گروه جهاد و مقاومت مشرق - پیکر پاک شهید علیرضا توسلی، فرمانده تیپ فاطمیون (افاغنه جهادگر در سوریه) 14 اسفند سال گذشته در مشهد مقدس تشییع و به خاک سپرده شد. خبرنگار مشرق با محسن خزاعی، خبرنگار شبکه خبر و مدیر فرهنگی بیت مقام معظم رهبری در سوریه، یکی از دوستان شهید توسلی گفتگویی انجام داده که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
*از سابقه آشنایی تان با لشکر فاطمیون و شهید توسلی بگویید...
حدود 3سال است که مجاهدات رزمندگان فاطمیون را در سوریه میبینیم. به جرأت امروز میتوان گفت که، شهید والا مقام علیرضا توسلی، سید الشهدای لشکر فاطمیون است و من دوست دارم هر رسانهای یا هر کسی که پیرامون شهید توسلی کاری انجام دهد، ایشان را سید الشهدای فاطمیون خطاب کند؛ یعنی مصداق کامل مردان بی ادعا.
زمانی که شما در منطقه یا در زینبیه قرار میگرفتید و با حاجی توسلی برخورد میکردید، اولین خاطره دل انگیز بچهها آن لبخند زیبایی بود که حاجی داشت؛ وقتی که در محور عملیات میرفتید، فکر نمیکردید که او فرمانده تیپ باشد. از کوچکترین نیروی در آن منطقه او خاکی تر بود.
من از یادم نمیرود که در سختترین شرایط جنگ ایشان شکایت کرده باشد، که فلان کاری را برای ما انجام ندادند یا... در سختترین شرایط آماده میشدند و با کمترین نیرو حماسه به پا میکردند. در منطقه "کسب" زمانی که ترکیه خیانت کرد و به مسیحیان لاذقیه حمله شد، حاج ابو حامد و بچهها به آنجا رفتند و در موقع شب به تروریستها حمله کردند و آتش بر سرشان ریختند، خود مردم مسیحی منطقه میگفتند که اگر این نیروها نمیآمدند همه ما قتلعام شده بودیم.
منطقه "شیخ مسکین" منطقهای است که تروریستها به شدت از طریق اسرائیل تسلیح شدند، ایشان سه چهار بار مجروح شدند و هیچ اجباری برایش در این عمل نبود، یعنی هر زمانی که ما او را صدا میزدیم و میگفتیم حاج حامد چرا اینجوری میکنی، این مرد خجالت میکشید، یعنی آنقدر این مرد متواضع بود و حرفی نمیزد، در میدان جنگ میجنگید، در همان زمان به فکر پشت جبهه هم بود.
من میدیدم که میگفت، بچهها راستی برای دوره جدید چند نفر را جذب کردید برویم فلان جا سخنرانی کنیم، بروید فلان جا از قول من سخنرانی کنید، در یکی از عملیات حلب بچهها شکست خوردند، بچهها روحیهشان را از دست داده بودند و شکسته بودند، ما با آنها صحبت میکردیم و میگفتیم که قرار نیست در همه عملیات ها ما پیروز بشویم، پیغمبر هم در جنگ احد شکست خورد، این شکستها باعث میشود که ما با قدرت و تجربه بیشتری حرکت کنیم و به سوی هدف پیش برویم. ایشان میآمد به بچهها انرژی و انگیزه میداد، خوش به سعادتشان فاطمی بودند در ایام فاطمیه هم حضرت زهرا (س) پذیرفتشان و در قطعهای که متعلق به شهدای فاطمیون است، به خاک سپرده شد و این قطعه دیگر صاحب پیدا کرد.
سردار شهید علیرضا توسلی سیدالشهدای فاطمیون با جانشینش فاتح آمد و در کنار بچههای شهید که در این قطعه از بهشت رضا هستند، به خاک سپرده شدند، ان شا الله که خدمت مادر برسند و سلام ما را هم به مادر برسانند و بگویند که، مادر جان این بچه شیعه ها تا پایان جانشان اجازه نمیدهند که به حرم حضرت زینب و حضرت رقیه (س) کوچکترین خدشهای وارد شود، مگر اینکه از روی پارههای تن ما رد بشوند.
یک شعری در وصف حال همه ما بگویم که:
ما گرفتیم از کربلا درسی / که
نداریم از دشمنان ترسی
راه عاشورا روبهرو مونه / شهادت عمریست آرزومونه
این داعشهای حرومزاده بدانند / حسینیها همیشه آزاده میمانند
راه شهیدان ازلی است / بی اما
و ولی تا
آخر میمانیم به پای سید علی
*حال و هوای اخیر شهدای فاطمیون چگونه بود؟
میتوان به جرأت گفت که ایشان
و بقیه شهدای فاطمیون اگر شهید نمیشدند به حقشان نمی رسیدند و باید این
بچهها شهید میشدند و اعتقاد من این است که، شهادت این بزرگوار باعث میشود که
مردم افغانستان و شیعیان و مسلمانان مصممتر در برخورد با این ترویست ها
ایستادگی کنند، ما همیشه با ابو حامد صحبت میکردیم و میگفتیم که خوش به حال شما
ابو حامد؛ یقین بدان که وقتی آقا امام زمان بیایند یکی از سربازان آقا هستی و به تو میگوید
که ابو حامد بچهها را بردار و برو افغانستان و دشمنان ما را در آنجا نابود کن!
* از وصیت های ابوحامد چیزی به یاد دارید؟
همیشه و در همه حال میگفتند که بچهها اصلاً ترس نداشته باشید، پشت و پناه ما حضرت زهرا و حضرت زینب (س) هستند. ما برای تکلیف خود آمدیم و به کسی هم کاری نداریم که ما را تشویق یا تنبیه کنند.
این شعر هم در وصف حال ما است:
دلا یاران عاشق زود رفتند / از این وادی همه خشنود رفتند
من و تو مثل یک مرداب ماندیم / خوشا آنان که مثل رود رفتند
حاجی در دو مرحله مجروحیت شدیدی داشتند، زمان آزاد سازی حرم حضرت زینب (س) مورد اصابت گلوله ای قرار گرفت، که حداقل باید 2_3 ماه استراحت میکرد، به محض اینکه جراحت مقداری بهبود یافت، به منطقه و عملیات برگشت، در مرحله بعد از ناحیه دست مجروح شد و در منطقه ماند و هیچ استراحتی نکرد.
ایشان بسیار بزرگوار بود و اگر کاری از دستش بر میآمد دریغ نمیکرد. این یکی از خصلتهای خوب ایشان بود، الآن که خدا او را خرید دست ایشان در نزد خدا بسیار باز است و امیدواریم شفاعت ما را نزد خدا و مادر بکنند.
* باز هم از خصوصیاتشان برای ما بگویید...
همین شجاعت و تواضع ایشان به
عنوان فرمانده تیپ یکی از خاصیتهای ویژه ایشان بود. در هیچ جا دنبال کلاس
گذاشتن و پز دادن نبود. در بحران درگیری خط اول جنگ حضور داشت. اگر بچهها جنازه ها
و مجروحانشان میماندن اولین کسی که برای عقب کشیدن آنها داوطلب بود، خود ابو
حامد بود.
در عملیات منطقه "دخانیه" که جنگ شدیدی در گرفته بود ایشان میآمد در خط و منتظر میماند تا بچهها اندکی به جلو پیش بروند و آتش پشتیبانی ریخته شود که بتواند 3تا از جنازهای بچهها که پشت یک دیواری مانده بود را به عقب برگرداند. لحظهای که ایشان جنازه ها را در ماشین قرار داد و چهره ایشان را دیدم در عین ناراحتی انگار فتحی را انجام داده بود، که توانسته بود این امانت مردم را بازگرداند و میگفت این بچهها امانت ما هستند؛ حداقل جنازه آنها را به خانوادهایشان برگردانیم تا تسلای خاطری برای خانوادههایشان باشد؛ خیلی از شهدای فاطمیون رفتند و جنازه هایشان برنگشت.
یاد کنیم از شهید صفر، شهید رئوف و... جنازه های آنها هیچ وقت برنگشت، و اینجا آن
صحبت سید حسن نصرالله صدق میکند که میگفت: آمریکاییها نمیداند لبیک یاحسین به چه معنایی است؛
لبیک یا حسین یعنی آن مادر یا آن همسری که عزیزشان را لباس رزم میپوشاند و به
میدان جنگ میفرستد و خود شاهد تکهتکه شدنش است و هیچی از آن عزیز نزدش بر نمیگردد.
چه زیبا بود که حاجی توسلی بی سر در نزد اربابش حضور پیدا میکند و با اربابش محشور میشود و آن هم ثمره آن لبخند زیبا و قشنگش است که همیشه بر روی لبانش داشت و در مدت 2سالی که من نزد ایشان بودم قهقهای از ایشان نشنیدم و ندیدم. آنقدر ادب داشت و بزگوار بود که باز هم میگویم اگر شهید نمیشد، به حق خودش نمیرسید.
لازم به ذکر است که شهید فاتح جانشین فرمانده از تحصیلکرده ها بوده است و همزمان در دو مکان مشغول به تحصیل بود و به زبان انگلیسی تسلط داشت، خانواده ایشان هیچوقت نمیدانستند که رضا در آنجا مسئولیت بر عهده گرفته است، همیشه به خانوادهاش میگفت که من برای کارهای اداری به آنجا اعزام شدم و در عقبه حضور دارم.