گروه تاریخ مشرق - محتسب از نظر تاریخی در چارچوب فقه و حکومت سنی بازخوانی میشود. از دوره صفوی که شیعه هم دارای حکومت میشود منصب محتسب وجود دارد. البته تعریف محتسب در حکومت متشیع صفوی برآمده از فقه شیعه و با یک طرح مستقل نبوده است، بلکه در آن روزگار، به عنوان نهادی از نهادهای حکومتی که هر حکومت اسلامی باید داشته باشد وجود داشته، فقط با این تفاوت به جای پاسداشت احکام دینی فقه اهل سنت، به اجرای احکام شیعی نظارت میکرده است.
ماوردی، مهمترین تدوینگر و مولف فقه سیاسی اهل سنت است. تقسیمبندی و تعریف او از جایگاه و وظایف «محتسب» نیز، بر غالب نویسندگان پس از خود تاثیر بسیار گذاشت. او نهاد حسبه را این گونه تعریف میکند: «هی امر بالمعروف اذا ظهر ترکه ونهی عن المنکر اذا ظهر فعله: آن، امر کردن به معروفی که ترک آن ظاهر شده، و نهی کردن از منکری که انجام گرفته است.» از نگاه ماوردی، محتسب، تضمینی است حکومتی برای اصل امر به معروف و نهی از منکر و برای همین، محتسبان دو وظیفه دارند: وظایفی آمرانه و وظایف ناهیانه. بر این اساس، وظایف محتسب، طیف بزرگی از امور اجرایی را در بر میگیرد که قابل تامل است:
وظایف آمرانه و ناهیانه هر یک، شامل سه دسته وظایف مربوط به حق الله، حق الناس و حقوق مشترک میان الله و ناس میشود. در این راستا محتسب مثلا به برپایی نماز جمعه، پرداخت دیون، رعایت حقوق زیردستان و قس علی هذا امر میکند و مثلا از میگساری و فساد اخلاقی، تعدی به حقوق همسایگان و حتی طولانی کردن نمازهای جماعت از سوی پیشنمازان نهی میکند. اینها وظایف عمومی محتسب است اما در نوشتههای دیگری که خیلی خاصتر به مقوله حسبه پرداختهاند، او در قبال صنوف و نهادهای مختلف هم به طور مشخص وظایفی دارد که بسیار گسترده است.
«محتسب نانوایان را وادار مینمود که سقف دکانها، کورههای خود را بالا ببرند و دودکشها گشاد باشد و تغارها و وسایل کار تمیز باشد و آرد را با پا خمیر نکنند. محتسب در کار کبابیها، آشپزیها، سلاخها و قصابها دخالت داشت. آشپزان را وادار میکرد که ظروف خود را تمیز نگاه دارند و با آب جوش و اشنان بشویند. محتسب هیچکس را اجازه فروش عقاقیر و دواهای عطاری نمیداد مگر اینکه در این مورد معرفت و خبرگی داشته باشد. طبیب باید به ترکیب بدن و مزاج و اعضا و امراض آن آگاه باشد. محتسب مواظب بود که پیشنماز در نماز جماعت روز جمعه مزاحم اقتداکنندگان نباشد. اگر امامی نماز را چنان طول دهد که ضعفا و یا کسانی که کار دارند نتوانند آن را به پایان رسانند» به او تذکر میداد.
محتسبان حتی میتوانستند به قاضیان هم تذکر دهند. «هرگاه قاضی هنگام رای به خشم غیط سخن میگفت محتسب او را تذکر میداد چه قاضی وقتی غضبناک است نباید حکم دهد.» چنانچه مشخص است، نهاد حسبه یک نهاد کامل نظارتی بوده. به اندازهای که محتسب بر «کیفیت» امور نیز نظارت میکرد. محتسب از امکانات لازم برای انجام وظیفهاش کاملا برخوردار بود و «پیکهای خاص و غلامان خاص و اعوان، همبشه به قدر حاجت در اختیار میداشت.»
محتسب باید از ترک نماز و روزهخواری البته پس از پرسش از دلیل آن جلوگیری میکرد. «اگر جوانی نگاه به زنان میکرد او را تعزیر مینمود» و از گفتگوی زن و مرد در غیر خرید و فروش در بازارها ممانعت به عمل میآورد. محتسب اهل ذمه را وادار میکرد که لباس ویژه خود را (رنگ زرد برای یهودیان و زنار بستن برای عیسویان) بپوشند تا از مسلمانان قابل تشخیص باشند. در معابر کسی حق نداشت بساط کند و محتسب با آنها برخورد میکرد و معابر را از موانع آزاد میکرد.
اما نکته حائز اهمیت و اساسی درباره نهاد حسبه، ربط حکومتی آن است. اصل امر به معروف و نهی از منکر، یک فریضه عمومی است اما محتسب، یک منصب دولتی است و ضابطه آن هم یک صابطه دولتی است. برای همین میان مسلمان عادی و محتسب تفاوت وجود دارد. محتسب از الزام و اعمال زور برخوردار است، میتواند برای این کار دستمزد بگیرد، امر و نهی برای او واجب عینی است و در معرض رجوع دیگران است. از سوی دیگر، اقدامات محتسب کاملا جنبه اجتماعی دارد. او حق ندارد در حریم شخصی افراد وارد شود. محتسبان در گذشته، از اختلاط زن و مرد در جامعه جلوگیری میکردند و یا با خرید و فروش علنی سازهای موسیقی برخورد میکردند اما وقتی گناه علنی نبود با آن کاری نداشتند و حتی حق تجسس هم نداشتند.
در اوایل حکومت صفویه در شهرهای بزرگ، البته نه در همه آنها، یک نفر محتسب وجود داشته است. او وظایف سنتی این منصب را انجام میداد. «در فرمانی که برای مقام محتسب تبریز در تاریخ 1072 هجری (1662میلادی) صادر شده این مقام عهده دار حفظ اخلاق عمومی از قبیل منع شراب خواری، قمار و سایر اعمال غیر شرعی و جمع آوری خمس و زکات و توزیع آن در میان نیازمندان، و نگه داری مساجد و اواف خیریه شده است، هم چنین به او دستور داده شده است که اوزان و مکاییل را کنترل کند و مزاحمتهای خیابانی را از بین ببرد، و به کلانتران، کدخدایان، داروغهها و عمال عرف دستور داده شده که از دخالت در تثبیت قیمتها خودداری کند. بزرگترین محتسب عصر صفوی را محتسب الممالک مینامیدند.»
اما با سقوط صفویه «نهاد حسبه رو به ضعف نهاد و بهتدریج ماهیت دینى خود را از دست داد و وظایف ادارى آن به دیگر نهادهاى دولتى واگذار شد. آن دسته از وظایف شرعى و مذهبى كه از نظر فقهى، بر عهده و در محدوده اختیارات فقها بود، با عنوان «امور حسبیه» استمرار یافت.» از نظر شیعه، امر به معروف و نهی از منکر در مراتب نهایی آن باید تحت نظر فقیه جامع الشرایط و حاکم شرع و با اعمال قوه حکومتی باشد.
نهاد حسبه در بسیاری از ممالک اسلامى تا پیش از تحولات اجتماعى در عصر جدید همچنان وجود داشت و در ابتدای قرن چهارده قمری (قرن بیست میلادی)، «هنوز تشكیلات حسبه در بخارا و مراكش (فاس) حفظ شده بود. با فروپاشى خلافت عثمانى، نظام ادارى نیز براساس الگوهاى غربى تنظیم و اجرا شد و سازمان حسبه به سرعت جاى خود را به سازمانها و نهادهاى جدید مدنى، همچون پلیس و شهردارى و بهدارى و بهزیستى، داد. در ایران سازمان حسبه، كه در دوره افشاریه و قاجار رو به سستى نهاده بود، سرانجام در آغاز قرن چهاردهم رسماً برچیده شد.»
محتسب در ادبیات ما جایگاه خوب و جذابی ندارد. همواره در اشعار فارسی، بهویژه در اوج شعر عراقی مانند سرودههای حافظ، از محتسب به بدی یاد میشود. محتسب نماد شرعیات و ظاهر دین است که سد راه باطن دین و طریقت الهی شده است. البته نمیتوان از ذم محتسب در اشعار عرفانی نتیجه گرفت که شاعرانی از قبیل حافظ، ظواهر شرع را رعایت نمیکردند یا نسبت به پایبندی به آنها نوعی بیمبالاتی را ترویج میکردند. عارفانی مانند حافظ تلاش داستند که مردم را به معنویات و بواطن دین که همان روح ایمان و سیر الی الله است فرابخوانند و برای اینکه «عادت» روزمرگیزده آنها به ظواهر شرع را «خرق» کنند، به نمادسازی میپرداختند و محتسب را شخصیتپردازی میکردند.
از سوی دیگر، محتسب نماد «ریا»کاری جامعه است. اینکه جامعه از روح دین تهی شده و صرفا به ظواهر آن، آن هم به شکلی طوطیوار و بیمایه تقید دارد. شعر مشهور پروین اعتصامی هم کاملا «حافظ»گونه است: «محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت.» جالب است که شعر پروین هم به زمانی تعلق دارد که تقریبا منصبی به نام محتسب وجود خارجی ندارد اما همان ذهنیت فرهنگی و روانی است که پروین را به سرودن این مناظره شعری واداشته.
متاسفانه این نگاه شاعرانه و عارفانه در جامعه ما، در سطوح دیگری رخنه کرده و لذا نتایج بدی به بار آورده. این باطنگرایی و ذم ریا، که با هدف رجوع به معنویات مطرح شده، نه رد ظواهر و شرعیات ازهویت خود خالی شده است. برای حافظ، قصد این بوده که جامعه افزون بر شریعت، پای در میدان طریقت هم بگذارد نه اینکه از شریعت هم دل ببرد. در جامعه ما و فرهنگ حاکم بر آن، با نگاهی گذرا میبینیم که این نکته کاملا وجود دارد. در ادبیات و هنر امروز ما، دین به عنوان «شریعتِ ریا» تصویر میشود و دینداران مشتی ریاکارند و برای ریاکار نبودن، باید دیندار نبوده و چندتایی گناه در فعالیتهای روزمرهات گنجانده باشی. از سوی دیگر، تلاش برای حفظ ظواهر شرع و تحکیم احکام شرعی هم به «حمایت از ریاکاری و ریاکاران» تعبیر میشود و موجی در جامعه راه میافتد که باید «دلت پاک باشد.»
بنا بر این توضیحات، طبیعی است که جامعه ایرانی از نهادهایی مانند «حسبه» و افرادی در کسوت «محتسب» بیمناک خواهد بود. مثلا کافی بود آن طرح مشهور شهید مطهری برای راه انداختن گروههای آمر و ناهی که هنگام شهادت در جیبش بود و با شهادتش هم فراموش شد، اجرا میشد تا مخالفان حرفهای نظم اسلامی و حتی فرهنگ حاکم بر جامعه واکنش نشان دهد که واویلا، دوباره میخواهند محتسبها را بر ما سوار کنند. دوباره اشعار در ذم محتسب از زبان شاعران تولید میشود البته شاعرانی که مانند حافظ دغدغه طریقت و معنویت ندارند، آرزوی هدم شریعت و احکام دینی را در سر میپرورانند. بنابراین، اگر قرار باشد که روزی در جمهوری اسلامی، اصل امر به معروف و نهی از منکر «نهادمند» شود، اولا؛ توجه به این پیشینه فرهنگی ضروری است و ثانیا؛ لزوما باید نام این نهاد «نهاد حسبه» و کارگزارانش «محتسب» نباشد!
منابع:
تاریخ تحولات سیاسی و اداری در ایران (از آغاز حکومت امرا و سلاطین تا پایان عصر قاجار)(جلد دوم)؛ سیدعلی علوی
محتسب که بوده است؛ محمد ابراهیم باستانی پاریزی
نظام سیاسی و دولت در اسلام؛ داود فیرحی
دانشنامه جهان اسلام؛ حسبه
ماوردی، مهمترین تدوینگر و مولف فقه سیاسی اهل سنت است. تقسیمبندی و تعریف او از جایگاه و وظایف «محتسب» نیز، بر غالب نویسندگان پس از خود تاثیر بسیار گذاشت. او نهاد حسبه را این گونه تعریف میکند: «هی امر بالمعروف اذا ظهر ترکه ونهی عن المنکر اذا ظهر فعله: آن، امر کردن به معروفی که ترک آن ظاهر شده، و نهی کردن از منکری که انجام گرفته است.» از نگاه ماوردی، محتسب، تضمینی است حکومتی برای اصل امر به معروف و نهی از منکر و برای همین، محتسبان دو وظیفه دارند: وظایفی آمرانه و وظایف ناهیانه. بر این اساس، وظایف محتسب، طیف بزرگی از امور اجرایی را در بر میگیرد که قابل تامل است:
وظایف آمرانه و ناهیانه هر یک، شامل سه دسته وظایف مربوط به حق الله، حق الناس و حقوق مشترک میان الله و ناس میشود. در این راستا محتسب مثلا به برپایی نماز جمعه، پرداخت دیون، رعایت حقوق زیردستان و قس علی هذا امر میکند و مثلا از میگساری و فساد اخلاقی، تعدی به حقوق همسایگان و حتی طولانی کردن نمازهای جماعت از سوی پیشنمازان نهی میکند. اینها وظایف عمومی محتسب است اما در نوشتههای دیگری که خیلی خاصتر به مقوله حسبه پرداختهاند، او در قبال صنوف و نهادهای مختلف هم به طور مشخص وظایفی دارد که بسیار گسترده است.
«محتسب نانوایان را وادار مینمود که سقف دکانها، کورههای خود را بالا ببرند و دودکشها گشاد باشد و تغارها و وسایل کار تمیز باشد و آرد را با پا خمیر نکنند. محتسب در کار کبابیها، آشپزیها، سلاخها و قصابها دخالت داشت. آشپزان را وادار میکرد که ظروف خود را تمیز نگاه دارند و با آب جوش و اشنان بشویند. محتسب هیچکس را اجازه فروش عقاقیر و دواهای عطاری نمیداد مگر اینکه در این مورد معرفت و خبرگی داشته باشد. طبیب باید به ترکیب بدن و مزاج و اعضا و امراض آن آگاه باشد. محتسب مواظب بود که پیشنماز در نماز جماعت روز جمعه مزاحم اقتداکنندگان نباشد. اگر امامی نماز را چنان طول دهد که ضعفا و یا کسانی که کار دارند نتوانند آن را به پایان رسانند» به او تذکر میداد.
محتسبان حتی میتوانستند به قاضیان هم تذکر دهند. «هرگاه قاضی هنگام رای به خشم غیط سخن میگفت محتسب او را تذکر میداد چه قاضی وقتی غضبناک است نباید حکم دهد.» چنانچه مشخص است، نهاد حسبه یک نهاد کامل نظارتی بوده. به اندازهای که محتسب بر «کیفیت» امور نیز نظارت میکرد. محتسب از امکانات لازم برای انجام وظیفهاش کاملا برخوردار بود و «پیکهای خاص و غلامان خاص و اعوان، همبشه به قدر حاجت در اختیار میداشت.»
محتسب باید از ترک نماز و روزهخواری البته پس از پرسش از دلیل آن جلوگیری میکرد. «اگر جوانی نگاه به زنان میکرد او را تعزیر مینمود» و از گفتگوی زن و مرد در غیر خرید و فروش در بازارها ممانعت به عمل میآورد. محتسب اهل ذمه را وادار میکرد که لباس ویژه خود را (رنگ زرد برای یهودیان و زنار بستن برای عیسویان) بپوشند تا از مسلمانان قابل تشخیص باشند. در معابر کسی حق نداشت بساط کند و محتسب با آنها برخورد میکرد و معابر را از موانع آزاد میکرد.
اما نکته حائز اهمیت و اساسی درباره نهاد حسبه، ربط حکومتی آن است. اصل امر به معروف و نهی از منکر، یک فریضه عمومی است اما محتسب، یک منصب دولتی است و ضابطه آن هم یک صابطه دولتی است. برای همین میان مسلمان عادی و محتسب تفاوت وجود دارد. محتسب از الزام و اعمال زور برخوردار است، میتواند برای این کار دستمزد بگیرد، امر و نهی برای او واجب عینی است و در معرض رجوع دیگران است. از سوی دیگر، اقدامات محتسب کاملا جنبه اجتماعی دارد. او حق ندارد در حریم شخصی افراد وارد شود. محتسبان در گذشته، از اختلاط زن و مرد در جامعه جلوگیری میکردند و یا با خرید و فروش علنی سازهای موسیقی برخورد میکردند اما وقتی گناه علنی نبود با آن کاری نداشتند و حتی حق تجسس هم نداشتند.
در اوایل حکومت صفویه در شهرهای بزرگ، البته نه در همه آنها، یک نفر محتسب وجود داشته است. او وظایف سنتی این منصب را انجام میداد. «در فرمانی که برای مقام محتسب تبریز در تاریخ 1072 هجری (1662میلادی) صادر شده این مقام عهده دار حفظ اخلاق عمومی از قبیل منع شراب خواری، قمار و سایر اعمال غیر شرعی و جمع آوری خمس و زکات و توزیع آن در میان نیازمندان، و نگه داری مساجد و اواف خیریه شده است، هم چنین به او دستور داده شده است که اوزان و مکاییل را کنترل کند و مزاحمتهای خیابانی را از بین ببرد، و به کلانتران، کدخدایان، داروغهها و عمال عرف دستور داده شده که از دخالت در تثبیت قیمتها خودداری کند. بزرگترین محتسب عصر صفوی را محتسب الممالک مینامیدند.»
اما با سقوط صفویه «نهاد حسبه رو به ضعف نهاد و بهتدریج ماهیت دینى خود را از دست داد و وظایف ادارى آن به دیگر نهادهاى دولتى واگذار شد. آن دسته از وظایف شرعى و مذهبى كه از نظر فقهى، بر عهده و در محدوده اختیارات فقها بود، با عنوان «امور حسبیه» استمرار یافت.» از نظر شیعه، امر به معروف و نهی از منکر در مراتب نهایی آن باید تحت نظر فقیه جامع الشرایط و حاکم شرع و با اعمال قوه حکومتی باشد.
نهاد حسبه در بسیاری از ممالک اسلامى تا پیش از تحولات اجتماعى در عصر جدید همچنان وجود داشت و در ابتدای قرن چهارده قمری (قرن بیست میلادی)، «هنوز تشكیلات حسبه در بخارا و مراكش (فاس) حفظ شده بود. با فروپاشى خلافت عثمانى، نظام ادارى نیز براساس الگوهاى غربى تنظیم و اجرا شد و سازمان حسبه به سرعت جاى خود را به سازمانها و نهادهاى جدید مدنى، همچون پلیس و شهردارى و بهدارى و بهزیستى، داد. در ایران سازمان حسبه، كه در دوره افشاریه و قاجار رو به سستى نهاده بود، سرانجام در آغاز قرن چهاردهم رسماً برچیده شد.»
محتسب در ادبیات ما جایگاه خوب و جذابی ندارد. همواره در اشعار فارسی، بهویژه در اوج شعر عراقی مانند سرودههای حافظ، از محتسب به بدی یاد میشود. محتسب نماد شرعیات و ظاهر دین است که سد راه باطن دین و طریقت الهی شده است. البته نمیتوان از ذم محتسب در اشعار عرفانی نتیجه گرفت که شاعرانی از قبیل حافظ، ظواهر شرع را رعایت نمیکردند یا نسبت به پایبندی به آنها نوعی بیمبالاتی را ترویج میکردند. عارفانی مانند حافظ تلاش داستند که مردم را به معنویات و بواطن دین که همان روح ایمان و سیر الی الله است فرابخوانند و برای اینکه «عادت» روزمرگیزده آنها به ظواهر شرع را «خرق» کنند، به نمادسازی میپرداختند و محتسب را شخصیتپردازی میکردند.
از سوی دیگر، محتسب نماد «ریا»کاری جامعه است. اینکه جامعه از روح دین تهی شده و صرفا به ظواهر آن، آن هم به شکلی طوطیوار و بیمایه تقید دارد. شعر مشهور پروین اعتصامی هم کاملا «حافظ»گونه است: «محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت.» جالب است که شعر پروین هم به زمانی تعلق دارد که تقریبا منصبی به نام محتسب وجود خارجی ندارد اما همان ذهنیت فرهنگی و روانی است که پروین را به سرودن این مناظره شعری واداشته.
متاسفانه این نگاه شاعرانه و عارفانه در جامعه ما، در سطوح دیگری رخنه کرده و لذا نتایج بدی به بار آورده. این باطنگرایی و ذم ریا، که با هدف رجوع به معنویات مطرح شده، نه رد ظواهر و شرعیات ازهویت خود خالی شده است. برای حافظ، قصد این بوده که جامعه افزون بر شریعت، پای در میدان طریقت هم بگذارد نه اینکه از شریعت هم دل ببرد. در جامعه ما و فرهنگ حاکم بر آن، با نگاهی گذرا میبینیم که این نکته کاملا وجود دارد. در ادبیات و هنر امروز ما، دین به عنوان «شریعتِ ریا» تصویر میشود و دینداران مشتی ریاکارند و برای ریاکار نبودن، باید دیندار نبوده و چندتایی گناه در فعالیتهای روزمرهات گنجانده باشی. از سوی دیگر، تلاش برای حفظ ظواهر شرع و تحکیم احکام شرعی هم به «حمایت از ریاکاری و ریاکاران» تعبیر میشود و موجی در جامعه راه میافتد که باید «دلت پاک باشد.»
بنا بر این توضیحات، طبیعی است که جامعه ایرانی از نهادهایی مانند «حسبه» و افرادی در کسوت «محتسب» بیمناک خواهد بود. مثلا کافی بود آن طرح مشهور شهید مطهری برای راه انداختن گروههای آمر و ناهی که هنگام شهادت در جیبش بود و با شهادتش هم فراموش شد، اجرا میشد تا مخالفان حرفهای نظم اسلامی و حتی فرهنگ حاکم بر جامعه واکنش نشان دهد که واویلا، دوباره میخواهند محتسبها را بر ما سوار کنند. دوباره اشعار در ذم محتسب از زبان شاعران تولید میشود البته شاعرانی که مانند حافظ دغدغه طریقت و معنویت ندارند، آرزوی هدم شریعت و احکام دینی را در سر میپرورانند. بنابراین، اگر قرار باشد که روزی در جمهوری اسلامی، اصل امر به معروف و نهی از منکر «نهادمند» شود، اولا؛ توجه به این پیشینه فرهنگی ضروری است و ثانیا؛ لزوما باید نام این نهاد «نهاد حسبه» و کارگزارانش «محتسب» نباشد!
منابع:
تاریخ تحولات سیاسی و اداری در ایران (از آغاز حکومت امرا و سلاطین تا پایان عصر قاجار)(جلد دوم)؛ سیدعلی علوی
محتسب که بوده است؛ محمد ابراهیم باستانی پاریزی
نظام سیاسی و دولت در اسلام؛ داود فیرحی
دانشنامه جهان اسلام؛ حسبه