گروه فرهنگی مشرق ـ از این پس «پرسه در کوچههای فرهنگ و هنر کشور» هربار محملی خواهد بود برای پرداختن به موضوع یا موضوعاتی در حوزه فرهنگ و هنر با بهانه نقدو بررسی فیلم، نمایش، کتاب و ... در خلال این پرسه هم به بررسی نقش فرهنگ در جامعه خواهیم پرداخت. اولین بخش از این سلسله مطالب به نقد آرایش غلیظ اختصاص دارد.
*******
در هر قلمرو فرهنگ و
تمدن؛ سینما و هنر و ادبیات در ذیل روح و جان و بینش و منش آن سرزمین و فرهنگ و تمدن
آن، تعریف میشوند و به ایفای نقش میپردازند.
این اصلاً توقع زیادی نیست که از سینماگر و فیلمساز ایرانیای که دارد با استفاده از امکانات نظام اسلامی و در فضای ایران انقلابی فیلم میسازد، بخواهیم جهتگیری اصلی حاکم بر فیلم و اثرش محتوایی دینی ـ انقلابی داشته باشد و منطبق بر معیارها و موازین و جهتگیریهای فکری نظام و انقلاب باشد و یا حداقل با آنها درتعارض نباشد. اما گویا برخی گارگردانان و فیلمسازان ما بر این باورند که وظیفه و نقش و کار اصلیشان این است که به نوعی برخی مشکلات و نابسامانیها را بزرگ و برجسته نمایند و نقاط قوت و توانمندیهای بسیار را اصلاً ندیده بگیرند و به جای کمک کردن به رفع مسائل و مشکلات، با دادن آدرس غلط و متشتت کردن روح و روان مخاطب، ناامیدی و یأس و تردید را رواج دهند و احساس آشفتگی و خلجان در ذهن و جان مخاطبان پدیدآورند.
سینمایی این گونه و از این دست است نه تنها یک سینمای اسلامی ـ انقلابی نیست، بلکه حتی یک سینمای ملی هم نیست. یک سینمای ناسالم است که بیش از هر چیز یا از درون بیمار پدیدآورندگانش حکایت میکند یا نتیجه نوعی غرضورزی عامدانه است.
از این دست فیلمها در سینمای پس از انقلاب ایران (متأسفانه) کم و بیش میتوان سراغ گرفت و نمونههای مختلفی از آن را نشان داد و نام برد.
بگذریم، نکتهای بود که فکر میکردیم لازم است به آن اشارهای شود. اکنون پرسه در کوچههای فرهنگ و هنر و مطبوعات کشور را با تأملی در یک فیلم سینمایی آغاز میکنیم.
فیلم آرایش غلیظ
آرایش غلیظ فیلمی چندپاره است که منطق درونی وحدتبخش ندارد.
البته در لابلای سکانسها و برخی گفتهها و ویژگیهای شخصیتهای فیلم گاهی ممکن است به نکات خوب و
مناسبی برخورد اما در کل، آنچه که بیش از هر چیز در آرایش غلیظ برجسته و چشمگیر است
القاء نوعی احساس تشتت و درهمریختگی است.
در واقع فیلم آرایش غلیظ با استفاده از نوعی فضاسازی نمادین و آمد و شد شخصیتها و حوادث، نوعی تشتّت و انحطاط را به مخاطب خود القاء میکند. صحنههایی در فیلم وجود دارد (مثل بختکهایی که منصور بدان گرفتار است یا اشارات مکرر به نفت و لوکیشن جنوب و روایت آتش زدن مواد آتشزا توسط مجید و...) که در متن اینهمه آشفتگی و روابط شارلاتانیستی و ناسالمی که در آرایش غلیظ دیده میشود، حس فروپاشی و انحطاط را به مخاطب القاء میکند.
پرسشی که پس از دیدن فیلم آرایش غلیظ به ذهن متبادر میشود این است:
پس از مصرف این همه هزینه و کار و زحمت و نقشآفرینی بازیگران و اکران فیلم، سرانجام مخاطب پس از دیدن آرایش غلیظ چه نتیجهای میتواند بگیرد؟ اینکه ما در جامعهای غرق شارلاتانیسم و پولپرستی و روابط ناسالم اخلاقی زندگی میکنیم و هیچ راه حل و چشمانداز روشنی هم دیده نمیشود؟ چرا برخی فیلمهای ساخته شده مأموریت القاء نوعی فروپاشی و ترویج جوّ انحطاط را برعهده گرفتهاند؟ به هیچروی نمیخواهیم بگوییم که درجامعه ما روابط ناسالم و شارلاتانیزم و پول دوستی و.... وجود ندارد. کسی منکر بسیاری از آسیبهای موجود نمیشود. اما نکته مهم و اصلی این است که چرا فیلمساز و فیلم به جای کمک به رفع مشکلات و محور قراردادن شخصیتهای سلیم و آرمانی (به موازات شخصیتهای مخفی و ناسالمی که در فیلم حضور دارند) کوششی برای تشویق مخاطب به مبارزه با مشکلات و ایجاد احساس امید و انگیزههای آرمانگرایانه و اخلاقی برای مبارزه با وجوه منفی نمیکند؟ چرا فیلم به مسیر القاء احساس و باور منفی و تلخ و تشتّت و یأس حرکت میکند ؟ چرا هنرمند، وظیفه و مسئولیت اصلی هنر را از یاد برده است؟