کارگزاران فرهنگ، الزاماً باید خادمان دلسوزی برای اصحاب فرهنگ انقلاب باشند نه ولی‌نعمت آنان! "مدیریت شعر" یعنی اینکه اجازه بدهیم مردم (که صاحبان انقلابند) و هنرمندان (که شارحان انقلابند) در تعامل مستقیم با یکدیگر باشند و این رابطه مردم و هنرمندان نباید به سیاسی‌کاری‌ها و کج فهمی‌ها آلوده گردد.

برخی مدیران گردنه اُحُد فرهنگ را رها کردند/ حلقه‌های انحرافی هرگز طواف اذهان مدیریت فرهنگی را رها نکردند/گروه فرهنگی مشرق  - احمد بابایی، شاعر آیینی است. او در جلسه شعرخوانی شب میلاد امام حسن(ع) در محضر رهبرمعظم انقلاب حضور داشت؛ شعرهایش مورد تفقد رهبر قرار گرفت. با او گفت‌وگویی کرده‌ایم که می‌خوانید:

* رهبر انقلاب در یکی از جلسات شعری به موضوع «مدیریت شعر» پرداختند. چگونه می‌توان این امر را محقق کرد؟
پرداختن به موضوعی مانند شعر (و عموما هنر و ادبیات و فرهنگ) با تمام حواشی پیرامون آن، نیازمند به داشتن یک نظام اندیشه و هندسه فکری است. مکاتبی که برای ورود به مفاهیم، بدون روشمندی علمی و بدون مهندسی فکری، بی‌گدار به آب می‌زنند، آب را به نفع دشمنان خود،‌ گل‌آلود می‌کنند. غالبا کسی که از این آب گل‌آلود بهره‌برداری می‌کند، همان سایه‌نشین عافیت‌طلب و منفعت‌گرایی است که دشمنی مفرط خود را با مکتب، پشت نفا‌ق‌های به روز شده پنهان کرده است.

رهبری حکیم در هر موضوعی که ورود داشته‌اند، به تناسب جایگاه ولایی خود و انتظاری که تاریخ و آینده از ایشان دارد، ورودشان، ورودی کاملا حکیمانه بوده است. باید بدانیم که آبشخور ورود حضرت آقا به هر مسئله‌ای، دارای پیش‌فرض‌هایی است.

* یعنی به نظر شما ورود مقام معظم رهبری به موضوعی مثل «مدیریت شعر» بی‌حکمت نیست!؟
قطعا حکمتی دارد. به نظر بنده بد نیست که جمعی از نخبگان و کارشناسان علوم معرفتی در تمام شاخه‌ها به عنوان چند پروژه آکادمیک،برای بررسی همین موضوع، وقت بگذارند: اینکه چطور می‌شود یک فرد با این شئون سیاسی و ارتجاعی، حائز چنین ظرفیتی وسیع و چنین احاطه حیرت‌انگیزی باشد که در هر شاخه مبتلا به جامعه ورودی این قدر حکیمانه و مهندسی شده داشته باشد؟! باور کنید پرداختن محققانه به این موضوع که عرض کردم. برای همه جوامع (چه الان چه آینده) به شدت مفید و لازم است. کاش این اعتماد و اتکاء ملی ما ایرانیان به نور وجود حضرت آقا ما را عادت‌زده نکند!
ما باید به صراحت و آشکار موضوع شیوه ورود ایشان را به مفاهیم و موضوعات، به صورت روشمند به تمام دنیا معرفی کنیم.

* به عنوان یک فرمول علمی مدیریت اجتماعی...
دقیقا...! ببینید عظمت رهبری ایشان در این ربع قرن به هیچ وجه مشابه خارجی و نمونه تاریخی ندارد. خب! ایشان با چنین پیشینه‌ای، مفهومی به تمام «مدیریت شعر» را طرح می‌کنند، اصولا بهترین قید فهم خواسته‌های حکیمانه ایشان، دقت در دو مفهوم است: اول- ماهیت شعر را به عنوان ثروت ملی بشناسیم. دوم- معنای مدیریت شعر را با عنایت به نگاه ویژه مدیریتی حضرت آقا بررسی کنیم.

* نظر شما درباره «ماهیت شعر» چیست؟
در ماهیت شعر، شک نداریم که با همه وسعت تعاریف، هنوز هیچ اندیشمندی قائل به «ختم بحث» و یا «کفایت مذاکرات» نیست! هنوز دود سفید از دودکش این بحث‌ها بالا نیامده است! اما با همه این تعریف‌گریزی مفهوم شعر، غالبا همه اندیشمندان معترف‌اند که عمده اشتراکات در تعاریف به بحث فردانی و خلاقانه و شخصی بودن تجربه‌های شعری برمی‌گردد. تجربه به ما آموخته است که یکی از دلایل تعریف‌گریزی شعر، انحصاری و غیرتکراری بودن تجربه شاعرانگی‌ هر شاعری است. یعنی ما نمی‌توانیم به یقین و یا به صورت قطعی، درک و فهم دو شاعر همزمان و همزبان را دارای «یک» افق شعری «مشترک» بدانیم! (مثل دوقلوهایی که در همه چیز شبیه یکدیگرند و با همه شباهت‌ها باز دو فرد جدا از هم هستند، با دو پرونده اعمال!) ناگزیریم که «خلاقیت فردانی» و «انحصار تجربه شاعرانه» را مد نظر قرار دهیم.

* این تعریف از ماهیت شعر؛ مفهوم دوم یعنی بررسی موضوع مدیریت شعر با نگاه ویژه مدیریتی رهبر معظم انقلاب را نیز توضیح دهید.
بله، مفهوم دوم یعنی «مدیریت شعر» در خط سیری تفکرات مدیریتی حضرت آقا، موضوعی است که قطعا با برداشت محافظه‌گرانه کارگزاران فرهنگی قابل جمع نیست. ایشان در هندسه فکری خود با علم به فردیت محض شاعر و شعر، از مفهومی به نام «مدیریت شعر» نام برده‌اند؛ تخصص و تجربه ایشان، آن فردیت و این مدیریت را مانعت‌الجمع نمی‌داند و این دقیقا تفاوت مشی ایشان را با مدعیان نشان می‌دهد. «مدیریت شعر» علی‌الاطلاق، یعنی زدودن موانع خلاقیت هنرمندان به نفع ملت و مکتب. هنرمندان نباید نسبت به فضای امن اجتماعی و سیاسی و اقتصادی دچار بدبینی، یاس و فترت بشوند. «مدیریت شعر» یعنی دست شاعر و هنرمند باید در شناخت نیازها و در پرداخت هنری و ادبی آن‌قدر باز باشد که بتواند بی‌نیاز از تشریفات پیچیده اداری و سیاسی و دغدغه‌های معاش، به خلق آثار با ارزش بپردازد. «مدیریت شعر» یعنی راه خلق و نشر و تبلیغ آثار هنرمندان و شاعران، نباید از زیردست واخوردگان و ارتجاعی‌ها و عشق میزها و محافظه‌کاران بگذرد! اصولاً خلق حماسه فرهنگی و آنچه حضرت آقا در دغدغه‌های فرهنگی‌شان هر روز به تناسب زمانه بیان می‌کنند، یعنی همگان (چه مدیران و چه هنرمندان) باید باور کنند که شأن هنر و ادب و شعر، آن‌قدر والاست که نمی‌توان جز از اهل هنر و ادب و شعر و فرهنگ انتظار خلق حماسه فرهنگی داشت. یعنی کارگزاران فرهنگ، الزاماً باید، باید، باید خادمان دلسوزی برای اصحاب فرهنگ انقلاب باشند نه ولی‌نعمت آنان! مدیریت شعر، یعنی اینکه اجازه بدهیم مردم (که صاحبان انقلابند) و هنرمندان (که شارحان انقلابند) در تعامل مستقیم با یکدیگر باشند و این رابطه مردم و هنرمندان نباید به سیاسی‌کاری‌ها و کج فهمی‌ها آلوده گردد. حضرت آقا الگوی موفق در ایجاد ارتباط صحیح با مردم و هنرمندانند.

*  آیا مسئولان فرهنگی در این سطوحی که شما مطرح کردید، عمل می‌کنند؟
پاسخ این سؤال، ناگفته روشن است. به فرمایشات عجیب حضرت آقا در دیدار چند روز پیش با هیئت محترم دولت دقت کنیم! بالاترین مقام رسمی کشور، رسماً و علناً گلایه‌های آشکاری از عقب‌گردهای احتمالی در مبانی فرهنگ را عنوان می‌کند... انگشت اشاره حضرت آقا به هر سویی که بوده است، جز حق نگفته‌اند. فاجعه‌ است که ملت و مکتب را و آرمان‌های سرخ ملی و دینی ایرانیان بازیچه فهم ناقص و ابتر عده‌ای... بگذریم! کاش مسئولان فرهنگی متوجه این دغدغه‌های مقدس مردم و هنرمندان و رهبری باشند و ای کاش، از اعمال نفوذ آلوده‌های فرهنگی در مجموعه‌های تحت امر خود جلوگیری کنند. عرض کردم که الگوی موفق تعامل با مردم و هنرمندان، حضرت آقاست. ای کاش واپس‌گرایی‌های معلوم‌الحال‌های مجهول‌الهویه، گریبان ملت و هنرمندان را رها کند تا هم مردم و هم اصحاب فرهنگ نفس بکشند!

* باتوجه به تعریفی که شما از مدیریت شعری انجام دادید و تحلیلی که از دغدغه‌های فرهنگی رهبری معظم انقلاب داشتید، آیا واقعاً مدیریت فرهنگی ما نسبتی با آن نظام فکری مدنظر انقلاب و امام(ره) دارد؟
به نظرم بهتر است که از اکنون‌زدگی فاصله بگیریم. مدیران فرهنگی ما سالهای سال درگیر آزمون و خط بوده‌اند. سالها هیجانات و نیازهای هیجانی جامعه، ایجاد زیرساخت‌های اساسی فرهنگ و هنر و ادبیات را به تأخیر انداخت و متأسفانه از همان زمان که باید فصل آغاز حرکت‌های مهندسی شده می‌بود، کسانی مسندنشین و راهنمای طریق مدیریت‌های فرهنگی شدند که عموماً نگاهشان به شدت ناقص و کلیشه‌ای و تا حدی غرب‌زده و ارتجاعی بود. اینکه عرض کردم بهتر است از اکنون‌زدگی فاصله بگیریم برای ادامه بحث لازم است...

* چطور؟!
... زیرا متأسفانه نگاه‌های آشفته و منفعت‌طلبانه سیاست بازهای چسبیده به گلوی انقلاب، اجازه نقد صحیح را نمی‌دهد! زیرا بسیاری از مدعیان فرهنگ و روشنفکری که سال‌های سال گردنه‌های متنوع فرهنگ و هنر را در مشت گرفته بودند، تحمل نقد و پرسش‌های مردم انقلابی و هنرمندان و شاعران انقلابی را ندارند. مهم‌ترین ابزار آنها برای فرار از پاسخگویی، استهزاء اصحاب هنر و ادبیات انقلاب بوده است!

* آیا می‌توانیم نسبت به این خیانت‌ها جریان‌شناسی کنیم؟
به نظرم پس از جنگ تحمیلی و استقرار سیاسی، نوعی رخوت در عده‌ای شکل گرفت. عده‌ای به واسطه نوعی آرامش ناشی از احساس پایان کار انقلاب، مدیریت فرهنگی انقلاب (یعنی جنگ نرم) را مثل گردنه کوه احد خالی گذاشتند. متأسفانه تعارفات سیاسی و رودربایستی‌ها، دهان‌ها را می‌بندد. اما اجازه بدهید عرض کنم که پس از ربع قرن، باید گریبان آنها را بگیریم که چرا در مسیر توسعه اقتصادی (که ادعایش را داشتید) مفاهیم و ارزش‌های انقلاب را ذبح کردید؟... بله، آنها گردنه‌های احد را خالی کردند و امثال شهید آوینی، مظلومانه، با فریادهای دلسوزانه «برهنگی اعتقادی» آنها را به مردم یادآور شدند!!‌ جالب اینجاست که بیان موضوع «تهاجم فرهنگی» از زبان مبارک ولی خدا نیز مورد نیشخند و استهزای گردنه‌گیران بود!

* واقعا ایراد کار کجاست؟
اگر بخواهیم صراحتا ایراد کار را بیان کنم، نظرم این است که «برهنگی اعتقادی» مدیریت فرهنگی عامل اصلی رسوایی‌هایی بود که به صورت انواع فتنه‌ها و انواع ریزش‌ها خود را نشان داد. متاسفانه بسیاری از کسانی که لاف هنر و ادبیات و فرهنگ می‌زنند، معتقد به فرهنگ و ادبیات و هنر دینی» نبوده و نیستند! آنها فرهنگ ایران و هنر و ادبیات ایران را سایه و ترجمه‌ای از فرهنگ و هنر و ادبیات غرب می‌دانستند! هنوز هم بسیاری از عقب‌ماندگان، به این جهل مرکب مبتلا هستند. گستاخی برخی از این مدعیان، تا جایی بود که علنا خواستار مقابله با دین و انقلاب و امام و ولایت و روحانیت بودند و...

*نقش دانشگاه‌ها و علوم انسانی را در این موضوعات چگونه ارزیابی می‌کنید!
متاسفانه علوم انسانی و دانشگاهها در آن روزهای تلخ، در تراز انقلاب و مردم ایران نبوده‌اند. تذکرات صریح حضرت آقا درباره علوم انسانی، به تنهایی برای فهم آنچه در تاریخ سی‌و چند ساله انقلاب گذشته است، کفایت می‌کند. متاسفانه، فارغ از بی‌کفایتی‌ها و نقائص ساختاری دانشگاه‌ها در ایران و مسئله تولد بیمار علوم انسانی در ایران، حلقه‌های انحرافی، هیچ‌گاه طواف اذهان مدیریت فرهنگی را رها نکردند. مانند حلقه کیان و یا حلقه‌هایی که بعدها... به هر حال، متاسفانه علوم انسانی و دانشگاههای ما، توانایی همراهی با آرمانهای فرهنگی انقلاب اسلامی را آن‌قدرها نداشتند... دقت کنید این سخنان، ناظر به ساختار است نه افراد.

* به نظر می‌رسد که موضوعی که به عنوان بی‌کفایتی علوم انسانی در دانشگاههای ما مطرح می‌کنید می‌تواند تامل برانگیز باشد. با همه این حرفها در سوال قبل از ریزش‌ها صحبت کردید. رویش‌های انقلاب را چگونه تحلیل می‌کنید؟
برای درک شب قدری به نام رویش‌های انقلاب، رجوع به ساحت ولایت فقیه، خوب است، عظمت حضور ولی‌فقیه در جامعه ما وقتی درک می‌شود که بدانیم حضرت ایشان برای کادرسازی و فرهنگ‌سازی و نظام‌سازی، صبورانه و عاشقانه و حکیمانه، بدون خستگی، رنج کشیده و کارکرده و ثمراتش را در همین رویش‌های مبارک می‌بینیم. نتایجش را در تغییر ذائقه فرهنگی مردم و اهل ادب و هنر مشاهده می‌کنیم. امروز نه تنها خواسته‌های انقلابی مردم ایران از حد شعارهای سال 57 تنازل نکرده است بلکه به نظرم شفاف‌تر و آگاهانه‌تر ادامه یافت.

ادامه دغدغه‌های انقلاب اسلامی ایران پس از سی و چند سال که از تشکیل و استقرار نظام گذشته است، نتیجه صبر و حکمت رهبری است. باید بدانیم که سرایت انقلاب اسلامی به اندیشه مردم ممالک دیگر در لباس بیداری اسلامی، یکی از مهم‌ترین رویش‌های معنوی است و البته آغازی است که به پایان رنج‌های تاریخی مسلمانان و آزادیخواهان منجر خواهد شد.

* رهبر معظم انقلاب در جلسه شعری که در شب میلاد امام‌حسن (ع) با شاعران داشتند به کارکرد اجتماعی شعر پرداختند و شعر حافظ را هویت ملی عنوان کردند؛ چگونه یک شاعر هویت ملی را در شعرش متبلور کند؟
هویت ملی و تبلور آن در شعر، ناشی از سبک زندگی شاعر است. ما نمی‌توانیم از شاعری که زندگی‌اش با استیلای یک هویت بیگانه و یا مسموم، رقم خورده است انتظاری تبلور هویت ملی داشته باشیم. تاریخ معاصر ادبیات، پر است از نمونه‌هایی که مایه سرافکندگی شعر بوده‌اند و خوشبختانه، زبان و ادبیات فارسی، مانند دریا همه این پلیدی‌ها را در خود استحاله کرده است. امروز، نام‌آوران افتضاحات هنری، جایگاهی در بین مردم ندارند.

متاسفم برای کارگزاران و مدعیان فرهنگی که پس از عمری ارتزاق در فضای پاک هویت ملی و انقلابی، شب جمعه خود را گم کرده‌اند. ظاهرا این یقه سفیدها، خبر ندارند که الگوهای ادبی جامعه ایران، به برکت امام و شهدا، دیگر برهنگان اعتقادی نیستند. این مدعیان با عملکرد ضعیف خودشان، نه تنها بی‌اعتقادی خود را به مبانی انقلاب و اسلامی نشان داده‌اند، بلکه برای همه کارشناسان هنر و ادبیات نقص فکری و هنر ناشناسی خود را نیز عریان کردند. بعضی از اتفاقات چند ماهه اخیر، متاسفانه، بوی مشمئزکننده میل به ارتجاع را به مشام آگاهان رسانده است. به نظرم پاسخ سوال مهم شما را باید در نوع تفکر و سبک زندگی شاعر مطالعه کرد. کسی که هویت ملی را به رسمیت نمی‌شناسد و یا آنکه تعریف غلطی از هویت ملی دارد و اسلام و انقلاب را از هویت ملی جدا می‌داند، یا آن کسی که از هویت ملی خود شرمنده است، نمی‌تواند نماینده هویت ملی باشد. شک نکنید!

* در دیدار با رهبری مشهود بود که شاعران جوان در حال خوش درخشیدن هستند. عناصر این درخشش و پیشرو بودن نسل جوان چیست؟
برخی مدیران گردنه اُحُد حقیقتا دیدار با حضرت آقا رزقی آسمانی است. مطمئنا ایشان از تاریخ‌سازان بی‌نظیر اسلام هستند و قدر و منزلت ایشان در نورانیت و صبر ایشان پنهان شده است. محبت این ولی‌خدا به شاعران و هنرمندان و اهل ادب، قطعا بهترین خاطرات زندگی اهل هنر و ادبیات است. دیدار با ایشان که آرزو و آبروی ماست، دلخواه‌ترین نعمت‌هاست. طراوت مجالست با حضرت آقا و گرمای محبت ایشان همراه با هنرشناسی و حضور ذهن و طنز شیرین و مهمان‌نوازی و ظرافت‌های رفتاری و اعتماد به نفسی که ایشان به جوانان می‌دهند از صفات بارز این محفل صمیمی و عاشقانه است و به تعبیر خود حضرت آقا «جمعیت ارباب وفا نگسلد از هم» ان‌شاءالله.

اما از طرف دیگر، رشد شاعران جوان، حاصل زحمت و پیشکسوتان این وادی است. یادمان باشد که حضرت آقا علی‌الدوام در سالهای گذشته محافل و نخبگان ادبیات و شعر را به رشد همه جانبه دعوت کرده و اقتضائات شعر درست را بیان کرده‌اند و انصافا بزرگان و پیشکسوتان در میدان دادن به جوانان، سرباز خوبی برای رهبری بوده‌اند. عناصر درخشش نسل جوان به اعتقاد بنده در پنج مفهوم خلاصه می‌گردد:

اول - شعر و شاعر جوان، مفهوم‌گرایی و زیبایی‌گرایی را «باهم» و «توأمان» می‌خواهد.

دوم - حضور جدی دین و هویت ملی (البته با تعامل خلاق) شعر جوانان را رنگ و بویی متفاوت داده است.

سوم - شعر جوان اهل محافظه‌کاری نیست.

چهارم - ویژگی‌های مخاطب شعر جوان، با گذشته‌ها بسیار متفاوت است! شاید به نظر عده‌ای، سطحی‌تر از مخاطبان سابق شعر باشند، اما در حقیقت، این مخاطب، شاعر جوان را وادر می‌کند روش‌های رفتار زبانی را به نفع جذب و درک مخاطب تغییر و رشد دهد. یکی از دلایل تنوع زبانی فوق‌العاده در شعر جوانان، اقدام موثر و تکاپوی دائمی شاعران جوان برای کشف سرزمینهای جدید ادبیاتی است.

پنجم - زمانه‌ ما، زمانه‌ای است که درخشش والایی در تاریخ دارد. زمانه‌ای که شعاع انقلاب و بیداری اسلامی عالم را درمی‌نوردد، قطعا زمانه درخشانی است. شاعر این زمانه باید نسبتی با زمانه خود داشته باشد ... و دارد!

و شعر تازه:

بر سفره‌ی ظهور فراخوان زدیم ما

فصل عبور قافله از انتظار شد
دیگر گذشت عمر زمستان، بهار شد
مرحَب، دو نیمه از غضب ذوالفقار شد
آری، نسیم، دور و برِ دار دیده‌ام
تب لرزِ بت ز بیم تبردار دیده‌ام
دریا به شوق ساحل لب تشنه، پا شود
با امر خون، گلوی زمین، کربلا شود
هرجا عصا به خاک خورد اژدها شود
هرجا که لیل، فجرِ مرا لمس می‌کند
غربت، ستاره را شَرَفُ الشّمس می‌کند
هفتاد و چند فرقه اگر بوده‌ایم ما
هر چند نرخ فاصله افزوده‌ایم ما
دیگر بس است، هرچه که فرسوده‌ایم ما
این روزگار تازه، بهاری دوباره است
روزِ خدا رسیده و شب، هیچکاره است
هرچند زیر پا قُرُق اهرمن شکست
پیر وطن شکست، جوان وطن شکست
دُرّ نجف شکست، عقیق یمن شکست
این شیشه‌ی شکسته به پای که می‌رود؟
این آه‌ها به شوق هوای که می‌رود؟
در گرد و خاکِ مرز و ملل، تار می‌شویم
در آب و تابِ خواب و خبر، خوار می‌شویم
در گرگ و میشِ «واقعه»، بیدار می‌شویم
هرجا شفق به حضرت خورشید می‌رسد
کفرِ ملل، به «امّت توحید» می‌رسد
یک روز، حاجیان حسینی، جنون کنند
شبهِ جزیره غرقه به دریای خون کنند
از «بیت امن»، ابرهه‌ها را برون کنند
موج فرات بر جگر نیل ریخته
بر روی خاک، بال ابابیل ریخته
کشمیر ماست اینکه چنین درد می‌کشد
لاهور ماست زجر ز نامرد می‌کشد
افغان ماست نعره‌ی شبگرد می‌کشد
از شرق تا به غرب به این شیوه، سوختند
چشم امید بر کَرَمِ «قبله» دوختند
ای قبیله‌ی قبیله! ببین قلب سایه‌ها
با نور خود بشوی گلوی گلایه‌ها
روشن کن از تبسم خود چشم آیه‌ها
بر زخم کهنه مرهمی از طرح نو بریز
عجّل عَلی ظُهُورک «یَا اَیَّهَا العَزیز»
تا چند، حلقِ نازک اطفال ما زنند
تا چند تیر و نیزه به قلب خدا زنند
تا چند خیزران به لب تشنه‌ها زنند
برخیز و گریه کن، پدر مهربان، علی!
خلخال می‌کشند ز پای زنان، علی!
«بحرین» گفتم و به گلویم قلم زدند
این شُرطه‌ها به «کوچه‌ی سیلی» قدم زدند
در روضه‌ها ردیفِ غزل را به هم زدند
بر گردن نگاه اگر دِینِ اشک‌هاست
بحرین، یک جزیره‌ی در بین اشک‌هاست
وقتی که مرگ، پیش جوانان عسل شده
سنگ خِرَد به شیشه‌ی دیوانه «حل شده»
در بوی سیب، غیرتِ لبنان، مَثَل شده
هرجا که هست مرگ ز جان دلفریب‌تر
«نصر خدا»ست از رگ گردن، قریب‌تر
ای شعر! نان لبگزه خوردی، دلم گرفت!
خود را به دست آه سپردی، دلم گرفت!
نام «عماد مغنیه» بردی، دلم گرفت!
خون شهید، این شبِ یلدا سحر کند
ما را صدای «مغنیه» بیدارتر کند
شانه شده‌ست زلف پریشان ذوالفقار
در این کویر، ریخته باران ذوالفقار
«خالد» شده‌ست اهل خیابان ذوالفقار
گه از «جمال» و گه ز «جلال» است تیغمان
در آسمان «واقعه»، بال است تیغمان
امت شده مُحَوِّلُ الاَحوال آمدیم
از مشرقی‌ترین افق خال آمدیم
شعرِ تریم و بر لب «اقبال» آمدیم
خورشیدِ شرق از دلِ «مغرب» برآمده است
یا نه، علی‌ست پشت در خیبر آمده است
دیدی سکوت، گیوه‌ی فریاد ور کشید
ققنوس لال، شعله‌ی آواز سرکشید
حلقوم او گشوده شد و عشق، پرکشید
«بَرد و سَلام» از تبِ قدّوس می‌وزد
از سمتِ شعله هی هیِ ققنوس می‌وزد
این زخم‌ها مسیرِ جلودار قافله است
این نعره‌ها سکوت شرربار قافله است
این مشت‌ها نمونه‌ی خروار قافله است
در ردّپای قافله دیدم صف ظهور
شمشیر بی‌غلاف خدا در کف ظهور
در آستین هر مژه تیغی نهان شده‌ست
هر شیوه‌ای به غیر شرف، امتحان شده‌ست
وقت ظهور منجی آخر زمان شده‌ست
تا کی وبال گردن آیندگان شویم
تا کی حجاب مشرق صاحب زمان شویم
گرچه زمان، زمانی بی‌انعطاف‌هاست
مهدی‌ست قبله‌ای که دلیلِ طواف‌هاست
شمشیر او ز سلسله‌ی موشکاف‌هاست
برداشت کوهِ شعر و غزل را هوای دوست
در آستین هر مژه پنهان، غرور اوست!
یک بام و صد هوا که شنیدی گناه ماست
ورنه خدا شکفته‌تر از «لا اِله» ماست
شبهه در آرزوی اُمم اشتباه ماست
امت شدیم پای خدا سر بیاوریم
با مژده‌ی ظهور تو پر در بیاوریم
ما می‌رویم و مرگ به دنبال ما، ببین
کابوس فرقه فرقه و تبخال ما، ببین
با چشم بسته نامه اعمال ما ببین
«واللیل» دیده لاف ز «والفَجر» داده‌ایم
شرمنده‌ایم اینکه تو را زجر داده‌ایم
خلوت‌نشین ابر شده آفتاب ما
بیهوده نیست دلهره و اضطراب ما
بس که نماز صبح، قضا شد ز خواب ما
چوب خداست بر دُهلِ جنگ می‌زند
ساعت به شوق شعر و غزل، زنگ می‌زند
گفتم: دلیل جبر زمان، اختیار کیست؟
گفتی که: اختیار، مسیر دیار کیست؟
گفتم به خود: دیار تماشا، مدار کیست؟
گفتی: مدارها همه دورِ دل خداست
هرجا خدا قدم بنهد دشت کربلاست
حالا که خسته‌ایم ز سوگ و ز عیدها
تقویم پر شده‌ست ز نام شهیدها
خالی‌ست روز «واقعه» در سررسیدها
این لحظه‌های مرده دلی، رقص غارت است
از سال‌های رفته چه بگویم، جسارت است
خنجر به بال و گُرده تعارف نمی‌کنیم
تکلیف نیم خورده تعارف نمی‌کنیم!
آب دهان مرده تعارف نمی‌کنیم!
دست عطش به دامان باران زدیم ما
بر سفره‌ی ظهور فراخوان زدیم ما
شمشیر عهد بر رگِ دجّال می‌کشیم
داریم پای آمدنت بال می‌کشیم
این روضه را به «گودی گودال» می‌کشیم
دیدی که راه عاطفه بستند نعل‌ها
یا استخوان سینه شکستند نعل‌ها
با رود اشک تا لب دریا رسیده‌ایم
در «لا اِلهِ» فتنه به «الاّ» رسیده‌ایم
از دولتِ سرِ تو به اینجا رسیده‌ایم!
ما را چه کار با دل، اگر جان ما تویی
ما دردمندِ واقعه، درمان ما تویی
این عصر پر شده است زِ انسان و از زیان
می‌خواستم از آب بگویم به ماهیان
-چون احتمال رنجش «آقا»ست در میان-
باشد! دگر ز بغض گلو دم نمی‌زنم
از حسّ خود خطاب به «او» دم نمی‌زنم
بگذار همچو جلوه ز تکرار بگذریم
اصرار کن که از دل اسرار بگذریم
مجبور می‌شویم ز دیوار بگذریم!
ما سایه‌ایم و خانه‌ی خورشید کربلاست
امُّ القُرایِ امت توحید کربلاست

منبع: کیهان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 4
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۳:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۴
    0 0
    وزارت ارشاد
  • ۱۳:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۴
    0 0
    "اخرین جنگ جهانی حق اغاز شود"
  • لیلا ۰۷:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۵
    0 0
    اره
  • حسنی ۱۱:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۵
    0 0
    خیلی عالی خیلی عالی بود آفرین به شما

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس