مشت محکمی به کمر پاسبان وارد کرد و گفت: «کاکامو میزنی؟، پدرت را در می آرم.»
پاسبان با ضربه قدرت بی حرکت بود، گویی مشت به نخاع او خورده باشد، توان بلند شدن نداشت، فقط نظاره گر فرار مصطفی از چنگش بود و دیگر هیچ نگفت.
قدرت توانست برادر خود را از چنگ پاسبان آزاد کند اما بارها شجاعت او را در درگیری با ضد انقلاب و در دوران جنگ دیدم.
او با کوکتل مولوتوف به جنگ با تانک می رفت و با پرتاب کوکتل تانک را به آتش می کشید.
قدرت پس از اصابت ترکش به حنجره و قبل از آزاد سازی خرمشهر به فیض شهادت نائل شد.»