به گزارش مشرق، امروز همسایهمان دمغ بود. گفتم: هنوز از باخت ناراحتی؟ گفت: از میزان خوشحالیها ناراحتم. گفتم: کسی خوشحال نیست. گفت: اتفاقا، برو خبرهای ورزشی را بخوان میزان خوشحالی دستت میآید. گفتم: مگر میشود کسی از باختن تیم ملی کشورش خوشحال باشد؟ گفت: تو جوانی، خامی. من از نسل امجدیه هستم. این تیم ملی برای ما تیم ملی است برای دیگران چیز دیگری است. گفتم: چه چیزی؟ گفت: ولش کن.
گفتم: برایم جالب شد بگویید برای دیگران چیست؟ گفت: خیلیها فکر میکنند مشکل برخی با کیروش است اما مشکلشان با کیروش نیست مشکلشان با چیز دیگری است. گفتم: چه چیز؟ گفت: میدانی چرا برخی از باخت تیم ملی خوشحال شدند؟ گفتم: نه. گفت: میدانی چرا مارک بوسنیچ که ما در ولایت خودش حذفش کردیم و رفتیم جام جهانی در تلویزیون استرالیا از تیم ملی ایران حمایت کرد و گفت داور استرالیایی به ضرر ایران سوت زد؟ گفتم: نه. چون مارک بوسنیچ به تیم ملی به عنوان سُفره نگاه نمیکند. گفتم: سُفره؟ گفت: بله سفره.
گفتم: سفره چه ربطی دارد به ورزش؟ گفت: تو باید بدانی بسیاری از حسادتها و تنگنظریها در جامعه ما به دلیل وجود همین سفرههاست. به هر حال هر جایی سفرهای پهن است بسیاری تلاش میکنند جایی در سفره داشته باشند. گفتم: نفهمیدم. گفت: مثلا نفت برای من و تو به مثابه ثروت ملی است اما برای برخی سفرهای است که پهن شده است. گفتم: باز هم نفهمیدم. گفت: بحث جا باز شدن است. یعنی یک اگر یک عده از سر سفره بلند بشوند ما میتوانیم بنشینیم و بخوریم. گفتم: این طور هم باشد بد نیست. به هر حال همه باید درآمد داشته باشند.
گفت: اما وای به روزی که کسی سر سفره بنشیند و بلند نشود. امثال دهداریها و حجازیها اگر مینشستند همان روزی سه مرتبه بود. صبحانه و ناهار و شام. تازه اگر مینشستند. مشکل اینجاست که تو اگر به من به چشم عابربانک نگاه میکنی هرگز نمیتوانی رفقیم باشی. گرفتی؟ گفتم: گرفتم.
* رضا ساکی - خبرگزاری ایسنا