به گزارش مشرق، یک مسئله، زمانی میتواند در فضای عمومی جامعه فراگیر شود که تکتک مردم احساس کنند با آن رابطه و نسبتی دارند. مسئلهی جمعیت ایران در سالهای آینده، موضوعی است که هریک از ما را بهنوعی با خود همراه کرده است؛ مسئولین در جامعه از جهت اتخاذ سیاستگذاریهای لازم در این حوزه و مردم از جهت رسیدن به خانوادهی مطلوب. بهطوریکه کمتر محفل خانوادگی را میتوان پیدا کرد که این موضوع در آن بررسی نشده باشد.
تعداد فرزندان در خانواده از آن دسته موضوعاتی است که به کلیهی اقشار جامعه مربوط میشود و در حوزههای مختلف هم پیامدهایی دارد. اما صرفنظر از اظهارنظرهای اولیهای که هریک از ما در برخورد با این موضوع داریم، به نظر میرسد باید ابتدا نگاهی دقیق به آمارها داشته باشیم و بدانیم ایجاد نگرانیها دربارهی جمعیت به سبب به وجود آمدن چه واقعیتهایی است.
طبق آخرین آماری که رئیس مرکز آمار ایران اعلام کرده است، «جمعیت کشور براساس نتایج سرشماری اخیر، 74 میلیون و 961 هزار و 702 نفر میباشد. طبق این سرشماری، میانگین نرخ رشد جمعیت در سال جاری به 3/1 درصد کاهش یافته، در حالی که این نرخ در سال 85 حدود 6/1 درصد بود.»
نرخ رشد جمعیت ایران در حال حاضر، 1/6 درصد است که به گفتهی محسن قدمی، معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی شیراز، بین سالهای 1415 تا 1420، صفر خواهد شد و بعد از آن، رشد منفی را تجربه میکند.
مسئلهای که در اینجا لازم به ذکر است، نتایج سرشماریهای گذشته است که برای اولینبار چراغ خطر را روشن کرد. با این حال، علاوه بر آن، کارشناسان به دلایلی که معلوم نیست، از اعلام هشدار در این زمینه پرهیز کردند و نه تنها از کنار مسئله گذشتند، بلکه حتی در مقابل تأکید برخی مسئولین و از آن جمله رئیسجمهور وقت، مبنی بر لزوم افزایش رشد جمعیت و در نظر گرفتن بستههای حمایتی و تشویقی برای افزایش زادوولد، با لحنی بهظاهر عالمانه و داعیههای کارشناسانه و علمی، اینگونه اظهارات را به باد انتقاد و حتی سخره گرفتند. مثلاً نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 1385 تا حدودی مسئلهی کاهش رشد چشمگیر جمعیت ایران و عواقب احتمالی مترتب بر آن را نشان میداد.
ما در سال 1385، پنج میلیون نفر جمعیت سالمند داشتهایم. در سال 1405، 10 میلیون نفر جمعیت سالمند ما خواهد بود. کاهش 3/0 درصدی میانگین نرخ رشد جمعیت طی 5 سال و رسیدن میانگین سنی جمعیت کشور در سال 90 به سن نزدیک به 30 سال، بسیار قابل تأمل است. چنانکه اگر این روند ادامه یابد، متأسفانه طی ربع قرن آینده، علاوه بر کاهش جمعیت، شاهد پدیدهی سالمندی عمومی خواهیم بود.
دانستن این واقعیات وقتی برای ما قابلتأملتر میشود که متوجه میشویم رسانههای بیگانه خط خبری خاصی را از زمان مطرح شدن این موضوع دنبال میکنند.
البته تحرکات رسانههای خارجی در این راستا امری قابل پیشبینی بود؛ چرا که سیاست کلی آنها در مواجهه با صحبتهای رهبر معظم انقلاب، سیاست واحدی است. آنها همواره تلاش میکنند با هجوم حداکثری به این صحبتها، ذهن مخاطب را راجع به ایشان مخدوش کنند. رهبر حکیم انقلاب از فضای رسانهای که علیه مواضع ایشان فعال میشود، آگاهی کامل دارند؛ اما هیچگاه مصلحت کشور را فدای شانتاژهای خبری و هجمههای رسانه ای نمیکنند.
وقتی اقتضای اقتدار و عزت ما در سالهای آینده، در گرو نسل جوان بانشاط، آگاه و انقلابی است، ایشان تذکر میدهند: «کشورِ بدون جمعیت جوان، یعنی کشورِ بدون ابتکار و پیشرفت و هیجان و شور و شوق. بنابراین برنامهی حیاتی تکثیر نسل باید بهطور جدی، دنبال و پیگیری شود.»
درست از زمانی که رهبر معظم انقلاب بحث غلط بودن سیاستهای کنترل جمعیت در سالهای گذشته را مطرح کردند تا همین هفتههای اخیر که معظمله سیاستهای کلی جمعیت را به رؤسای قوای سهگانه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ابلاغ نمودند، رسانههای بیگانه به عناوین مختلف سعی دارند این سیاستها را غیرکارشناسی و غیرمنطبق با شرایط اقتصادی و بعضاً غیرلازم جلوه دهند. بهطور مثال، سایت دویچهوله فارسی، در مطلبی با عنوان «تأکید [آیتالله] خامنهای بر برنامهی حیاتی تکثیر نسل» در روز جهانی ماما به تحلیل این مسئله میپردازد:
«سیاست افزایش جمعیت در حال تبدیل شدن به یکی از سیاستهای اصلی جمهوری اسلامی است. گویا فشار مسائلی چون تحریمهای بینالمللی، پروندهی اتمی ایران و تورم و بیکاری نتوانسته دولتمردان را از لزوم افزایش جمعیت منصرف کند... این سخنان [آیتالله] خامنهای در راستای سیاستی است که از سال 1391 آغاز شد. وی در تابستان آن سال، در دیدار با جمعی از مسئولان جمهوری اسلامی گفت که مسئولان بعد از سال 1371 باید سیاست کنترل جمعیت را کنار میگذاشتند. رهبر ایران با بیان اینکه در صورت ادامهی سیاست کنترل جمعیت، دچار پیری و در نهایت کاهش جمعیت خواهیم شد، از مسئولان خواست کشور را از حالت هر خانواده یک یا دو بچه خارج کنند تا جمعیت ایران به 150 تا 200 میلیون نفر برسد. از آن پس، سیاستهای دولتی دربارهی کنترل جمعیت تغییر کرد. در جدیدترین اقدام، مجلس ایران قانونی را تصویب کرد که به موجب آن، جراحیهای جلوگیری از بارداری مثل وازکتومی ممنوع میشوند.»
سایت العربیه فارسی هم در همین تاریخ به بررسی این موضوع پرداخت و در اینباره نوشت:
«آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، روز دوشنبه 8 ماه مه گفت یک مسئلهی حیاتی است و باید بهطور جدی دنبال شود. ایشان در دیدار با جمعیت مامایی ایران، ضمن قدردانی از زحمات آنها گفت که کثرت جمعیت جوان، یکی از امتیازات کشور است و در صورت استمرار سیاستهای تحدید نسل، کشور در سالهای آینده، دچار سالمندی عمومی خواهد شد...در ماههای اخیر آیتالله خامنهای نسبت به کاهش جمعیت ایران بارها هشدار داده و جمعیت کنونی کشور را بسیار کم دانسته و اعلام کرده که جمعیت ایران باید به 150 میلیون نفر برسد. این هشدارها از سوی دیگر روحانیون بلندپایهی ایران تکرار شده و رنگوبوی مذهبی نیز به خود گرفته است. ناصر رفیعی، عضو جامعه المصطفی العالمیه، طی مراسم فاطمیه در ماه گذشته، نسبت به کاهش جمعیت شیعه در برابر اهل سنت در ایران هشدار داد و گفت که برای اولینبار در سال تحصیلی جدید، در پایهی اول ابتدایی، جمعیت دانشآموزان شیعه با اهل سنت برابری میکرد. رفیعی گفت در حالی که اهل سنت ایران از سیاست 4 همسر و 40 اولاد پیروی میکنند، جمعیت شیعیان ایران رو به کاهش گذاشته است... در ویدئویی که طی روزهای اخیر از سوی کاربران سایتهای اجتماعی دستبهدست میشود، یکی از واعظان مذهبی در ایران از مردم میخواهد از همین امشب دست به کار شوند و کلید عملیات 5 فرزندی، 8 فرزندی، 12 فرزندی و 14 فرزندی را بزنند.»
اما موضوع، مهمتر از آن بود که رسانههای خارجی به این حد از خبررسانی اکتفا کنند. آنها این موضوع را دستمایهی گفتوگوهای خود نیز قرار دادند. در این میان، رادیو فردا از پیشتازان بود. رادیو فردا در گفتوگو با حسین قاضیان، پژوهشگر دانشگاه سیراکیوز، سعی کرد ضمن سیاهنمایی از اوضاع داخلی ایران، اتخاذ این سیاستها را غیرکارشناسی بخواند:
«خبرنگار رادیو فردا پرسید: آیتالله خامنهای چندی پیش گفته بود که سیاستهای جلوگیری از کثرت جمعیت پس از آنکه جمعیت ایران به صدوپنجاه میلیون رسید باید آغاز بشود، آیا به گمان شما، ایران از نظر ساختاری، توانایی نگهداری و ارائهی خدمات به چنین جمعیتی را با سیاستهای کنونی خواهد داشت؟ قاضیان گفت: جمعیت جوان بهعنوان نیروی کار خیلی مهم است، اما مسئلهی نیروی کار یک امری است که در اقتصاد بهعنوان یک مزیت نسبی باید به آن نگاه کرد؛ یعنی باید دید که آیا ما در دورههایی که نرخ رشد جمعیت بالای حدود سه و نه دهم درصدی داشتیم و جمعیت جوان زیادی به کشورمان اضافه شد، آیا توانستیم برای اینها کار تولید کنیم؛ یعنی از لحاظ جمعیتی نیروی کار تولید شد، اما آیا کار هم برای اینها تولید شد؟
وی افزود: ما دیدیم که در یک دوره فشار این جمعیت روی آموزشوپرورش ابتدایی و بعد راهنمایی و دبیرستان آمد و بعد روی دانشگاه و الآن فشار اینها به بازار کار رسیده است، اگر سیاستهای اقتصادی، اجتماعی دیگری نباشد که بتواند تکاپوی این افزایش رشد جمعیت را داشته باشد، افزایش جمعیت به چه دردی میخورد؟ مهم این است که آنها از یک کیفیت قابل قبولی از زندگی برخوردار باشند.»
گرچه قاضیان در خلال صحبتهایش از دورههایی یاد کرد که نرخ رشد بالای جمعیتی در ایران وجود داشته است، اما در عین حال هیچ اشارهای به تبعات جنگ تحمیلی در آن سالها نداشت و از تفاوتهایی که آن دوره را از زمان حاضر متمایز میکند سخنی به میان نیاورد.
البته ناگفته نماند که طرفداران سیاستهای مقابله با کاهش جمعیت در ایران بهخوبی از نقاط ضعف موجود در کشور آگاهاند و معتقدند برنامهریزیها برای انجام سیاستهای تشویقی باید به همراه رفع مشکلات داخلی باشد. چنانکه در سیاستهای کلی جمعیت، که توسط مقام معظم رهبری به قوای سهگانه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ابلاغ شد، بندهایی دیده میشود که حاکی از نگاه همهجانبه به موضوع است:
· رفع موانع ازدواج، تسهیل و ترویج تشکیل خانواده و افزایش فرزند، کاهش سن ازدواج و حمایت از زوجهای جوان و توانمندسازی آنان در تأمین هزینههای زندگی و تربیت نسل صالح و کارآمد.
· ترویج و نهادینهسازی سبک زندگی اسلامی-ایرانی و مقابله با ابعاد نامطلوب سبک زندگی غربی.
· ارتقای امید به زندگی، تأمین سلامت و تغذیهی سالم جمعیت و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی، بهویژه اعتیاد، سوانح، آلودگیهای زیستمحیطی و بیماریها
· فرهنگسازی برای احترام و تکریم سالمندان و ایجاد شرایط لازم برای تأمین سلامت و نگهداری آنان در خانواده و پیشبینی سازوکار لازم برای بهرهمندی از تجارب و توانمندیهای سالمندان در عرصههای مناسب
· توانمندسازی جمعیت در سن کار با فرهنگسازی و اصلاح، تقویت و سازگار کردن نظامات تربیتی و آموزشهای عمومی، کارآفرینی، فنیحرفهای و تخصصی با نیازهای جامعه و استعدادها و علایق آنان در جهت ایجاد اشتغال مؤثر و مولد.
· بازتوزیع فضایی و جغرافیایی جمعیت متناسب با ظرفیت زیستی با تأکید بر تأمین آب با هدف توزیع متعادل و کاهش فشار جمعیتی.
نگرانی غربیها از سیاستهای جمعیتی در ایران تا آنجا پیش رفت که آنها با تحریف اطلاعات آماری، این سیاستها را غیرلازم خواندند. حسین قاضیان در گفتوگو با رادیو بیبیسی میگوید:
«دو نگرانی ممکن است وجود داشته باشد؛ یکی نگرانی از تعداد جمعیت در آینده و یکی ساختار جمعیت. نگرانی از تعداد جمعیت ناشی از این است که گویی جمعیت ایران رو به کاهش است، در حالی که این نگرانی بجا نیست، در حال حاضر نرخ رشد جمعیت ایران چیزی بین یک و شش تا یک و سه دهم درصد است. این به این معنی است که چیزی بیش از یک میلیون نفر در هر سال دارد افزایش پیدا میکند.
بنابراین حتی با نرخ رشد کنونی جمعیت، پیشبینی میشود که در پنجاه سال آینده جمعیت ایران به صد و پنجاه میلیون نفر برسد؛ یعنی همان رقمی که آیتالله خامنهای معمولاً تأکید میکند. بنابراین نگرانی از تعداد جمعیت در آینده تا حد زیادی بیوجه است. اما در مورد ساختار جمعیت، یعنی کهنسال شدن جمعیت، این نگرانی تا حدی بجاست؛ یعنی جمعیت ایران با شدتی بسیار ملایم رو به کهنسالی میرود. شاید چیزی در حدود سیوپنج تا چهل سال آینده، اگر نرخ رشد جمعیت کنونی ادامه پیدا بکند، به جمعیتی برسیم که پانزده درصد یا بیشتر از آن بالای شصتوپنج سال هستند و این بنا به معیارهای جمعیتی نشاندهندهی یک جمعیت کهنسال است.»
این تحلیلهای آماری در حالی ارائه میشود که براساس سناریوهای سازمان ملل، که در سال 2010 برای کشور ما پیشبینی شده است هم این جمعیت برای ایران حاصل نمیشود. این سناریو سه مرحلهای است: رشد بالا، رشد متوسط و رشد پایین. در سناریوی رشد بالا، میزان باروری کل از 1.8 فرزند برای هر مادر به 2.5 فرزند در سال 1480 خواهد رسید. در این سناریو، در سال 1430 جمعیت ایران به حدود 100 میلیون نفر رسیده و ثابت میماند.
در صورت وقوع سناریو رشد متوسط، میزان باروری کل از 1.8 فرزند برای هر مادر به 1.5 فرزند در سال 1420 کاهش یافته و جمعیت کشور در این سال به حدود 86 میلیون نفر و درصد سالمندی به 22 درصد خواهد رسید. بعد از آن، با وجود افزایش باروری تا حد دو فرزند تا سال 1480 جمعیت کشور رو به کاهش میرود و به حدود 62 میلیون نفر خواهد رسید. سومین سناریو رشد پایین است که در آن میزان باروری کل از 1.8 بچه برای هر مادر در سال 1390 به حدود یک فرزند برای هر مادر در سال 1420 و درصد سالمندی جمعیت به حدود 25 درصد خواهد رسید. بعد از سال 1420 نرخ جمعیت با کاهش مواجه میشود و به حدود 31 میلیون نفر میرسد و درصد سالمندان به 47 درصد افزایش خواهد یافت.
مضاف بر این، تنها نگرانی دوم به قول این رسانهی خارجی هم کافی است تا امروز مسئولین در کشور به فکر چاره باشند؛ چراکه یک جامعهی پیر و فرتوت در هیچ عرصهای، قدرت پیشرفت ندارد.
قاضیان در ادامه به مهمترین بخش از ادلههای خود میپردازد و بحث کیفیت زندگی را پیش میکشد:
«اما چیزی که در این میان فراموش شده کیفیت است؛ یعنی صرفنظر از تعداد جمعیت و نرخ رشد، مسئلهی کیفیت هم مطرح است، کیفیت زندگی کسانی که قرار است به این جمعیت اضافه بشوند تحت تأثیر سیاستهای جدید و کیفیت زندگی کسانی که تحت سیاستهای جمعیتی قدیم به دنیا آمدند.»
اولاً در الگوی زندگی یک فرد مسلمان ایرانی، استانداردهایی که در دنیای غرب برای کیفیت زندگی تعریف شده، مورد پذیرش نیست. مسلماً انسانی که در غرب خود را در جای خدا نهاده است، نه به لحاظ فرهنگی و نه به لحاظ اقتصادی، نمیتواند دست از خودخواهی و مصرفگرایی بردارد. اما راه چارهی امروز ما، نه کنترل جمعیت، بلکه تلاش برای غبارروبی زندگیمان از سبک زندگی غربی و همچنین تلاش برای بهبود وضعیت معیشتی و رفاهی مردم است و البته که نقش مسئولین حکومتی در این میان بسیار پررنگتر است.
این خط خبری همچنان از سوی رسانههای مختلف بهاصطلاح آن طرف آبی، پیگیری خواهد شد و بهمحض اینکه هر نهاد دولتی و غیردولتی در کشور به اقدامی در این زمینه دست بزند، جلسات کارشناسی آنها قوت خواهد گرفت.
اما اصلیترین سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چه کسانی از کاهش جمعیت در ایران احساس رضایت دارند؟ چرا عدهای اصرار دارند این طرح را یک طرح غیرکارشناسی بنامند؟
با توجه به سابقه و پیشینهی دشمنان خارجی ما، به نظر میرسد این طرح با منافع آنها سازگاری نداشته باشد. این منافع میتواند در حوزههای مختلف برای آنها تعریف شود. در یک بررسی کارشناسی از نظرات آنها در مورد سیاستهای جمعیتی در کشورهای جهانسومی به نکات جالبی دست پیدا میکنیم. در مقالهی علمی «تنظیم خانواده؛ بزرگترین پروژهی مهندسی اجتماعی در جهان» در تشریح استراتژیهای نوین جنگ آمده است:
«تاریخ جنگ و استعمار نشان میدهد که جنگهای تجاوزکارانه سه هدف غایی را دنبال میکردهاند:توسعه ثروت،اشغال سرزمین وافزایش نفرات. در یک کلام، هدف جنگ تجاوزکارانه افزایش دسترسی و سیطره بر منابع است؛ منجمله منابع مالی، تجاری، طبیعی و انسانی. به عبارت دیگر، یکی از استراتژیهای نوین جنگ، کاهش و به عبارت دقیقتر کنترل جمعیت دشمن میباشد.»
پروفسور ژاکلین کاسون طی بررسی خود در کتاب «جنگ علیه جمعیت» نشان میدهد که کنترل جمعیت جهانی کاملاً منطبق بر پارامترهای دکترین نظامی و یک جنگ تمامعیار است.
به گفتهی آلوین تافلر، پس از پایان جنگ سرد، سرویسهای جاسوسی دچار چالش هویت شده و به دنبال هدف و مأموریتی قابل توجه بودند تا بودجه و وجود خویش را توجیه نمایند و کدام فعالیت جهانی بهتر از مسائل محیطی که امنیت ملی را مورد تجاوز قرار میدهند؟ از دیدگاه آنها، دشمن دیگر اتحاد جماهیر شوروی نبود، حتی کمونیسم چینی نبود، زیرا به نظر میآمد چینیها سریعتر از آنچه کمیسیون سهجانبهی پیمان اقتصادی که در سال 1973 میان آمریکا، اروپا و ژاپن در دفاع از منابع اقتصادی مشترک در مقابل کشورهای در حال توسعه منعقد گردید، در حال رفتن به سمت سرمایهداری هستند. دشمنی که کمیتهی جاسوسی خطر آن را جدی میدانست، رشد جمعیت بومی در کشورهای کمتر توسعهیافتهی با منابع غنی است.
دولت آمریکا که سابقهی طولانی در به استعمار کشیدن کشورهای توسعهنیافته دارد، در این زمینه نیز پیشقدم میشود:
«در سال 1948، دولت آمریکا یک واحد آکادمیک نخبه به نام دفتر تحقیق عملیات تأسیس نمود تا پایههای تئوریک عملیات روانی در علوم اجتماعی را استخراج نماید. این دفتر توسط دانشگاه جان هاپکینز و طی قراردادی با ارتش آمریکا در بالتیمور مریلند پایهریزی شد. طی دههی هفتاد و در زمان هنری کسینجر، مشاور امنیت ملی رئیسجمهور وقت، پروژهی مطالعاتی دربارهی تأثیر روند رشد جمعیت جهانی بر امنیت ملی آمریکا انجام شد. این پروژه که NSSM200 نام گرفت، روند فزایندهی رشد جمعیت جهانی را برخلاف امنیت ملی آمریکا دانسته و با تشریح استراتژی آمریکا در مورد جمعیت جهانی، سیاستها، راهکارها، چگونگی همکاری سازمانهای بینالمللی و روش ترغیب و اقناع رهبران کشورهای مورد نظر برای کاهش روند رشد جمعیت را تبیین میکند.»
اما بهواقع چرا رشد جمعیت در کشورهای در حال توسعه و با منابع غنی، برخلاف امنیت ملی آمریکاست و با کدامیک از منافع آنها در تضاد است:
«براساس این پژوهش، جمعیت کشورهای در حال توسعه و با منابع غنی در صورتی که با همان ضریب رشد، افزایش یابد، موجب بهشدت بالا رفتن خواستها و انتظارات عمومی در میان مردم، از جمله آموزش، اشتغال، بهداشت و مسکن میشود که خود به ناپایداریهای اجتماعی و سیاسی در این کشورها تبدیل خواهد شد. این ناپایداریها در کشورهای دارای منابع غنی تا اندازهی زیادی منافع کشورهای صنعتی همچون آمریکا و بهرهی آنها از این منابع و سرمایهگذاری در کشورهای فوق را به خطر خواهند انداخت. از سوی دیگر، فشار ایجادشده برای تأمین نیازهای این جمعیت بالا، در آینده موجب میشود که دولتها و حاکمان این کشورها به دنبال افزایش قیمت نفت جهت تأمین نیازها و انتظارات رفاهی و معیشتی مردم خود باشند و افزایش قیمت نفت تأثیر بسیار منفیای بر روی اقتصاد آمریکا خواهد داشت.»
اصولاً مطرح شدن مسئلهی کنترل جمعیت از سوی استکبار سیاسی و اقتصادی دنیا و اختصاص بودجهی کلان برای تأمین نیازمندیهای کنترل جمعیتی کشور توسط سازمان ملل و... خود گویای وجود یکسری انگیزههای سیاسی و اقتصادی دنیای غرب از طرح این مسئله است. در این راستا، سؤالات زیادی میتوان طرح کرد:
چرا دولتهای غربی برای انجام کنترل جمعیت و مطالعات مورد نیاز آن در کشورهای جهان سوم، پول و امکانات در اختیار قرار میدهند؟ آیا نمیتوانستند این هزینه را صرف تحقیقات در مورد بررسی توزیع عادلانهی غذایی و انتقال و رشد تکنولوژی علمی و... کنند؟
اما امروز بار کنترل جمعیت جهان بر دوش یک زن شرقیبه نام دکتر نفیس صدیق پاکستانی است.وی در سفری که سال 1372 به ایران داشت، در کنفرانس منطقهای تنظیم خانواده میگوید:
«همه معتقدند که برای جلوگیری از رشد نامعقول جمعیت ایران باید کاری کرد... ما به ایران آمدهایم تا در تنظیم یک برنامهی جمعیتی به ایران کمک کنیم. ضمن آنکه این برنامهی کوتاهمدت دوساله، چهار میلیون دلار هزینه خواهد داشت.»
جای این سؤال و این فکر واقعاً وجود دارد که سفیر سازمان بینالملل برای چه هدفی راهی کشور ما شده است؟! آیا میتوان تصور کرد سازمان ملل، که در صحنههای مختلف بینالمللی ثابت کرده یک سازمان آمریکایی است و منافع کشورهای مختلف را فدای منافع آمریکا میکند، در این رابطه خیرخواه ملت ماست؟!
جالب اینکه کشورهای غربی هیچگاه سیاستهای کنترل جمعیت را در کشورهای خود اجرا نکردهاند. کاهش جمعیت در این کشورها امری بدون برنامهریزی حکومتها و ناشی از نظام معرفتی آنهاست. سبک زندگی برپایهی انسانمحوری، جایی برای استواری نظام خانواده باقی نمیگذارد تا چه رسد به اینکه رشد جمعیت در سایهی افزایش تعداد فرزندان در خانواده حاصل گردد.
شعار آزادی بهخصوص در حوزهی روابط جنسی، پیامدهای فراوانی برای آنها داشته است. آنها مجبور شدند سقطجنین را، که بهطور قانونی ممنوع بود، آزاد اعلام کنند. به این ترتیب، انواع شیوههای جلوگیری از بارداری، عقیم کردن و امثال آنها نیز رواج یافت و به دنبال آن، میزان باروری با سرعت قابل ملاحظهای کاهش پیدا کرد. رفاهطلبی، فردیتخواهی، اشتغال زنان، بههمریختگی ساختار خانواده و آزاد شدن روابط نامشروع، غرب را آنچنان دچار بحران کرده است که قوانینی برای کمک به فرزندان نامشروع به وجود میآید و بعضاً این نوع فرزندان بر فرزندان مشروع ترجیح داده میشوند. در سایهی این نوع نظام زندگی، دیگر نیازی به برنامهی کنترل جمعیت نخواهد بود.
امروزه غرب در حوزهی جمعیت، آنچنان دچار بحران شده است که علاوه بر پررنگ کردن محرکهای اقتصادی و اجتماعی برای تشویق مردم، به افزایش جمعیت، حتی از طریق مهاجرپذیری هم میاندیشد. کمکهای اجتماعی به خانوادهها، کمکهای نقدی به مادران در طول دوران بارداری، عدم پرداخت هزینهی زایمان، تسهیلات در امر پذیرایی در مهدهای کودک، تخفیف به خانوادههای پُراولاد در استفاده از وسایل حملونقل عمومی و... نمونههایی از این محرکهای اقتصادی و اجتماعی است.
به جز منافع اقتصادی که در بالا به نمونههایی از آن اشاره شد، نباید از عامل جمعیت بهمثابهی قدرت غفلت ورزید. در دنیایی که جمعیت یکی از عوامل قدرت به حساب میآید، کاهش جمعیت کشورهایی که در مرکز ثقل جنگافروزی آمریکا، یعنی خاورمیانه قرار گرفتهاند، یک موقعیت ایدهآل برای آمریکا به وجود میآورد.
در این میان، نه تنها در آمریکا سیاستهای کنترل جمعیت پذیرفته نشده است و اجرایی نمیشود، در سرزمینهای اشغالی نیز سیاستمداران صهیونیست با اجرای این طرح در بین مردمانشان مخالفت جدی دارند. ازدواج نکردن و نیز با وجود استطاعت مالی و جسمی، بچهدار نشدن، در مرام یهود گناه شمرده میشود.
«تنها جایی از جهان که کنترل زاد و ولد و شعارهای فرزند کمتر، زندگی بهتر تحقق نیافته و نخواهد یافت، اسرائیل است. اساساً پذیرفته شده که هر خانواده بایستی حداقل چهار بچه داشته باشد. میزان حق اولاد پرداختی به کارمندان زیاد است و بچهی زیاد موجب کاهش انواع و اقسام مالیاتها میشود. حتی کارمندان بازنشستهای که دارای فرزند بیشتری هستند، حقوق بازنشستگی بیشتری میگیرند.»
آنها تلاش دارند علاوه بر هویتسازی برای اهالی سرزمینهای اشغالی، با افزایش جمعیت قدرت خویش را تثبیت نمایند. این در حالی است که برای ما نسخهی «فرزند کمتر زندگی بهتر» تجویز مینمایند.
علاوه بر این، آنها برای توجیه افکار عمومی خود، از عقاید دینیشان بهره میگیرند: «بنا به عقاید مذهبی، ازدواج باعث تسلسل نسل بنیاسرائیل و مانع محو آنها میشود. ازدواج نکردن و نیز با وجود استطاعت مالی و جسمی، بچهدار نشدن، در مرام یهود گناه شمرده میشود.»
برای کشوری مانند ایران که در تمامی طول تاریخ خود، هرجا اقتدار و عزتی حاصل شده با تکیه بر مردمان دلیر و غیرتمندش بوده است، عنصر جمعیت از اهمیت فراوانی برخوردار است. این مسئله آن هنگام که با رسالتهای دینی و انقلابی ما در عصر حاضر گره میخورد، اهمیت فزونتری مییابد.
منبع:برهانتعداد فرزندان در خانواده از آن دسته موضوعاتی است که به کلیهی اقشار جامعه مربوط میشود و در حوزههای مختلف هم پیامدهایی دارد. اما صرفنظر از اظهارنظرهای اولیهای که هریک از ما در برخورد با این موضوع داریم، به نظر میرسد باید ابتدا نگاهی دقیق به آمارها داشته باشیم و بدانیم ایجاد نگرانیها دربارهی جمعیت به سبب به وجود آمدن چه واقعیتهایی است.
طبق آخرین آماری که رئیس مرکز آمار ایران اعلام کرده است، «جمعیت کشور براساس نتایج سرشماری اخیر، 74 میلیون و 961 هزار و 702 نفر میباشد. طبق این سرشماری، میانگین نرخ رشد جمعیت در سال جاری به 3/1 درصد کاهش یافته، در حالی که این نرخ در سال 85 حدود 6/1 درصد بود.»
نرخ رشد جمعیت ایران در حال حاضر، 1/6 درصد است که به گفتهی محسن قدمی، معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی شیراز، بین سالهای 1415 تا 1420، صفر خواهد شد و بعد از آن، رشد منفی را تجربه میکند.
مسئلهای که در اینجا لازم به ذکر است، نتایج سرشماریهای گذشته است که برای اولینبار چراغ خطر را روشن کرد. با این حال، علاوه بر آن، کارشناسان به دلایلی که معلوم نیست، از اعلام هشدار در این زمینه پرهیز کردند و نه تنها از کنار مسئله گذشتند، بلکه حتی در مقابل تأکید برخی مسئولین و از آن جمله رئیسجمهور وقت، مبنی بر لزوم افزایش رشد جمعیت و در نظر گرفتن بستههای حمایتی و تشویقی برای افزایش زادوولد، با لحنی بهظاهر عالمانه و داعیههای کارشناسانه و علمی، اینگونه اظهارات را به باد انتقاد و حتی سخره گرفتند. مثلاً نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 1385 تا حدودی مسئلهی کاهش رشد چشمگیر جمعیت ایران و عواقب احتمالی مترتب بر آن را نشان میداد.
ما در سال 1385، پنج میلیون نفر جمعیت سالمند داشتهایم. در سال 1405، 10 میلیون نفر جمعیت سالمند ما خواهد بود. کاهش 3/0 درصدی میانگین نرخ رشد جمعیت طی 5 سال و رسیدن میانگین سنی جمعیت کشور در سال 90 به سن نزدیک به 30 سال، بسیار قابل تأمل است. چنانکه اگر این روند ادامه یابد، متأسفانه طی ربع قرن آینده، علاوه بر کاهش جمعیت، شاهد پدیدهی سالمندی عمومی خواهیم بود.
دانستن این واقعیات وقتی برای ما قابلتأملتر میشود که متوجه میشویم رسانههای بیگانه خط خبری خاصی را از زمان مطرح شدن این موضوع دنبال میکنند.
البته تحرکات رسانههای خارجی در این راستا امری قابل پیشبینی بود؛ چرا که سیاست کلی آنها در مواجهه با صحبتهای رهبر معظم انقلاب، سیاست واحدی است. آنها همواره تلاش میکنند با هجوم حداکثری به این صحبتها، ذهن مخاطب را راجع به ایشان مخدوش کنند. رهبر حکیم انقلاب از فضای رسانهای که علیه مواضع ایشان فعال میشود، آگاهی کامل دارند؛ اما هیچگاه مصلحت کشور را فدای شانتاژهای خبری و هجمههای رسانه ای نمیکنند.
وقتی اقتضای اقتدار و عزت ما در سالهای آینده، در گرو نسل جوان بانشاط، آگاه و انقلابی است، ایشان تذکر میدهند: «کشورِ بدون جمعیت جوان، یعنی کشورِ بدون ابتکار و پیشرفت و هیجان و شور و شوق. بنابراین برنامهی حیاتی تکثیر نسل باید بهطور جدی، دنبال و پیگیری شود.»
درست از زمانی که رهبر معظم انقلاب بحث غلط بودن سیاستهای کنترل جمعیت در سالهای گذشته را مطرح کردند تا همین هفتههای اخیر که معظمله سیاستهای کلی جمعیت را به رؤسای قوای سهگانه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ابلاغ نمودند، رسانههای بیگانه به عناوین مختلف سعی دارند این سیاستها را غیرکارشناسی و غیرمنطبق با شرایط اقتصادی و بعضاً غیرلازم جلوه دهند. بهطور مثال، سایت دویچهوله فارسی، در مطلبی با عنوان «تأکید [آیتالله] خامنهای بر برنامهی حیاتی تکثیر نسل» در روز جهانی ماما به تحلیل این مسئله میپردازد:
«سیاست افزایش جمعیت در حال تبدیل شدن به یکی از سیاستهای اصلی جمهوری اسلامی است. گویا فشار مسائلی چون تحریمهای بینالمللی، پروندهی اتمی ایران و تورم و بیکاری نتوانسته دولتمردان را از لزوم افزایش جمعیت منصرف کند... این سخنان [آیتالله] خامنهای در راستای سیاستی است که از سال 1391 آغاز شد. وی در تابستان آن سال، در دیدار با جمعی از مسئولان جمهوری اسلامی گفت که مسئولان بعد از سال 1371 باید سیاست کنترل جمعیت را کنار میگذاشتند. رهبر ایران با بیان اینکه در صورت ادامهی سیاست کنترل جمعیت، دچار پیری و در نهایت کاهش جمعیت خواهیم شد، از مسئولان خواست کشور را از حالت هر خانواده یک یا دو بچه خارج کنند تا جمعیت ایران به 150 تا 200 میلیون نفر برسد. از آن پس، سیاستهای دولتی دربارهی کنترل جمعیت تغییر کرد. در جدیدترین اقدام، مجلس ایران قانونی را تصویب کرد که به موجب آن، جراحیهای جلوگیری از بارداری مثل وازکتومی ممنوع میشوند.»
سایت العربیه فارسی هم در همین تاریخ به بررسی این موضوع پرداخت و در اینباره نوشت:
«آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، روز دوشنبه 8 ماه مه گفت یک مسئلهی حیاتی است و باید بهطور جدی دنبال شود. ایشان در دیدار با جمعیت مامایی ایران، ضمن قدردانی از زحمات آنها گفت که کثرت جمعیت جوان، یکی از امتیازات کشور است و در صورت استمرار سیاستهای تحدید نسل، کشور در سالهای آینده، دچار سالمندی عمومی خواهد شد...در ماههای اخیر آیتالله خامنهای نسبت به کاهش جمعیت ایران بارها هشدار داده و جمعیت کنونی کشور را بسیار کم دانسته و اعلام کرده که جمعیت ایران باید به 150 میلیون نفر برسد. این هشدارها از سوی دیگر روحانیون بلندپایهی ایران تکرار شده و رنگوبوی مذهبی نیز به خود گرفته است. ناصر رفیعی، عضو جامعه المصطفی العالمیه، طی مراسم فاطمیه در ماه گذشته، نسبت به کاهش جمعیت شیعه در برابر اهل سنت در ایران هشدار داد و گفت که برای اولینبار در سال تحصیلی جدید، در پایهی اول ابتدایی، جمعیت دانشآموزان شیعه با اهل سنت برابری میکرد. رفیعی گفت در حالی که اهل سنت ایران از سیاست 4 همسر و 40 اولاد پیروی میکنند، جمعیت شیعیان ایران رو به کاهش گذاشته است... در ویدئویی که طی روزهای اخیر از سوی کاربران سایتهای اجتماعی دستبهدست میشود، یکی از واعظان مذهبی در ایران از مردم میخواهد از همین امشب دست به کار شوند و کلید عملیات 5 فرزندی، 8 فرزندی، 12 فرزندی و 14 فرزندی را بزنند.»
اما موضوع، مهمتر از آن بود که رسانههای خارجی به این حد از خبررسانی اکتفا کنند. آنها این موضوع را دستمایهی گفتوگوهای خود نیز قرار دادند. در این میان، رادیو فردا از پیشتازان بود. رادیو فردا در گفتوگو با حسین قاضیان، پژوهشگر دانشگاه سیراکیوز، سعی کرد ضمن سیاهنمایی از اوضاع داخلی ایران، اتخاذ این سیاستها را غیرکارشناسی بخواند:
«خبرنگار رادیو فردا پرسید: آیتالله خامنهای چندی پیش گفته بود که سیاستهای جلوگیری از کثرت جمعیت پس از آنکه جمعیت ایران به صدوپنجاه میلیون رسید باید آغاز بشود، آیا به گمان شما، ایران از نظر ساختاری، توانایی نگهداری و ارائهی خدمات به چنین جمعیتی را با سیاستهای کنونی خواهد داشت؟ قاضیان گفت: جمعیت جوان بهعنوان نیروی کار خیلی مهم است، اما مسئلهی نیروی کار یک امری است که در اقتصاد بهعنوان یک مزیت نسبی باید به آن نگاه کرد؛ یعنی باید دید که آیا ما در دورههایی که نرخ رشد جمعیت بالای حدود سه و نه دهم درصدی داشتیم و جمعیت جوان زیادی به کشورمان اضافه شد، آیا توانستیم برای اینها کار تولید کنیم؛ یعنی از لحاظ جمعیتی نیروی کار تولید شد، اما آیا کار هم برای اینها تولید شد؟
وی افزود: ما دیدیم که در یک دوره فشار این جمعیت روی آموزشوپرورش ابتدایی و بعد راهنمایی و دبیرستان آمد و بعد روی دانشگاه و الآن فشار اینها به بازار کار رسیده است، اگر سیاستهای اقتصادی، اجتماعی دیگری نباشد که بتواند تکاپوی این افزایش رشد جمعیت را داشته باشد، افزایش جمعیت به چه دردی میخورد؟ مهم این است که آنها از یک کیفیت قابل قبولی از زندگی برخوردار باشند.»
گرچه قاضیان در خلال صحبتهایش از دورههایی یاد کرد که نرخ رشد بالای جمعیتی در ایران وجود داشته است، اما در عین حال هیچ اشارهای به تبعات جنگ تحمیلی در آن سالها نداشت و از تفاوتهایی که آن دوره را از زمان حاضر متمایز میکند سخنی به میان نیاورد.
البته ناگفته نماند که طرفداران سیاستهای مقابله با کاهش جمعیت در ایران بهخوبی از نقاط ضعف موجود در کشور آگاهاند و معتقدند برنامهریزیها برای انجام سیاستهای تشویقی باید به همراه رفع مشکلات داخلی باشد. چنانکه در سیاستهای کلی جمعیت، که توسط مقام معظم رهبری به قوای سهگانه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ابلاغ شد، بندهایی دیده میشود که حاکی از نگاه همهجانبه به موضوع است:
· رفع موانع ازدواج، تسهیل و ترویج تشکیل خانواده و افزایش فرزند، کاهش سن ازدواج و حمایت از زوجهای جوان و توانمندسازی آنان در تأمین هزینههای زندگی و تربیت نسل صالح و کارآمد.
· ترویج و نهادینهسازی سبک زندگی اسلامی-ایرانی و مقابله با ابعاد نامطلوب سبک زندگی غربی.
· ارتقای امید به زندگی، تأمین سلامت و تغذیهی سالم جمعیت و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی، بهویژه اعتیاد، سوانح، آلودگیهای زیستمحیطی و بیماریها
· فرهنگسازی برای احترام و تکریم سالمندان و ایجاد شرایط لازم برای تأمین سلامت و نگهداری آنان در خانواده و پیشبینی سازوکار لازم برای بهرهمندی از تجارب و توانمندیهای سالمندان در عرصههای مناسب
· توانمندسازی جمعیت در سن کار با فرهنگسازی و اصلاح، تقویت و سازگار کردن نظامات تربیتی و آموزشهای عمومی، کارآفرینی، فنیحرفهای و تخصصی با نیازهای جامعه و استعدادها و علایق آنان در جهت ایجاد اشتغال مؤثر و مولد.
· بازتوزیع فضایی و جغرافیایی جمعیت متناسب با ظرفیت زیستی با تأکید بر تأمین آب با هدف توزیع متعادل و کاهش فشار جمعیتی.
نگرانی غربیها از سیاستهای جمعیتی در ایران تا آنجا پیش رفت که آنها با تحریف اطلاعات آماری، این سیاستها را غیرلازم خواندند. حسین قاضیان در گفتوگو با رادیو بیبیسی میگوید:
«دو نگرانی ممکن است وجود داشته باشد؛ یکی نگرانی از تعداد جمعیت در آینده و یکی ساختار جمعیت. نگرانی از تعداد جمعیت ناشی از این است که گویی جمعیت ایران رو به کاهش است، در حالی که این نگرانی بجا نیست، در حال حاضر نرخ رشد جمعیت ایران چیزی بین یک و شش تا یک و سه دهم درصد است. این به این معنی است که چیزی بیش از یک میلیون نفر در هر سال دارد افزایش پیدا میکند.
بنابراین حتی با نرخ رشد کنونی جمعیت، پیشبینی میشود که در پنجاه سال آینده جمعیت ایران به صد و پنجاه میلیون نفر برسد؛ یعنی همان رقمی که آیتالله خامنهای معمولاً تأکید میکند. بنابراین نگرانی از تعداد جمعیت در آینده تا حد زیادی بیوجه است. اما در مورد ساختار جمعیت، یعنی کهنسال شدن جمعیت، این نگرانی تا حدی بجاست؛ یعنی جمعیت ایران با شدتی بسیار ملایم رو به کهنسالی میرود. شاید چیزی در حدود سیوپنج تا چهل سال آینده، اگر نرخ رشد جمعیت کنونی ادامه پیدا بکند، به جمعیتی برسیم که پانزده درصد یا بیشتر از آن بالای شصتوپنج سال هستند و این بنا به معیارهای جمعیتی نشاندهندهی یک جمعیت کهنسال است.»
این تحلیلهای آماری در حالی ارائه میشود که براساس سناریوهای سازمان ملل، که در سال 2010 برای کشور ما پیشبینی شده است هم این جمعیت برای ایران حاصل نمیشود. این سناریو سه مرحلهای است: رشد بالا، رشد متوسط و رشد پایین. در سناریوی رشد بالا، میزان باروری کل از 1.8 فرزند برای هر مادر به 2.5 فرزند در سال 1480 خواهد رسید. در این سناریو، در سال 1430 جمعیت ایران به حدود 100 میلیون نفر رسیده و ثابت میماند.
در صورت وقوع سناریو رشد متوسط، میزان باروری کل از 1.8 فرزند برای هر مادر به 1.5 فرزند در سال 1420 کاهش یافته و جمعیت کشور در این سال به حدود 86 میلیون نفر و درصد سالمندی به 22 درصد خواهد رسید. بعد از آن، با وجود افزایش باروری تا حد دو فرزند تا سال 1480 جمعیت کشور رو به کاهش میرود و به حدود 62 میلیون نفر خواهد رسید. سومین سناریو رشد پایین است که در آن میزان باروری کل از 1.8 بچه برای هر مادر در سال 1390 به حدود یک فرزند برای هر مادر در سال 1420 و درصد سالمندی جمعیت به حدود 25 درصد خواهد رسید. بعد از سال 1420 نرخ جمعیت با کاهش مواجه میشود و به حدود 31 میلیون نفر میرسد و درصد سالمندان به 47 درصد افزایش خواهد یافت.
مضاف بر این، تنها نگرانی دوم به قول این رسانهی خارجی هم کافی است تا امروز مسئولین در کشور به فکر چاره باشند؛ چراکه یک جامعهی پیر و فرتوت در هیچ عرصهای، قدرت پیشرفت ندارد.
قاضیان در ادامه به مهمترین بخش از ادلههای خود میپردازد و بحث کیفیت زندگی را پیش میکشد:
«اما چیزی که در این میان فراموش شده کیفیت است؛ یعنی صرفنظر از تعداد جمعیت و نرخ رشد، مسئلهی کیفیت هم مطرح است، کیفیت زندگی کسانی که قرار است به این جمعیت اضافه بشوند تحت تأثیر سیاستهای جدید و کیفیت زندگی کسانی که تحت سیاستهای جمعیتی قدیم به دنیا آمدند.»
اولاً در الگوی زندگی یک فرد مسلمان ایرانی، استانداردهایی که در دنیای غرب برای کیفیت زندگی تعریف شده، مورد پذیرش نیست. مسلماً انسانی که در غرب خود را در جای خدا نهاده است، نه به لحاظ فرهنگی و نه به لحاظ اقتصادی، نمیتواند دست از خودخواهی و مصرفگرایی بردارد. اما راه چارهی امروز ما، نه کنترل جمعیت، بلکه تلاش برای غبارروبی زندگیمان از سبک زندگی غربی و همچنین تلاش برای بهبود وضعیت معیشتی و رفاهی مردم است و البته که نقش مسئولین حکومتی در این میان بسیار پررنگتر است.
این خط خبری همچنان از سوی رسانههای مختلف بهاصطلاح آن طرف آبی، پیگیری خواهد شد و بهمحض اینکه هر نهاد دولتی و غیردولتی در کشور به اقدامی در این زمینه دست بزند، جلسات کارشناسی آنها قوت خواهد گرفت.
اما اصلیترین سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چه کسانی از کاهش جمعیت در ایران احساس رضایت دارند؟ چرا عدهای اصرار دارند این طرح را یک طرح غیرکارشناسی بنامند؟
با توجه به سابقه و پیشینهی دشمنان خارجی ما، به نظر میرسد این طرح با منافع آنها سازگاری نداشته باشد. این منافع میتواند در حوزههای مختلف برای آنها تعریف شود. در یک بررسی کارشناسی از نظرات آنها در مورد سیاستهای جمعیتی در کشورهای جهانسومی به نکات جالبی دست پیدا میکنیم. در مقالهی علمی «تنظیم خانواده؛ بزرگترین پروژهی مهندسی اجتماعی در جهان» در تشریح استراتژیهای نوین جنگ آمده است:
«تاریخ جنگ و استعمار نشان میدهد که جنگهای تجاوزکارانه سه هدف غایی را دنبال میکردهاند:توسعه ثروت،اشغال سرزمین وافزایش نفرات. در یک کلام، هدف جنگ تجاوزکارانه افزایش دسترسی و سیطره بر منابع است؛ منجمله منابع مالی، تجاری، طبیعی و انسانی. به عبارت دیگر، یکی از استراتژیهای نوین جنگ، کاهش و به عبارت دقیقتر کنترل جمعیت دشمن میباشد.»
پروفسور ژاکلین کاسون طی بررسی خود در کتاب «جنگ علیه جمعیت» نشان میدهد که کنترل جمعیت جهانی کاملاً منطبق بر پارامترهای دکترین نظامی و یک جنگ تمامعیار است.
به گفتهی آلوین تافلر، پس از پایان جنگ سرد، سرویسهای جاسوسی دچار چالش هویت شده و به دنبال هدف و مأموریتی قابل توجه بودند تا بودجه و وجود خویش را توجیه نمایند و کدام فعالیت جهانی بهتر از مسائل محیطی که امنیت ملی را مورد تجاوز قرار میدهند؟ از دیدگاه آنها، دشمن دیگر اتحاد جماهیر شوروی نبود، حتی کمونیسم چینی نبود، زیرا به نظر میآمد چینیها سریعتر از آنچه کمیسیون سهجانبهی پیمان اقتصادی که در سال 1973 میان آمریکا، اروپا و ژاپن در دفاع از منابع اقتصادی مشترک در مقابل کشورهای در حال توسعه منعقد گردید، در حال رفتن به سمت سرمایهداری هستند. دشمنی که کمیتهی جاسوسی خطر آن را جدی میدانست، رشد جمعیت بومی در کشورهای کمتر توسعهیافتهی با منابع غنی است.
دولت آمریکا که سابقهی طولانی در به استعمار کشیدن کشورهای توسعهنیافته دارد، در این زمینه نیز پیشقدم میشود:
«در سال 1948، دولت آمریکا یک واحد آکادمیک نخبه به نام دفتر تحقیق عملیات تأسیس نمود تا پایههای تئوریک عملیات روانی در علوم اجتماعی را استخراج نماید. این دفتر توسط دانشگاه جان هاپکینز و طی قراردادی با ارتش آمریکا در بالتیمور مریلند پایهریزی شد. طی دههی هفتاد و در زمان هنری کسینجر، مشاور امنیت ملی رئیسجمهور وقت، پروژهی مطالعاتی دربارهی تأثیر روند رشد جمعیت جهانی بر امنیت ملی آمریکا انجام شد. این پروژه که NSSM200 نام گرفت، روند فزایندهی رشد جمعیت جهانی را برخلاف امنیت ملی آمریکا دانسته و با تشریح استراتژی آمریکا در مورد جمعیت جهانی، سیاستها، راهکارها، چگونگی همکاری سازمانهای بینالمللی و روش ترغیب و اقناع رهبران کشورهای مورد نظر برای کاهش روند رشد جمعیت را تبیین میکند.»
اما بهواقع چرا رشد جمعیت در کشورهای در حال توسعه و با منابع غنی، برخلاف امنیت ملی آمریکاست و با کدامیک از منافع آنها در تضاد است:
«براساس این پژوهش، جمعیت کشورهای در حال توسعه و با منابع غنی در صورتی که با همان ضریب رشد، افزایش یابد، موجب بهشدت بالا رفتن خواستها و انتظارات عمومی در میان مردم، از جمله آموزش، اشتغال، بهداشت و مسکن میشود که خود به ناپایداریهای اجتماعی و سیاسی در این کشورها تبدیل خواهد شد. این ناپایداریها در کشورهای دارای منابع غنی تا اندازهی زیادی منافع کشورهای صنعتی همچون آمریکا و بهرهی آنها از این منابع و سرمایهگذاری در کشورهای فوق را به خطر خواهند انداخت. از سوی دیگر، فشار ایجادشده برای تأمین نیازهای این جمعیت بالا، در آینده موجب میشود که دولتها و حاکمان این کشورها به دنبال افزایش قیمت نفت جهت تأمین نیازها و انتظارات رفاهی و معیشتی مردم خود باشند و افزایش قیمت نفت تأثیر بسیار منفیای بر روی اقتصاد آمریکا خواهد داشت.»
اصولاً مطرح شدن مسئلهی کنترل جمعیت از سوی استکبار سیاسی و اقتصادی دنیا و اختصاص بودجهی کلان برای تأمین نیازمندیهای کنترل جمعیتی کشور توسط سازمان ملل و... خود گویای وجود یکسری انگیزههای سیاسی و اقتصادی دنیای غرب از طرح این مسئله است. در این راستا، سؤالات زیادی میتوان طرح کرد:
چرا دولتهای غربی برای انجام کنترل جمعیت و مطالعات مورد نیاز آن در کشورهای جهان سوم، پول و امکانات در اختیار قرار میدهند؟ آیا نمیتوانستند این هزینه را صرف تحقیقات در مورد بررسی توزیع عادلانهی غذایی و انتقال و رشد تکنولوژی علمی و... کنند؟
اما امروز بار کنترل جمعیت جهان بر دوش یک زن شرقیبه نام دکتر نفیس صدیق پاکستانی است.وی در سفری که سال 1372 به ایران داشت، در کنفرانس منطقهای تنظیم خانواده میگوید:
«همه معتقدند که برای جلوگیری از رشد نامعقول جمعیت ایران باید کاری کرد... ما به ایران آمدهایم تا در تنظیم یک برنامهی جمعیتی به ایران کمک کنیم. ضمن آنکه این برنامهی کوتاهمدت دوساله، چهار میلیون دلار هزینه خواهد داشت.»
جای این سؤال و این فکر واقعاً وجود دارد که سفیر سازمان بینالملل برای چه هدفی راهی کشور ما شده است؟! آیا میتوان تصور کرد سازمان ملل، که در صحنههای مختلف بینالمللی ثابت کرده یک سازمان آمریکایی است و منافع کشورهای مختلف را فدای منافع آمریکا میکند، در این رابطه خیرخواه ملت ماست؟!
جالب اینکه کشورهای غربی هیچگاه سیاستهای کنترل جمعیت را در کشورهای خود اجرا نکردهاند. کاهش جمعیت در این کشورها امری بدون برنامهریزی حکومتها و ناشی از نظام معرفتی آنهاست. سبک زندگی برپایهی انسانمحوری، جایی برای استواری نظام خانواده باقی نمیگذارد تا چه رسد به اینکه رشد جمعیت در سایهی افزایش تعداد فرزندان در خانواده حاصل گردد.
شعار آزادی بهخصوص در حوزهی روابط جنسی، پیامدهای فراوانی برای آنها داشته است. آنها مجبور شدند سقطجنین را، که بهطور قانونی ممنوع بود، آزاد اعلام کنند. به این ترتیب، انواع شیوههای جلوگیری از بارداری، عقیم کردن و امثال آنها نیز رواج یافت و به دنبال آن، میزان باروری با سرعت قابل ملاحظهای کاهش پیدا کرد. رفاهطلبی، فردیتخواهی، اشتغال زنان، بههمریختگی ساختار خانواده و آزاد شدن روابط نامشروع، غرب را آنچنان دچار بحران کرده است که قوانینی برای کمک به فرزندان نامشروع به وجود میآید و بعضاً این نوع فرزندان بر فرزندان مشروع ترجیح داده میشوند. در سایهی این نوع نظام زندگی، دیگر نیازی به برنامهی کنترل جمعیت نخواهد بود.
امروزه غرب در حوزهی جمعیت، آنچنان دچار بحران شده است که علاوه بر پررنگ کردن محرکهای اقتصادی و اجتماعی برای تشویق مردم، به افزایش جمعیت، حتی از طریق مهاجرپذیری هم میاندیشد. کمکهای اجتماعی به خانوادهها، کمکهای نقدی به مادران در طول دوران بارداری، عدم پرداخت هزینهی زایمان، تسهیلات در امر پذیرایی در مهدهای کودک، تخفیف به خانوادههای پُراولاد در استفاده از وسایل حملونقل عمومی و... نمونههایی از این محرکهای اقتصادی و اجتماعی است.
به جز منافع اقتصادی که در بالا به نمونههایی از آن اشاره شد، نباید از عامل جمعیت بهمثابهی قدرت غفلت ورزید. در دنیایی که جمعیت یکی از عوامل قدرت به حساب میآید، کاهش جمعیت کشورهایی که در مرکز ثقل جنگافروزی آمریکا، یعنی خاورمیانه قرار گرفتهاند، یک موقعیت ایدهآل برای آمریکا به وجود میآورد.
در این میان، نه تنها در آمریکا سیاستهای کنترل جمعیت پذیرفته نشده است و اجرایی نمیشود، در سرزمینهای اشغالی نیز سیاستمداران صهیونیست با اجرای این طرح در بین مردمانشان مخالفت جدی دارند. ازدواج نکردن و نیز با وجود استطاعت مالی و جسمی، بچهدار نشدن، در مرام یهود گناه شمرده میشود.
«تنها جایی از جهان که کنترل زاد و ولد و شعارهای فرزند کمتر، زندگی بهتر تحقق نیافته و نخواهد یافت، اسرائیل است. اساساً پذیرفته شده که هر خانواده بایستی حداقل چهار بچه داشته باشد. میزان حق اولاد پرداختی به کارمندان زیاد است و بچهی زیاد موجب کاهش انواع و اقسام مالیاتها میشود. حتی کارمندان بازنشستهای که دارای فرزند بیشتری هستند، حقوق بازنشستگی بیشتری میگیرند.»
آنها تلاش دارند علاوه بر هویتسازی برای اهالی سرزمینهای اشغالی، با افزایش جمعیت قدرت خویش را تثبیت نمایند. این در حالی است که برای ما نسخهی «فرزند کمتر زندگی بهتر» تجویز مینمایند.
علاوه بر این، آنها برای توجیه افکار عمومی خود، از عقاید دینیشان بهره میگیرند: «بنا به عقاید مذهبی، ازدواج باعث تسلسل نسل بنیاسرائیل و مانع محو آنها میشود. ازدواج نکردن و نیز با وجود استطاعت مالی و جسمی، بچهدار نشدن، در مرام یهود گناه شمرده میشود.»
برای کشوری مانند ایران که در تمامی طول تاریخ خود، هرجا اقتدار و عزتی حاصل شده با تکیه بر مردمان دلیر و غیرتمندش بوده است، عنصر جمعیت از اهمیت فراوانی برخوردار است. این مسئله آن هنگام که با رسالتهای دینی و انقلابی ما در عصر حاضر گره میخورد، اهمیت فزونتری مییابد.