به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید محمودرضا بیضائی، متولد 18 آذر 1360 در شهر تبریز است. او از مربیان بچههای بسیج در پایگاههای درون شهری هم بوده است و بسیاری از بچههای پایگاه که دورههای آموزشی بسیج دانشآموزی و دانشجویی را پیش او گذراندهاند خاطرات جالبی از او دارند.
شهید محمودرضا بیضائی با توجه به تحولات میدانی کشور سوریه و هتک حرمتها به حرم حضرت زینب کبری(س) به دست گروههای تکفیری، برای دفاع از این حرمهای شریف و همراهی با یک تیم رسانهای مستندساز به سوریه رفته بود. او در روز یکشنبه 29 دیماه 92 مصادف با ولادت حضرت رسول(ص) براثر انفجار یک تله انفجاری به شهادت رسید.
شهید بیضایی با 32 سال سن ساکن اسلامشهر تهران بود و هم اکنون از او یک دختر سه ساله به نام کوثر به یادگار مانده است. احمدرضا بیضائی سه سال از برادر شهیدش بزرگتر است. او در مقطع دکترای حرفهای رشته دامپزشکی تحصیل کرده و در حال حاضر عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی است. بیضائی خاطرات فراوانی با برادر شهیدش دارد. نقل برخی خاطرات درباره شهید توسط برادرش در ادامه میآید:
نماز شب در نوجوانی
معمولا توی اتاق پذیرایی درس میخواندیم. پذیراییمان، اتاق بزرگی بود که فقط مواقعی که مهمان داشتیم و مواقعی که میخواستیم درس بخوانیم اجازه ورود به آن را داشتیم! یک شب بعد از نصفه شب برای درس خواندن به اتاق پذیرایی رفتم و دیدم محمودرضا قبل از من آنجاست. اما درس نمیخواند. به نماز ایستاده بود. آن موقع دوازده سیزده سال بیشتر نداشت. جا خوردم. آمدم بیرون و به اتاق خودم رفتم. فردا شب باز محمودرضا توی پذیرایی بود و نشد آنجا درس بخوانم. چند شب پشت سر هم همینطور بود؛ محمودرضا بعد از نیمه شب بلند میشد میآمد توی اتاق پذیرایی و به نماز میایستاد. هر شب هم که میگذشت نمازش طولانیتر از شب قبل بود. یک شب حدود دو ساعت طول کشید. صبح به او گفتم نماز شب خواندن برای تو ضرورتی ندارد؛ هم کسر خواب پیدا میکنی و صبح توی مدرسه چرت میزنی و هم اینکه تو هنوز به تکلیف نرسیدهای و نماز واجب نداری چه برسد به نماز شب، آنهم اینجوری! صحبت که کردیم، فهمیدم طلبهای در مورد فضیلت نماز شب برای محمودرضا صحبت کرده و محمودرضا چنان از حرفهای آن طلبه تأثیر گرفته بود که تا یک هفته مرتب نماز شب را ادامه داد. بخاطر مدرسهاش، نهایتا مانع نماز شب او شدم و قانعش کردم که لازم نیست نماز شب بخواند! ولی محمودرضا آن نمازها را واقعا باحال میخواند. هنوز چهره و حالت ایستادنش سر نماز یادم هست…
اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت
یکی از دوستانش جملهای عربی را برایم پیامک کرده بود و اولش نوشته بود: این سخنی از محمودرضاست. آن جمله این بود: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی: «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! پرسیدم: این جمله را محمودرضا کجا گفته؟ گفت: آخرین باری که تهران بود و با هم کلاس اجرا کردیم، این جمله را اول کلاس روی تخته سیاه نوشت من هم آنرا توی دفترم یادداشت کردم. جمله برای بیست و هشت روز قبل از شهادتش بود.
بصیرت سیاسی محمودرضا: بشار اسد مقاومت میکند
معمولا وقتی با هم بودیم، در مورد وضعیت سوریه از او زیاد سؤال میکردم. حدود دو سال پیش بود که یکبار آمده بود تبریز. در خانه پدر بودیم که بحثمان کشید به بشار اسد و من پرسیدم که بنظرت بشار میماند یا رفتنی است؟ گفت: اگر تا 2014 بماند، بعد از آن حتما رأی میآورد. در فضای رسانه زده آن روز اصلا انتظار چنین جوابی را نداشتم. گفتم: از کجا معلوم تا 2014 بماند؟ گفت: اگر ارتش سوریه کاملا از بین برود هم بشار اسد باز مقاومت میکند. بیشتر تعجب کردم اما او این حرفها را با اطمینان و بدون تزلزل میزد. این روزها تحلیلهایش مدام یادم میافتد. بصیرت سیاسی خوبی داشت و در مورد اوضاع سیاسی آدم مطلعی بود.
کد خبر 359615
تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۹۳ - ۱۱:۰۸
- ۱۳ نظر
- چاپ
احمد رضا بیضایی میگوید:یکی از دوستان شهید جملهای عربی را برایم پیامک کرده بود و اولش نوشته بود: این سخنی از محمودرضاست. آن جمله این بود: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی: «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت».
منبع: تسنیم