به گزارش مشرق - آقای محمد قوچانی، سردبیر هفتهنامه صدا در آخرین شماره این نشریه و در بخشی از سرمقاله آن با عنوان «آخرین میانهرو» نوشته است: سخنان دکتر حسن روحانی در دومین سفرش به نیویورک در مجمع عمومی سازمان ملل متحد یادآور سخنان مرحوم مهندس بازرگان، رهبر نهضت آزادی ایران در دوران مبارزه با دیکتاتوری سلطنتی، در دادگاه رژیم پهلوی بود؛ آنجا که بازرگان خطاب به قاضی دادگاه و در واقع شاه، گفت: ما آخرین گروهی هستیم که با شما به زبان قانون سخن خواهیم گفت و پس از ما نسلی خواهد آمد که به زبان سلاح با حکومت حرف میزنند...
فرم و محتوای تقریر آقای قوچانی مؤید این معناست که اولاً انقلاب اسلامی ایران یک حرکت تندروانه بوده است! ثانیاً مهندس بازرگان، نهضت آزادی و آقای قوچانی اعتقاد به این دارند که اگر معقولتر میبودیم؛ انقلاب نمیکردیم و ثالثاً حکومت پهلویها قداستی هم در نزد برخی از متقدمین و متأخرین داشته و دارد و اگر دربار پندها و نقدهای ناصحین را شنیده بود، ای بسا که دچار براندازی نمیشد!
قوچانی همین معانی را در قسمت پایانی سرمقاله خویش ظاهراً بعنوان شاهد مثال خطاب به آمریکا مورد اشاره قرار میدهد و میگوید: محمدرضاشاه سخن مهندس مهدی بازرگان را جدی نگرفت و با حذف میانهروها از عرصه مبارزه، به هژمونی تندروها در برخورد با حکومت پهلوی کمک کرد... اگر صدای روحانی شنیده نشود آنکه از پس میآید با داس میآید، نه کلید! و با سلاح سخن میگوید نه با سلاح سخن.
سمت اشاره اصلی این سرمقاله صریح است. اینکه جماعت انقلابیون و رهبران آنها جملگی تندرو بودهاند. و این تندروی بود که به جای تعادل! نشست و رژیم شاه را ساقط کرد...
*«اِلینهها» همیشه هستند...
ریشه این جمله و این اعتقاد بسط یافته را باید در آنجا یافت که همانند مخالفان انقلاب اکتبر 1917، همانند مخالفان آمریکایی آلِنده در شیلی، همانند مخالفان آمریکایی جنبش والاستریت، همانند مخالفان مقاومت در لبنان و همانند همه نجواهایی که در مخالفت با بیداری اسلامی در منطقه شنیده شد؛ تفکری اِلینه و از خودبیگانه وجود دارد که چون دچار خوف است؛ با هر حرکتی که مخالف سیاستهای آمریکا باشد، مخالفت میورزد.
همان خصلت کرنشگری که مثلاً در ایران همانند یک ژن از نهضت آزادی به متأخرین آنها راه یافت و 35 سال پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران و آن هنگام که همه تزلزل آمریکا را به عینه میبینند؛ قلمهایی را وا میدارد تا نقش ترمز را در مسیر انقلاب اسلامی ایران و نظام جمهوری اسلامی ایفا کنند و به بهانه حمایت از رئیس جمهور مسلمان و انقلابی به مذمت مبانی انقلاب اسلامی برخیزند.
مشکل این تفکرات ازخودبیگانه نه بیکفایتیهای ناصرالدین شاه است نه فساد و جنایتهای دربار پهلوی و نه هیچ فساد دیگری که وابسته به هژمونی استکبار باشد. چون آنها مجنونوار دل به بزرگی نام و بزرگنمایی قدرت هژمونیک کاخهای خارجی بستهاند و هیچ عیبی در آنها و تعیّنات وابسته به آنها نمیبینند.
ترس ژنتیکی این طیف، مبارزه و انقلاب و آرمانخواهی و در یک کلام مبارزه با استکبار و «زرسالاران اقتدارطلب» است. همان چیزی که راه را بر استعمار فرانوی آمریکا و لیبرالیسم بسته است و نمیگذارد سیاستهای کاخ سفید آنطور که قرار است، اجرا شود!
*روحانی، آخرین میانهرو یا نخستین تندروی انقلابی؟
معتقدان به تندروی بودن انقلاب اسلامی! همچنین در حالی از رئیس جمهور روحانی به عنوان آخرین میانهرو نام میبرند که گویی از یاد بردهاند وی در جرگه همان به اصطلاح تندروها! محسوب میشود و مبارزه در راه پیشبرد سیاست و امنیت انقلاب اسلامی یا همان به اصطلاح حرکت تندروانه! امری غیر قابل انکار در سوابق وی بهشمار میرود.
مگر همین "آخرین میانهرو"! نبود که در مبارزات ضد آمریکایی دوران ستمشاهی فعال بود و اولین بار، لقب «امام» برای رهبری انقلاب از زبان او شنیده شد؟
*انقلاب بد، انقلابی که مخالف لیبرالیسم و هژمونی آمریکا باشد!
ازخودبیگانگی مؤخر همچون سلف خود، انقلاب اسلامی را تندروی معرفی میکند از آن رو که شاه دربار پهلوی هم نمادی از آمریکا بود. چه اینکه مگر نه این بود که بر طبق اعترافات شخص شاه و حتی اطرافیانش، او برای زیستن هم از آمریکا اجازه میگرفت؟
و طبیعیست که انقلابی که سمبل آمریکا را از تخت به زیر کشید، از نظر پذیرندگان هژمونی آمریکا و کسانیکه معتقدند لیبرالیسم عین پیشرفت است و البته اسلام بیش از 5 درصد با این لیبرالیسم عامل پیشرفت همخوان نیست و ما لیبرالهای مسلمانیم؛ مذموم است و عین تندروی و عمل غیر قانونی!
همچنین باید دانست که این تفکرات از همان روزی که ندای «اعتدال» سر داده شد اما معنا نشد! نقشه این را کشیده بودند که روزگاری به انقلاب اسلامی امام روحالله هم نسبت «تندروی» بدهند.
انقلابی که با تأسی به اسلام و ولایت فقیه، بر مسیر اعتدال واقعی راه میسپرد و از آنجا که این اعتدال با تندرویها و افراطیگری نهضت آزادیها، ملیمذهبیها، مجاهدین خلق و البته فتنهگران قابل جمع نبود؛ آنها را طرد کرد. و همین اعتدال فطری غیر قابل انکار در قاموس انقلاب اسلامی ماست که میرود تا دلهای حقطلبان را از عراق و سوریه و لبنان و فلسطین گرفته تا قلب آمریکا و اروپا با خود همراه کند.
*همکاری شاه با میانهروها و روشنفکرنماها هم به او کمکی نکرد
سرمقاله نشریه صدا همچنین مدعی شده است اگر شاه با میانهروها همکاری میکرد، انقلاب وقوع نمییافت!
پاسخ آنست که محمدرضاشاه در سالهای آخر و پس از آنکه صدای انقلاب مردم را به وضوح شنید؛ مگر در به در به دنبال چهرههای موجّه و رو دست زدن به انقلابیون بهوسیله چهرههای به اصطلاح معتدل نبود؟! و مگر در همین رابطه با آقای شریعتمداری بعنوان چهره روحانی مخالف انقلاب تماس نگرفت؟! و به علی امینی به اصطلاح منتقد خود پیشنهاد نخست وزیری نداد و دست آخر هم بختیار را کفیل تاج و تخت خود در کسوت نخستوزیری نکرد تا بهعنوان چاره آخر برای جلوگیری از انقلاب با معتدلین و ضد انقلابها هم همکاری کرده باشد؟!
آقای قوچانی توضیح دهد کدامیک از این حرکات شاه توانست حتی ذره تزلزلی در گامهای انقلابی مردم ایران ایجاد کند؟!
*شاه با بزرگتر از بازرگان هم همکاری اما سقوط کرد
شاید نویسنده بگوید اگر غیر از امینی و بختیار و همچنین هویدا (بعنوان نماینده طیف روشنفکر آنزمان) محمدرضاشاه اقلّ کم پیشنهاد امینی را مبنی بر نخستوزیری بازرگان پذیرفته بود؛ انقلاب رخ نمیداد.
پاسخ این حرف نیز مشخص است. شاه با کسانی مثل آقای شریعتمداری که به مراتب قدبلندتر از بازرگان و دوستان وی بودند تماس گرفت و منویات آنها را اجرا کرد. اما آیا انقلاب رخ نداد؟!
*مردم، بیشتر از شاه؛ «آمریکا» را نمیخواستند
از سوی دیگر پاسخ مدعیان تندروی بودن انقلاب اسلامی به شهدای مبارزه با استکبار آمریکا در 16 آذر سال 32 و ندای مرگ بر آمریکا که از همان روزگاران و تا امروز از زبان اکثریت مردم ایران شنیده میشود، چیست؟!
آیا سخت است بفهمیم که مردم بیشتر از شاه، آمریکا را نمیخواستند و برای همین بود که هیچ خدعهای از سوی محمدرضاشاه و اعوان و انصارش از ساواکی و نظامی گرفته تا به اصطلاح معتدل و روشنفکر بر حرکت مردم کارگیر نیافتاد و آموزگار و شریفامامی و ازهاری و بختیار جملگی راه به جایی نبردند. و چه بسا اگر بازرگان هم نخستوزیر شده بود، مردم با او همان میکردند که با قبل از او کردند.
نکته آنجاست که اسلام ناب نمیگذارد معتقدانش دچار ازخودبیگانگی شوند.
مردم، آمریکا و دیکتاتور نمایندهاش را نمیخواستند و تا آخر و تا امروز هم پای این نخواستن، ایستادهاند.
*کرنش در مقابله هیمنهای متزلزل
سرمقاله نشریه صدا در حالی خطاب به آمریکا التماس فهم اعتدال خودخواندهاش را دارد که گویی حواسش به رخدادهای جهان نیست.
آمریکا امروز در کدام عرصه از عرصههای حضور خود، میتواند مستوجب مدح و ثنا و لایق خواهش باشد؟! از جنگ نیابتی 33 روزه و 22 روزه و 51 روزه با محور مقاومت در خاورمیانه؟ از کشتن سیاهان و پامال کردن فقرا در خاک خود و یا از حضور نظامی در عراق و افغانستان و اوکیناوا که سراسر خشم و نفرت جهانیان را برانگیخته است؟
و همچنین است سابقه سیاهکاریهای کاخ سفید در ویتنام و ژاپن که حافظه نسلهای متوالی را به خود متوجه کرده است؟
و برای همین است که بوش جنگ طلب، رئیس کاخ سفید باشد یا اوبامای خواهان تغییر! اما شعار «آمریکایی به خانهات برگرد» را تمام مردم ستمکشیده دنیا میدانند و تکرار میکنند.
همین واقعیتهاست که نمیگذارد کسی فریفته نکوهشگران انقلاب اسلامی و مخالفت ذاتیاش با آمریکا شود.
آنها به هر بهانهای ولو «اعتدال»، انقلاب اسلامی را نمیخواهند و نمیخواستند چون خواستار آمریکا هستند اما مردم بر خلاف آنها گول لفّاظی پیرامون واژه «اعتدال» را نخوردند و انقلاب کردند و پای آن هم ماندهاند فقط برای اینکه با آمریکا و استکبار جهانی مخالفاند و از آنها بیزار.
فرم و محتوای تقریر آقای قوچانی مؤید این معناست که اولاً انقلاب اسلامی ایران یک حرکت تندروانه بوده است! ثانیاً مهندس بازرگان، نهضت آزادی و آقای قوچانی اعتقاد به این دارند که اگر معقولتر میبودیم؛ انقلاب نمیکردیم و ثالثاً حکومت پهلویها قداستی هم در نزد برخی از متقدمین و متأخرین داشته و دارد و اگر دربار پندها و نقدهای ناصحین را شنیده بود، ای بسا که دچار براندازی نمیشد!
قوچانی همین معانی را در قسمت پایانی سرمقاله خویش ظاهراً بعنوان شاهد مثال خطاب به آمریکا مورد اشاره قرار میدهد و میگوید: محمدرضاشاه سخن مهندس مهدی بازرگان را جدی نگرفت و با حذف میانهروها از عرصه مبارزه، به هژمونی تندروها در برخورد با حکومت پهلوی کمک کرد... اگر صدای روحانی شنیده نشود آنکه از پس میآید با داس میآید، نه کلید! و با سلاح سخن میگوید نه با سلاح سخن.
سمت اشاره اصلی این سرمقاله صریح است. اینکه جماعت انقلابیون و رهبران آنها جملگی تندرو بودهاند. و این تندروی بود که به جای تعادل! نشست و رژیم شاه را ساقط کرد...
*«اِلینهها» همیشه هستند...
ریشه این جمله و این اعتقاد بسط یافته را باید در آنجا یافت که همانند مخالفان انقلاب اکتبر 1917، همانند مخالفان آمریکایی آلِنده در شیلی، همانند مخالفان آمریکایی جنبش والاستریت، همانند مخالفان مقاومت در لبنان و همانند همه نجواهایی که در مخالفت با بیداری اسلامی در منطقه شنیده شد؛ تفکری اِلینه و از خودبیگانه وجود دارد که چون دچار خوف است؛ با هر حرکتی که مخالف سیاستهای آمریکا باشد، مخالفت میورزد.
همان خصلت کرنشگری که مثلاً در ایران همانند یک ژن از نهضت آزادی به متأخرین آنها راه یافت و 35 سال پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران و آن هنگام که همه تزلزل آمریکا را به عینه میبینند؛ قلمهایی را وا میدارد تا نقش ترمز را در مسیر انقلاب اسلامی ایران و نظام جمهوری اسلامی ایفا کنند و به بهانه حمایت از رئیس جمهور مسلمان و انقلابی به مذمت مبانی انقلاب اسلامی برخیزند.
مشکل این تفکرات ازخودبیگانه نه بیکفایتیهای ناصرالدین شاه است نه فساد و جنایتهای دربار پهلوی و نه هیچ فساد دیگری که وابسته به هژمونی استکبار باشد. چون آنها مجنونوار دل به بزرگی نام و بزرگنمایی قدرت هژمونیک کاخهای خارجی بستهاند و هیچ عیبی در آنها و تعیّنات وابسته به آنها نمیبینند.
ترس ژنتیکی این طیف، مبارزه و انقلاب و آرمانخواهی و در یک کلام مبارزه با استکبار و «زرسالاران اقتدارطلب» است. همان چیزی که راه را بر استعمار فرانوی آمریکا و لیبرالیسم بسته است و نمیگذارد سیاستهای کاخ سفید آنطور که قرار است، اجرا شود!
*روحانی، آخرین میانهرو یا نخستین تندروی انقلابی؟
معتقدان به تندروی بودن انقلاب اسلامی! همچنین در حالی از رئیس جمهور روحانی به عنوان آخرین میانهرو نام میبرند که گویی از یاد بردهاند وی در جرگه همان به اصطلاح تندروها! محسوب میشود و مبارزه در راه پیشبرد سیاست و امنیت انقلاب اسلامی یا همان به اصطلاح حرکت تندروانه! امری غیر قابل انکار در سوابق وی بهشمار میرود.
مگر همین "آخرین میانهرو"! نبود که در مبارزات ضد آمریکایی دوران ستمشاهی فعال بود و اولین بار، لقب «امام» برای رهبری انقلاب از زبان او شنیده شد؟
*انقلاب بد، انقلابی که مخالف لیبرالیسم و هژمونی آمریکا باشد!
ازخودبیگانگی مؤخر همچون سلف خود، انقلاب اسلامی را تندروی معرفی میکند از آن رو که شاه دربار پهلوی هم نمادی از آمریکا بود. چه اینکه مگر نه این بود که بر طبق اعترافات شخص شاه و حتی اطرافیانش، او برای زیستن هم از آمریکا اجازه میگرفت؟
و طبیعیست که انقلابی که سمبل آمریکا را از تخت به زیر کشید، از نظر پذیرندگان هژمونی آمریکا و کسانیکه معتقدند لیبرالیسم عین پیشرفت است و البته اسلام بیش از 5 درصد با این لیبرالیسم عامل پیشرفت همخوان نیست و ما لیبرالهای مسلمانیم؛ مذموم است و عین تندروی و عمل غیر قانونی!
همچنین باید دانست که این تفکرات از همان روزی که ندای «اعتدال» سر داده شد اما معنا نشد! نقشه این را کشیده بودند که روزگاری به انقلاب اسلامی امام روحالله هم نسبت «تندروی» بدهند.
انقلابی که با تأسی به اسلام و ولایت فقیه، بر مسیر اعتدال واقعی راه میسپرد و از آنجا که این اعتدال با تندرویها و افراطیگری نهضت آزادیها، ملیمذهبیها، مجاهدین خلق و البته فتنهگران قابل جمع نبود؛ آنها را طرد کرد. و همین اعتدال فطری غیر قابل انکار در قاموس انقلاب اسلامی ماست که میرود تا دلهای حقطلبان را از عراق و سوریه و لبنان و فلسطین گرفته تا قلب آمریکا و اروپا با خود همراه کند.
*همکاری شاه با میانهروها و روشنفکرنماها هم به او کمکی نکرد
سرمقاله نشریه صدا همچنین مدعی شده است اگر شاه با میانهروها همکاری میکرد، انقلاب وقوع نمییافت!
پاسخ آنست که محمدرضاشاه در سالهای آخر و پس از آنکه صدای انقلاب مردم را به وضوح شنید؛ مگر در به در به دنبال چهرههای موجّه و رو دست زدن به انقلابیون بهوسیله چهرههای به اصطلاح معتدل نبود؟! و مگر در همین رابطه با آقای شریعتمداری بعنوان چهره روحانی مخالف انقلاب تماس نگرفت؟! و به علی امینی به اصطلاح منتقد خود پیشنهاد نخست وزیری نداد و دست آخر هم بختیار را کفیل تاج و تخت خود در کسوت نخستوزیری نکرد تا بهعنوان چاره آخر برای جلوگیری از انقلاب با معتدلین و ضد انقلابها هم همکاری کرده باشد؟!
آقای قوچانی توضیح دهد کدامیک از این حرکات شاه توانست حتی ذره تزلزلی در گامهای انقلابی مردم ایران ایجاد کند؟!
*شاه با بزرگتر از بازرگان هم همکاری اما سقوط کرد
شاید نویسنده بگوید اگر غیر از امینی و بختیار و همچنین هویدا (بعنوان نماینده طیف روشنفکر آنزمان) محمدرضاشاه اقلّ کم پیشنهاد امینی را مبنی بر نخستوزیری بازرگان پذیرفته بود؛ انقلاب رخ نمیداد.
پاسخ این حرف نیز مشخص است. شاه با کسانی مثل آقای شریعتمداری که به مراتب قدبلندتر از بازرگان و دوستان وی بودند تماس گرفت و منویات آنها را اجرا کرد. اما آیا انقلاب رخ نداد؟!
*مردم، بیشتر از شاه؛ «آمریکا» را نمیخواستند
از سوی دیگر پاسخ مدعیان تندروی بودن انقلاب اسلامی به شهدای مبارزه با استکبار آمریکا در 16 آذر سال 32 و ندای مرگ بر آمریکا که از همان روزگاران و تا امروز از زبان اکثریت مردم ایران شنیده میشود، چیست؟!
آیا سخت است بفهمیم که مردم بیشتر از شاه، آمریکا را نمیخواستند و برای همین بود که هیچ خدعهای از سوی محمدرضاشاه و اعوان و انصارش از ساواکی و نظامی گرفته تا به اصطلاح معتدل و روشنفکر بر حرکت مردم کارگیر نیافتاد و آموزگار و شریفامامی و ازهاری و بختیار جملگی راه به جایی نبردند. و چه بسا اگر بازرگان هم نخستوزیر شده بود، مردم با او همان میکردند که با قبل از او کردند.
نکته آنجاست که اسلام ناب نمیگذارد معتقدانش دچار ازخودبیگانگی شوند.
مردم، آمریکا و دیکتاتور نمایندهاش را نمیخواستند و تا آخر و تا امروز هم پای این نخواستن، ایستادهاند.
*کرنش در مقابله هیمنهای متزلزل
سرمقاله نشریه صدا در حالی خطاب به آمریکا التماس فهم اعتدال خودخواندهاش را دارد که گویی حواسش به رخدادهای جهان نیست.
آمریکا امروز در کدام عرصه از عرصههای حضور خود، میتواند مستوجب مدح و ثنا و لایق خواهش باشد؟! از جنگ نیابتی 33 روزه و 22 روزه و 51 روزه با محور مقاومت در خاورمیانه؟ از کشتن سیاهان و پامال کردن فقرا در خاک خود و یا از حضور نظامی در عراق و افغانستان و اوکیناوا که سراسر خشم و نفرت جهانیان را برانگیخته است؟
و همچنین است سابقه سیاهکاریهای کاخ سفید در ویتنام و ژاپن که حافظه نسلهای متوالی را به خود متوجه کرده است؟
و برای همین است که بوش جنگ طلب، رئیس کاخ سفید باشد یا اوبامای خواهان تغییر! اما شعار «آمریکایی به خانهات برگرد» را تمام مردم ستمکشیده دنیا میدانند و تکرار میکنند.
همین واقعیتهاست که نمیگذارد کسی فریفته نکوهشگران انقلاب اسلامی و مخالفت ذاتیاش با آمریکا شود.
آنها به هر بهانهای ولو «اعتدال»، انقلاب اسلامی را نمیخواهند و نمیخواستند چون خواستار آمریکا هستند اما مردم بر خلاف آنها گول لفّاظی پیرامون واژه «اعتدال» را نخوردند و انقلاب کردند و پای آن هم ماندهاند فقط برای اینکه با آمریکا و استکبار جهانی مخالفاند و از آنها بیزار.