به گزارش مشرق، یک دهه اخیر در کشور شاهد پیدایش و رشد سیاستگذاریهای حکومتی در خصوص طراحی لباس و پوشش بودهایم. این سیاستها قرار بود با تربیت نیروی متخصص و حمایت اقتصادی دولتی از آنها، به وضعیت پوشش در جامعهی ما سروسامانی بدهد. یادداشت پیش رو سعی خواهد داشت با بررسی گذرا به وضعیت طراحی لباس اسلامی-ایرانی، یک چارچوب تحلیل و دریچه نگاه ویژهای ارائه دهد که از طریق آن، بتوان نگاه نوتری به وضع موجود خودمان در حوزه لباس داشته باشیم و همچنین تحلیل مناسبتری از وضعیت و کارکرد پروژههای طراحی لباس اسلامی به دست آوریم.
آنچه گذشت...
یکی از دغدغه ها و مسائلی که در چند سال اخیر مورد توجه مسئولین، تودهی مردم، اندیشمندانِ حوزهی فرهنگ و حتی فعالین اقتصادی دغدغهمند نسبت به فرهنگ قرار گرفته، مسئلهی پوشش است. در جامعهی معاصر ما فراگیر شدن این توجه در دولت اصلاحات بود؛[1] یعنی زمانی که ما خود را بیش از پیش در وضعیت «تهاجم فرهنگی» یافتیم.
وضعیتی که در آن گویی چیزی در حال نشان دادن قدرت خود در ایجاد تغییرات ناخواسته و نامطلوب به ما شده بود. چیزی که فیالواقع پیشتر از طریق توسعهی اقتصادی در لایههای پنهان ریشه دوانده بود و با پیگیریهای دولت وقت دربارهی فضای باز مدنی و سیاسی، توسعهی تکنولوژیهای ارتباطاتی و توسعهی واردات، امکان این تجلی برایش بیشتر شده بود. این وضعیت داشت ظواهر زندگی سنتیمان را با شدت و سرعت بیشتری تغییر میداد. به همین علت، ما در آن زمان خطر فراگیرتری نسبت به گذشته برای هویت ایرانی و اسلامی خود حس کردیم و این توجه ویژه منجر شد کارشناسان، صاحبنظران و حتی هنرمندان و تولیدکنندگان پوشاک به صرافت مقابله با وضعیت پیشآمده برآیند و دست به عمل بزنند.
آنچه در شرایط مذکور مورد توجه و تحلیل قرار گرفت، لایه هویتی بود. فرضی که شکل گرفت این بود که هویت و فرهنگ ما بهواسطه ورود لباسهای خارجی مورد تهدید قرار گرفته است. این امر که جوانان ما نیاز به تنوع و تکثر و تجربه فضای جدیدی دارند، بدیهی و مطلوب پنداشته شد و تنها مشکل اینگونه تعریف شد که بهجای اینکه ما نیاز جوانانمان را براساس فرهنگ ایرانی-اسلامی پاسخ دهیم، دیگری یعنی غرب آن را براساس فرهنگ خود پاسخ داده و لذا مشکل پوشش رخ داده است. براساس این نوع آسیبشناسی، راهحلی تحت عنوان «مقابله و رقابت با بازار غرب» ارائه گردید. پیگیری و عملیاتی کردن این راهحل با چند سیاستگذاری آغاز شد:
1. برای ورود لباس غربی توسط تجار معمولی ممنوعیت گمرکی ایجاد شد، در حالی که به برندهای معتبر آمریکایی، فرانسوی، ایتالیایی و ترک هر روز اجازه دایر کردن نمایندگی در ایران را دادند. علاوه بر این فضای دوگانه، با پدیده قاچاق لباس خارجی و شوهای لباس خارجی زیرزمینی که اوضاع را بدتر میکردند نیز مواجه شدیم.
2. رشته طراحی و دوخت در دانشگاهها ایجاد شد که بتواند متخصص متعهد برای تولید لباس ایرانی –-اسلامی تأمین کند. رشته ای که در غرب برای توسعه پروژه مد و مصرفگرایی راهاندازی شده بود و حتی در یک اقدام البته غیرقابل اجتناب، تمام فارغالتحصیلان اولیه ما در این رشته هم در آمریکا و غرب درس خواندند و همانجا پروژه های اولیه خود را برای گرفتن مدارک تحصیلی زیر نظر مدسازان غربی انجام دادند.
3. ایجاد تولیدیهایی که لباس بر اساس ارزشهای ایرانی-اسلامی تولید کنند.
4. طرحهای بیاساسی چون لباس ملی که با آن همه جاروجنجال وارد صحن علنی مجلس شد و راه به جایی نبرد.
5. حمایت معنوی از فعالین عرصه طراحی و تولید پوشاک توسط متولی اصلی فرهنگ در کشور. وزارت ارشاد در این راستا، به برگزارکنندگان فستیوالهای مد و فشیون در جهان پیوست. پدیده ای که وقتی برای اولینبار در یکی از هتلهای معروف و گرانقیمت تهران بهطور مخفیانه برگزار شده بود، با جاروجنجال اهالی فرهنگ و برخی مسئولین مواجه شده بود!
آغاز مسائل جدید
اولین مسائل خود را در همین اولین گامها، یعنی وضع سیاستها و بهاصطلاح زیرساختسازیها نشان داد. از نوع تأمین نیروی انسانی ماهر گرفته تا ورود وزارت ارشاد، یعنی اصلیترین متولی حکومتی فرهنگ اسلامی-ایرانی، به پروژه مدسازی!
لباسهای اسلامی طراحیشده در ابتدای کار، از سمت بازار مصرفکننده ها پس زده شد. نمایشگاههای رسمی بیشتری توسط وزارت ارشاد و سایر متولیان فرهنگی اجرا شد تا طراحان را با ذائقه مصرفکنندگان آشناتر کند! در نهایت کمکم کار به جایی رسید که پروژه تولید لباس اسلامی، استانداردهای پوشش اسلامی را نتوانست رعایت کند و اکثر تولیدات با روح حیا و پوشش دوباره متعارض شدند. برگزاری شو لباس با وضعیتهای غیرقابل توجیه پیش آمد که پیامد طبیعی وارد شدن به دنیای مد، یعنی دنیای نمایش زیباییهای بدن بود.
دقیقاً شبیه همین تجربه را سایر مسلمانان هم داشته اند. جریان جهانی شدن همه مسلمانان را متوجه این نزاع ساخته بود و آنها به اشکال مختلف میخواستند از هویت فرهنگی و ارزشی خود در پوششان حمایت کنند. از جریانهای غیردولتی در روسیه گرفته تا جریانهای مورد حمایت احزاب مسلمان و برخی مسئولین در اندونزی، مالزی و ترکیه. آنچه در لوای این تلاش رخ داد، قلب بزرگی در معنا و ارزش پوشش ایجاد کرد. حجاب اسلامی از موضوعی برای پوشش و تکلیف پوشانندگی آراسته و ساده، به ابزاری برای نمایش اجتماعی بدن، یعنی دقیقاً همان چیزی که نباید میشد، درآمد.
از دیگر سو، پروژه فرهنگی تولید لباس اسلامی به پروژه اقتصادی «مد اسلامی» تبدیل شد. همان راهی را رفت که لباس غربی رفته بود. به این ترتیب، خود عامل مهمی در گسترش مصرفگرایی در بین مسلمانان شد. گویا کاری کرده بودیم که لباس اسلامی در خدمت نظام سرمایهداری درآید. تمایز جستن از جامعه، مدگرایی، مصرف گرایی و تفاخر، از خردهفرهنگهایی بودند که در این پروژه هم به مانند پروژه مد در غرب تقویت شدند.[2] نمونه بارز آن، وضعیت برخی برندهای فاخر ایرانی است که قیمت لباسهایشان شاید تا چند 10 میلیون تومان هم میرسد! نخ مطلا به کار میبرند و تفاخر طبقاتی را در لوای احترام به لباس ایرانی عرضه میکنند.
اما سؤال اصلی اینجاست که چرا از همین ابتدا این عدم سنخیت خود را بروز داد؟ آیا سیاستهای اشتباهی اتخاذ شده بود؟ آیا راه دیگری برای ایجاد زیرساختهای تولید لباس اسلامی-ایرانی وجود داشت؟ آیا این راهی تماماً انتخابی و آگاهانه بود یا چارهای در این انتخاب وجود نداشت؟ روش انجام کار در ذات خود کار نهفته بود و خود را با قدرت مستولی میکرد؟ مگر قرار نبود با طراحی لباس اسلامی به سمت حفظ هویت دینی و ملی خود برویم؟ چرا پس از همان آغاز کار، بیشتر به سمت هویت غربی، یعنی مدسازی و مدلینگپروری و مصرفگرایی کشیده میشد؟
پاسخ این سؤال در این نکته نهفته است که ما هنگام مواجهه با بحران پوشش در فرهنگمان، متوجه تمام ابعاد مسئله نشدیم و تنها از یک سطح، آن را درک کردیم. ما انتظار چیز دیگری داشتیم و اتفاق دیگری رخ داد. علت این فاصله بین آنچه میخواستیم با آنچه شد، در واقعیت مربوط به ندیدن جامع ابعاد مختلف مسئله بود. انتخاب سطح تحلیل باعث میشود درک ما از چیزی که در مقابل دیدگانمان قرار دارد بسیار متفاوت بشود. وقتی از ساحل به دریا نگاه میکنید آبهای نزدیک ساحل بیرنگ به نظر میرسند و قسمتهای میانیتر پررنگتر، اما اگر همین آب را از عمق بسیار پایینتری بنگرید، آن را آبی مایل به سیاه خواهید دید. وقتی ما از سطح به این نزاع نگریستیم، احساس کردیم کار فقط با تولید لباسهایی پوشیده تر درست خواهد شد. در آن سطح واقعاً مسئله تا همین حد خود را نمایش میداد و واقعاً هم تولید لباس پوشیده مناسب تنها راهکار بود، اما مسئله عمق بیشتری داشت و اگر از آن عمق به این مسئله بنگریم، آنچه را که تا دیروز به این شکل میدیدم، به شکل دیگری درک خواهیم کرد.
مسئله تنها در تفاوت ساده ظاهر یک لباس نبود. نیاز جوامع ما به تنوع و تکثر در مظاهر زندگی مادی و خصوصاً لباس، یک امر طبیعی نبود که فقط با دادن لباس پوشیده یا برهنه، مشکل کار حل شود. خودِ نیاز به تنوع و نمایشِ بدن، مسئله اصلی ما بود. توسعه با ایجاد تکثر در مظاهر زندگی مادی و تأکید بر لذت، با در دسترس قرار دادن سریع محصولات تکنولوژیک و تغییر سریع در آنها، باعث میشود ارزش جدیدی در جامعه رواج یابد. داشتن اشیای نوتر و بیشتر، افتخار شهروندان میشود؛ چراکه اینگونه میتوانند نشان دهند به دنیای روز تعلق دارند. ارزش انسانها به اشیای فاخری است که بتوانند به دست بیاورند و نمایش دهند.
ارزش اجتماعی آنها به قدرت خریدشان بستگی دارد. در این بین، چه چیزی به اندازه بدن میتواند کارکرد داشته باشد؟ بدن بهلحاظ جذابیتی که دارد، بیشترین کالا را میتواند مصرف کند. بدن وسیله ارتباطات اجتماعی و فردی انسانهاست. بدن هرجا با فرد است و همهجا به او امکان نمایش قدرت خریدش را میدهد. در جامعه مصرفی، بدن کارکرد اقتصادی پیدا میکند. لباسی که بر آن کشیده میشود دیگر فقط لباس و وسیلهای برای پوشانندگی نیست. حتی فقط برای جلوه زیبایی هم نیست. لباس نماد و نشانه است. میشود نشانه اینکه فرد به چه وضعی از مصرف تعلق دارد و وضع مصرفی فرد سهم او را از احترام و جایگاه اجتماعی تعیین خواهد کرد.
بنابراین افراد در جامعه مصرفی بهعنوان یک مناسک اجتماعی و بهمثابه تلاشی برای دستیابی به جایگاه بهتری در اجتماع که به تبع آن دستیابی به قدرت بیشتری را برایشان فراهم میکند، از لباس و مدهای لباس تبعیت میکنند. مد لباس هم باز یک امکان اقتصادی دیگر است. مد برای یک لباس یا نوع خاصی از لباس پوشیدن، تاریخ مصرف میگذارد و هنگام اتمام آن، که با آغاز دیگری همراه است، افراد را ناچار به دور انداختن لباس قبلی و خرید و مصرف لباس جدید میکند. همه اینها در کنار هم، یعنی لباس، روحیهی تنوعطلبی، مدگرایی و نمایش اجتماعی بدن، یک مجموعه اقتصادی را فراهم میآورد؛ مجموعهی بیسروسامانی از مصرف. برای نظام سرمایهداری، مصرف بیانتها یعنی تولید بیانتها و این قانون واقعی حداکثر کردن سود نهایی است. چنین فهمی از لباس و پوشش در جهان معاصر ما حاکم است.
نتیجه اینکه در این فضا یک تولیدکننده، صرفنظر از اینکه چه لباسی تولید میکند، اگر به نشانه ها و ارزشها و معانی این جهان پایبند نباشد، امکان بقا پیدا نمیکند و پایبندی به این فضا برای تولیدکننده لباس اسلامی-ایرانی چه معنایی دارد؟ این بنگاه ها باید هر روز به طراحان لباس خود فشار بیاورند تا طرحی نو ارائه دهند و این یعنی وارد شدن به جهان مد. آنها ناچارند از قوانین نمایش زیبایی و نمایش قدرت مصرف در طراحی لباس تبعیت کنند و اینها یعنی بازی کردن در زمین سرمایهداری.
در جهانی که معنای زندگی و معنای روابط اجتماعی افراد اینگونه شکل گرفته است، چه مدت امکان حضور لباس پوشیده و اسلامی باقی میماند و از آن مهمتر، چقدر پروژههای تولید لباس در این فضا منزه از ترویج مصرفگرایی باقی میمانند؟ این مسئله اصلی ما در حوزه لباس و طراحی لباس است. مهمترین مسئلهی ما در وضعیت پوشش و حجاب است و البته پاسخ به سؤال پس چه باید کردی که در اینجا پیش میآید، میشود مهمترین مسئله برونرفت ما از وضعیت جهانی موجود است. چیزی که باید مقابلمان قرار دهیم و درباره امکان آن اندیشه کنیم. تولید لباس پوشیده گرچه تنها راهی است که فعلاً داریم، اما این همهچیز را حل نخواهد کرد و خودش همواره در معرض تهدیدی بزرگ به سر میبرد. دانستن این نکته است که برای ما اهمیت پیدا میکند. بحران لباس برای ما چیزی فراتر از بحران ظاهر آن است.
پی نوشت ها :
[1]. البته تاریخ دقیق این توجه را میتوان به زمان صفویه هم برگرداند که اولین مواجههی ایرانیان با غرب و استفاده از کالاها و لباسها و ابزار غربی کمکم وارد جامعهی ما میشد. اما این نوشتار توجه و تمرکز خود را بهطور مشخص بر روی تاریخ معاصر انقلاب اسلامی قرار داده است. یعنی دورهای که دربارهی نوع مواجهه، مباحثه و مناقشه وجود دارد.
[2]. البته باید توجه شود منظور این نیست که تمام این کارها را پروژهی لباس اسلامی کرد. قطعاً اگر این پروژه هم نبود، این وضعیت با لباسهایی نامناسبتر پیش میآمد، اما آنچه در این بین اهمیت دارد، از بین رفتن معنای لباس اسلامی بود که در ادامهی مقاله مفصلتر بیان شده است.
منبع:برهان
آنچه گذشت...
یکی از دغدغه ها و مسائلی که در چند سال اخیر مورد توجه مسئولین، تودهی مردم، اندیشمندانِ حوزهی فرهنگ و حتی فعالین اقتصادی دغدغهمند نسبت به فرهنگ قرار گرفته، مسئلهی پوشش است. در جامعهی معاصر ما فراگیر شدن این توجه در دولت اصلاحات بود؛[1] یعنی زمانی که ما خود را بیش از پیش در وضعیت «تهاجم فرهنگی» یافتیم.
وضعیتی که در آن گویی چیزی در حال نشان دادن قدرت خود در ایجاد تغییرات ناخواسته و نامطلوب به ما شده بود. چیزی که فیالواقع پیشتر از طریق توسعهی اقتصادی در لایههای پنهان ریشه دوانده بود و با پیگیریهای دولت وقت دربارهی فضای باز مدنی و سیاسی، توسعهی تکنولوژیهای ارتباطاتی و توسعهی واردات، امکان این تجلی برایش بیشتر شده بود. این وضعیت داشت ظواهر زندگی سنتیمان را با شدت و سرعت بیشتری تغییر میداد. به همین علت، ما در آن زمان خطر فراگیرتری نسبت به گذشته برای هویت ایرانی و اسلامی خود حس کردیم و این توجه ویژه منجر شد کارشناسان، صاحبنظران و حتی هنرمندان و تولیدکنندگان پوشاک به صرافت مقابله با وضعیت پیشآمده برآیند و دست به عمل بزنند.
آنچه در شرایط مذکور مورد توجه و تحلیل قرار گرفت، لایه هویتی بود. فرضی که شکل گرفت این بود که هویت و فرهنگ ما بهواسطه ورود لباسهای خارجی مورد تهدید قرار گرفته است. این امر که جوانان ما نیاز به تنوع و تکثر و تجربه فضای جدیدی دارند، بدیهی و مطلوب پنداشته شد و تنها مشکل اینگونه تعریف شد که بهجای اینکه ما نیاز جوانانمان را براساس فرهنگ ایرانی-اسلامی پاسخ دهیم، دیگری یعنی غرب آن را براساس فرهنگ خود پاسخ داده و لذا مشکل پوشش رخ داده است. براساس این نوع آسیبشناسی، راهحلی تحت عنوان «مقابله و رقابت با بازار غرب» ارائه گردید. پیگیری و عملیاتی کردن این راهحل با چند سیاستگذاری آغاز شد:
1. برای ورود لباس غربی توسط تجار معمولی ممنوعیت گمرکی ایجاد شد، در حالی که به برندهای معتبر آمریکایی، فرانسوی، ایتالیایی و ترک هر روز اجازه دایر کردن نمایندگی در ایران را دادند. علاوه بر این فضای دوگانه، با پدیده قاچاق لباس خارجی و شوهای لباس خارجی زیرزمینی که اوضاع را بدتر میکردند نیز مواجه شدیم.
2. رشته طراحی و دوخت در دانشگاهها ایجاد شد که بتواند متخصص متعهد برای تولید لباس ایرانی –-اسلامی تأمین کند. رشته ای که در غرب برای توسعه پروژه مد و مصرفگرایی راهاندازی شده بود و حتی در یک اقدام البته غیرقابل اجتناب، تمام فارغالتحصیلان اولیه ما در این رشته هم در آمریکا و غرب درس خواندند و همانجا پروژه های اولیه خود را برای گرفتن مدارک تحصیلی زیر نظر مدسازان غربی انجام دادند.
3. ایجاد تولیدیهایی که لباس بر اساس ارزشهای ایرانی-اسلامی تولید کنند.
4. طرحهای بیاساسی چون لباس ملی که با آن همه جاروجنجال وارد صحن علنی مجلس شد و راه به جایی نبرد.
5. حمایت معنوی از فعالین عرصه طراحی و تولید پوشاک توسط متولی اصلی فرهنگ در کشور. وزارت ارشاد در این راستا، به برگزارکنندگان فستیوالهای مد و فشیون در جهان پیوست. پدیده ای که وقتی برای اولینبار در یکی از هتلهای معروف و گرانقیمت تهران بهطور مخفیانه برگزار شده بود، با جاروجنجال اهالی فرهنگ و برخی مسئولین مواجه شده بود!
آغاز مسائل جدید
اولین مسائل خود را در همین اولین گامها، یعنی وضع سیاستها و بهاصطلاح زیرساختسازیها نشان داد. از نوع تأمین نیروی انسانی ماهر گرفته تا ورود وزارت ارشاد، یعنی اصلیترین متولی حکومتی فرهنگ اسلامی-ایرانی، به پروژه مدسازی!
لباسهای اسلامی طراحیشده در ابتدای کار، از سمت بازار مصرفکننده ها پس زده شد. نمایشگاههای رسمی بیشتری توسط وزارت ارشاد و سایر متولیان فرهنگی اجرا شد تا طراحان را با ذائقه مصرفکنندگان آشناتر کند! در نهایت کمکم کار به جایی رسید که پروژه تولید لباس اسلامی، استانداردهای پوشش اسلامی را نتوانست رعایت کند و اکثر تولیدات با روح حیا و پوشش دوباره متعارض شدند. برگزاری شو لباس با وضعیتهای غیرقابل توجیه پیش آمد که پیامد طبیعی وارد شدن به دنیای مد، یعنی دنیای نمایش زیباییهای بدن بود.
دقیقاً شبیه همین تجربه را سایر مسلمانان هم داشته اند. جریان جهانی شدن همه مسلمانان را متوجه این نزاع ساخته بود و آنها به اشکال مختلف میخواستند از هویت فرهنگی و ارزشی خود در پوششان حمایت کنند. از جریانهای غیردولتی در روسیه گرفته تا جریانهای مورد حمایت احزاب مسلمان و برخی مسئولین در اندونزی، مالزی و ترکیه. آنچه در لوای این تلاش رخ داد، قلب بزرگی در معنا و ارزش پوشش ایجاد کرد. حجاب اسلامی از موضوعی برای پوشش و تکلیف پوشانندگی آراسته و ساده، به ابزاری برای نمایش اجتماعی بدن، یعنی دقیقاً همان چیزی که نباید میشد، درآمد.
از دیگر سو، پروژه فرهنگی تولید لباس اسلامی به پروژه اقتصادی «مد اسلامی» تبدیل شد. همان راهی را رفت که لباس غربی رفته بود. به این ترتیب، خود عامل مهمی در گسترش مصرفگرایی در بین مسلمانان شد. گویا کاری کرده بودیم که لباس اسلامی در خدمت نظام سرمایهداری درآید. تمایز جستن از جامعه، مدگرایی، مصرف گرایی و تفاخر، از خردهفرهنگهایی بودند که در این پروژه هم به مانند پروژه مد در غرب تقویت شدند.[2] نمونه بارز آن، وضعیت برخی برندهای فاخر ایرانی است که قیمت لباسهایشان شاید تا چند 10 میلیون تومان هم میرسد! نخ مطلا به کار میبرند و تفاخر طبقاتی را در لوای احترام به لباس ایرانی عرضه میکنند.
اما سؤال اصلی اینجاست که چرا از همین ابتدا این عدم سنخیت خود را بروز داد؟ آیا سیاستهای اشتباهی اتخاذ شده بود؟ آیا راه دیگری برای ایجاد زیرساختهای تولید لباس اسلامی-ایرانی وجود داشت؟ آیا این راهی تماماً انتخابی و آگاهانه بود یا چارهای در این انتخاب وجود نداشت؟ روش انجام کار در ذات خود کار نهفته بود و خود را با قدرت مستولی میکرد؟ مگر قرار نبود با طراحی لباس اسلامی به سمت حفظ هویت دینی و ملی خود برویم؟ چرا پس از همان آغاز کار، بیشتر به سمت هویت غربی، یعنی مدسازی و مدلینگپروری و مصرفگرایی کشیده میشد؟
پاسخ این سؤال در این نکته نهفته است که ما هنگام مواجهه با بحران پوشش در فرهنگمان، متوجه تمام ابعاد مسئله نشدیم و تنها از یک سطح، آن را درک کردیم. ما انتظار چیز دیگری داشتیم و اتفاق دیگری رخ داد. علت این فاصله بین آنچه میخواستیم با آنچه شد، در واقعیت مربوط به ندیدن جامع ابعاد مختلف مسئله بود. انتخاب سطح تحلیل باعث میشود درک ما از چیزی که در مقابل دیدگانمان قرار دارد بسیار متفاوت بشود. وقتی از ساحل به دریا نگاه میکنید آبهای نزدیک ساحل بیرنگ به نظر میرسند و قسمتهای میانیتر پررنگتر، اما اگر همین آب را از عمق بسیار پایینتری بنگرید، آن را آبی مایل به سیاه خواهید دید. وقتی ما از سطح به این نزاع نگریستیم، احساس کردیم کار فقط با تولید لباسهایی پوشیده تر درست خواهد شد. در آن سطح واقعاً مسئله تا همین حد خود را نمایش میداد و واقعاً هم تولید لباس پوشیده مناسب تنها راهکار بود، اما مسئله عمق بیشتری داشت و اگر از آن عمق به این مسئله بنگریم، آنچه را که تا دیروز به این شکل میدیدم، به شکل دیگری درک خواهیم کرد.
مسئله تنها در تفاوت ساده ظاهر یک لباس نبود. نیاز جوامع ما به تنوع و تکثر در مظاهر زندگی مادی و خصوصاً لباس، یک امر طبیعی نبود که فقط با دادن لباس پوشیده یا برهنه، مشکل کار حل شود. خودِ نیاز به تنوع و نمایشِ بدن، مسئله اصلی ما بود. توسعه با ایجاد تکثر در مظاهر زندگی مادی و تأکید بر لذت، با در دسترس قرار دادن سریع محصولات تکنولوژیک و تغییر سریع در آنها، باعث میشود ارزش جدیدی در جامعه رواج یابد. داشتن اشیای نوتر و بیشتر، افتخار شهروندان میشود؛ چراکه اینگونه میتوانند نشان دهند به دنیای روز تعلق دارند. ارزش انسانها به اشیای فاخری است که بتوانند به دست بیاورند و نمایش دهند.
ارزش اجتماعی آنها به قدرت خریدشان بستگی دارد. در این بین، چه چیزی به اندازه بدن میتواند کارکرد داشته باشد؟ بدن بهلحاظ جذابیتی که دارد، بیشترین کالا را میتواند مصرف کند. بدن وسیله ارتباطات اجتماعی و فردی انسانهاست. بدن هرجا با فرد است و همهجا به او امکان نمایش قدرت خریدش را میدهد. در جامعه مصرفی، بدن کارکرد اقتصادی پیدا میکند. لباسی که بر آن کشیده میشود دیگر فقط لباس و وسیلهای برای پوشانندگی نیست. حتی فقط برای جلوه زیبایی هم نیست. لباس نماد و نشانه است. میشود نشانه اینکه فرد به چه وضعی از مصرف تعلق دارد و وضع مصرفی فرد سهم او را از احترام و جایگاه اجتماعی تعیین خواهد کرد.
بنابراین افراد در جامعه مصرفی بهعنوان یک مناسک اجتماعی و بهمثابه تلاشی برای دستیابی به جایگاه بهتری در اجتماع که به تبع آن دستیابی به قدرت بیشتری را برایشان فراهم میکند، از لباس و مدهای لباس تبعیت میکنند. مد لباس هم باز یک امکان اقتصادی دیگر است. مد برای یک لباس یا نوع خاصی از لباس پوشیدن، تاریخ مصرف میگذارد و هنگام اتمام آن، که با آغاز دیگری همراه است، افراد را ناچار به دور انداختن لباس قبلی و خرید و مصرف لباس جدید میکند. همه اینها در کنار هم، یعنی لباس، روحیهی تنوعطلبی، مدگرایی و نمایش اجتماعی بدن، یک مجموعه اقتصادی را فراهم میآورد؛ مجموعهی بیسروسامانی از مصرف. برای نظام سرمایهداری، مصرف بیانتها یعنی تولید بیانتها و این قانون واقعی حداکثر کردن سود نهایی است. چنین فهمی از لباس و پوشش در جهان معاصر ما حاکم است.
نتیجه اینکه در این فضا یک تولیدکننده، صرفنظر از اینکه چه لباسی تولید میکند، اگر به نشانه ها و ارزشها و معانی این جهان پایبند نباشد، امکان بقا پیدا نمیکند و پایبندی به این فضا برای تولیدکننده لباس اسلامی-ایرانی چه معنایی دارد؟ این بنگاه ها باید هر روز به طراحان لباس خود فشار بیاورند تا طرحی نو ارائه دهند و این یعنی وارد شدن به جهان مد. آنها ناچارند از قوانین نمایش زیبایی و نمایش قدرت مصرف در طراحی لباس تبعیت کنند و اینها یعنی بازی کردن در زمین سرمایهداری.
در جهانی که معنای زندگی و معنای روابط اجتماعی افراد اینگونه شکل گرفته است، چه مدت امکان حضور لباس پوشیده و اسلامی باقی میماند و از آن مهمتر، چقدر پروژههای تولید لباس در این فضا منزه از ترویج مصرفگرایی باقی میمانند؟ این مسئله اصلی ما در حوزه لباس و طراحی لباس است. مهمترین مسئلهی ما در وضعیت پوشش و حجاب است و البته پاسخ به سؤال پس چه باید کردی که در اینجا پیش میآید، میشود مهمترین مسئله برونرفت ما از وضعیت جهانی موجود است. چیزی که باید مقابلمان قرار دهیم و درباره امکان آن اندیشه کنیم. تولید لباس پوشیده گرچه تنها راهی است که فعلاً داریم، اما این همهچیز را حل نخواهد کرد و خودش همواره در معرض تهدیدی بزرگ به سر میبرد. دانستن این نکته است که برای ما اهمیت پیدا میکند. بحران لباس برای ما چیزی فراتر از بحران ظاهر آن است.
پی نوشت ها :
[1]. البته تاریخ دقیق این توجه را میتوان به زمان صفویه هم برگرداند که اولین مواجههی ایرانیان با غرب و استفاده از کالاها و لباسها و ابزار غربی کمکم وارد جامعهی ما میشد. اما این نوشتار توجه و تمرکز خود را بهطور مشخص بر روی تاریخ معاصر انقلاب اسلامی قرار داده است. یعنی دورهای که دربارهی نوع مواجهه، مباحثه و مناقشه وجود دارد.
[2]. البته باید توجه شود منظور این نیست که تمام این کارها را پروژهی لباس اسلامی کرد. قطعاً اگر این پروژه هم نبود، این وضعیت با لباسهایی نامناسبتر پیش میآمد، اما آنچه در این بین اهمیت دارد، از بین رفتن معنای لباس اسلامی بود که در ادامهی مقاله مفصلتر بیان شده است.
منبع:برهان