برخی جناحچپیها در آمریکا ناآرامیهای شهر فرگوسن را "بهار آمریکایی" تلقی میکنند که مدتهاست در انتظار آن بودهایم؛ بهاری که در آن مقاومت در برابر کشتار روزمره جوانان سیاهپوست، افشاگر نظامی است که تا مغز استخوانش فاسد است.
شاید همینطور هم بشود. اتفاقی که برای "مایکل براون" افتاد مشتی نمونه خروار بود و در همان حال که گلولهها زندگی یک نفر را به پایان رساند، یک نسل نیز امیدهای خود را مرده میبیند. همچنانکه "وال استریت" آینده این نسل را با بدهیهایی رقم میزند که آنها را برده ثروتمندان کرده، پلیس مسلحشده آمریکا هم با سلاحهای جنگی، هر تلاشی برای مخالفت با این بردگی را سرکوب میکند. اما اگر جنبشی بتواند قطرهها را بههم متصل کند، آنگاه این فرصت را خواهد داشت که آن "99 درصد" را به خیابانها بازگرداند.
با این حال، مخالفتها با این جنبش زیاد خواهد بود و بخش زیادی از این مخالفتها از جانب کسانی خواهد بود که "بریتنی کوپر" نویسنده سیاهپوست سایت خبری "سالن" آنان را "مترسک جنبش" نامیده است و همین عده حالا مدعی سخنگفتن بهنمایندگی از مایکل براون و معترضان شهر فرگوسن هستند. کشیش "ال شارپتون" در میان آنهایی بود که علیرغم ادعای حمایت از حقوق سیاهپوستها و دوستی با مظلومان، عملاً نشان داد که "دوست صاحبان قدرت" است. بهنظر کوپر، شارپتون با "تأکید بر همان حقایق بیخطر و بیدردسر (و همان موضع دولت) درباره مسئله ارتشیشدن فعالیت پلیس، خصوصاً در اجتماعات سیاهپوستان، مراسم تدفین براون را اداره کرد. شارپتون نمیخواست ندای پیامبرگونه مردم شهر فرگوسن باشد، بلکه میخواست همان کاری را انجام دهد که دولت اوباما برای انجامدادنش وی را به آنجا فرستاده بود. لازمه این مأموریت فرونشاندن خشم مردم ازطریق تأیید ظاهری احساس بیعدالتی و در عین حال انکار حق مردم برای نوعی طغیان برحق در برابر این بیعدالتی بود."
ناراحتکنندهتر از این، حضور یک روز قبل شارپتون در مراسم تدفین "اریک گارنر" سیاهپوست دیگری بود که به دست پلیس کشته شد. "بایرون یورک" در نشریه "واشینگتن اگزمینر" در اینباره مینویسد: از همانجا انتقادات صرفاً ظاهری وی از اداره پلیس شهر نیویورک، مقدمهای شد برای ابراز موضع واقعی وی و خط و نشان کشیدن او علیه مخاطبان سیاهپوست و انتقاد از خشونت سیاهپوستها که موجب واکنش نیروهای پلیس میشود. ال شارپتون نهایتاً همان موضعی را اتخاذ کرد که موضع رفیق شفیق جدیدش یعنی باراک اوباماست: اگر سیاهپوستها جرم و جنایت نکنند، پلیس آمریکا هم آنها را نمیکشد.
"ال شارپتون" کشیش سیاهپوست، مردم فرگوسن را به آرامش دعوت میکند
وی گفت: "ما نیز باید در اجتماع خودمان درست رفتار کنیم. باید بهخاطر دختر نهسالهای که در شیکاگو کشته شد خشمناک باشیم. باید از اینکه برای هم احترام قائل نیستیم، از بیاعتنایی به یکدیگر، از کشتن و تیراندازیکردن و دنبال هم دویدن و اسلحهکشیدن بهروی همدیگر، خشمناک باشیم. نتیجه این کارها این است که آنها (سفیدپوستها) برای حملهکردن به ما توجیه پیدا میکنند؛ چون برخی از ما طوری عمل میکنیم که گویی سیاهپوستبودن یعنی نهایت پست بودن یک آدم."
باید دید که آیا نسلی جدید از رهبران سیاهپوست خواهد توانست قدمی پیش بگذارد و علاوه بر دادن حق اظهار وجود به این خشم مردمی، با 99 درصدی که دو سال پیش به خیابانها آمدند اتحادی راهبردی برقرار کند، 99 درصدی که بیرحمانه ازطریق ایجاد منطقه جنگی در منهتن سرکوب شدند. اتفاقاً آن درگیریها هم شباهتهای چشمگیری داشت با آنچه اخیراً در شهر فرگوسن دیدیم.
اگر این هماهنگی و یکپارچگی ایجاد شود، خواص سیاسی و اقتصادی آمریکا با تمام نیرو و نخستین خطوط دفاعیشان در نیروهای مسلح، با این جنبش مقابله خواهند کرد. تلاشهای مشابه سیاهپوستها، پنجاه سال قبل با مقابله سفیدپوستهایی مثل "ریچارد نیکسون" رئیسجمهور سابق و "جی. ادگار هوور" رئیس سابق افبیآی مواجه شد. این بار، اوباما و "اریک هولدر" دادستان کل آمریکا که هر دو سیاهپوست هستند وظیفه دارند تا با جنبش عدالتخواهی سیاهپوستها مقابله کنند.
جنبش جدید سیاهپوستها باید این تفاوت جزئی در رنگ پوست را نادیده بگیرد و بداند که همان قدرت زورگویی که جنبش 99 درصدی را در پارک "زوکاتی" سرکوب میکرد، امروز به شهر فرگوسن آمده است. اگر این جنبش، چنین نگرشی را بیاموزد، آنگاه میتوانیم چشمانتظار "بهار آمریکایی" باشیم، انقلابی که مردم آمریکا به شدت به آن نیاز دارند.