حمیدرضا بختیاری کشتی گیر 16 ساله ملایری زیر نظر سعید گودرزی به صورت حرفهای کشتی را فرا گرفت و هر روز پیشرفت کرد به گونهای که در تمامی مسابقههای استانی عنوان اول را به دست میآورد، چیزی که به گفته خودش به مذاق مسئولان کشتی شهر همدان خوش نمیآمد. "آنها دوست نداشتند یک دهاتی بیاید و کشتیگیران شهرشان را یکی پس از دیگری شکست دهد. حتی در یک دوره پیش از مسابقه فینال گفتند باید دوباره وزنکشی کنی شاید از دیگران سنگینتر باشی که اینقدر راحت شکستشان میدهی!"
جلوتر آمد و گویی به رویاهایش نزدیکتر می شد. به خاطر عملکرد خوب در مسابقههای کشوری برای دو دوره به اردوی تیم ملی نوجوانان در تهران دعوت شد تا زیر نظر مراد محمدی کار کند و خودی نشان بدهد. " شبها در رختخواب همهاش به فکر آینده بودم. به اینکه بزرگ شوم و روزی با طلای المپیک پرچم کشورم را به اهتزاز درآورم. اینکه روزی بتوانم رکورد مدالهای تختی را بشکنم."
اما روزها گذشت و او همچنان در وزن خود یکه تاز کشتی همدان بود. پس از حضور در مسابقههای کشوری نوجوانان در سال گذشته به همراه 4 نفر دیگر به عنوان نمایندگان همدان برای حضور در رقابتهای جام جهانی کودک در تهران انتخاب شد که ای کاش انتخاب نمیشد!
"گفتند برای اینکه بتوانی در این رقابتها حاضر شوی باید پاسپورت خود را به مسئولان هیات کشتی تحویل بدهی اما یک مشکل بزرگ در این راه وجود داشت آن هم بیپولی بود. فکر میکنم نزدیک به 150 یا 160 هزار تومان لازم داشتم چرا که یکی از اقواممان برای رفتن به کربلا با همین مقدار هزینه پاسپورت گرفت اما من همین را هم نداشتم. به پدرم گفتم اما پول جور نشد که نشد. اگر به عمویم میگفتم میداد اما دیگر روی این کار را نداشتیم چرا که به اندازه کافی قرض بالا آورده بودیم. به مسئولان هم نگفتم چرا که پیش از این یک بار حضوری از نمایندهمان در مجلس، رییس اداره ورزش و جوانان ملایر و رییس هیات کشتی ملایر مقداری پول به خاطر احتیاج خواسته بودم اما در نهایت فقط یک دست گرمکن به من دادند، بنابراین دیگر نخواستم رو بزنم."
او نتوانست پول را جور کند تا پاسپورت بگیرد. مسئولان هیات کشتی همدان خیلی زود بدون اینکه دلیل این کار را بپرسند او را دو سال از حضور در کلیه مسابقههای کشتی محروم کردند تا شاید این گونه به وظیفه و رسالت اصلیشان که پرورش استعدادهای کشتی استان بود به معنای واقعی عمل کنند و شاید هم آن را در زمره اقدامات انجام شده خود روزی به مسئولان فدراسیون کشتی اطلاع دهند. حکم آنها برای کشتیگیری که پول پاسپورت نداشت، مانند جرم یک دوپینگی، دو سال محرومیت بود که باید به این تدبیر صد آفرین گفت.
پس از این اتفاقها بختیاری کشتی را رها کرد. صبحها به مدرسه رفت و بعدازظهرها نیز تا غروب به چوپانی پرداخت تا کمکرسان پدر شود.
تنها آرزوی بزرگ او دیگر شکستن رکورد تختی و اهتزاز پرچم ایران در المپیک نیست بلکه قبولی در دانشگاه افسری ارتش است تا به این وسیله بتواند به تهران کوچ کند و شاید برای ارتش در کنار درس خواندن کشتی هم بگیرد.
کاری با او کردهاند که دیگر نمیخواهد برای همدان کشتی بگیرد و فقط به فکر آمدن به تهران که به تعبیر پدرش دریاست و میتواند در آن نهنگ صید کند را در سر میپروراند.
ای کاش سوپرمیلیاردرهایی که تمام سرمایهشان را در فوتبالی که هیچ بازدهی هم ندارد و بهترینشان هم به قول خود ماهی 15 میلیون تومان خرج لباس میکنند و با ماشینهای میلیاردی در خیابانها جولان میدهند و فخر فروشی میکنند کمی هم به امثال حمیدرضا بختیاری توجه کنند تا به خاطر اندکی پول خیلی راحت به هدر نروند.
از رسول خادم نیز به عنوان مسئول فدراسیون که سخت به برگزاری رقابتهای مختلف و آماده سازی تیمهای ملی مشغول است، نیز این انتظار میرود که کمی به احوالات هیاتهای کشتی در استانها توجه کند تا مهمترین وظیفه فدراسیون کشتی در سایه امورات مختلف فراموش نشود.
کشتیگیر مستعد روستای رضوانکده ملایر پس از مدتها سکوت خود را شکست و در گفتوگو با ایسنا از آرزوهایش که بر باد رفته سخن گفت. متن این گفتوگو را میخوانید:
* پس از اینکه با محرومیت دو ساله مواجه شدید در حال حاضر به چه کاری مشغولید؟
7-6 ماه است که اصلا تمرین کشتی نداشتهام. البته باید بگویم با اتفاقاتی که افتاد دیگر از کشتی زده شدهام و نمیخواهم سراغش بروم. 6 سال زحمت کشیدم تا توانستم به اردوی تیم ملی نوجوانان برسم. اما خیلی راحت من را کنار زدند و با زندگیام بازی کردند. 6 سال از همه زندگی و درسم زدم تا کشتی بگیرم. سال اول و دوم دبیرستان را در دبیرستان نمونه مردمی سیفی ملایر با معدل بالای 19 درس خواندم اما کشتی باعث شد نتوانم مانند همیشه به درسهایم برسم و معدلم پایین آمد تا به همین خاطر من را از مدرسه بیرون کنند.
* چرا پس از محرومیت به چوپانی روی آوردید؟
از صبح تا ظهر در مدرسه درس میخوانم و بعدازظهر تا غروب هم به چوپانی مشغولم تا کمکخرج خانوادهام باشم. البته اگر پدرم نبود به جای چوپانی باید گدایی میکردم. واقعا از او تشکر میکنم او خیلی برای بچههایش زحمت میکشد. اما خب زمانه سخت شده است.
* پس کشتی چه میشود؟
دو سال خیلی راحت محرومم کردند چرا که نمیخواستند یک روستایی مطرح شود. وقتی دیدند همه حریفانم را در همدان شکست میدهم خیلی برایشان گران تمام میشد. کشتی وقت و پول می خواهد و به درد امثال من نمیخورد. امروز روزگار پول است و پول است که حرف اول را میزند. نمیتوان بدون پشتوانه و پول به جایی برسی. یعنی خیلیها نمیگذارند که برسی.
* از سختیهایی که در این 6 سال برای رسیدن به هدفت در کشتی کشیدی تعریف کن.
از روستای ما تا سالن کشتی در ملایر با ماشین نزدیک نیم ساعت فاصله است. تمرین ما معمولا بعدازظهرها تا 7 شب طول میکشید. گاهی اوقات مخصوصا در زمستان و سرمای شدید ماشینی نبود که از شهر من را به روستا بیاورد. با هزار سختی و گاهی اوقات پیاده سرما را تحمل میکردم و خود را به خانه میرساندم که ساعت 9 شب شده بود. بعد برای اینکه از درسم عقب نمانم سه چهار ساعت درس میخواندم تا حداقل نمره قبولی را بگیرم. با روزی دو ساعت استراحت باز میآمدم و همه کشتیگیران را در وزن خودم شکست میدادم. این همه سختی کشیدم به این امید که روزی در کشتی چهره شوم و همه کاستیهای خود و خانوادهام را جبران کنم. اینقدر زحمت کشیدم و وزن کم کردم که نگو و نپرس. بیمعرفتها حداقل شش ماه یا یک سال من را محروم میکردند نه دو سال که دیگر انگیزهای برایم باقی نماند.
* گفتید مسئولان کشتی همدان نمیتوانستند ببینند یک روستایی موفق میشود چرا چنین ذهنیتی داری؟
دیگر دوست ندارم برای استان همدان کشتی بگیرم. آنها فقط خودشان را قبول
دارند نه ما روستاییها را. یک بار برای مسابقههای استانی 7 کیلو وزن کم
کردم. صبح وزنکشی کردم و بعدازظهر همه حریفانم را پشت سر هم بردم تا به
فینال رسیدم اما آنها گفتند باز هم باید وزنکشی کنی چرا که فکر میکردند
من سنگینتر از رقبایم هستم و به همین خاطر آنها را شکست میدهم.
میخواستند بهانهتراشی کنند و نگذارند که کشتی بگیرم اما وزنکشی کردند و
دیدند که مشکلی ندارم. در فینال نیز پیروز شدم. البته دیگر این حرفها مهم
نیست چرا که نمیخواهم به کشتی بازگردم و دیگر از کشتی زده شدهام.
* داستان علت محرومیت دو سالهات را میخواهیم از زبان خودت بشنویم.
سال گذشته در مسابقههای کشوری با وجود مصدومیت شرکت کردم و عملکرد خوبی داشتم. پس از آن به همراه 4 نفر دیگر به نامهای میلاد عبدی، سعید انوری، امیر چهاردولی و دانیال شریعتی با مربیگری تورج ظفری برای مسابقههای جام جهانی کودک در تهران انتخاب شدیم. هیات کشتی همدان از ما خواست پاسپورتهایمان را طی چند روز آماده کنیم و به آنها تحویل دهیم تا بتوانیم در مسابقهها شرکت کنیم اما من هر کاری کردم نتوانستم پول پاسپورت را که بین 150 تا 160 هزار تومان بود، جور کنم. به پدرم موضوع را گفتم اما نتوانستیم به کسی رو بیندازیم. اگر به عمویم میگفتم میداد اما چون قبلا از آنها پول قرض کرده بودیم نتوانستیم دوباره پول قرض کنیم. زمان هم همین طور گذشت تا اینکه آنها بدون اینکه سوالی از ما بپرسند که چرا پاسپورت را تحویل ندادهای، به علت همین موضوع دو سال من را از حضور در کلیه مسابقهها محروم کردند.
* چرا به مسئولان هیات کشتی موضوع را نگفتید تا مشکلت را حل کنند؟
پیش از آن دو بار به اردوی تیم ملی نوجوانان در تهران دعوت شدم و زیر نظر مراد محمدی کار کردم. همان موقع یک بار وقتی دکتر آریایی نژاد نماینده مردم ملایر در مجلس شورای اسلامی که گاهی اوقات برای خواندن زیارت عاشورا به روستای ما میآمد را دیدم از او خواستم که به من کمک کند تا بتوانم مشکلاتم را حل کنم که او گفت با رضایی رییس اداره ورزش و جوانان ملایر صحبت میکنم و من را پیش او فرستاد تا مشکلم را حل کنم. وقتی پیش رضایی رفتم او مدام بهانه آورد و گفت که مشکل تو به ما مربوط نمیشود که بخواهیم به تو کمک مالی کنیم. او گفت بهتر است پیش صفاری رییس هیات کشتی ملایر بروم تا مشکلم را حل کند. اما پیش او هم که رفتم در آخر تنها یک دست لباس ورزشی و دوبنده به من داد و نه پول! بنابراین دیگر نتوانستم به آنها رو بیندازم چرا که میدانستم کاری از پیش نمیبرم. هرچند اگر میدانستم دو سال میخواهند محرومم کنند،هر جوری که بود میرفتم و باز هم به آنها رو میانداختم!
* فکر میکنید چرا مسئولان کشتی همدان با شما چنین برخورد سختی داشتند بدون اینکه علت مشکل را جویا شوند.
آنها حتی پس از اینکه این موضوع توسط شما رسانهای شد و همه از آن مطلع شدند هم باز هیچ کدام سراغی از من نگرفتند. آنها نمیخواستند که یک روستایی موفق شود و کشتیگیرانشان را شکست دهد. نمیدانم چرا دو سال محرومم کردند. شاید هم لج و لجبازی در کار بوده است. وقتی محروم شدم آنها را به دست خدا سپردم چرا که خوردن حق یک روستایی مظلوم و بیپشتوانه هنر نیست. پدرم وقتی فهمید که دو سال محرومم کردند فقط یک کلمه گفت نگران نباش. ما هم خدایی داریم.
* پیش از این هم برخوردی از جانب آنها با شما شده بود که این قدر با اطمینان این حرف را میزنید؟
بله. برای انتخابی تیم ملی کشتی نوجوانان قرار شد به همراه چند کشتیگیر دیگر به تهران بیاییم. در ابتدا قرار بود همگی با هزینه هیات کشتی همدان به این مسابقهها اعزام شویم. اما آنها من و ایوب زندی که مربیام بود و قرار بود در این رقابتها من را کوچ کند نبردند و پول سفر من را ندادند. آنها میخواستند من را با خود نبرند تا جابمانم. مسئولان هیات کشتی همدان پول سفر همه بچهها را دادند اما پول من را سعید گودرزی که مربیام بود پرداخت کرد. مگر چه فرقی بین من با دیگر کشتیگیران وجود داشت؟
* چه صحبتی با کسانی که محرومت کردند دارید؟
فقط میخواهم بدانم آیا آنها با پسر خودشان هم این طور رفتار میکردند. من خیلی درسم خوب بود اما به عشق کشتی به درسم لطمه وارد شد. از دبیرستان نمونه مردمی اخراجم کردند. من زندگیام را به خاطر کشتی گذاشتم اما با این برخوردها دیگر نمیخواهم کشتی بگیرم.
* چه آرزوهایی در کشتی داشتید؟
شبها که به رختخواب میرفتم فقط به آرزوهایم فکر میکردم. دوست داشتم روزی رکوردهای جهان پهلوان تختی را بشکنم. دوست داشتم در المپیک طلا بگیرم و پرچم کشورم را به اهتزاز درآورم تا دل مردم مخصولا اهالی روستایمان را شاد کنم. دوست داشتم قهرمان شوم نه چوپان!
* الان چه آرزوهایی دارید؟
تنها آرزویم این است که در دانشگاه افسری قبول شوم و به استخدام ارتش دربیایم. میخواهم به این وسیله به تهران بیایم تا شاید بتوانم برای ارتش هم کشتی بگیرم. تنها شانس آمدنم به تهران همین است. اگر نتوانم به دانشگاه افسری هم بروم دیگر زندگیام را میبازم و به همین چوپانی ادامه میدهم.
* چرا فکر میکنی در تهران میتوانی به آرزوهایت برسی؟
پدرم میگوید در رودخانه قورباغه میتوانی بگیری اما در دریا نهنگ. تهران هم مثل دریا میماند. همین یونس امامی که دوستم است و توانست قهرمان نوجوانان جهان شود از شرایط تمرین در تهران خیلی راضی بود. من دیگر نمیتوانم و نمیخواهم که برای همدان کشتی بگیرم.