کد خبر 370752
تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۳۹۳ - ۱۷:۵۲

ساعت ٥ بعدازظهر ١٨ آذرماه ماموران کلانتری ١٠٢ پاسداران در جریان جنایتی هولناک در خیابان ساقدوش قرار گرفتند.

 به گزارش مشرق، عامل این جنایت خانوادگی در وهله اول یک پدر بود. او تحصیلکرده و مرفه و مردم دار بود. با این حال او در عرض چند ساعت به یک جانی تبدیل شد با این تفاوت که قاتل هم در کنار مقتولان جان سپرد.

او که همسر، دختر و درنهایت خودش را با شلیک گلوله از پای درآورده بود تنها یک نامه دوجمله ای از خود بر جای گذاشت؛ نامه ای که هزاران سوال بی جواب و راز سر به مُهر از زندگی اجتماعی یک خانواده کم جمعیت و مرفه را به طرز غریبی به تصویر می کشید. این مرد نوشت: با همه امکاناتی که داشتیم، نمی توانستیم خانواده خوشبختی باشیم.

حالا دیگر یاسی وجود ندارد تا به پدرش بگوید: بگذار سرنوشت و تعریف از خوشبختی را خودم احساس کنم، بگذار بزرگ شوم، عاشق شوم؛ بگذار زنده بمانم.

جنایت در بوستان دهم

ساعت ٥ بعدازظهر ١٨ آذرماه ماموران کلانتری ١٠٢ پاسداران در جریان جنایتی هولناک در خیابان ساقدوش قرار گرفتند. مردی از آن سوی خط با صدایی لرزان حرف می زد. او خبر قتل خانوادگی همسایه شان را داشت. این مرد ادعا می کرد وقتی در همسایگی شان صدای شلیک چندین گلوله به گوش رسید، به طبقه سوم ساختمان رفتند و بعد از باز کردن در خانه همسایه شان با اجساد خونین اعضای خانواده روبه رو شدند.

دقایقی بعد با اعلام این خبر به قاضی کشیک ویژه قتل، بازپرس حسین پور به همراه تیمی از کارآگاهان جنایی و کارشناسان بررسی صحنه جرم، راهی محل جنایت در خیابان پاسداران، بوستان دهم شدند.

خیابان شلوغ بود و مردم در مقابل یک آپارتمان شیک جمع شده بودند. همه از قتل حرف می زدند. ماموران با احتیاط وارد واحد طبقه سوم آپارتمان شدند. سکوت سنگین بر خانه حکمفرما و فضای خانه آکنده از بوی سیگار بود.

با آغاز تجسس های جنایی، کارآگاهان با صحنه هولناکی روبه رو شدند. ٢ اتاق خواب در گوشه سالن، محل های جنایت بود. لکه های خون در و دیوار اتاق ها را پوشانده بود. در یکی از اتاق ها مرد جوان موازی همسرش و درحالی که یک اسلحه کلت در دستانش بود، روی زمین افتاده بودند و در اتاق دیگر دختربچه ای، غرق در خون به کام مرگ فرو رفته بود.

با پیدا شدن نامه ای روی میز آرایش اتاق خواب پرده از این جنایت خانگی برداشته شد؛ نامه ای که در آن مرد خانواده عدم احساس خوشبختی در خانواده اش را عامل این کشتار خانوادگی اعلام کرده بود.

تحقیقات و بررسی اجساد نشان می داد که زن جوان اولین قربانی این جنایت بوده است. او درحالی که یک گلوله به قفسه سینه و یک گلوله به پیشانی اش اصابت کرده بود در اتاق خوابشان و در پایین تختخواب به قتل رسیده بود.

با تجسس های بازپرس پرونده مشخص شد پدر جنایتکار بعد از کشتن همسرش، به انتظار بازگشت دخترش از مدرسه می نشیند، سناریوی جنایت را مرور می کند، بی امان سیگار می کشد، اما هرگز لحظه ای از ادامه جنایتش پشیمان نمی شود.

یاسمین که به خانه می آید هرگز تصور نمی کند پدرش با اسلحه در کمین اوست. پلاستیک خوراکی هایش را در دستانش نگه داشته و به سمت اتاقش می رود، پدر اما سایه به سایه تعقیبش می کند، هنوز کیفش در دستش است که ناگهان با شلیک گلوله پدرش قبل از هر واکنشی به کام مرگ فرو می رود.

پدر جانی شده بود؛ حالا گوشه گوشه خانه پر از خاطرات همسرش و یاسمین کوچولویش بود. تلفن را برداشت و برادرش را از راز جنایتش خبردار کرد و گفت: زن و بچه ام را کشتم، خودم را هم می کشم.

تلفن قطع شد و صدای شلیک یک گلوله دیگر در فضای خانه پیچید.


برادر این مرد که با شنیدن ماجرا وحشت زده و مضطرب راهی خانه او شده بود وقتی به آن جا رسید که با جسد آنها روبه رو شد. همسایه ها اولین افرادی بودند که با صدای شلیک گلوله برای رازگشایی از این ماجرا وارد صحنه جنایت شده بودند. آنها به بازپرس پرونده گفتند: این زن و شوهر تنها همین یک فرزند را داشتند، خانواده آرامی بودند اما امروز صبح صدای مشاجره و دعوای او با همسرش شنیده می شد. با انتقال اجساد این خانواده ٣ نفره به پزشکی قانونی تحقیقات برای روشن شدن زوایای مبهم این کشتار خانگی ادامه دارد.

قتل خانوادگی

سال ٨٨ نیز مردی که تحصیلکرده دانشگاهی در آمریکا بود به خاطر ارثیه پدری دست به کشتار دسته جمعی خانواده اش زد. این حادثه در خیابان مقدس اردبیلی رخ داد. با بررسی پرونده های اینچنینی می توان گفت جنایت در همه جای شهر ریشه می دواند، جنایت ساخته دست بشر است. با آمار و ارقام نمی توان رنگ جنایت ها را در بالا و پایین شهر عوض کرد.

بحران روانی که در انسان آغاز شود از جنوب ترین نقطه شهر تا ارتفاعات مرفه نشین شهر را نشانه می رود. بحرانی که اعتماد و اعتقادها را در هم می شکند و باعث می شود در پس همه روابط اجتماعی و انسانی یک فرد یک شبه جنایتکار شود. آن هم درست جایی که خیلی ها انتظارش را ندارند، خیابان پاسداران، بالای شهر تهران. اما واقعیت چیز دیگری است، در پشت دیوار تمام آپارتمان های شیک و آسمانخراش های گرانقیمت پایتخت قصه ای برای نوشتن وجود دارد. نه به این معنی که این قصه می تواند با جنایت پیوند بخورد اما مرگ روابط عاطفی در این قشر مرفه می تواند زمینه ساز وقوع جرم و جنایت شود.

خوشبختی، رفاه مادی نیست

جنایت مرگبار خانه پاسداران بی شک برای هر شنونده ای همراه با این پرسش است: یک خانواده مرفه؟!

دکتر سعید خراط ها آسیب شناس و مدرس دانشگاه در رابطه با این پرسش گفت: رفاه تنها به معنای سرمایه و قدرت مالی بالا نیست. رفاه در سلامت جسم و روان، همراه با فاکتورهای اخلاقی و اجتماعی معنا پیدا می کند. وقتی در روابط خانوادگی اعتماد، صداقت، تفاهم، تحلیل از بین می رود، رفاه در روابط خانوادگی دچار تزلزل خواهد شد. بنابراین در اجتماع شاهد جرایم مختلف در قشر مرفه جامعه هم هستیم.

او افزود: اما این تصور که مگر ممکن است در بالای شهر هم شاهد جنایت های اینچنینی باشیم، ریشه در انگاره های مادی مردم دارد. این درحالی است که گاهی رفاه اقتصادی زمینه ساز طلاق های عاطفی، خیانت ها، سوءمصرف موادمخدر و بحران های روانی خواهد شد. در این مورد هم با توجه به این که هنوز زوایای مبهم این حادثه فاش نشده است نمی توان نظر قطعی داد، اما چیزی که از آغاز طراحی قتل و فاصله زمانی بین قتل اول و دوم رخ داد نشان می دهد قاتل ساعت های بحرانی را سپری کرده که به احتمال زیاد در همه این لحظات از لحاظ روانی دچار بحران غیرقابل کنترلی بوده است.

وی ادامه داد: با این حال گاهی رفاه مادی افراد خانواده را از هم دور می کند، به همین خاطر است که بعضی اوقات از خیلی از مردم مرفه می شنویم که حاضرند همه زندگی شان را بدهند اما یک خانواده مستحکم بر مبنای روابط انسانی و عاطفی داشته باشند.

منبع: شهروند

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 5
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • سید محمد بطحایی ۰۹:۵۰ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۱
    0 0
    متاسفم
  • ۱۱:۱۰ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۱
    0 0
    درست است که رفاه مادی همه چیز نیست، ولی اگر از یک درب فقر وارد شود، ایمان از پنجره خارج می شود!
  • مانی ۱۴:۲۲ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۱
    1 0
    دمش گرم این زندگی ارزش هیچی نداره
  • ۱۱:۴۳ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۵
    0 1
    خودکشی کرد چون درکش از زندگی حیوانی بود. گمان کنم بی دین بودند
  • ۱۱:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۹/۲۵
    1 1
    خودکشی کرد چون درکش از زندگی حیوانی بود. گمان کنم بی دین بودند

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس