به گزارش مشرق، تو گویی سرسره بازی بود و قاعده اش، قوانینش این بود که مهاجمان ویتنامی ادای برزیلی ها را درآورند و توی سر توپ بزنند و بازیکن ما از چپ به راست و از راست به چپ چمن بخورند و روی زمین سر داده شوند! انگار هرکس بیشتر سر می خورد بیشتر امتیاز می گرفت. نمی دانیم که آیا این مسابقه ای جدید در اینچئون بود یا نه؟ و بدتر از آن نمی دانیم که چرا ابلاغیه این سرسره بازی به ایران نرسیده بود؟
بدترین بخش ماجرا برای عصبانیت از آن چمن خوارهایی که ما دیدیم این بود که سرسره بازان، جملگی مدعی بودند، نه جوانترهایی پایین تر از سن قانونی و به جهت آینده نگری!
خانزاده با آنهمه ادعا و در حالی که توفیق حضور روی نیمکت جام جهانی را هم داشت اما از همه بدتر بود. او بیشترین چمن خواری را در" آن سان وا" داشت، اما این پایان کار خانزاده نبود بلکه او سعی کرد با روش"فن گلوی بروس لی" بازیکنی را که چمنش داد را بکشد! و این اوج ماجرا بود جایی که باتجربه ترین بازیکن ایران در نقش" بدمن" قصه وارد عمل می شود و کمتجربهترین بازیکن قاره می شود تا وینگادا هم فنی را ببازد و هم اخلاق را و هم نشان دهد که تیمش، تیم نیست! و نباید خودش را به کی روش بچسباند!
البته در فوتبال اتفاق رخ می دهد اما اتفاق یعنی وقتی که تیم ضعیفتر یک گل تصادفی بزند و بعد از آن بکوشد تا آن را حفظ کند و البته در این مسیر شانس هم بیاورد وگرنه آنچه در" آن سان وا"رقم خورد هیچ شباهتی به اتفاق نداشت بلکه ویتنام تیم برتر میدان بود و به سادگی چهار گل به تیم پرادعای ایران زد و در قاره تحقیرش کرد.
حالا اگر چه وینگادا به درستی باخت را برگردن گرفته و مثل برخی مربیان داخلی آن را به گردن داور و زمین و و زمان نینداخت اما باید بیشتر از اینها جوابگو باشد، چرا که موجب خلق حماسه برای ویتنام شده است و به جای تیم ملی ایران، چند نفری را به میدان فرستاده بود که به تصور دشمنی با یکدیگر حتی نمی توانستند به یکدیگر پاس بدهند و تو گویی از توپ هم می ترسیدند و ما وامانده ایم که چرا توپ فوتبال را با توپ جنگی اشتباه گرفته بودند که نمی توانستند حتی دو گام با توپ رو به جلو برودند و مثل کارتون پلنگ صورتی که درآن "معاون" و "بازرس دودو" آن توپ جنگی فتیله ای را به دست یکدیگر می دادند تا در دست خودشان منفجر نشود، مدام توپ را به ویتنامی ها می دادند و آنها هم انگار رحم سرشان نمی شد!
تیم وینگادا فاجعه است، فاجعه بود آنجا در اینچئون فاجعه بود که تاریخ ساز شد و تا صد سال دیگر باید در موردش نوشت! حال باید پرسید چه کسی در ثبت این فاجعه نقش اصلی را بازی می کند؟
مربیان لیگی که بازیکنانشان را چمن می دهند؟ کی روش که ضعیف ترین و بداخلاق ترین مدافع ما را به جام جهانی برد؟یا فقط خود وینگادا که شاید ضعیف ترین نتیجه تاریخ فوتبال ایران را رقم زد؟
دوست داریم مثل آدمهای پست مدرن همه را مقصر بدانیم اما واقعیت این است که در "اینچئون"اتفاقی رقم خورد که بیشترین سهمش با وجود همه اشتباهات مربیان لیگی باشخص وینگادا است!
بدترین بخش ماجرا برای عصبانیت از آن چمن خوارهایی که ما دیدیم این بود که سرسره بازان، جملگی مدعی بودند، نه جوانترهایی پایین تر از سن قانونی و به جهت آینده نگری!
خانزاده با آنهمه ادعا و در حالی که توفیق حضور روی نیمکت جام جهانی را هم داشت اما از همه بدتر بود. او بیشترین چمن خواری را در" آن سان وا" داشت، اما این پایان کار خانزاده نبود بلکه او سعی کرد با روش"فن گلوی بروس لی" بازیکنی را که چمنش داد را بکشد! و این اوج ماجرا بود جایی که باتجربه ترین بازیکن ایران در نقش" بدمن" قصه وارد عمل می شود و کمتجربهترین بازیکن قاره می شود تا وینگادا هم فنی را ببازد و هم اخلاق را و هم نشان دهد که تیمش، تیم نیست! و نباید خودش را به کی روش بچسباند!
البته در فوتبال اتفاق رخ می دهد اما اتفاق یعنی وقتی که تیم ضعیفتر یک گل تصادفی بزند و بعد از آن بکوشد تا آن را حفظ کند و البته در این مسیر شانس هم بیاورد وگرنه آنچه در" آن سان وا"رقم خورد هیچ شباهتی به اتفاق نداشت بلکه ویتنام تیم برتر میدان بود و به سادگی چهار گل به تیم پرادعای ایران زد و در قاره تحقیرش کرد.
حالا اگر چه وینگادا به درستی باخت را برگردن گرفته و مثل برخی مربیان داخلی آن را به گردن داور و زمین و و زمان نینداخت اما باید بیشتر از اینها جوابگو باشد، چرا که موجب خلق حماسه برای ویتنام شده است و به جای تیم ملی ایران، چند نفری را به میدان فرستاده بود که به تصور دشمنی با یکدیگر حتی نمی توانستند به یکدیگر پاس بدهند و تو گویی از توپ هم می ترسیدند و ما وامانده ایم که چرا توپ فوتبال را با توپ جنگی اشتباه گرفته بودند که نمی توانستند حتی دو گام با توپ رو به جلو برودند و مثل کارتون پلنگ صورتی که درآن "معاون" و "بازرس دودو" آن توپ جنگی فتیله ای را به دست یکدیگر می دادند تا در دست خودشان منفجر نشود، مدام توپ را به ویتنامی ها می دادند و آنها هم انگار رحم سرشان نمی شد!
تیم وینگادا فاجعه است، فاجعه بود آنجا در اینچئون فاجعه بود که تاریخ ساز شد و تا صد سال دیگر باید در موردش نوشت! حال باید پرسید چه کسی در ثبت این فاجعه نقش اصلی را بازی می کند؟
مربیان لیگی که بازیکنانشان را چمن می دهند؟ کی روش که ضعیف ترین و بداخلاق ترین مدافع ما را به جام جهانی برد؟یا فقط خود وینگادا که شاید ضعیف ترین نتیجه تاریخ فوتبال ایران را رقم زد؟
دوست داریم مثل آدمهای پست مدرن همه را مقصر بدانیم اما واقعیت این است که در "اینچئون"اتفاقی رقم خورد که بیشترین سهمش با وجود همه اشتباهات مربیان لیگی باشخص وینگادا است!