دولت ترکیه به خوبی میداند که موانع جدی بر سر راه ورود ارتش ترکیه به سوریه وجود دارد و شامل موانع داخلی و موانع خارجی میشود. لازمه ورود ارتش ترکیه به پرونده سوریه این است که فرماندهان ارتش این کشور به این جمعبندی برسند که میتوانند در یک جنگ یک تا دو هفتهای به اهداف اعلام شده- اسقاط دولت بشار اسد- دست پیدا کنند اما اگر این فرماندهان احتمال وقوع یک درگیری طولانی مدت را جدی بدانند، وارد جنگ نمیشوند و اگر هم وارد شوند درصدد بر میآیند که با استناد به شکستهای اولیه، مقصد نهایی عملیات را غیر قابل تحقق و توأم با هزینههای سنگین توصیف نمایند. اردوغان با چنین ارتشی نمیتواند وارد یک جنگ جدی بشود. در کنار موضوع ارتش، اردوغان با دو اقلیت بزرگ کرد و علوی که جمعاً نزدیک نیمی از جمعیت و جغرافیای این کشور را به خود اختصاص دادهاند، مواجه است که هر کدام با دلایل جداگانه با سیاست نظامی ترکیه علیه سوریه مخالف میباشند این در حالی است که این قطعه جغرافیایی کل مناطق مرزی ترکیه با عراق و سوریه را در بر گرفته است.
ترکیه در بعد خارجی اولاً با ایران و سپس با سوریه و حزبالله مواجه است. ترکیه میداند که ایران تا چه حد در سوریه نفوذ دارد و امنیت سوریه و بقاء دولت آن تا چه حد برای ایران مهم است. ترکیه در خود توان مقابله نظامی با ایران را نمیبیند. ضمن آنکه اردوغان میداند نظامیان ترکیه علاقه زیادی به ایران داشته و هرگونه اقدام ضد ایران را رد میکنند. چند روز پیش یک مقام آمریکایی گفت نفوذ ایران در سوریه بسیار بیشتر از نفوذ آمریکا در اسرائیل است. البته میان محبتی که بین ایران و هر کدام از ملتها و بعضی از دولتهای منطقه وجود دارد با عبارتپردازیهای قدرت مدارانه که آمریکاییها ذیل عنوان «نفوذ ایران در منطقه» بیان میکنند، تفاوت کامل وجود دارد. اما در عین حال همبستگی ایران با منطقهای که با عنوان مقاومت شناخته میشود، قابل انکار نیست. ترکیه هرگز قادر نیست از سد ایران و حزبالله در سوریه عبور کند این در حالی است که میان مرزهای جنوبی ترکیه تا دمشق دستکم 400 کیلومتر فاصله وجود دارد.
براساس آنچه گفته شد اگرچه اردوغان وانمود میکند که خود را برای ورود زمینی به سوریه آماده کرده و فقط برای آن دنبال مجوز قانونی و یا مشارکت دیگران میگردد ولی واقعیت این است که حتی اگر شورای امنیت مجوز حمله به سوریه را صادر کند و یک ائتلاف- ظاهراً- بینالمللی هم شکل بگیرد، باز هم اردوغان قادر به فرماندهی یک جنگ پر شدت -که حتماً منطقهای خواهد بود- علیه سوریه نخواهد بود. اما چرا اردوغان از کاری که قادر به انجام آن نیست، حرف میزند؟ به نظر میآید ترکیه از تحولات دهه اخیر منطقه بطور جدی رنج میبرد. با یک بررسی از روند تحولات ده سال اخیر منطقه- یعنی از زمانی که حزب عدالت و توسعه با یک پوسته اسلامی روی کار آمده است- درمییابیم که ترکیه در اکثر نزدیک به همه تحولات منطقه در طرف بازنده بوده است. به بعضی از این موارد اشاره میکنیم.
دولت ترکیه در فاصله 2004 تا 2011 یعنی در یک دوره 6 تا 7 ساله سیاست خود را بر مبنای گسترش مناسبات و حل تنازعات با کشورهای پیرامونی خود قرار داد و در این راه موفقیتهایی هم بدست آورد و توانست به اقتصاد ترکیه سر و سامانی بدهد اما با وقوع انقلابهای عربی در سال 2011، ترکیه سیاست اصلاح روابط با کشورهای منطقه را به «سیاست مداخله در امور آنان» تغییر داد و به یک باره سرمایه خود را در معرض توفان انقلابات منطقهای قرار داد به این امید که منطقه کاملاً در حال تغییر است و زمان آن است که ترکیه با تکیه بر ثبات داخلی به قدرت مسلط منطقهای تبدیل شود. روی کار آمدن حزب عدالت و آزادی- اخوانالمسلمین- در مصر و حزب النهضه در تونس اردوغان را وسوسه کرد و با این انگاره روابط قدیمی و مسالمتجوی خود با لیبی، عراق، سوریه و ایران را کنار گذاشت و به وسط معرکه آمد. اما یک سال بعد روند تحولات منطقه به اردوغان و مغز متفکر او «احمد داوود اوغلو» گفت که اشتباه میکردهاند. در یک جایی اوغلو گفته بود: «استراتژی ما درست بود ولی تاکتیک ما برای رسیدن به آن خطا بود» هر چند باید به وی گفت هم در تاکتیک و هم در استراتژی دچار خطا شده است. ترکیه پس از هزینههای سنگین در بحرانهای لیبی، مصر، تونس، سوریه و عراق هیچ چیز بدست نیاورد از آن طرف روابط نسبتاً عادی ترکیه با بعضی از متحدین عرب غرب دچار خدشه شده و این ترکیه را به درون سرزمین خود حبس نموده است. امروز ترکیه در بین همسایگان خود یک متحد استراتژیک ندارد جدای از آنکه روابط عراق، سوریه، قبرس، یونان، ارمنستان و بلغارستان با ترکیه خصمانه است.
اردوغان اینک گمان میکند که داعش یک فرصت طلایی است که از طریق آن ترکیه میتواند به درون یک جبهه بخزد و خود را کانون آن معرفی کند. امروز یک جبهه منطقهای یا بینالمللی نیاز شدید اردوغان است و مایل است چنین جبههای نه فقط تا مهار داعش که تا براندازی رقبای منطقه ترکیه یعنی جبهه مقاومت کنار او باشند این در حالی است که از منظر آمریکاییها و اروپاییها، اردوغان و دولت او اینقدرها هم ارزش و قیمت ندارد و لذا غربیها و متحدان عرب آن به ترکیه تنها در حد ابزار و پل و متحد موردی نگاه میکنند، نه بیشتر و از این رو، درست در کشاکش این بحثها، اتحادیه لرزان اروپا یک بار دیگر به ترکیه برای عضویت در آن پاسخ منفی داد. به عبارت دیگر مخاصمات منطقهای نه تنها بر قیمت اردوغان و دولت او نیفزوده بلکه از قیمت آن تا حد زیادی کاسته است. دلیل آنهم روشن است. ترکیه وقتی نمیتواند در محیط پیرامونی خود یک قدرت منطقهای را شکل دهد طبعاً قادر به اثرگذاری بر پروندههای منطقهای هم نیست.
مورد «اوکراین» یک سنجه برای اندازه قدرت و قیمت ترکیه بود. ترکیه و اوکراین از طریق دریای سیاه بهم متصل میشوند و در واقع عضو حوزه مشترک به حساب میآیند. غرب و به خصوص اتحادیه اروپا و ناتو در پرونده اوکراین گرفتار یک مخمصه بزرگ شده بودند، توفیق غرب در کنار زدن دولت روسگرای اوکراین عملاً با از دست رفتن اوکراین و سیطره روسیه بر کل آن ملازم شده و زنگهای خطر را برای اروپا به خصوص اروپای شرقی به صدا درآورده بود و عملاً کاری از آنها برنمیآمد. در این معادله به دلیل قرابت جغرافیایی و نزدیکی نقطه درگیری اوکراین- یعنی شرق و جنوب- به ترکیه این توقع از آنکارا وجود داشت که برای کاهش نگرانی اروپا و ناتو کاری بکند اما تنها کاری که از اردوغان برمیآمد سفر یک روزه به پایتخت اوکراین و اعلام همبستگی با دولت غربگرای آن بود! این یعنی چیزی که در اندازه ارزش یک پیام رادیویی تنزل یافته بود. این قیمت ترکیه از منظر غرب است. اردوغان از چنین نصیب و قسمتی شاکی است و حالا میگوید بسیار خوب لااقل برای داعش بیائید و جبههای با محوریت آنکارا تشکیل دهید. غرب میگوید بسیار خوب شرط آن این است که رفتار مشابه ماجرای اوکراین را کنار بگذاری و با نیروی نظامی نشان دهی که اهل ریسک کردن هستی. از آن طرف اردوغان که میداند زیر پای قدرت او در ترکیه آنقدرها هم محکم نیست در مورد اینکه غرب حاضر به شکلدهی به جبههای با محوریت آنکارا باشد، تردید دارد و تا بر آن فایق نیاید نمیتواند وارد میدان شود.
غرب البته صورت مسئلهاش با اردوغان و ملک عبدالله پادشاه عربستان متفاوت است. غرب میگوید بحران در منطقه فی حد نفسه بد نیست و اتفاقا در مواجهه با جبهه مقاومت یک فرصت هم به حساب میآید. کما اینکه بحران امنیتی سبب ورود نظامی آمریکا به عراق و سوریه به عنوان دو ضلع مقاومت گردیده و تا حدی اقتدار ذاتی این جبهه را تحتالشعاع قرار داده و نیز زمینه برای مداخلات گستردهتر- در صورت پیدا شدن زمینه- فراهم کرده است. آمریکا با این جمعبندی که امکان اسقاط دولتهای مقاومت در کوتاهمدت و حتی میانمدت وجود ندارد، به سطح محدودی از مداخله نظامی- کمخطر و کمهزینه- رضایت داده است و آن را یک فرصت و امکان به حساب میآورد اما از آن طرف رژیمهای ترکیه و سعودی از یکسو چنین روندی را با امنیت خود مغایر میدانند و از سوی دیگر حضور امنیتی محدود آمریکا در عراق و سوریه را در درازمدت زمینهساز گسترش امنیتی ایران و متحدان آن در منطقه میدانند. عربستان میگوید نتیجه مداخلات غیرموثر آمریکا در عراق و سوریه، رشد جریان امنیتی ضد آمریکایی و ضد سعودی در یمن بوده است. ملک عبدالله معتقد است جنبش انصارالله و موفقیتهای شگرف و سریع آن در یمن حاصل شکست حضور نظامی آمریکا در منطقه است کما اینکه اردوغان معتقد است، شکست سیاست امنیتی اسرائیل سبب رسیدن نیروهای حزبالله به مرزهای ترکیه در حسکه، حلب و... شده است.
به نظر نمیآید مشکلات آمریکا و ترکیه در آینده نزدیک قابل حل و فصل باشند. اختلافات دو طرف در یک نقطه بهم میرسند: «هیچ کس جرات ندارد وارد یک جنگ جدی علیه جبهه مقاومت شود.»