وصيت‌نامه براي رزمندگان الزامي نبود اما بچه‌ها براي خود بازگشتي تصور نمي‌کردند و البته وجود وصيت‌نامه دلالت بر رشادت بچه‌ها بود. وصيت‌نامه مکنونات قلبي شهدا بود و از صميم قلب مي‌نوشتند. <BR>

رفتيم تا سردار از اجلاسيه سرداران شهيد بگويد اما او دستمان را گرفت و دنبال خود کشاند. نه شما نبوديد و نديديد، چفيه‌هايي که پربودند از عطر غريب بهشت.

ما پلاک «سپاسي » را گم کرده‌ايم چون تازه پلاک برج 25طبقه‌مان را از شهرداري منطقه گرفته‌ايم! ما خاطرات کنسروهاي ايزدپناه کنارتخته‌اي را در ذهن‌مان نداريم زيرا در رستوران مجلل شهر با خيال تخت، با کنار دستي‌مان غذا مي‌خوريم و قهقهه مي‌زنيم.

ما اذان رشادت شهيد دست‌بالا را از سلول‌هاي تکه استخوان‌هاي رجعت کرده‌اش نمي‌شنويم، ما را چه به مرور قنوت‌هاي شهيد قنوتي که زير تانک عراقي‌ها پرگشودن را آغازکرد.

اصلا وقتي غم طلب و جستجوي روزي را مهمترين مشق روزهاي دائما تکراري‌مان مي‌دانيم چرا بايد برايمان با اهميت باشد که «حميد روزي طلب» سالهاست خودش را به ما نشان نمي‌دهد. آنها از روياهايمان بزرگترند. از تصورمان بلندبالاترند و از گريبان خيالمان قد مي‌کشند.

لابلاي گفته‌هاي سردار، دلمان بارها بر سر دار رفت. گم شده بوديم. گممان کرده‌اند. گمشان کرده‌ايم. اين چه بازي قايم باشک تلخي است؟ يکي گوشه سرسراي ذهنمان دارد وصيت‌نامه مي‌نويسد، ديگري آرپي جي مسلح مي‌کند، خون روي پيشاني آن يکي خشک شده، تابوت‌ها و باروت‌ها قصه‌ها دارند، ميان فنجاني از دقايق آنها ما گم شده‌ايم.

ياد آن پير جماران به خير که فرمود:«جنگ براي ما نعمت است» ياد همه شان سبز. با سردار از راهي گفتيم که به سرزمين نينوا مي‌رسيد. از چزابه،از حاج عمران و از کربلاي جبهه‌هايي که هم حبيب داشت و هم زهير و هم تازه دامادهايي که موسيقي شب عقدشان نواي مسلسل بود و نقل‌هاي گلوله‌اي برسرشان مي‌باريد.

او از بازمانده‌هايي گفت که کمتر ديده مي‌شوند.

به گزارش مشرق، گفت‌وگوي ايسنا با سردار غلامحسين غيب‌پرور فرمانده سپاه فجر استان فارس و از يادگاران دفاع مقدس پيش روي شماست:

 گفت‌وگو را از شکل‌گيري گروه‌هاي مردمي مقاومت و سپاه پاسداران در استان فارس آغاز کنيم و اينکه چگونه اين استان وارد دفاع‌مقدس شد؟

سردار غيب‌پرور: استان فارس جزو اولين استان‌هايي بود که در دفاع‌مقدس واکنش مثبت نشان داد اما قبل از جنگ تحولاتي در کردستان و آذربايجان توسط گروه‌هاي معاند و ضدانقلاب و حتي ليبرال‌ها انجام مي‌شد و اغتشاشاتي در امنيت غرب کشور داشتيم که در اين شرايط گروهي از جوانان فارس عازم غرب کشور شدند.


 اين اعزام در چه تاريخي صورت گرفت؟

غيب‌پرور: گروهي از جوانان پاسدار فارس به فرماندهي حاج "نبي رودکي" از فروردين 58 عازم غرب کشور شدند البته همزمان تجاوزات غيررسمي صدام به کردستان و حتي خوزستان شروع شده بود. در حمله ضد انقلاب به شهرهاي بانه و سنندج، پاسداران فارس حسابي جنگديدند و مقاومت کردند و حتي شهيد هم دادند.


يادتان هست که چه کسي شهيد شد؟

غيب‌پرور: بله، شهيد "حبيب فردي" اولين شهيد پاسدار استان فارس بود که امروز هيچ اسمي از او نيست. سن بچه‌هاي اعزامي هم بين 18 تا 21 سال بود يعني 22 و 23 ساله يا نداشتيم يا نادر داشتيم. بنابراين از يک و نيم سال قبل از شروع رسمي جنگ تحميلي،بچه‌هاي استان فارس با تشکيل يگان‌هاي جمع و جوري از سپاه در صحنه دفاع از انقلاب و کشور حضور داشتند.


شما چه زماني وارد سپاه شديد؟

غيب‌پرور: من خرداد 59 ديپلم گرفتم و شهريور 59 وارد سپاه شدم و در اين سه ماه مرحله گزينش را طي مي‌کرديم. همراه با مجيد سپاسي، اصغر زماني، سيدمحمدعلي هاشمي، مسعود تاکي،مجتبي قطبي، سيدمحمدتقي ساجدي، غلامعلي دست‌بالا و مسرور.


وضعيت پاسداران فارس پس از آغاز جنگ چگونه بود؟

غيب‌پرور: با شروع جنگ، بچه‌هاي رزمنده از سراسر استان فارس همت کردند، فارس پتانسيل فزآينده و خوبي بود و قابليت تشکيل چندين يگان از سپاه را داشت بنابراين در جنوب و شرق فارس و شهر کازرون تيپ "المهدي" در جهرم به فرماندهي سردار "محمدجعفر اسدي" و در مرکز استان و بخشي از غرب و شمال فارس تيپ "امام سجاد(ع)" به فرماندهي سردار "نبي رودکي" در شيراز تشکيل شد.

برخي يگان‌ها هم مثل تيپ شهيد "دستغيب" و تيپ "22 بهمن" به فرماندهي "محسن بنائيان" و فکر مي‌کنم شهيد "حسن حق‌نگهدار" تشکيل شد که در چذابه جانانه جنگديدند و امروز نام اين دو تيپ با چذابه عجين شده است اما آنچه ماندگار شد تيپ المهدي و امام سجاد بود که تيپ امام سجاد بعد از عمليات حصر آبادان با تشکيل لشکر فجر به يکي از يگان‌هاي اين لشکر تبديل شد.


 ارتش هم يگان‌هاي مقتدري در استان فارس داشت که سابقه حضور آنها به قبل از انقلاب بر مي‌گشت.

غيب پرور: بله، تيپ 55 هوابرد و 37 زرهي 2 يگان عمده ارتش در زمان جنگ بودند که مقام معظم رهبري 3 سال قبل از حماسه سازي اين دو يگان ياد کردند و افراد لايقي در آنها حضور داشتند؛ مثل سرهنگ "گندمکار" که افسر لايق و زبده زرهي بود.


سپاه يگان‌هاي ديگري هم داشت که هنوز فعاليت مي‌کنند...

غيب‌پرور: گروه توپخانه 56 يونس که هنوز هويت خود را در سروستان حفظ کرده و تيپ مهندسي 46 امام هادي(ع) که مقر آن در کوار است اما امروز در عرصه‌هاي عمراني مثل سدسازي و پل سازي و احداث بزرگراه در اين استان و ديگر نقاط کشور فعاليت مي‌کنند. بچه‌هاي تيپ امام هادي، افراد گمنامي هستند که برادراني مثل "نوروزي" و "قاسمي" فرمانده و جانشين آن از يادگاران گمنام جنگ هستند.


 فجر و المهدي در طول جنگ در چه عمليات‌هايي حضور داشتند؟

غيب‌پرور: فجر و المهدي تا پايان جنگ ايفاي نقش کردند و جزو مؤثرترين يگان‌هاي سپاه از ديد ناظران برون استاني هستند که خيلي خوش درخشيدند.

در عمليات حاج عمران نقش بچه‌هاي المهدي بي نظير بود. شهيد "مرتضي جاويدي" براي حفظ موقعيت و خاک کشور به رغم توصيه همه فرماندهان از جمله شهيد "صياد شيرازي" براي ترک منطقه، حاضر به ترک آنجا نشد و چندين شبانه روز مقاومت کرد.


 جاويدي فرمانده گردان "والفجر" لشکر فجر بود؟

غيب پرور: بله،‌ مرتضي جاويدي تنها رزمنده دفاع مقدس است که امام خميني (ره) بعد از شنيدن رشادتش در منطقه حاج عمران، بلند شد و پيشاني او را بوسيد و او را در آغوش گرفت و مرقدش هم در روستاي گليون فساست.

در کربلاي 4 که عمليات ناموفقي محسوب مي‌شود، تنها لشکر فجر موفق شد به اهداف خود برسد و در عمليات کربلاي 5، "محسن رضايي" فرمانده وقت سپاه تصميم گرفت همه يگان‌ها از محور لشکر فجر عبور کنند.

از ابتدائي‌ترين روزهاي جنگ تا عزل بني صدر، در عمليات "خميني روح خدا" و "غرب سوسنگرد"، شهيد "حسن حق نگهدار و حسن ريخته گران" خوب جنگيدند.

در عمليات بزرگي مثل محرم شهيد "حميد روزي‌طلب" پس از ساعت‌ها مبارزه مفقود شد و هنوز خبري از او نداريم و پيکرش پيدا نشد.

در عمليات والفجر يک که شهيد احمد کاظمي فرمانده قرارگاه بود، شهيد "مجتبي قطبي" فرمانده گردان بود و تا صبح جنگيد و "غلامعلي دست‌بالا" شهيد شاخص اين عمليات هست که بعد از 15 سال چند تکه از استخوانش را آوردند.

"کاظم حقيقت" و "خليل فردوسي" از اين استان بودند؛ در عمليات خيبر من آر پي جي مي‌زدم، تانک‌هاي عراقي از نظر تعداد آن قدر زياد بودند که به هنگام حرکت به يکديگر مي‌خوردند، شهيد خليل فردوسي براي من آر- پي -جي مسلح مي‌کرد که ناگهان تيري به پيشانيش خورد. خدا را شاهد مي‌گيرم که در گوشش فرياد زدم چه موقع خوابيدن است و اين شهيد از جايش بلند شد و با پيشاني شکافته افتاد. خدا مرا ببخشد و از گناهم درگذرد.

"ابراهيم عزيزي" فرماندار سابق شيراز، در همين صحنه نارنجک در دست مي‌خواست به زير تانک‌هاي عراقي برود که من نهيبش دادم و نگذاشتم. بازي جان بود، شوخي با کسي نداشت اما به سادگي از آنها مي‌گذريم.

شما عملياتي را نام ببريد که بچه‌هاي فارس حضور نداشتند. در والفجر 8 بچه‌هاي المهدي از خطرناک‌ترين نقطه اروند يعني تقاطع اروندرود و خليج فارس که شديدترين جريان آب وجود دارد، عبور کردند. ستوده، فرجي،‌ مطهرنيا و صالح در اين عمليات شهيد شدند.


 به نظر مي رسد زواياي تاريخ استان فارس در دفاع مقدس خيلي ناپيداست

غيب‌پرور: يکي از زواياي ناگفته جنگ، عمليات حلبچه است. اصلاً‌ قرار نبود اين عمليات انجام شود و عمليات دومي در فاو پيش‌بيني شده بود. تمام شناسايي‌ها و مأموريت‌ها و خط حدها براي عمليات دوم در فاو انجام شد. اما از ماه‌ها قبل با همين سردار "مجتبي مينائي فرد" دبير فعلي کنگره سرداران و شهيدان استان فارس لباس کردي مي‌پوشيديم.

در روستايي به نام "دزلي" در مرزهاي مريوان خانه‌اي اجاره کرديم.ارتفاع برف به چهار تا پنج متر مي‌رسد. براي شناسايي چادر هلال احمري در شکاف کوهي از منطقه مستقر کرديم و چند شب در آن خوابيديم. وقتي آذوقه گروه تمام شد. لوبياي چشم بلبلي در زودپز بار گذاشتيم و آبش را تريت کرديم و اوضاع را به سختي گذرانديم.

 

 آيا در نهايت عمليات حلبچه انجام شد؟

غيب‌پرور: با شناسايي بچه‌هاي فجر، عمليات حلبچه عملي شد و جريان بمباران شيميايي صدام پيش آمد. در عمليات شناسايي پيرمردي به من و شهيد "سپاسي" ياد داد که چگونه از گياهي مثل شمعداني در کوه‌هاي منطقه غذا درست کنيم تا زنده بمانيم.

هيچ وقت يادم نمي‌رود در ارتفاعات "تته" که 48 ساعت با شهرهاي ايران فاصله داشت، «عزت الله ايزدپناه» جانباز 60 درصدي که امروز با وضع جسم عجيبي در شهر کنارتخته زندگي مي‌کند، از من اجازه خواست که از سنگر عراقي‌ها غذا تک بزند تا بچه‌ها چند روز ديگر بيشتر دوام بياورد.

کار ناممکني بود اما مجبور شدم به او اجازه دهم و نزديک‌هاي سحر با يک گوني پر از کنسرو عراقي برگشت. حالا کنسرو داريم ولي نان نيست،کنسروهاي عراقي که يک بند انگشت روي آنها روغن بود. از آن روز به ايزدپناه اعلي حضرت مي‌گفتم و اين لقب رويش ماند.

حالا ايزدپناه بچه مظلوم و غريبي است که کسي از او سراغ نمي‌گيرد و با مشکلات ناشي از صدمات جنگ در کنارتخته دست و پنجه نرم مي‌کند.

در عمليات قدس 3 در اطراف دهلران پس از بخش موليان و در ارتفاعات منطقه "چنگوله" معروف به ارتفاعات حلزوني که اگر 50 متر دورتر مي‌رفتي،حتماً گم مي‌شدي،تعدادي از بچه‌هاي استان فارس مثل شهيد "نظيري" از تشنگي شهيد شدند و حاج "رسول قائدشرف" از بازماندگان اين عمليات است.


 اعزام بچه‌هاي فارس معمولاً از کجا انجام مي‌شد؟

غيب‌پرور:عمده اعزام‌هاي فارس از پايگاه‌هاي مقاومت و محلات صورت مي‌گرفت،‌ از همه شهرهاي فارس اعزام داشتيم.


روحانيت استان فارس در ترغيب جوانان براي حضور در جبهه چه نقشي داشتند؟

غيب‌پرور:روحانيت استان مثل حضرات آيات سيدعلي اصغر،سيدهاشم و سيدعلي‌محمد دستغيب، حائري شيرازي و عبدالله زبرجد و ديگران همواره يا در مناطق جنگي بودند و يا در شهرها به کار ترغيب جوانان مي‌پرداختند. برخي از سخنراني‌هاي آقاي حائري آن موقع تا 100 هزار نسخه چاپ و در جبهه‌ها توزيع مي‌شد.

اولين شهيد روحاني سراسر کشور از شهر سپيدان بود. شهيد "قنوتي" که صدام زنده زنده او را زير تانک گذاشت و راديو عراق اعلام کرد که يک خميني کوچک را کشتيم.

مرحوم "سيدابوالحسن دستغيب" برادر شهيد دستغيب که سن و سالي هم داشت، بارها در جنگ شرکت کرد و 2 پسرش هم شهيد شد.


 يکي از آثار مهم شهدا، وصيت‌نامه‌هاست و ظاهراً همه شهدا وصيت‌نامه دارند. روند نگارش وصيت نامه چگونه بود؟

غيب‌پرور: وصيت‌نامه براي رزمندگان الزامي نبود اما بچه‌ها براي خود بازگشتي تصور نمي‌کردند و البته وجود وصيت‌نامه دلالت بر رشادت بچه‌ها بود. وصيت‌نامه مکنونات قلبي شهدا بود و از صميم قلب مي‌نوشتند.


 همه وصيتنامه‌ها را خود رزمندگان مي‌نوشتند يا مثلا پيش مي‌آمد که رزمنده‌اي حرف دلش را بزند بعد کسي با قلم بهتر بنويسد؟

غيب پرور: نه خود رزمندگان مي‌نوشتند مگر اينکه کسي سواد نداشت يا کم سواد بود. در اين صورت او مي‌گفت رزمنده‌اي که سواد داشت مي‌نوشت. وصيتنامه‌ها حرف دل بچه‌هاي جنگ بود.آنان که از همه چيز خود گذشته بودند و فقط با خداي خود معامله مي‌کردند.


شما هم وصيت‌نامه نوشتيد؟

غيب‌پرور:بله،‌من هنوز وصيتنامه‌ام را دارم. آن زمان که ازدواج نکرده بودم، امانت به دست يکي از همرزمان سپرده بودم که بعد از جنگ به من بازگرداند.


حالا بعد از گذشت سال‌ها واقعا براي بازماندگان شهدا و خانواده‌شان چه کرديد؟

غيب‌پرور:خيلي از خانواده شهدا غافل شديم. قصور خود را مي‌پذيرم. خيلي دچار غفلت شديم. منظورم معيشت خانواده شهدا نيست بلکه در انتقال فرهنگ و ايثار و شهادت ناموفق عمل کرديم، در وجوه معنوي کار غفلت کرديم.


سؤال آخر. در اجلاسيه 90 سرداران و شهداي فارس چه هدفي دنبال مي‌کنيد؟

غيب‌پرور:‌ اجلاسيه شهدا اظهار ادب به ساحت بچه‌هاي شهيد است. اين اجلاسيه علي‌رغم حجم گسترده و متنوع و پرترافيک برنامه‌ها،انصافاً قطره‌اي در مقابل تمام زحمات بچه‌هاي شهيد است. اجلاسيه هيچ چيزي نيست. فقط پاسداشت و عرض ادب به ساحت شهداست. مي‌خواهيم به نسل جوان بگوئيم آدم‌هاي واقعي جامعه خود را بشناسند. کساني که بي ادعا جنگيدند و بي‌ادعا رفتند و امروز هم غريب هستند.

ما هم جز همين قافله بوديم که عقب مانديم. با همين شهيد اسلامي نسب که ايسنا از او مطلبي منتشر کرده است، دست در دست هم داشتيم. از سوريه برگشته بود، به همين دليل به او "سورمحمد" مي‌گفتيم! حالا هم هيچ ادعايي جز نوکري مقام معظم رهبري نداريم. چيزي هم از دنيا مال اندوزي نکرديم جز آرزوي پيوستن به شهدا.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس