آپارتمانی کوچک در ساختمانی با سنگ های مرمری در انتهای بن بستی به نام مریم و در محله مجیدیه تهران؛ محل گذران تنهایی های طهماسب (توماس) باغداساریان، پدر شهید است که حالا چندین سال است غم از دست دادن همسرش را به اندوه دوری از فرزند شهیدش پیوند داده است.
پدر شهید باغداساریان با لحنی احساسی و در حالی که چشمهایش از شادی برق می زند، خاطره اش از آمدن رهبر انقلاب به خانه شان در سال 84 را یادآوری می کند و می گوید: خانه مان سه تا پله داشت. دست رهبرمان را گرفتم و او را به بالا آوردم. همدیگر را بوسیدیم و با خوشحالیِ دیدار به گفتگو پرداختیم.
واهیک باغداساریان یکی از 9 فرزند توماس است که در سال های آتش و خون، با اینکه می توانست مثل خیلی ها از به کنج خانه اش بخزد، این کار را نکرد و از پدرش خواست که اجازه دهد تا به خدمت سربازی برود. توماس و همسرش هم راضی بودند و او را راهی کردند. واهیک هر 2 ماه یک بار به خانه می آمد و خانواده اش را می دید تا اینکه بار آخر، وقتی قصد رفتن کرد، چند قدمی از خانه دور نشده بود که دوباره برگشت و پدر را در آغوش گرفت. پدر پرسید: مگر الان همدیگر را نبوسیدیم؟
واهیک با خنده همیشگی اش گفت: بالاخره جنگ است و گلوله و تیر. معلوم نیست که دیدار دیگری داشته باشیم یا نه.
واهیک رفت و چند روز بعد لباس هایش را آوردند و سپس پیکرش که تحویل خلیفه گری ارامنه اهواز داده بودند به خانه آمد. واهیک با دو نفر از همرزمانش در منطقه دارخوین با ماشینشان روی مین رفته و به شهادت رسیده بودند.
واهیک در 14 اسفند سال 62 شهید شد در حالی که چند روزی بود وارد بیست و سه سالگی شده بود.
برادر، برادر زاده و چند نفر دیگر از خانواده واهیک، اگر چه به خاطر محدودیت مکانی، نگران پذیرایی از مهمانان بودند اما از نگاهشان می شد خواند که مسئولان هماهنگی چنین دیدارهایی باید دعوت از خبرنگاران را با فضای موجود در منزل شهدا تنظیم کنند. کاری که متاسفانه دوستان سازمان بسیج از آن غافل شده بودند.