مشرق-
بيا از زمين بگذريم و به آسمان برويم. براي چند لحظه هم که شده از اين همه خبر تلخ و وحشتناک فاصله بگيريم. اگر قوه تخيلمان را قدري بال و پر دهيم، اگر لحظه اي بتوانيم از قيل و قال اين دنيا فاصله بگيريم. شايد بتوانيم ما هم در جشن تولدي که در آسمان برگزار است، ميهمان شويم. چشمان خود را اگر براي چند لحظه ببنديد؛ مي توانيد صداي همهمه را گوش کنيد.
بايد از ميان همه آدم هاي خوب عبور کني تا به آن ميز بزرگ وسط برسي و کيک بزرگي را ببيني که روي آن هشتاد و چهار تا شمع را چيده اند و آن جا «آقا تختي» را مي بيني که دارد از ته دل مي خندد. با آن خنده هاي معروفش؛ همان خنده هايي که چال روي گونه هايش آن را دلپذير تر مي کند. از هميشه خوشحال تر است؛ اين جشن تولدش با همه آن چهل و اندي تولدتي که برايش در آسمان گرفته اند، فرق مي کند. اين بار براي اولين بار است که کنارش؛ بانويي ايستاده. بانويش ...
آن جا همه شهلا خانم را مي شناسند. مي دانند که اين جشن تولد؛ در واقع پايان يک انتظار است. سال ها بود که آقا تختي از آن بالا، نگران بود. نگران بانو؛ بانويي که سال ها زخم خورد، تهمت شنيد، تهديد شد اما حرف نزد. ساکت ماند و دل به يادگار جهان پهلوان داد.
همه اين سال ها «شهلا خانم»؛ به عنوان زن تختي شناخته مي شد و پاورقي نويسان نمي خواستند، او را آن طور که هست، بشناسند. زني که محکم بود و قوي. زني که در 68 سالگي حتي بيماري نمي گذاشت که از به روز بودن و با تکنولوژي پيش رفتن باز بماند. زني که دوست داشت ديگران کتاب ها و فيلم هاي خوب را به او معرفي کنند. «شهلا خانم توکلي» اهل گلايه نيست. به روي «آقا تختي» نمي آورد که آنهايي که پهلوانشان را ستايش کردند، سال ها او را نشناختند. شهلا خانم اگر اهل گلايه بود، در زمين گلايه مي کرد. او امروز خودش ميزبان است و چال هاي گونه جهان پهلوان پر شدني نيست انگار ...
افشین خماند (دبیر گروه ورزشی روزنامه جام جم)
شهلا خانم اگر اهل گلايه بود، در زمين گلايه مي کرد و امروز خودش ميزبان است و چال هاي گونه جهان پهلوان پر شدني نيست انگار ...