به گزارش مشرق، برادران جلالی پس از اخذ مجوزهای قانونی به طور مجزا اقدام به احداث دو ساختمان با کاربری مسکونی میکنند از آنجا که این دو بنا در مجاورت یکدیگر قرار داشتد، لذا با دیواری به ارتفاع دو متر از هم منفک و هر یک دارای دروازه ورودی مستقل خود میشوند
موضوعی که اگر محقق نمیشد، قطعا مصائب مددجویی که در ادامه به بازخوانی پرونده او خواهیم پرداخت بیشتر و بحث آزادی وی مشکلتر میشد. یکی از این دو برادر در سال 1388 برای آجرچینی ساختمان خود، قرادادی را با معماری سالخورده منعقد میکند که در ادامه این مهر و دلسوزی نسبت به استخدام یک کارگر معلول، گرفتاریهای بسیاری برایش رقم میزند.
پیرمرد معمار به سفارش یکی از همکاران و علی رغم میل باطنی سرانجام رضایت میدهد امید 27 ساله که به دلیل مشکلات ذهنی، دردسرهای زیادی را برای خانواده اش ایجاد کرده و امان آنها را بریده،به صورت روزمزد و با دستمزد ولو ناچیز به کار گیرد.
معمار کارکشته با وجود تجارب تلخ گذشته ابتدا حاضر به این امر نمیشود، اما در ادامه با خواهش مادر امید و دلگرمیهای دوستانش حاضر میشود برای رضای خدا به طور آزمایشی، آرامش را به خود این کارگر و خانوادهاش بازگرداند.
معمار آدرس محل کار را روی کاغذی نوشته و در اختیار مادر امید قرار می دهد و از امید قول می گیرد کوچک ترین سرپیچی از دستورات معمار نکند. امید صبح روز بعد برای شروع کار به آدرسی که معمار برای مادرش یادداشت کرده بود رفت، اما کسی انتظار نداشت تمام سفارشات و تأکیدات معمار و همه قول و قرارهای مادر امید در همان دقایق ابتدایی شروع کار رنگ ببازند.
صبح روز حادثه، معمار حتی یک ربع تا رسیدن امید ، به انتظار میایستد. «خوب میدانستم که روزهای نخستین تا آموزش کامل کارهای ساختمانی به امید روزهای سختی خواهم داشت، به همین دلیل نمیخواستم با کوچکترین بیدقتی هم برای خودم و هم برای او مشکل آفرین باشم، اما ... »
در حالی که دست در دست امید داشت وارد حیاط خانه میشود، صاحبخانه خوش برخورد، تدارک صبحانهای را در طبقه دوم خانه دیده و معمار و امید را به همراه دو نفر دیگر از کارگران به داخل خانه میبرد. بعد از صرف صبحانه معمار از امید میخواهد لباسهای مخصوص کار را بپوشد اما سرپیچی های امید از همان جا آغاز می شود؛ امید امتناع میکند اما معمار نمیپذیرد و با دادن یک دست لباس کار از او میخواهد که برای شروع معطل نکند. امید به هر بهانه ای سعی دارد از کار فرار کند که در نهایت از حاضرین میخواهد از اتاق خارج شود تا او لباس هایش را عوض کند. معمار و صاحبخانه و کارگران از اتاق خارج می شوند؛ یک دقیقه، دو دقیقه و نهایتا صدای مهیبی همه را به سوی درب تراس کشانده و آنها را شاهد واقعهای میسازد که تلخی آن از خاطر هیچ کدام از آنها نمی رود، بالاخص معمار که هرچند با حکم قانون به دلیل عدم نظارت کافی و به کارگیری کارگری فاقد صلاحیت 20 درصد محکوم شده، اما خود را مقصر صد در صدی حادثه سقوط مرگبار امید میداند.
طبق نظریه کارشناسان رسمی دادگستری سقوط امید در حیاط خانه برادر بزرگتر صاحبخانه هرچند تا حدود زیادی بار تقصیرات را از گردن این معمار برداشته و بدلیل اینکه این اتفاق به دنبال فرمایشات شخص کارفرما صورت نگرفته است اما باز این مددجوی آبرومند در حبس پس از محکومیت 20 میلیون تومانی از 6 ماه گذشته تاکنون راهی زندان میشود.
در مستندات موجود از بررسی صحنه جرم کارگر نگون بخت به دلیل عدم هماهنگی و بدون دستور کارفرمایش، خودش را به انتهای تراس مشرف به خانه همسایه رسانده بوده و در حالی که تلاش داشته از تراس خانهای که برای کار به آنجا آمده بوده خودش را به ساختمان نیمه کاره همجوار برساند، سقوط کرده و مقصر اصلی شناخته میشود، اما همه تقصیرات شامل حال او نمیشود.
در حال حاضر پیرمرد صاحب اولاد که جز یک خانه استیجاری هیچ اموال منقول و غیرمنقول دیگری ندارد، از شهریور ماه سال جاری تا کنون داخل یکی از زندان های استانهای شمالی کشورمان تحمل حبس میکند و برای رهایی از این وضعیت تنها چشم به همت نیکوکارانی دارد که ثابت کردهاند دستگیری از مستمندان و گرفتاران در این سرزمین هرگز رنگ نباخته و اسیر گفتار و شعار نمیشود.
موضوعی که اگر محقق نمیشد، قطعا مصائب مددجویی که در ادامه به بازخوانی پرونده او خواهیم پرداخت بیشتر و بحث آزادی وی مشکلتر میشد. یکی از این دو برادر در سال 1388 برای آجرچینی ساختمان خود، قرادادی را با معماری سالخورده منعقد میکند که در ادامه این مهر و دلسوزی نسبت به استخدام یک کارگر معلول، گرفتاریهای بسیاری برایش رقم میزند.
پیرمرد معمار به سفارش یکی از همکاران و علی رغم میل باطنی سرانجام رضایت میدهد امید 27 ساله که به دلیل مشکلات ذهنی، دردسرهای زیادی را برای خانواده اش ایجاد کرده و امان آنها را بریده،به صورت روزمزد و با دستمزد ولو ناچیز به کار گیرد.
معمار کارکشته با وجود تجارب تلخ گذشته ابتدا حاضر به این امر نمیشود، اما در ادامه با خواهش مادر امید و دلگرمیهای دوستانش حاضر میشود برای رضای خدا به طور آزمایشی، آرامش را به خود این کارگر و خانوادهاش بازگرداند.
معمار آدرس محل کار را روی کاغذی نوشته و در اختیار مادر امید قرار می دهد و از امید قول می گیرد کوچک ترین سرپیچی از دستورات معمار نکند. امید صبح روز بعد برای شروع کار به آدرسی که معمار برای مادرش یادداشت کرده بود رفت، اما کسی انتظار نداشت تمام سفارشات و تأکیدات معمار و همه قول و قرارهای مادر امید در همان دقایق ابتدایی شروع کار رنگ ببازند.
صبح روز حادثه، معمار حتی یک ربع تا رسیدن امید ، به انتظار میایستد. «خوب میدانستم که روزهای نخستین تا آموزش کامل کارهای ساختمانی به امید روزهای سختی خواهم داشت، به همین دلیل نمیخواستم با کوچکترین بیدقتی هم برای خودم و هم برای او مشکل آفرین باشم، اما ... »
در حالی که دست در دست امید داشت وارد حیاط خانه میشود، صاحبخانه خوش برخورد، تدارک صبحانهای را در طبقه دوم خانه دیده و معمار و امید را به همراه دو نفر دیگر از کارگران به داخل خانه میبرد. بعد از صرف صبحانه معمار از امید میخواهد لباسهای مخصوص کار را بپوشد اما سرپیچی های امید از همان جا آغاز می شود؛ امید امتناع میکند اما معمار نمیپذیرد و با دادن یک دست لباس کار از او میخواهد که برای شروع معطل نکند. امید به هر بهانه ای سعی دارد از کار فرار کند که در نهایت از حاضرین میخواهد از اتاق خارج شود تا او لباس هایش را عوض کند. معمار و صاحبخانه و کارگران از اتاق خارج می شوند؛ یک دقیقه، دو دقیقه و نهایتا صدای مهیبی همه را به سوی درب تراس کشانده و آنها را شاهد واقعهای میسازد که تلخی آن از خاطر هیچ کدام از آنها نمی رود، بالاخص معمار که هرچند با حکم قانون به دلیل عدم نظارت کافی و به کارگیری کارگری فاقد صلاحیت 20 درصد محکوم شده، اما خود را مقصر صد در صدی حادثه سقوط مرگبار امید میداند.
طبق نظریه کارشناسان رسمی دادگستری سقوط امید در حیاط خانه برادر بزرگتر صاحبخانه هرچند تا حدود زیادی بار تقصیرات را از گردن این معمار برداشته و بدلیل اینکه این اتفاق به دنبال فرمایشات شخص کارفرما صورت نگرفته است اما باز این مددجوی آبرومند در حبس پس از محکومیت 20 میلیون تومانی از 6 ماه گذشته تاکنون راهی زندان میشود.
در مستندات موجود از بررسی صحنه جرم کارگر نگون بخت به دلیل عدم هماهنگی و بدون دستور کارفرمایش، خودش را به انتهای تراس مشرف به خانه همسایه رسانده بوده و در حالی که تلاش داشته از تراس خانهای که برای کار به آنجا آمده بوده خودش را به ساختمان نیمه کاره همجوار برساند، سقوط کرده و مقصر اصلی شناخته میشود، اما همه تقصیرات شامل حال او نمیشود.
در حال حاضر پیرمرد صاحب اولاد که جز یک خانه استیجاری هیچ اموال منقول و غیرمنقول دیگری ندارد، از شهریور ماه سال جاری تا کنون داخل یکی از زندان های استانهای شمالی کشورمان تحمل حبس میکند و برای رهایی از این وضعیت تنها چشم به همت نیکوکارانی دارد که ثابت کردهاند دستگیری از مستمندان و گرفتاران در این سرزمین هرگز رنگ نباخته و اسیر گفتار و شعار نمیشود.