به گزارش مشرق، روایاتى از پیامبر اکرم(ص) میزان توحید و شرک را معلوم مى دارد و این روایات جواب افراطیون وهابى است، البته در واقع خود آنان مشرکند؛ زیرا برخلاف موازین اسلام، به همه مسلمانان تهمت مى زنند، آن هم تهمت شرک و از آن زشتتر سلطه یهود و نصارى را پذیرفته اند، در حالیکه قرآن مى فرماید: "من یتولهم منکم فانه منهم".
رسول الله(ص) مى فرمایند: "من شهد ان لا الله الاّ الله واستقبل قبلتنا و صلى صلاتنا و أکل ذبیحتنا فذلک المسلم، له ما للمسلم و علیه ما على المسلم." و نیز: "أمرت ان اقاتل الناس حتى یقولوا لا اله الاّ اللّه و ان محمدا رسول الله، فإذا شهدوا ان لا اله الاّ اللّه و أنّ محمدا رسول اللّه و استقبلوا قبلتنا و أکلوا ذبیحتنا و صلّوا صلاتنا حرمت علینا دماؤهم و اموالهم الاّ بحقّها”. مضمون روشن این احادیث چیست؟ آیا مى توان به هر بهانه اى کسى را کافر یا مشرک خواند؟
و اما اصل موضوع: آن صاحب فتوى گفت: رافضه مشرکاند زیرا: على(ع) را همواره مى خوانند چه در سختى و چه در راحتى (و دلیل شرک آنان شرک بودن درخواست از اولیاء الهى است).
به راستى آیا شیعه وقتى على(ع) و یا سایر ائمه و الیاى الهى را مىخواند قائل به ربوبیت و تأثیر مستقل آنان در نظام هستى است و آیا (العیاذ بالله) کار شیعه مانند کار مشرکان جاهلى در بت پرستى است؛ و آیا عقیده شیعه مانند عقیده آنان در رب دانستن حقیقت آسمانى بتها (مانند فرشتگان و...) و یا خود بتها است.
جواب:
1ـ هیچ گاه شیعه چنین اعتقادى نداشته و ندارد، بلکه ما مى گوییم اولیاى الهى مقربان درگاه خداوندند و از آنجا که ما خود لیاقت و آبروى لازم را براى ارتباط و درخواست نداریم، از آنها مى خواهیم آنان وساطت کنند و از خدا بخواهند که مشکل ما را حل نماید و مى دانیم که تا خداوند اراده نکند کارى از هیچ کس برنمى آید.
آیا نخوانده اند که قرآن مى فرماید: "و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفرلهم الرسول لوجدوا الله توّابا رحیما". خداوند در قرآن مى فرماید: اى رسول ما اگر آنان (مسلمانان) بر خود ظلم کردند و خدمت شما آمدند و از درگاه خداوند آمرزش طلبیدند و اگر پیامبر براى آنان آمرزش بطلبد، خداوند را تواب و توبه پذیر رحیم خواهند یافت.
از آیه به خوبى پیداست که مسلمانان از پیامبر خواسته اند براى آنان از خداوند آمرزش بطلبد و حضرت هم نه تنها رد نکرد، بلکه خداوند هم مى فرماید: اگر پیامبر براى آنان آمرزش بطلبد خداوند آنان را مى آمرزد. پس واسطه قرار دادن اولیاء مقرب الهى مانند پیامبر اکرم(ص) شرک نیست؛ بلکه ممدوح است. حضرت ابراهیم(ع) نیز براى عموى خود استغفار کرد و یعقوب به دنبال درخواست فرزندان فرمود: سوف استغفر لکم؛ حضرت یعقوب نفرمود درخواست شما شرک است و فقط از خدا بخواهید.
پس اساس واسطه قرار دادن باطل نیست، بلکه واسطه قرار دادن اشیاى بى جان و بى ارزش و از طرفى قائل بودن به تأثیر مستقل آنها شرک است و از طرفى مشرکان بخشى از تدبیر عالم را به بتها و یا رب النوع بالایى آنها نسبت مى دادند و حال آنکه شیعه و یا هر مسلمان درخواست کننده از اولیاء، فقط مى خواهد او آبروى خود را گرو بگذارد. اگر بگویند آنان نیز بتها را شفیع مىدانستند و شما هم همین طور؛ مى گوییم بت و یا افراد مورد پرستش کافران و مشرکان اشیاء و موجودات پست و بى ارزشى بودند که نه تنها مقرب نبودند، بلکه مبغوض نیز بودند، آنان موجودات چوبى و سنگى یا افراد فاسدى بودند که لیاقت هیچ وساطتى را نداشتند و حال آنکه رسول الله(ص) و اولیاى الهى آنقدر ارزش و اعتبار دارند که خداوند مى فرماید: "ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا".
و آنان را حاکم بر امورات مردم قرار مىدهد و حتى بعضى خواستهاى پیامبر اسلام تشریع مى شود و خداوند به عنوان حاکم خود به مسلمانان امر مى کند، واجب است انجام دهند (مانند دو رکعت آخر نمازهاى چهاررکعتى و...)
نکته قابل دقت
وهابیت که خود را از اهل سنت مى شمارد، چرا به سنت و آنچه از صحابه مورد احترام آنان نقل شده، وقعى نمى نهد و فقط اهانت به صحابه را (العیاذ بالله که شیعه به صحابه با تقوى و با ایمان اهانت کند) به شیعه نسبت داده و حربه دشمنى قرار مى دهد. طبرانى از أبى اُمامة بن سهل حنیف و او از عمویش عثمان بن حنیف نقل مىکند: مردى به علت حاجتى که داشت مرتبا نزد عثمان مى رفت ولى عثمان هیچ توجهى به او نکرده و نیاز او را برآورده نمى کرد. آن مرد با ابن حنیف ملاقات کرد و از آن وضع به او شکایت کرد، عثمان بن حنیف به او گفت: وضو بگیر و به مسجد برو و دو رکعت نماز بخوان و بگو: اللهم انى اسألک و اتوجه الیک بنبینا محمد(ص) نبى الرحمة یا محمد انى اتوّجه بک الى ربّى فتقضى لى حاجتى، فتذکر حاجتک و رح حتى اروح معک.
آن مرد رفت و آنچه را به او گفته بود انجام داد. سپس به در خانه عثمان بن عفان (خلیفه) رفت، دربان آمد و دست او را گرفت و به نزد عثمان برد و او را در کنار عثمان نشاند، عثمان گفت: چه حاجتى دارى؟ او حاجت خود را گفت و عثمان برآورد. آنگاه به آن مرد گفت: تا این ساعت به یاد حاجت تو نیفتادم!!... آن مرد بیرون رفت و عثمان بن حنیف را ملاقات کرد و به او گفت: خدا تو را جزاى خیر دهد، او هیچ توجهى به نیاز من نداشت و به من نگاه نمى کرد تا امروز تو با او سخن گفتى و وساطت کردى. ابن حنیف گفت: به خدا سوگند من با او سخنى نگفتم. بلکه من جریانى دیده بودم و براى تو نقل کردم و تو خود با مناجاتى که با رسول خدا کردى، کار خودت را درست کردى.
من شاهد بودم که گرفتارى خدمت رسول خدا(ص) رسید که بینایى خود را از دست داده بود. نبى اکرم(ص) به او فرمود: بینا و بابصیرت شو! او گفت: راهنمایى ندارم و براى من سخت است. حضرت به او فرمود: برو وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و به همین دعاها، دعا کن. ابن حنیف گفت: به خدا سوگند هنوز متفرق نشده بودیم (زیرا سخن بین ما به درازا کشیده بود) که همان مرد (کور) وارد شد و گویا هیچ مشکلى نداشت. این روایت و مانند آن نشان مى دهد که صحابه از پیامبر درخواست مى کردند و به ایشان متوسل مى شدند.
2ـ شکى نیست که دعا و درخواست و توسل به اعتقاد اینکه آنها اله یا ربّ یا خالق و... هستند و مستقل در تأثیرند یا مالک شفاعت و آمرزشاند، شرک و کفر است. امّا آیا این مطالب به ذهن هر مسلمانى که قرآن بخواند مى آید: هل من خالق غیراللّه ءاله مع اللّه، تعالى الله عما یشرکون، قل أغیراللّه ابغى ربا... و قل لا املک لنفسى ضرّا و لا نفعا الاّ ما شاء اللّه
پس قارى قرآن و مسلمان مى فهمد که على(ع) و ائمه طاهرین نه رباند و نه خالق و نه مستقل در تصرف؛ ولى از آنجا که به خود قرآن نگاه مى کند و مى بیند که اگر کسى مرتضى باشد و مأذون از جانب پرورگار مى تواند شفاعت کند، الهام مى گیرد که براى حل مشکلات باید محبوبان درگاه الهى را واسطه قرار داد.
این مسلمان آگاه به معارف اسلامى درمى یابد که اگر پیامبر اسلام مى تواند در قیامت مؤثر باشد و در نزد خداوند وساطت و شفاعت کند، اینجا که امور بسیار کوچکتر و آسانترند، خداوند شفاعت او را زودتر قبول مى کند.
عجیب این که در مسجد النبى بین محراب و قبر پیامبر همین وهابیان تابلویى نصب کرده اند که همه مسلمانان زائر ببینند و بر آن نوشته شده: ادخرت شفاعتى لاهل الکبائر من امتى، پیامبرى که چنین مقامى دارد و مى تواند براى آلودگان به گناهان کبیره شفاعت کند، اگر او را بخوانیم و بخواهیم که در این دنیا واسطه شود، آیا کار غلط و شرک آمیزى است؟!
اگر صحیح باشد که درخواست از دیگرى شرک است چرا وقتى برادران یوسف از یوسف خواستند که فاوف لنا الکیل و تصدّق علینا خداوند نفرمود: هذا شرک اگر بگویند پیامبر زنده با مرده فرق دارد مى گوییم: خداوند در مورد شهدا و کشته شدگان در راه خدا مى فرماید: و لا تقولوا لمن یقتل فى سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون
و در آیهاى دیگر و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون آیا پیامبر خدا کمتراز شهداى در راه خداست. آنان زنده و رسول خدا مرده است در حالى که مى دانیم مرتبه شهدا در آیه کریمه سوم است:...فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین والصدیقین و الشهداء والصالحین... .
پس رسول خدا زنده است و فقط حیات ظاهرى را از دست داده است و او شاهد بر ماست و اینکه از او بخواهیم از مقام خود نزد خداوند استفاده کرده و براى ما کارى انجام دهد تا خداوند از ما راضى شده و مشکل ما را حل کند، هیچ شرکى نیست و هیچ مشکل عقلى و نقلى ندادند.*
*نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین فرج الله میرعرب، عضو هیئت علمی مرکز فرهنگ و معارف قرآن
رسول الله(ص) مى فرمایند: "من شهد ان لا الله الاّ الله واستقبل قبلتنا و صلى صلاتنا و أکل ذبیحتنا فذلک المسلم، له ما للمسلم و علیه ما على المسلم." و نیز: "أمرت ان اقاتل الناس حتى یقولوا لا اله الاّ اللّه و ان محمدا رسول الله، فإذا شهدوا ان لا اله الاّ اللّه و أنّ محمدا رسول اللّه و استقبلوا قبلتنا و أکلوا ذبیحتنا و صلّوا صلاتنا حرمت علینا دماؤهم و اموالهم الاّ بحقّها”. مضمون روشن این احادیث چیست؟ آیا مى توان به هر بهانه اى کسى را کافر یا مشرک خواند؟
و اما اصل موضوع: آن صاحب فتوى گفت: رافضه مشرکاند زیرا: على(ع) را همواره مى خوانند چه در سختى و چه در راحتى (و دلیل شرک آنان شرک بودن درخواست از اولیاء الهى است).
به راستى آیا شیعه وقتى على(ع) و یا سایر ائمه و الیاى الهى را مىخواند قائل به ربوبیت و تأثیر مستقل آنان در نظام هستى است و آیا (العیاذ بالله) کار شیعه مانند کار مشرکان جاهلى در بت پرستى است؛ و آیا عقیده شیعه مانند عقیده آنان در رب دانستن حقیقت آسمانى بتها (مانند فرشتگان و...) و یا خود بتها است.
جواب:
1ـ هیچ گاه شیعه چنین اعتقادى نداشته و ندارد، بلکه ما مى گوییم اولیاى الهى مقربان درگاه خداوندند و از آنجا که ما خود لیاقت و آبروى لازم را براى ارتباط و درخواست نداریم، از آنها مى خواهیم آنان وساطت کنند و از خدا بخواهند که مشکل ما را حل نماید و مى دانیم که تا خداوند اراده نکند کارى از هیچ کس برنمى آید.
آیا نخوانده اند که قرآن مى فرماید: "و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفرلهم الرسول لوجدوا الله توّابا رحیما". خداوند در قرآن مى فرماید: اى رسول ما اگر آنان (مسلمانان) بر خود ظلم کردند و خدمت شما آمدند و از درگاه خداوند آمرزش طلبیدند و اگر پیامبر براى آنان آمرزش بطلبد، خداوند را تواب و توبه پذیر رحیم خواهند یافت.
از آیه به خوبى پیداست که مسلمانان از پیامبر خواسته اند براى آنان از خداوند آمرزش بطلبد و حضرت هم نه تنها رد نکرد، بلکه خداوند هم مى فرماید: اگر پیامبر براى آنان آمرزش بطلبد خداوند آنان را مى آمرزد. پس واسطه قرار دادن اولیاء مقرب الهى مانند پیامبر اکرم(ص) شرک نیست؛ بلکه ممدوح است. حضرت ابراهیم(ع) نیز براى عموى خود استغفار کرد و یعقوب به دنبال درخواست فرزندان فرمود: سوف استغفر لکم؛ حضرت یعقوب نفرمود درخواست شما شرک است و فقط از خدا بخواهید.
پس اساس واسطه قرار دادن باطل نیست، بلکه واسطه قرار دادن اشیاى بى جان و بى ارزش و از طرفى قائل بودن به تأثیر مستقل آنها شرک است و از طرفى مشرکان بخشى از تدبیر عالم را به بتها و یا رب النوع بالایى آنها نسبت مى دادند و حال آنکه شیعه و یا هر مسلمان درخواست کننده از اولیاء، فقط مى خواهد او آبروى خود را گرو بگذارد. اگر بگویند آنان نیز بتها را شفیع مىدانستند و شما هم همین طور؛ مى گوییم بت و یا افراد مورد پرستش کافران و مشرکان اشیاء و موجودات پست و بى ارزشى بودند که نه تنها مقرب نبودند، بلکه مبغوض نیز بودند، آنان موجودات چوبى و سنگى یا افراد فاسدى بودند که لیاقت هیچ وساطتى را نداشتند و حال آنکه رسول الله(ص) و اولیاى الهى آنقدر ارزش و اعتبار دارند که خداوند مى فرماید: "ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا".
و آنان را حاکم بر امورات مردم قرار مىدهد و حتى بعضى خواستهاى پیامبر اسلام تشریع مى شود و خداوند به عنوان حاکم خود به مسلمانان امر مى کند، واجب است انجام دهند (مانند دو رکعت آخر نمازهاى چهاررکعتى و...)
نکته قابل دقت
وهابیت که خود را از اهل سنت مى شمارد، چرا به سنت و آنچه از صحابه مورد احترام آنان نقل شده، وقعى نمى نهد و فقط اهانت به صحابه را (العیاذ بالله که شیعه به صحابه با تقوى و با ایمان اهانت کند) به شیعه نسبت داده و حربه دشمنى قرار مى دهد. طبرانى از أبى اُمامة بن سهل حنیف و او از عمویش عثمان بن حنیف نقل مىکند: مردى به علت حاجتى که داشت مرتبا نزد عثمان مى رفت ولى عثمان هیچ توجهى به او نکرده و نیاز او را برآورده نمى کرد. آن مرد با ابن حنیف ملاقات کرد و از آن وضع به او شکایت کرد، عثمان بن حنیف به او گفت: وضو بگیر و به مسجد برو و دو رکعت نماز بخوان و بگو: اللهم انى اسألک و اتوجه الیک بنبینا محمد(ص) نبى الرحمة یا محمد انى اتوّجه بک الى ربّى فتقضى لى حاجتى، فتذکر حاجتک و رح حتى اروح معک.
آن مرد رفت و آنچه را به او گفته بود انجام داد. سپس به در خانه عثمان بن عفان (خلیفه) رفت، دربان آمد و دست او را گرفت و به نزد عثمان برد و او را در کنار عثمان نشاند، عثمان گفت: چه حاجتى دارى؟ او حاجت خود را گفت و عثمان برآورد. آنگاه به آن مرد گفت: تا این ساعت به یاد حاجت تو نیفتادم!!... آن مرد بیرون رفت و عثمان بن حنیف را ملاقات کرد و به او گفت: خدا تو را جزاى خیر دهد، او هیچ توجهى به نیاز من نداشت و به من نگاه نمى کرد تا امروز تو با او سخن گفتى و وساطت کردى. ابن حنیف گفت: به خدا سوگند من با او سخنى نگفتم. بلکه من جریانى دیده بودم و براى تو نقل کردم و تو خود با مناجاتى که با رسول خدا کردى، کار خودت را درست کردى.
من شاهد بودم که گرفتارى خدمت رسول خدا(ص) رسید که بینایى خود را از دست داده بود. نبى اکرم(ص) به او فرمود: بینا و بابصیرت شو! او گفت: راهنمایى ندارم و براى من سخت است. حضرت به او فرمود: برو وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و به همین دعاها، دعا کن. ابن حنیف گفت: به خدا سوگند هنوز متفرق نشده بودیم (زیرا سخن بین ما به درازا کشیده بود) که همان مرد (کور) وارد شد و گویا هیچ مشکلى نداشت. این روایت و مانند آن نشان مى دهد که صحابه از پیامبر درخواست مى کردند و به ایشان متوسل مى شدند.
2ـ شکى نیست که دعا و درخواست و توسل به اعتقاد اینکه آنها اله یا ربّ یا خالق و... هستند و مستقل در تأثیرند یا مالک شفاعت و آمرزشاند، شرک و کفر است. امّا آیا این مطالب به ذهن هر مسلمانى که قرآن بخواند مى آید: هل من خالق غیراللّه ءاله مع اللّه، تعالى الله عما یشرکون، قل أغیراللّه ابغى ربا... و قل لا املک لنفسى ضرّا و لا نفعا الاّ ما شاء اللّه
پس قارى قرآن و مسلمان مى فهمد که على(ع) و ائمه طاهرین نه رباند و نه خالق و نه مستقل در تصرف؛ ولى از آنجا که به خود قرآن نگاه مى کند و مى بیند که اگر کسى مرتضى باشد و مأذون از جانب پرورگار مى تواند شفاعت کند، الهام مى گیرد که براى حل مشکلات باید محبوبان درگاه الهى را واسطه قرار داد.
این مسلمان آگاه به معارف اسلامى درمى یابد که اگر پیامبر اسلام مى تواند در قیامت مؤثر باشد و در نزد خداوند وساطت و شفاعت کند، اینجا که امور بسیار کوچکتر و آسانترند، خداوند شفاعت او را زودتر قبول مى کند.
عجیب این که در مسجد النبى بین محراب و قبر پیامبر همین وهابیان تابلویى نصب کرده اند که همه مسلمانان زائر ببینند و بر آن نوشته شده: ادخرت شفاعتى لاهل الکبائر من امتى، پیامبرى که چنین مقامى دارد و مى تواند براى آلودگان به گناهان کبیره شفاعت کند، اگر او را بخوانیم و بخواهیم که در این دنیا واسطه شود، آیا کار غلط و شرک آمیزى است؟!
اگر صحیح باشد که درخواست از دیگرى شرک است چرا وقتى برادران یوسف از یوسف خواستند که فاوف لنا الکیل و تصدّق علینا خداوند نفرمود: هذا شرک اگر بگویند پیامبر زنده با مرده فرق دارد مى گوییم: خداوند در مورد شهدا و کشته شدگان در راه خدا مى فرماید: و لا تقولوا لمن یقتل فى سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون
و در آیهاى دیگر و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون آیا پیامبر خدا کمتراز شهداى در راه خداست. آنان زنده و رسول خدا مرده است در حالى که مى دانیم مرتبه شهدا در آیه کریمه سوم است:...فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین والصدیقین و الشهداء والصالحین... .
پس رسول خدا زنده است و فقط حیات ظاهرى را از دست داده است و او شاهد بر ماست و اینکه از او بخواهیم از مقام خود نزد خداوند استفاده کرده و براى ما کارى انجام دهد تا خداوند از ما راضى شده و مشکل ما را حل کند، هیچ شرکى نیست و هیچ مشکل عقلى و نقلى ندادند.*
*نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین فرج الله میرعرب، عضو هیئت علمی مرکز فرهنگ و معارف قرآن