بازتاب دادن اگر از باب شناخت دشمن باشد، قطعاً مفید است اما متاسفانه نحوه انعکاس مطالب و طرحهای خارجی به گونه ای است که در مخاطب ایرانی القا می شود که طرحی بهتر از آنچه منابع خارجی مطرح کرده اند، وجود ندارد و نخواهد داشت! با نگاهی به طرح انجمن کنترل تسلیحات امریکا در مورد ظرفیت غنی سازی ایران، می توان این آسیب بزرگ در فضای تصمیم سازی و تحلیل راهبردی مسائل هسته ای را به وضوح دریافت.
مایه تاسف است که برخی محافل تحلیلی کشور که این پیشنهاد را برگردان و در رسانه ها مطرح کرده اند، محتوای این طرح را «معقول ...» دانسته و مورد حمایت قرار داده اند. پایگاه تحلیلی "د - ا" که این گزارش را برگردان کرده است، در انتهای آن آورده است که: "طرح پیشنهادی انجمن کنترل تسلیحات پیشنهادهای معقول و منطقی ای به دو طرف می دهد که به نیازهای عملی ایران هم در آن توجه شده است"!!!.
اکنون با ملاحظه نکات زیر به وضوح به این نتیجه خواهیم رسید که ارزیابی و قضاوت فوق، نه تنها بی اساس و غیرعلمی است بلکه برای منافع کشورمان در عرصه دیپلماسی و سیاست هسته ای نیز بسیار زیان آور خواهد بود.
انجمن کنترل تسلیحات آمریکا، یک کانون تفکر و اندیشکده وابسته به نظام تصمیمگیری امنیت ملی این کشور با ظاهر غیردولتی و مستقر در واشنگتن است. عجیب است کسانی که چندین سال سابقه فعالیت دیپلماسی داشته اند، از این نکته غفلت میورزند که برنامه و دستورکار این کانونها را چه سازمانی تعریف میکند؟ اساساً هدفگذاری این کانونها چگونه و در چه فرایندی به انجام میرسند؟ غیر از این است که نیروهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکائی مدیریت کلان و گردانندگی این بخش از نظام تصمیم سازی امنیت ملی را بر عهده دارند؟ اگر همین نکته به خوبی درک می شد، لااقل محقق ایرانی با تامل و نکته گیری به مطالعه آن می پرداخت و در نتیجه مجالی برای قضاوت کلی انفعالی در برابر آن پیدا نمی شد.
انجمن کنترل تسلیحات، با ارائه طرحی موسوم به «فرمول برد - برد برای تعریف ظرفیت غنیسازی اورانیوم ایران» به تاریخ 28 اوت (که رسانه ترجمه کننده آن، به اشتباه تاریخ 15 سپتامبر را برای آن اعلام کرده است)، تلاش کرده تا در صحنه دیپلماسی عمومی و رسمی به نقش آفرینی در مدیریت فکری و محتوائی مذاکرات نیویورک بپردازد.
این طرح، سه مرحله ای است که در واقع، الگوی پلکانی امریکائی را در زمینه ظرفیت غنی سازی ایران ارائه می کند. رویکرد این طرح، ابتدا کاهش ظرفیت از سطح فعلی است و سپس با اتخاذ اقداماتی که ایران به صورت اعتمادسازی انجام می دهد، می تواند طی 17 سال بعد، به حالت اولیه و فعلی بازگردد.
در مرحله اول مورد ادعای این طرح، پیشنهاد این انجمن کاهش حدود 35 تا 55 درصد ظرفیت غنی سازی فعلی به مدت 3 تا 4 سال در برابر حق تحقیق و توسعه درباره نسل جدید سانتریفیوژها است. مرحله دوم، بازگشت به وضعیت فعلی طی 4 تا 5 سال در قبال جایگزینی سانتریفیوژها با نسل دوم است و در مرحله سوم، طی 10 سال همراه با حفظ وضعیت فعلی همراه با تولید سانتریفیوژهای نسل سوم.
با ملاحظه دقیق مفاد این مراحل سه گانه، ویژگیهای کارکردی این طرح به قرار زیر است:
- این طرح، با کاهش ظرفیت غنی سازی فعلی ایران آغاز می شود. بنابراین، ایران را به تقلیل ظرفیت فعلی غنی سازی ترغیب می کند.
- پیشنهاد مرحله نخست آنها به معنای تعطیلی تاسیسات فردو و بازکردن سانتریفیوژهای نسل جدید نصب شده در تاسیسات هسته ای فردو و نطنز است که هنوز به آنها گاز تزریق نشده است.
- اگر در مراحل بعدی از «ارتقای ظرفیت غنی سازی» یاد می کند صرفاً در حد پس دادن ظرفیت هائی است که در مرحله اول سلب شده است.
- افزایش تدریجی ظرفیت غنی سازی از حد تقلیل تا سطح فعلی را منوط به مجموعه ای از اقدامات و محدودیت های هسته ای ایران در عرصه های دیگر می کند.
- هرگز به ایران اجازه نمی دهد به نیازهای آتی خود پاسخ بدهد. در نتیجه، راهبرد 190 هزار سو را به طور کامل نفی کرده است.
- نهایتاً پس از سالها اقدام و تعهدپذیری ایران، بازگشت به مرحله فعلی را تجویز می کند.
نکته در اینجاست که با این طرح، دوره زمانی توافق جامع 17 ساله تعریف شده و این همان پیشنهاد امریکا است؛ به طوری که تا سال 2013 همچنان برنامه هسته ای ایران در کش و قوس مذاکرات و ... بماند و طبیعتاً عادی شدن برنامه هسته ای نیز به طول بیانجامد.
با توضیحاتی که در بالا اشاره شد، این پرسش را می توان مطرح کرد که این طرح چه پیشنهاد «معقول و منطقی» به ایران داده است و چگونه به «نیازهای عملی ایران» توجه کرده است؟