حالا امروز خیلی ها دانستند که چقدر خوب است اگر عاقبت به خیر باشی. چقدر خوب است اگر در حال بیماری ، ملت صف بکشند جلوی بیمارستان و با هر اعتقاد و گرایشی برایت دعا کنند. چه خوب است وقتی مردم بشنوند که حالت خوب نیست کلی برایت شمع روشن کنند،دعا بخوانند. وقتی هم پرواز کردی از آن بالا ببینی که مردم چطور برایت اشک میریزند و چقدر بی تاب رفتنت هستند.
خبر مرگ مرتضی پاشایی تلخ بود و خیلیها، حتی آنها که طرفدارش نبودند هم امروز با شنیدن خبر درگذشت او تلخی غریبی می نشست توی صورتشان. عجیب تر آنکه بعضی دیگر که نه موسیقی پاپ را دوست داشتند و نه چندان با موسیقی ارتباط برقرار می کردند هم غصه شان میگرفت وقتی می شنیدند پاشایی از دنیا رفته است.
حالا تصورش را بکنید اتفاقی که باعث ابن تلخی می شود خبر مرگ هنرمندی 30 ساله است نه یک خواننده کهنه کار 60 ساله.این هم عجیب است و هم عبرت آموز.چه چیری باعث می شود که در سی سالگی چنین محبوب و عاقبت به خیر شوی؟
پاشایی را چندان نمیشناختم. نمی دانم چه ویژگیهای خوبی داشت که تا این اندازه محبوب شد؟ اما می دانم که تنها صدا یا چهره خوب برای این عاقبت به خیری کافی نیست. همه اینها شاید باعث محبوبیت و پرطرفداربودن و خیلی چیزهای دیگر شود اما موجب عاقبت به خیری نمی شود.همه ما هم خیلی ها را میشناسیم که از چهره و صدا هیچ کم نداشته اند اما عاقبت به خیر نشده اند. پس حتما چیز دیگری بوده است.
محمد علیزاده توی سالن بیمارستان با بغض و گریه می گفت: مرتضی دلش پاک بود و هیچ وقت ندیدم که پشت سر هیچکسی حرف بزند.هیچوقت...
درست می گفت.خیلی های دیگر هم می گفتند: عادتش بود اصلا.اگر جانش را می گرفتند هم امکان نداشت پشت سر کسی حرف بزند...عادتی که امروزه آفت جان خیلی از ما شده است. امروز داشتم فکر میکردم چقدر خوب است مثل پاشایی عاقبت به خبر شویم و با احترام و محبوبیت از دنیا برویم. چقدر خوب است همه پشت سر کسی حرف نزنیم. چقدر خوب است دستورات انسانی اسلام را به جد اجرا کنیم. چقدر خوب است حتی مرگمان هم یکی را به این فکر بیندازد که تلاش کند تا انسان باشد..
* کیوان امجدیان