ادبیات به طور طبیعی چون آیینه اجتماع و شرایط زندگی است، نسبت به زندگی متعهد است و آنچه به زندگی میگذرد نوعی عهد است، ادبیات بدون عهد نمیتواند باشد چرا که انسان بدون عهد نمیتواند باشد، نظام هستی جهت دارد و به سمت جهتی حرکت میکند هر فعل و اندیشه که از انسان سر میزند نوعی جهت دارد، این مدعا که ادبیات نولیبرال تکنیک زده مطرح میکند که ما میخواهیم فقط به ادبیات توجه کنیم و کاری به آرمان و تعهد نداریم، یک مغالطه بیش نیست که پشتش منافع نولیبرالیسم نهفته است.
در ایرانی که ما آرمانهای انقلاب اسلامی را به بالاترین حد ممکن میخواهیم، باید ادبیاتی داشته باشیم که در گام نخست متعهد به آرمانهای انقلاب باشد یعنی متعهد به عدالت و فطرت بشر و اینکه انسان را اعتلا ببخشیم و تواناییهای عشق ورزی، کار خلاق و بالندگی بشری را رشد بدهیم، گام دوم اگر نویسندهای حتی اگر تعهد آرمانی به هر دلیلی به انقلاب ندارد لااقل در اثر ادبیش برخی ارزشهای انسانی را پایبند باشد.
در نهایت عرض من این است که جایزه جلال که باید مروج تعهد در ادبیات باشد این روزها به کسانی داده میشود که دشمن ادبیات متعهد و آرمان گرا هستند کسانی که اصلاً افتخار خود را در این میدانند که یک نوع ادبیات غیر متعهد ادبیت مدار تکنیکزده را ترویج میدهند، بنابراین در پس این بازیهای تکنیکی نوعی تأیید نسبیانگاری و آرمان ستیزی نولیبرال امروزی است.
جایزه جلال امسال به چه کسانی داده شد؟
* شما کتابهای مختلفی درباره دیدگاههای غربی، مکاتب و ایسمها نوشتهاید و همواره روشنفکری را نقد کردهاید. این در حالی است که ما در داخل کشور نیز گرفتار روشنفکری هستیم و این موضوع حتی در بالاترین سطوح فرهنگی ما دیده میشود که از جمله آنها میتوان به جایزه ادبی جلال آل تحمد اشاره کرد. نظرتان را درباره این جایزه و انتخاب افرادی که در این بین صورت میگیرد، بفرمایید.
-جلال نماد ادبیات متعهد است اینکه چرا باید اسم یک جایزه را بر او بگذارند به این دلیل است که جلال یک استثنا در کل جریان روشنفکری پیش از انقلاب اسلامی ایران است و ویژگی اصلی او تعهد و آرمان گرایی در ادبیات است بنابراین اگر میخواهیم ادبیات را به سمت تعهد برده و اندیشه مبارزه جویانه و ضد استبدادی و استعماری را وارد ادبیات کنیم چنین جایزهای به نام او شده است اما باید دقت کنیم که این جایزه امسال به چه کسانی داده شده است دقیقا کسانی که در نقطه مقابل ادبیات متعهد قرار دارند.
البته این نکته را بگویم که بنده هیچ مشکل شخصی با هیچ یک از برندگان جایزه جلال ندارم و هیچ کدام از این افراد را به هم به لحاظ شخصی نمیشناسیم اما وقتی توجه میکنیم متوجه میشوم که به طور مثال کتاب «ملکان عذاب» که براساس ادبیات تکنیک زده است توسط یکی از شاگردان هوشنگ گلشیری نوشته شده است و این افراد کسانی هستند که کمتر برای محتوای ادبیات نسبت به تکنیک، ارزشی قائل هستند و رویکرد کاملاً نولیبرالی دارند.
برخی برندگان جایزه جلال تکنیک زده و آرمان ستیز هستند
اگر به سالهای 1960 میلادی و حدود سال 65 شمسی نگاهی بیاندازیم، رویکرد تکنیک زده را مشاهده میکنیم چرا که ادبیات محملی برای بیان اندیشه نولیبرالی شده بود و نولیبرالیسم ظهور ادبی خود را از طریق جریاناتی پیدا کرده بود که در مقیاس جهانی ادبیّت را مهمتر از ادبیات میدانست و ادبیات را در پیچ و خمهای تکنیک جستجو میکرد، البته در لابهلای تکنیک زدگی نوعی محتوای نسبیانگار و آرمان ستیز و به قول خود نویسندگانشان مطلق ستیز را نیز بیان میکرد، دقیقاً این مؤلفهها در آثار نویسندگانی که برنده جایزه جلال شدند نیز مشهود است.
بنابراین از این دهه جریان رمان نو ظهور کرد و به اصطلاح ادبیات پست مدرن به بازار آمد و رویکردهایی که به موازات رمان نو «ساموئل بکت» و در ادامهاش میلان کوندرا، باتامور تا پستمدرنیسمها وارد ادبیات شد که اینها علیرغم اختلافاتی که با هم دارند، یک وجه مشترک داشته که محتوا را به مسلخ فرم و تکنیک میبرند و آن را با گفتارهای مختلف تحت عنوان ادبیت عنوان میکنند.
نکته دیگر اینکه پس پرده تأکید بر ادبیت، وجه مشترک این جریانات با هم است اینکه تمامشان ادبیات را از آرمان گرایی و بیداری بخشی تهی میکنند و اساساً مدعی هستند که نویسنده رسالتی برای این کارها ندارد، بنابراین اگر ما به نیمه اول قرن بیستم برگردیم همه بحثها حول این است که داستاننویس مسئولیت اجتماعی و اخلاقی دارد حتی خود نویسندگانی مثل آلبر کامو، پل سارتر که اینها جهتگیریهای آشکار سیاسی و مبارزاتی داشتند فارغ از اینکه همهشان انسانهای سکولاری بودند اما بهرحال حساسیتهای اجتماعی و سیاسی داشتند پیش از اینها هم داستان نویسان رئالی چون بالزاک، دیکنز، تولستوی، داستایوفسکی و رئالیستهایی چون امیل زولا در داستانها بازتاب نوعی حضور اجتماعی و تعهد نویسنده نسبت به آنچه در اجتماع میگذرد و جهتگیری سیاست داشتند.
به طور مثال در رمان «شیاطین» داستایوفسکی آشکارا حضور سیاست را مشاهده میکنیم یا رمان «جنگ و صلح» تولستوی یا حتی آثار بالزاک که نویسندهای سلطنت طلب بود و رویکرد رئالیستیاش به نحوی که تعهد را تهی میکند در نهایت جریان ادبی غرب در دهه 1950 و 60 نتیجه ناتوی فرهنگی است این جریان محتوا را به حاشیه میبرد چرا که میخواهد آرمانگرایی را در حاشیه قرار دهد، بهرحال درست است که عدهای نویسندگان این دوره را سکولاری میدانستند اما اینها هم افرادی هستند که بهرحال در ذیل عالم غرب اومانیستی نوعی رویکردهای ضدلیبرالی دارند و این در آثارشان کاملاً معلوم است.
آسیبهای ادبیات ایران در طول تاریخ
*الان هم در ایران نویسندگانی هستند که دیدگاه اتوپیستی داشته باشند، آیا منظور از این دیدگاه همان آرمانگرایی عصر مهدویت است؟ این نویسندگانی که جوایزی چون جلال را دریافت میکنند آرمانشان چیست؟ آیا اینها هم آرمانگرا هستند؟
-مقدمتاً بگویم که در ایران دهه چهل مکتب اصفهان در ادبیات با محوریت هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی مباحثی را مطرح کرد منتها روشنفکری ایران در دهه پنجاه خیلی به این رویکرد بها نمیدهد. درست است که شازده احتجاب اهمیتی در این حوزه پیدا کرد اما این امر امتداد نیافت اما پس از انقلاب جریان ناتوی فرهنگی تهاجمی را در بخش ادبیات متمرکز به این موضوع ایجاد کرد به این معنی که نگاه نولیبرالی به ادبیات با محوریت ادبیات 1960 غرب دقیقاً در ایران بومی سازی شد.
متأسفانه فقدان تئوری در میان معتقدان به تئوری ادبی انقلاب اسلامی و ضعف مدیریت انقلاب باعث شد که حتی بخشی از نیروهای پروده شده حوزهها هم جذب جریان معارض شوند بنابراین از دهه 70 جریان آرمانستیز، تعهد گریز، تکنیک زده در ادبیات ما به جریان مسلط تبدیل شده و به طرز وحشتناکی به باز تولید خود پرداخت، ابوتراب خسروی یکی از این افراد است که شاگرد مستقیم هوشنگ گلشیری بوده است.
در نهایت بحث بنده این است که ادبیات به طور طبیعی چون آیینه اجتماع و شرایط زندگی است، نسبت به زندگی متعهد است و آنچه به زندگی میگذرد نوعی عهد است، ادبیات بدون عهد نمیتواند باشد چرا که انسان بدون عهد نمیتواند باشد، نظام هستی جهت دارد و به سمت جهتی حرکت میکند هر فعل و اندیشه که از انسان سر میزند نوعی جهت دارد، این مدعا که ادبیات نولیبرال تکنیک زده مطرح میکند که ما میخواهیم فقط به ادبیات توجه کنیم و کاری به آرمان و تعهد نداریم، یک مغالطه بیش نیست که پشتش منافع نولیبرالیسم نهفته است چرا که همین ادبیات که میگوید ما با عهد و آرمان کار نداریم خودش عهد و آرمان دارد و مستغرق کردن انسانها در روزمرگی محض و در پیچ و خم بازیهای تکنیکی و ادبیت چیزی است که ادبیات را از ستیهندگی جدا میکند و این به نفع نظام جهانی سلطه است.
ادبیات آرمانگرا باید به انسان،عدالت و اخلاق توجه کند
بنابراین زمانی که من میگویم ادبیات باید آرمان گرا باشد نخست باید به آرمانهای عام انسانی، عدالت و اخلاق توجه کند درحالیکه تا نیمه قرن بیستم هم رسالت آشکار ادبیات همین بود منتها چون نظام جهانی نولیبرالیسم متوجه شد که ترویج این دیدگاه به ضررش است از نیمه قرن بیستم این بازی بهم خورد و مدل ادبیات آرمان گریز اخلاقی را مطرح کرد.
بنابراین اینکه عدهای میگویند نویسنده نباید سیاسی باشد و در اثرش کار سیاسی را آمیخته کند، حرفهای کاملاً جدید چهل ـ پنجاه سال اخیر است این صحبتها را اگر به تولستوی یا دیگر نویسندگان آن دوره می گفتیم برایشان عجیب بود چرا که همه از ادبیات سلاحی ساخته بودند و اساساً جز این هم نمیشد انتظار داشت درحالیکه ادبیات باید به ارزشهای عام انسانی، مهرورزی، عدالت، آزادی و اخلاق پایبند باشد.
گامهای اساسی برای تولید ادبیات انقلابی
حرف من این است در ایرانی که ما آرمانهای انقلاب اسلامی را به بالاترین حد ممکن میخواهیم، باید ادبیاتی داشته باشیم که در گام نخست متعهد به آرمانهای انقلاب باشد یعنی متعهد به عدالت و فطرت بشر و اینکه انسان را اعتلا ببخشیم و تواناییهای عشق ورزی، کار خلاق و بالندگی بشری را رشد بدهیم، گام دوم اگر نویسندهای حتی اگر تعهد آرمانی به هر دلیلی به انقلاب ندارد لااقل در اثر ادبیش برخی ارزشهای انسانی را پایبند باشد نظیر «رومن رولانس» اما جریان ادبی نولیبرال در ایران از اواخر دهه 60 با محوریت گلشیری و گرته برداری از غرب، ادبیات تعهدگریز شد، این ادبیات دروغ میگوید، چون تعهد گریزی به معنای سردرگمی خواننده در اشتغالات روزمره به منظور تحمیق فکری منجر به تداوم نظام سلطه جهانی میشود را داراست.
اگر رمان «جننامه» گلشیری را مطالعه کنیم متوجه میشویم به طرز زیادی دارای بازی تکنیکی است اما در نهایت مضمون ایدئولوژیک، سکولاریستی، ضد دینی و ترویج نسبی انگاری دارد همینها را در آثار ادبی شاگردان او هم مشاهده میکنیم.
در نهایت عرض من این است که جایزه جلال که باید مروج تعهد در ادبیات باشد این روزها به کسانی داده میشود که دشمن ادبیات متعهد و آرمان گرا هستند کسانی که اصلا افتخار خود را در این میدانند که یک نوع ادبیات غیر متعهد ادبیت مدار تکنیکزده را ترویج میدهند، بنابراین در پس این بازیهای تکنیکی نوعی تأیید نسبیانگاری و آرمان ستیزی نولیبرال امروزی است.
برگزیدگان جایزه جلال باید در جایزه گلشیری انتخاب شوند
*پس این جایزه نقض غرض کرده کسانی که انتظار میرفت در جایزه گلشیری جایزه بگیرند در جایزه جلال برگزیده میشوند...
- بله اساساً همینطور است این جایزه گلشیری است نه جلال امروز فرصت نبود وگرنه کتابی از آثار ابوتراب خسروی و گلشیری میآوردم و نشان میدادم که قدرت تکنیکی این در چه حدی است البته این خاصیت منحصر به فردی هم نیست ما نمایشهایی از بکت داریم که سرتا پایش راه رفتن یک انسان و شمارش این راه رفتن است این تکنیک زدگی و بی معنایی ادبیات داستانی است.
آنچه خسروی دنبال میکند امتداد راهی است که با معصومان شروع و با جن نامه ادامه میدهد راهی که گلشیری آغاز کرد و تا شاه سیاه پوشان همین مسیر را رفت و توسط خسروی ادامه داد.
با کمال تأسف باید گفت که این جریان بر نویسندگان انقلابی هم تأثیرگذار بود البته نمیخواهم اسم ببرم اما کسانی را داریم که حتی در حوزه هنری هم فعال هستند اما خواه ناخواه از این ادبیات تأثیر پذیرفتند همه تقصیر را هم برگردن آنها نمیتوانیم بیاندازیم زمانی که ما یک تئوری جایگزین نداریم و طبیعی است که علاقهمندان را جذب کند آنها جذب تئوریهای معارض میشوند چراکه انقلابیون در ابتدای راه نمیتوانند شرایط را تمییز دهند و زمانی که درا ین مسیر میافتند ، استهاله فکری میشوند.
*پس نقطه ضعف حوزه فرهنگ ما همین بحث تئوریپردازی نیز هست؟
-بله اگر وزارت فرهنگ و ارشاد ما متولی تولید کار تئوریک در ادبیات میشد و جریان ادبی انقلاب را زیر پر و بال خود میگرفت الان ما نباید تاوان این ضعف را بدهیم متأسفانه این ضعف ادامه دارد فراتر از این سرویس دهی به معارضان که یکی از اینها جایزه جلال است.
شورای عالی انقلاب فرهنگی ستاد فرماندهی مرزبندیهای ادبی و فرهنگی است
*در صحبتهایتان اشاره کردید که چون نویسندگان ما قدرت تمیز ندارند جذب تئوریهای داخلی نشدند این مرزبندی آثار و خط و مشیها را چطور باید تشخیص داد؟ خط کش و معیار برای مشخص کردن مرزبندی چیست؟
-این کارها باید از ستاد فرماندهی صورت بگیرد مشکل از همان بالاست که رهبری در حکم خود به شورای عالی انقلاب فرهنگی هم اشکال میگیرند چرا که چنین نقش استراتژیکی برای شورا قائل هستند بنابراین باید حرکتهایی به لحاظ نظری تئوریک معطوف به عمل و برنامههایی در راستای این حرکتها در شورا و در جهت ترویج نیروهای خودی و تبیین مواضع نیروهای انقلاب صورت دهند.
اینکه ابتدای بحث گفتم داستاننویس ما مرزها را نمیداند علتش این است که یک مرکزی باید باشد به تولید انبوه کتب و مقالات به شیوههای مختلف در خصوص تئوریپردازی درباره ادبیات انقلاب بپردازد اینکه چرا ادبیات باید متعهد باشد؟ آرمان داشته باشد؟ با اینها مختصات ادبیات انقلاب ترسیم و فرموله میشود کاری که همه کشورها انجام دادهاند، به طور مثال شوروی بعد از انقلاب خود همین کار را انجام داد، اینها در ایران هم جزو وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است.
بنابراین زمانی که داستان نویس میخواهد کار کند نباید به جمال میرصادقی یا هوشنگ گلشیری ارجاع شود دراین صورت طبیعی است که این فرد در آن حال و هوای آنها آموزش ببیند ما نباید دچار خطا شویم و بگوییم داستان داستان است و فرق نمیکند که چه کسی درس بدهد، ما باید این را متوجه شویم که انقلابی مثل انقلاب اسلامی نیازمند یک تئوری ادبی است همانطور که نیازمند تحول علوم انسانی است این جریان بسیار وسیع است.
*به نظرتان نیاز به تأسیس نهاد یا ارگانی به طور مثال چون شورای بررسی متون برای علوم انسانی در این حوزه هست؟
-ببینید ابتدا باید نگرش افراد درست شود بنده معتقدم که ابتدا باید شورای عالی انقلاب فرهنگی در مقام قلب استراتژیک طراحی فرهنگی کشور به این نتیجه برسد که اشکالات کجاست، اما شورا ظاهراً در این فازها نیست بنابراین در این جنگ فرهنگی یک نوع نظام فرهنگی متناسب شرایط خاص ما را طراحی میکند همانطور که ما اقتصاد مقاومتی داریم یک جور فرهنگ مقاومتی پویا در حال مبارزه احتیاج داریم در گام دوم پس از درک مطلب نیازمند تشکیل کارگروههای تخصصی با حضور تمامی نیروهای متعهد انقلاب هستیم و گام دیگر نیز تأسیس مجموعههای پژوهشی است که به صورت خصوصی از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا نهاد دیگری که متولی مسائل مالی شود.
از نیروهای متعهد به انقلاب بدون هراس حمایت کنیم
بنابراین در این مسیر باید جریان فرهنگی را عمومی کرده و به دست مردم بسپاریم اما اینکه چگونه توده مردم از نوع فرهنگی را دغدغه مند کنیم، مهم است. خجالت نکشیم از اینکه بگوییم ما میخواهیم از نیروهای متعهد به انقلاب حمایت کنیم هیچ کشوری به نیروهای مخالف خود سرویس نمیدهد ایران یک استثنا است که جایزه جلال را میگذارد ما به معارضان خود جایزه میدهد بنابراین بعید میدانم کسانی که این جایزه را گرفتند بگویند که آرمانهای انقلاب را قبول دارند زمانی که اینگونه است باید یک میدان عمل برای نیروهای مؤمن و متعهد به انقلاب فراهم کنیم تا آن بخشهایی که به حوزه پژوهشی مربوط اند مشغول به نگارش در عرصه مانیفست سینمای انقلاب، مانیفست ادبیات انقلاب، رسانهها حتی تئوری برای اداره صدا و سیما داشته باشیم.
در نهایت باید نیروهای انقلابی و تئوریک در مؤسسات سازماندهی شوند سپس کارگروههای شورای عالی انقلاب فرهنگی هم سازمانی کار کنند و یک جریان مداوم خلق تئوری ایجاد کنند، این تئوریها به صورت کتاب، مقاله و سخنرانی به میدان بیاید و بعد داستاننویسی که مثلاً میخواهد در حوزه هنری کتاب بخواند این تئوریها را گرفته و شروع به حرکت کند و خط و ربط خود را پیدا کند. بنابراین کاری که شورای عالی انقلاب فرهنگی میکند در بالا مشخص میشود و این کارها همه البته نباید مختص نخبگان باشد باید تمام نیروها به میدان عمل بیایند بعد از پنج سال که جریانات را ببینیم، تفاوت آشکار میشود منتها باید مرزبندی کنیم مرزبندی نیروهای خودی که به نظام و اسلام و انقلاب و رهبری متعهد هستند فضا را باز میکند که اوضاع به نفع انقلابیون شود.