب بلکه درباره همه کتابهای خوبی که منتشر میشود باید مبنایی شوند برای بحث درباره آنها.
**جنس امیدی که از رسانههای ما تبلیغ میشود، تقلبی و مضحک است
ببینید بحث جنسهای تقلبی بحث مهمی است و این کتابها باید مبنایی برای بحث درباره این مفاهیم شوند. مثالی میزنم. امروز وقتی میگویند امید، غالبا از جنس امیدی است که در کتابهای سطحی روانشناسی بازاری پیدا میشود. امیدی که متکی به تلقین است نه ایمان. بیشتر امیدی که از رسانههای ما تبلیغ میشود از این جنس است. لبخند بزنید تا همه چیز درست شود. چیزی را که صبح بخواهی تا غروب به آن دست خواهی یافت. واقعاً مضحک هستند و متاسفانه رایج شده است. هر لحظه که رادیو را باز کنید همین حرفها رامیزنند. مضحکههایی مثل انرژی مثبت. واقعاً انرژی مثبت از کجا آمد؟ چه تعلقی به علم و فرهنگ و دین دارد؟ این چه دروغی است که سر زبان همه هم هست؟ این از توهمهای جوکیهای هند است و غربیهایی که روزی حساب معنویت را به اسم علم رسیدند و امروز تهی دست هستند و سراغ این چیزها رفتهاند و آن وقت ما که روی گنج زندگی میکنیم، با خرمهرههای آنها به عنوان معنویت جدید خودمان را سرگرم کردهایم. کتابهایی مثل فستیوال خنجر باید باعث مطرح شدن سوالهایی شود و ما را به فکر وا دارد. وقتی کتابهای این چنین منتشر میشود باید به دنبالش سوالهایی مطرح شود.
احسان پور: یعنی جدای از ادبیاتش باید به اندیشهاش هم پرداخت و درباره محتوایش فکر کرد و خیلی از تفکرها بازبینی شود.
امینی: بله. مثلا در مدارس چه به بچهها میآموزند؟ امثال این کتاب بحثهای مبنایی را طرح میکنند.
**90 درصد شعرهای روشنفکری از موضع خودبرتربینی است
احسان پور: خوبی این کتاب این است که یک قشر را مورد خطاب قرار نداده. به هر حال قلابی دارد که هر خوانندهای را گیر بیندازد و بگوید با او هم هست.
امینی: چون از موضع استعلا نیست. موضع استعلا یعنی اینکه من بر بلندی میایستم و میگویم ببینید مردم چه طوری هستند؟ 90 درصد شعرهای روشنفکری چنین است. خودش در موضع بالا و من میفهمم و من میدانم ایستاده و بقیه نفهم فرض شدهاند. این گونه سخن گفتن به کار نمیآید. به خصوص اگر طنز نویس در موضع استعلا باشد، خیلی بد است و به مسخره کننده دیگران تبدیل میشود. اما وقتی در موضع هم دردی است، میگوید همه ما اشکالاتی داریم و باید حواسمان باشد. این دو نگاه با هم فرق دارد. غالبا کسانی که طنز به خصوص طنز سیاسی مینویسند خودشان را در موضع استعلا قرار میدهند.
احسان پور: چند جای این کتاب، موقع ویرایش کتاب غافلگیر شدید؟ چه از نظر محتوا و چه از نظر زبانی؟
امینی: نشمردم. ولی خیلی زیاد بود. بیشتر هم در حوزه زبانی که متحیر میشدم که بعضی نکات این قدر آشکار بوده و ما ندیدهایم.
احسان پور: آخرش هم حسرتی داشتید که ای کاش شاعر بود...
امینی: بله اگر بود که نمیگذاشت ما اینقدر حرف بزنیم.
**طنز نفسانیت انسانها را میشکند/ مسئولان به طنز بدبین نباشند
احسان پور: نکته پایانی مانده که بخواهید بفرمایید؟
نکته اول اینکه خیلی خوب است که طنز جدی گرفته شود. اگر طنز فقط به سمت تفنن نرود و در کنار جدیت باشد خیلی خوب است. بعد هم نکتهای که برای من خیلی مهم است اینکه تمام کسانی که مسئولیت دارند، قدرت دارند، شهرت دارند، تمکن دارند با طنز کنار بیایند و این قدر به طنز بدبین نباشند. الآن این طور است. فکر میکنند طنز قصد ویران کردن آنها را دارد. در حالی که طنز خیلی خوب است. مثل ذکر است. مرتب یادآوری میکند که آدم هرکه باشد یک آدم معمولی است. دور کسی که مسئولیت دارد خیلیها جمع میشوند و هندوانه زیر بغلش میگذارند. هر چند وقت یک بار باید یک نفر یادآوری کند تو آدم معمولی هستی، تو هم خطا میکنی، قیافهات هم بعضی وقتها خوب نیست. اگر با غرض ورزی نباشد که غالباً نیست خیلی خوب است. قدیم هم وقتی این اتفاق برای بزرگان میافتاد و کودکی یا کسی نفسشان را میشکست، شکر میکردند. عیبی ندارد در مقابل همه آدمهایی که میگویند آقای دکتر و حاج آقا و استاد، یک بچه بگوید ریختش راببین! واقعاً این برای شکستن نفس خوب است و طنز این کار را میکند و نفسانیت آدم را میشکند.
احسان پور: چه کسی طنز پرداز را بشکند؟
امینی: طنزپرداز خودش این کار را میکند و خودش خودش را میشکند.