به گزارش مشرق، شعبه بنیاد صلح بین المللی کارنگی در مسکو در مقالهای تحلیلی به بررسی حدود و ثغور و الزامات سیاست خارجی رژیم صهیونیستی پرداخته است.
به گفته این مقاله سیاست خارجی رژیم اسرائیل در اکثر مواقع به اشتباه به حوزه ژئوپلتیکی آن تقلیل داده میشود. اگر چه منافع حیاتی تل آویو در خاورمیانه متمرکز است، اما منابع اقتصادی، سیاسی و لابی گری آن میتواند این رژیم را به عنوان یک قدرت منطقهای با حوزه نفوذ جهانی معرفی کند.
بنیاد کارنگی در تحلیل خود مکتب رئالیسم را سنت فکری غالب بر دستگاه سیاسی رژیم اسرائیل معرفی کرده است. بدین ترتیب و با استناد به این مکتب، سیاست خارجی این رژیم بر پایه سه اصل بقا در محیطی سرشار از تعارض، تعقیب قدرت و شکل دهی به ائتلافها شکل گرفته است. سیاست خارجی این رژیم با سنتهای دیرینه آن نیز پیوندی عمیق دارد.
«ائتلاف با پیرامون» که در دهه 1950 شکل گرفت، یکی از این سنتهای دیرینه است. دکترین ائتلاف با پیرامون بر پایه توسعه ارتباطات نزدیک با کشورهای مسلمان غیرعرب در منطقه خاورمیانه شکل گرفت. در آن مقطع ترکیه و ایران پیش از انقلاب اهداف این دکترین بودند. با گذر زمان، شرایط تغییر کرد. رفتار ترکیه در حال حاضر در اسرائیل غیر دوستانه تعبیر میشود و ایران نیز به مثابه یک تهدید جدی نگریسته میشود. بعلاوه با ظهور گروه داعش، وضعیت رژیم اسرائیل در منطقه بیش از پیش به چالش کشیده شده است. به نظر میرسد که در شرایط فعلی دکترین پیرامون که دیرزمانی بود از دستور کار خارج شده بود، مجددا مورد توجه قرار گرفته است. با این تفاوت که این بار، هدف این دکترین یک منطقه است. منطقه هدف قفقاز میباشد.
به گفته این مقاله حضور تلآویو در قفقاز طی دهه اول قرن بیستم با تاسیس دوایر و ادارات مختلف از سوی وزارت خارجه رژیم اسرائیل در کشورهای مختلف آسیای میانه و قفقاز افزایش یافت. تمرکز رژیم اسرائیل بر قفقاز در این بازه کوتاه خود به دو مرحله تقسیم میشود؛ اولین مرحله مربوط به سالهای پیش از 2008 است. در این مقطع تلآویو عمده توجه خود را به گرجستان معطوف کرده بود. اسرائیل به تعلیم ارتش گرجستان پرداخته و مجوز تسلیح آن به پهپادهای جنگی و سایر تجهیزات پیشرفته به واسطه شرکتهای خصوصی فعال در زمینه صنایع دفاعی را صادر کرد. پس از جنگ در اوستیای جنوبی در سال 2008، تل آویو برای امتناع از بوجود آمدن تعارض با مسکو، فعالیت های خود در گرجستان را کاهش داد. در مقابل آذربایجان به عنوان گزینه جدید، توجه رژیم اسرائیل را به خود جلب کرد.
در این مرحله حجم مبادلات تجاری دو طرف به بیش از 4میلیارد دلار ارتقا یافت. اسرائیل یکی از مهمترین خریداران نفت آذربایجان شد و اعلام کرد که طی یک دهه آینده 12 میلیارد مترمکعب گاز از این کشور وارد خواهد کرد. نکته قابل توجه این است که رژیم اسرائیل آذربایجان را به عنوان کلیدی برای کنترل ایران در منطقه خاورمیانه میبیند. تهران و باکو در چهار زمینه اساسی اختلاف نظر دارند: 1- وضعیت دریای خزر 2- موضوع قره باغ که ایران به طرفداری از موضع ارمنستان پرداخت 3- آذربایجان ایران که حدود بیست میلیون جمعیت آذری در آن ساکن هستند و 4- فاکتور مذهبی؛ آذربایجان ایران را محکوم به تحریک احساسات مذهبی در کشور شیعه نشین، اما سکولار آذربایجان میکند. این موارد باعث شده است که توجه رژیم اسرائیل برای عملی کردن استراتژی محاصره ایران به آذربایجان جلب شود،. اگرچه نزدیکی تل آویو-باکو نیز خود با موانع مختلفی از جمله موضع ترکیه، احساسات یهودستیزانه، ارتباط آذربایجان با فلسطین رو به رو است، اما مقابله با ایران با استناد به دکترین ائتلاف با پیرامون( این بار با آذربایجان) بهترین گزینه موجود برای اسرائیل است.
کارنگی در مقاله خود یکی دیگر از سنتهای دیرینهای که رژیم صهیونیستی در سیاست خارجی خود همواره بدان متوسل میشود را حمایت از جمعیتهای پراکنده یهودی در سراسر جهان معرفی کرده است. در منطقه قفقاز نیز این سیاست مورد توجه قرار گرفته است. بنا بر آمار اعلام شده در 2012 در گرجستان نزدیک به 3هزار 540 یهودی زندگی میکنند. اما آمار غیر رسمی حکایت از رقمی بین 8 تا 12 هزار نفر دارند. تعداد یهودیان ساکن در آذربایجان بین 9تا16 هزار نفر تخمین زده شده است. در بسیاری از موارد بویژه در گرجستان شهروندان یهودی مناسب سیاسی و اقتصادی مهمی را در دست دارند. این نکته میتواند فرصتی برای رژیم اسرائیل جهت افزایش نفوذ اقتصادی و سیاسی خود در منطقه قلمداد شود.
بنیاد کارنگی در پایان تحلیل خود این گونه نتیجه گیری کرده است که منافع رژیم صهیوینیستی در قفقاز بر پایه سه اصل اساسی استوار است: به لحاظ استراتژیک، قفقاز میتواند ابزاری برای محاصره ایران باشد، در میان مدت، قفقاز میتواند منبعی برای تامین انرژی باشد و در کوتاه مدت میتواند به عنوان بازاری برای فروش تسلیحات پیشرفته نگریسته شود. به این نکته نیز باید توجه داشت که هر سه بعد گفته شده، سه قدرت سنتی منطقه یعنی ترکیه، ایران و روسیه را به چالش میکشد. این سه قدرت طبعا به هر قدرت جدیدی در منطقه واکنش نشان خواهند داد.
به گفته این مقاله سیاست خارجی رژیم اسرائیل در اکثر مواقع به اشتباه به حوزه ژئوپلتیکی آن تقلیل داده میشود. اگر چه منافع حیاتی تل آویو در خاورمیانه متمرکز است، اما منابع اقتصادی، سیاسی و لابی گری آن میتواند این رژیم را به عنوان یک قدرت منطقهای با حوزه نفوذ جهانی معرفی کند.
بنیاد کارنگی در تحلیل خود مکتب رئالیسم را سنت فکری غالب بر دستگاه سیاسی رژیم اسرائیل معرفی کرده است. بدین ترتیب و با استناد به این مکتب، سیاست خارجی این رژیم بر پایه سه اصل بقا در محیطی سرشار از تعارض، تعقیب قدرت و شکل دهی به ائتلافها شکل گرفته است. سیاست خارجی این رژیم با سنتهای دیرینه آن نیز پیوندی عمیق دارد.
«ائتلاف با پیرامون» که در دهه 1950 شکل گرفت، یکی از این سنتهای دیرینه است. دکترین ائتلاف با پیرامون بر پایه توسعه ارتباطات نزدیک با کشورهای مسلمان غیرعرب در منطقه خاورمیانه شکل گرفت. در آن مقطع ترکیه و ایران پیش از انقلاب اهداف این دکترین بودند. با گذر زمان، شرایط تغییر کرد. رفتار ترکیه در حال حاضر در اسرائیل غیر دوستانه تعبیر میشود و ایران نیز به مثابه یک تهدید جدی نگریسته میشود. بعلاوه با ظهور گروه داعش، وضعیت رژیم اسرائیل در منطقه بیش از پیش به چالش کشیده شده است. به نظر میرسد که در شرایط فعلی دکترین پیرامون که دیرزمانی بود از دستور کار خارج شده بود، مجددا مورد توجه قرار گرفته است. با این تفاوت که این بار، هدف این دکترین یک منطقه است. منطقه هدف قفقاز میباشد.
به گفته این مقاله حضور تلآویو در قفقاز طی دهه اول قرن بیستم با تاسیس دوایر و ادارات مختلف از سوی وزارت خارجه رژیم اسرائیل در کشورهای مختلف آسیای میانه و قفقاز افزایش یافت. تمرکز رژیم اسرائیل بر قفقاز در این بازه کوتاه خود به دو مرحله تقسیم میشود؛ اولین مرحله مربوط به سالهای پیش از 2008 است. در این مقطع تلآویو عمده توجه خود را به گرجستان معطوف کرده بود. اسرائیل به تعلیم ارتش گرجستان پرداخته و مجوز تسلیح آن به پهپادهای جنگی و سایر تجهیزات پیشرفته به واسطه شرکتهای خصوصی فعال در زمینه صنایع دفاعی را صادر کرد. پس از جنگ در اوستیای جنوبی در سال 2008، تل آویو برای امتناع از بوجود آمدن تعارض با مسکو، فعالیت های خود در گرجستان را کاهش داد. در مقابل آذربایجان به عنوان گزینه جدید، توجه رژیم اسرائیل را به خود جلب کرد.
در این مرحله حجم مبادلات تجاری دو طرف به بیش از 4میلیارد دلار ارتقا یافت. اسرائیل یکی از مهمترین خریداران نفت آذربایجان شد و اعلام کرد که طی یک دهه آینده 12 میلیارد مترمکعب گاز از این کشور وارد خواهد کرد. نکته قابل توجه این است که رژیم اسرائیل آذربایجان را به عنوان کلیدی برای کنترل ایران در منطقه خاورمیانه میبیند. تهران و باکو در چهار زمینه اساسی اختلاف نظر دارند: 1- وضعیت دریای خزر 2- موضوع قره باغ که ایران به طرفداری از موضع ارمنستان پرداخت 3- آذربایجان ایران که حدود بیست میلیون جمعیت آذری در آن ساکن هستند و 4- فاکتور مذهبی؛ آذربایجان ایران را محکوم به تحریک احساسات مذهبی در کشور شیعه نشین، اما سکولار آذربایجان میکند. این موارد باعث شده است که توجه رژیم اسرائیل برای عملی کردن استراتژی محاصره ایران به آذربایجان جلب شود،. اگرچه نزدیکی تل آویو-باکو نیز خود با موانع مختلفی از جمله موضع ترکیه، احساسات یهودستیزانه، ارتباط آذربایجان با فلسطین رو به رو است، اما مقابله با ایران با استناد به دکترین ائتلاف با پیرامون( این بار با آذربایجان) بهترین گزینه موجود برای اسرائیل است.
کارنگی در مقاله خود یکی دیگر از سنتهای دیرینهای که رژیم صهیونیستی در سیاست خارجی خود همواره بدان متوسل میشود را حمایت از جمعیتهای پراکنده یهودی در سراسر جهان معرفی کرده است. در منطقه قفقاز نیز این سیاست مورد توجه قرار گرفته است. بنا بر آمار اعلام شده در 2012 در گرجستان نزدیک به 3هزار 540 یهودی زندگی میکنند. اما آمار غیر رسمی حکایت از رقمی بین 8 تا 12 هزار نفر دارند. تعداد یهودیان ساکن در آذربایجان بین 9تا16 هزار نفر تخمین زده شده است. در بسیاری از موارد بویژه در گرجستان شهروندان یهودی مناسب سیاسی و اقتصادی مهمی را در دست دارند. این نکته میتواند فرصتی برای رژیم اسرائیل جهت افزایش نفوذ اقتصادی و سیاسی خود در منطقه قلمداد شود.
بنیاد کارنگی در پایان تحلیل خود این گونه نتیجه گیری کرده است که منافع رژیم صهیوینیستی در قفقاز بر پایه سه اصل اساسی استوار است: به لحاظ استراتژیک، قفقاز میتواند ابزاری برای محاصره ایران باشد، در میان مدت، قفقاز میتواند منبعی برای تامین انرژی باشد و در کوتاه مدت میتواند به عنوان بازاری برای فروش تسلیحات پیشرفته نگریسته شود. به این نکته نیز باید توجه داشت که هر سه بعد گفته شده، سه قدرت سنتی منطقه یعنی ترکیه، ایران و روسیه را به چالش میکشد. این سه قدرت طبعا به هر قدرت جدیدی در منطقه واکنش نشان خواهند داد.