به گزارش مشرق، دكتر محمدصادق كوشكی فارغ التحصیل دكترای اندیشه سیاسی و استادیار دانشكده حقوق و علوم سیاسی (گروه مطالعات منطقه) دانشگاه تهران است. از ایشان بیش از ۱۰ مجلد كتاب به زبان های فارسی و عربی در خصوص اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی مانند: كادرسازی برای انقلاب، هویت و الگو و تأملاتی در اندیشه سیاسی امام خمینی به چاپ رسیده است.
دكتر كوشكی را می توان یكی از آشناترین استادان به مبانی فكری و جغرافیای تفكری امام خمینی(ره) دانست. علاوه بر آن و با توجه به تخصص ایشان (مطالعات منطقه) به خوبی به شرایط و آرایش فكری و سیاسی نیروهای منطقه نیز آشناست. صدور انقلاب اسلامی و تأثیرگذاری آن بر مردم و نیروهای منطقه و همچنین آسیب شناسی و بررسی اقدامات اصلاح طلبان در این باره بحث اصلی گفت وگوی ما با دكتر كوشكی است. ایشان تقسیم بندی های سیاسی در این باره را به چالش می كشند و معتقدند كه همه دولت ها به این امر بی توجه بوده اند اما نقش اصلاح طلبان بیش از سایرین است زیرا اساساً اصلاح طلبان به چیزی تحت عنوان صدور انقلاب اسلامی اعتقاد ندارد.
ما در این گفت وگو در پی تطبیق اندیشه امام با جریان اصلاح طلبی در سیاست خارجی و حمایت از جنبش های منطقه هستیم. برای ورود می خواهیم بدانیم، رویكرد امام در مواجهه با جهان پیرامون به ویژه حمایت از جنبش های منطقه چه بود؟
امام به عنوان یك مسلمان مؤمن در همه عرصه ها به هر رفتار و گفتار و سكوتی از زاویه دین نگاه می كردند و افعال ایشان همگی با ملاحظات دینی و در پرتوی مقوله ای به نام تكالیف دینی قابل بحث است. ایشان دنیا را از محضر دین می دیدند و بر اساس دین، تصمیم سازی می كردند و بر حسب تشخیص شرعی و دینی، آن را اجرا می كردند. اگر بخواهیم ببینیم كه نگاه امام به جهان پیرامون ایشان چیست، باید بدانیم كه خواه زمانی كه امام مدرس حوزه یا رهبر یك نهضت بودند یا در مقطعی كه نقش سكاندار نظام جمهوری اسلامی و بانی انقلاب اسلامی در جهان را ایفا می كردند، در همه این مراحل نگاه امام به جهان پیرامون از زاویه نگرش دینی بود.
در اندیشه دینی، به طور مشخص اندیشه سیاسی اسلام به روایت شیعه، انسان مسلمان وظیفه دارد در قبال جهان پیرامونش واكنش نشان دهد، از مظلوم دفاع كند و با ظالم مبارزه كند. او باید در برابر منكراتی كه در سطح بین المللی وجود دارد قیام كند و برای ابلاغ پیام های خداوند به منظور اقامه عدالت در سراسر جهان، البته به اندازه توانایی هایش بكوشد. با همین منظر، می بینیم كه حضرت امام از شروع نهضت زاویه بندی های خودشان را با جهان پیرامون مشخص می كنند. ایشان در سال ۴۱ فرمودند:«امریكا از شوروی بدتر، شوروی از انگلیس بدتر، همه از همه بدتر، همه از همه پلیدتر» و نشان دادند قطب استكبار و ظلم را در جهان می شناسند، آن را محكوم می كنند و می خواهند با آن مقابله كنند.
در سال ۴۲ و نقطه آغازین نهضت، حضرت امام با رژیم صهیونیستی مقابله و به صراحت علیه آن موضع گیری می كنند. همچنین هماهنگی با رژیم صهیونیستی را جزء جرائم نابخشودنی رژیم پهلوی معرفی می كنند. حتی قبل از پیروزی انقلاب، بحث حمایت از مردم فلسطین و قیام آنها را مطرح می كنند و به وضعیت مسلمانان در لبنان حساسیت نشان می دهند. ایشان بعد از پیروزی انقلاب ایران، به صراحت اعلام كردند كه جمهوری اسلامی پناهگاه و پشتیبان همه مظلومان جهان اعم از مسلمان و شیعه و هر دین و آئین دیگری خواهد بود.
رویكرد جریان موسوم به اصلاحات در فضای سیاسی كشور نسبت به موضوع جنبش های اسلامی چگونه بود و چه تضادهایی با اندیشه امام داشت؟ مثلاً آقای عبدالله نوری در دادگاهشان به صراحت از اسرائیل حمایت می كنند و حرف های عجیب و غریبی درباره فلسطین می زنند. آقای شكوری راد در مصاحبه ای در یكی از مطبوعات زمان خودشان اعلام می كنند كه اگر مشكلی بین فلسطینی ها و اسرائیلی ها بر سر سرزمین وجود دارد، حق مشروع اسرائیلی هاست كه سرزمینی داشته باشند!
نه فقط جریان اصلاحات، بلكه بخشی زیادی از فعالان سیاسی از گذشته تا به امروز در كشور ما (مهم نیست وابسته به چه جریانی باشند) نتوانستند عمق نگرش دینی حضرت امام را به مسئله سیاست خارجی درك كنند. متأسفانه حتی در بین مدعیان اصولگرایی هم كسانی پیدا می شوند كه اصلاً متوجه نگاه امام به مسئله سیاست خارجی نشدند. البته در بین اصلاح طلبان عده اندكی تا حدودی متوجه نگاه امام در حوزه سیاست خارجی شده اند، هرچند تعداد آنها زیاد نیست و كم است.
كسانی هستند كه به اندیشه امام در حوزه مبارزه با رژیم صهیونیستی و ضدیت با امریكا وفادارند و نتوانستند آن را انكار كنند، مثل آقای محتشمی. ایشان هیچ وقت جنبه استكبارستیزی و مقابله با صهیونیسم را كه در اندیشه امام پررنگ بود، انكار نكرده بلكه همیشه آن را تكرار و یادآوری كرده است.
اما به طور كلی اصلاح طلبان اندیشه سیاسی اسلام را در سیاست خارجی به روایت امام نفهمیدند. اینها در مقابل نگاه شرعی و دینی به سیاست خارجی، نگاه سودانگارانه و منفعت طلبانه را به سیاست خارجی دنبال می كنند. به همین خاطر اهل استكبارستیزی و یاری مظلوم و دشمنی با ظالم و مقابله با منكرات عرصه بین المللی (كه یكی از بزرگ ترین منكرات اشغالگری رژیم اشغالگر است) نیستند. در واقع، صرفاً آسایش خودشان را مدنظر دارند.
این نگاه كاملاً سودپرستانه، خودخواهانه، غیردینی و حتی ضددینی است و متأسفانه در بسیاری از عرصه ها تبلیغ می شود. نگرش حضرت امام یك بینش آرمانی و دینی و غیرواقعی و غیرعلمی تلقی می شود و نگرش خودخواهانه و منفعت طلبانه را دانش علمی و درست و منطبق با منافع ملی معرفی می كنند. تعداد كسانی كه به این دیدگاه خودخواهانه و نگاه غیرمسئولانه و غیرمتعهدانه به سیاست خارجی باور دارند، كم نیست و در بین دانشگاهیان و مسئولان اجرایی و حتی بعضی از روحانیون به چشم كسانی با این تفكر می خوردند.
واقعیت این است كه ما در مقام مسلمان نمی توانیم ساكت بنشینیم و پیام های دینی را به دیگران منتقل نكنیم. ما باید بدانیم این نه یك انتخاب، بلكه یك ضرورت برای ماست. در اندیشه سیاسی اسلام و حضرت امام، صدور انقلاب یك ضرورت و تكلیف شرعی محسوب می شود. اینگونه نیست كه اگر دلمان خواست و خوشمان آمد، این كار را انجام دهیم. اگر این كار را نكنیم، باید در دیانت و فهم دینی ما تردید كرد. به همین دلیل، حضرت امام صدور انقلاب را ضرورتی می دانند كه اگر آن را انجام ندهیم، تكلیف شرعی خود را در قبال دین خدا و بندگان خدا انجام نداده ایم و نزد خدا پاسخگو و مسئول هستیم.
امام فرموده اند ما صدور انقلاب را در جنگ انجام دادیم. این جمله ای است كه باید به آن دقت شود. در واقع، راز صدور انقلاب جنگ نیست بلكه ما دفاعی مؤمنانه متكی به كارآمدی دین انجام دادیم و این دفاع باعث شد بسیاری از كسانی كه در گوشه گوشه جهان اهل بصیرت و دقت بودند، متوجه كارآمدی دین و عمق اندیشه های سیاسی اسلام شوند. به این ترتیب، گرایش آگاهانه ای را به انقلاب و اندیشه سیاسی اسلام و حتی به خود اسلام دارند. این دقیق ترین تعبیر صدور انقلاب در جنگ است، نه به وسیله جنگ. مسئله دیگر این است كه برای صدور انقلاب چه تلاش هایی شده است؟ طی ۱۶ سال با تسامح، تفكر چپ در كشور حاكم بود، یعنی دوره آقای هاشمی رفسنجانی و آقای خاتمی. رویكرد اینها به صدور انقلاب چیست؟ آیا اصلاً این رویكرد را قبول داشتند؟
در هشت سال اول انقلاب، دیدگاه هایی كه نسبت به بحث صدور انقلاب وجود داشت، كمی خام بود. مثلاً تلقی بعضی ها این بود كه صدور انقلاب به این معناست كه ما اسلحه به دست بگیریم یا به مردم كشوری كمك كنیم تا علیه حكومت های خود بجنگند. اوایل انقلاب در مقطعی، سیدمهدی هاشمی مسئول نهضت های آزادی بخش بود و به بعضی از فعالان كشورهای منطقه سلاح می داد تا علیه حكومت هایشان قیام مسلحانه كنند.
حقیقت این است كه صدور انقلاب یعنی ما بتوانیم اندیشه های انقلاب و نگرش انقلابی و تفكر دینی را توضیح دهیم و تبیین كنیم تا مردم جهان آن را بشنوند و انتخاب كنند و بر حسب آن، زندگی و سرنوشت سیاسی خودشان را تعیین كنند.
مثلاً وقتی بحث حمله رژیم صهیونیستی به لبنان مطرح می شود، مسئولان وقت تصمیم می گیرند كه نیروی نظامی به لبنان اعزام كنند، در حالی كه نگاه حضرت امام فرق می كند. ایشان این امر را قبول ندارند كه ما در لبنان به جای مردم لبنان یا به جای فلسطینی ها بجنگیم. امام می گویند كه اگر مردم فلسطین یا مردم لبنان خواستند براساس وظیفه شرعی خود برای دفاع از خودشان با رژیم صهیونیستی بجنگند، ما وظیفه داریم به آنها كمك كنیم و همراه آنها بجنگیم، نه به جای آنها.
اتفاقاً این نگاه باعث شد كه در آن روزگار نهالی كاشته شود كه امروزه به درخت تناوری تبدیل شده است. اگر امام در سال ۶۱ موافق بودند كه نیروهای نظامی ما در لبنان با رژیم صهیونیستی بجنگند، بعید بود كه حزب الله لبنان شكل بگیرد. امام براساس نگاه دینی، اعتقاد داشتند انقلاب اسلامی یك اندیشه است. اگر بتوانیم آن اندیشه را دقیق ارائه كنیم و مخاطب ما در هر گوشه دنیا آن را بشناسد، آن گاه خود مخاطب بلند می شود و رفتار درست انقلابی و دینی خواهد داشت. در دهه اول انقلاب این طور نبود كه البته شاید كمی طبیعی بود، چون تجربه كافی برای فهم صدور انقلاب و ارائه آن در اختیار نداشتیم.
بعد از خاتمه جنگ مخصوصاً در دولت آقای هاشمی، ایشان و اطرافیان چندان موافق صدور انقلاب نبودند و بیشتر براساس سیاست خارجی رایج در دنیا، به دنبال نگاه منفعت محورانه بودند. آنها می گفتند اگر ما به یك كشور مسلمان مثلاً مردم فلسطین كمكی می كنیم، اگر این كمك برای ما مشكلی ایجاد نكند و دردسری به دنبال نداشته باشد، كمك انسان دوستانه اشكالی ندارد اما اگر باعث شود كه امریكا با ما دشمن شود یا رژیم صهیونیستی علیه ما اقدامی كند، نباید آن را انجام داد.
در حقیقت، در دولت آقای هاشمی نگاه بسیار منفعت طلبانه و غیردینی به سیاست خارجی وجود داشت. آقای هاشمی حتی در زمان جنگ می خواست از مؤلفه گروه های مقاومت اسلامی لبنان استفاده كند تا بتواند رابطه با امریكا برقرار كند. در قضیه مك فارلین، آقای هاشمی می گوید ما از نفوذ خودمان برای آزادی جاسوس های امریكایی كه در لبنان اسیر گروه های مقاومت بودند استفاده می كنیم و در قبال آن، از امریكایی ها امتیازاتی می گیریم. این نگاه با صدور انقلاب و اندیشه های انقلابی حضرت امام خیلی متفاوت بود. در واقع، نگاه ابزاری به گروه های مقاومت اصلاً در اندیشه امام مطرح نبود.
در دولت خاتمی به صراحت اعلام كردند كه نگاه دینی و شرعی را به سیاست قبول ندارند و اصلاً حكومت دینی را نمی پذیرند. خود خاتمی هیچ وقت این نكته را اعلام نكرد اما در دولت ایشان مسئولان، نمایندگان مجلس ششم و حزب مشاركت و كارگزاران رسماً اعلام كردند كه نمی پذیرند كه دین باید متولی جامعه باشد. طبیعی است وقتی كسی حكومت دینی را قبول ندارد، یعنی انقلاب اسلامی را هم قبول ندارد كه بخواهد صادر كند.
الگوی مطرح دولت آقای هاشمی و صریح تر از آن، دولت آقای خاتمی مساوی بود با كنار آمدن با قدرت های استكباری، كنار كشیدن از رویه انقلابی و تبدیل شدن ایران به یك كشور درجه دوم یا سوم بین المللی. مثلاً آرزو داشتند ایران كشوری مثل مالزی باشد كه بتواند مشكلات اقتصادی خود را حل كند و در گوشه ای كاری به كار كسی نداشته باشد. این نهایت آرزویی بود كه تحت عنوان واقع گرایی و نگرش علمی به سیاست خارجی در دولت آقای خاتمی مطرح می شد.
در این نگرش، بهبود رابطه با امریكا و پذیرفتن رژیم صهیونیستی یك آرزو و حسرت بود. آنها تصمیم داشتند چنین كاری را انجام دهند، حذف نگرش انقلابی از صحنه سیاست خارجی یك اصل در دولت آقای خاتمی بود و این كار را تا جایی كه وسعشان می رسید انجام می دادند. به همین دلیل، با امریكایی ها در مسئله حمله به افغانستان همراهی شد و به این نتیجه رسیدند كه باید دست امریكا را در افغانستان باز بگذارند. حتی نامه نگاری هایی كردند تا حمایت ایران از حزب الله قطع شود یا بر سر آن مصالحه شود.
نامه ای كه كالین پاول آن را افشا كرد در همین راستا بود؟
موضوع فقط یك نامه نیست، بلكه یك رویه است. اگر ما بگوییم یك نامه وجود دارد، ممكن است بگویند نامه ای در كار نیست اما ما می گوییم این یك رویه است و بارها در صحبت ها، بیانیه ها، كتاب ها، سرمقاله روزنامه ها و مصاحبه های مقامات به صراحت تكرار شده است. سیاست خارجی حضرت امام یك اقدام غیر علمی، احساسی، شعاری، ایدئالیستی، غیرقابل اجرا و غیر واقعی تلقی می شد و در نقطه مقابل، مصالحه با امریكا، كنار آمدن با آن و تسلیم در برابر آن و پذیرش رژیم صهیونیستی و تبدیل ایران به كشوری در حد مالزی، یك افق مطلوب و علمی و معقول جلوه داده می شد.
موضع این گروه در خصوص تحولات منطقه در یكی دو سال گذشته به چه صورت بود؟ ما تحولات زیادی در منطقه داشتیم و این موضع گیری ها هم صریح بود. بعضی ها معتقدند كه توان ایران در معادلات منطقه كاهش پیدا كرده است و برخی دیگر معتقدند افزایش یافته است.
شاید بدترین موضع گیری این گروه در سال های اخیر، در خصوص جریان سوریه بود. كسانی كه خود را اصلاح طلب و آزاد نسبت به حوادث سیاست خارجی می دانستند، ادعای تخصص می كردند و بقیه را متهم به تصمیمات و اقدامات شعاری می كردند، در بحران سوریه نشان دادند كه چه بینش عمیقی دارند و چقدر حوادث منطقه را درك می كنند! اصلاح طلبان كسانی بودند كه به صراحت می گفتند باید از گروه های مسلح و تروریست های سوریه حمایت شود. اینها قدرت تشخیص نداشتند كه بدانند تروریست ها با مردم سوریه فرق می كنند.
در روزنامه هایشان می نوشتند كه ما نباید در كنار حكومت بشار اسد قرار بگیریم و حتی به اشكال مختلف در فضای مجازی و غیره، حضور جمهوری اسلامی در بحران سوریه را یك اقدام غلط می دانستند، آن را مسخره می كردند و در مورد آن طنز می نوشتند یا حتی آن را علناً محكوم می كردند. با گذشت زمان معلوم شد كه این افراد چه شناخت درستی از مسائل سیاسی دارند و چقدر جهان اطرافشان را درست می شناسند. در واقع سنگ حمایت از گروه های تروریستی این عده با آل سعود، قطری ها، امریكایی ها و اسرائیلی ها همگام شده بودند و موضع بسیار دقیق و هوشمندانه نظام و رهبری و سپاه را نه تنها درك نمی كردند، بلكه سعی می كردند آن را منكوب كنند. اینها ژست دانشمند و عالم را می گرفتند و نظام را به خاطر مقابله با تروریست های تكفیری در سوریه محكوم می كردند.
مثل النصره و داعش را در سوریه به سینه می زدند و بدون آنكه خودشان بخواهند، به سرباز و مهره نیروی رژیم صهیونیستی و كشورهای سعودی و قطر تبدیل شدند.
این عده با آل سعود، قطری ها، امریكایی ها و اسرائیلی ها همگام شده بودند و موضع بسیار دقیق و هوشمندانه نظام و رهبری و سپاه را نه تنها درك نمی كردند، بلكه سعی می كردند آن را منكوب كنند. اینها ژست دانشمند و عالم را می گرفتند و نظام را به خاطر مقابله با تروریست های تكفیری در سوریه محكوم می كردند.
با گذشت زمان متوجه شدند كه چه اشتباه بزرگی مرتكب شدند اما حتی عذرخواهی نكردند و به اشتباه خودشان اقرار نكردند. البته این رویه همیشگی این افراد بوده است و در مقاطع مختلف خطاهای استراتژیكی از خود نشان دادند و حاضر نشدند اشتباهات خود را بپذیرند.
بعضی از كارشناسان سیاسی معتقدند كه اگر ما همان موقع فاجعه بوسنی حمایت هایمان را از نیروهای جهادی و اسلامی منطقه چچن ادامه می دادیم، هیچ وقت منطقه درگیر جریان تكفیری نمی شد و امروز ما شاهد حضور این نیروها علیه منافع مردم نبودیم.
با گذشت زمان متوجه شدند كه چه اشتباه بزرگی مرتكب شدند اما حتی عذرخواهی نكردند و به اشتباه خودشان اقرار نكردند. البته این رویه همیشگی این افراد بوده است و در مقاطع مختلف خطاهای استراتژیكی از خود نشان دادند و حاضر نشدند اشتباهات خود را بپذیرند.
بعضی از كارشناسان سیاسی معتقدند كه اگر ما همان موقع فاجعه بوسنی حمایت هایمان را از نیروهای جهادی و اسلامی منطقه چچن ادامه می دادیم، هیچ وقت منطقه درگیر جریان تكفیری نمی شد و امروز ما شاهد حضور این نیروها علیه منافع مردم نبودیم.
ماجرای چچن متفاوت است و این تحلیل چندان دقیق نیست. مردم مسلمان بوسنی گرفتار یك نسل كشی شده بودند و ما تا جایی كه توانستیم به آنها كمك كردیم. واقعاً كار ما بیشتر از كمك نبود و هیچ وقت نیروی نظامی برای جنگ در بوسنی اعزام نكردیم. در واقع، اصلاً چنین امكانی نداشتیم، چون سازمان ملل بوسنی را محاصره كرده بود. ما یك محموله سلاح برای مردم بوسنی اعزام كردیم كه سازمان ملل آن را مصادره كرد و اجازه نداد كه سلاح برای دفاع شخصی مردم بوسنی در قبال تجاوز به دست آنها برسد.
پس ما در بوسنی حضور نظامی به آن معنا نداریم. از زمانی كه نیروهای چچنی در افغانستان در قالب ارتش سرخ شوروی به افغانستان حمله كردند، بعضی از آنها به وسیله گروه های عرب افغان اسیر شدند و نگرش وهابی پیدا كردند. از آنجا نفوذ نیروهای تكفیری در چچن آغاز شد. در واقع، اینگونه نیست كه مثلاً اگر ایران بوسنی را رها نمی كرد چنین اتفاقاتی نمی افتاد. بخش قابل توجهی از كسانی كه به اسم بنیادگرایی در چچن اعلام موجودیت كردند، كسانی كه بودند كه در افغانستان گرایش وهابی پیدا كرده بودند و با همان تعالیم در چچن یك جنگ بی حاصل را علیه روسیه شروع كردند.
این حركت مصداق یك حركت درست و منطبق با انقلاب اسلامی نبود. به همین خاطر، جمهوری اسلامی مردم چچن را حمایت و روسیه را به خاطر كشتار مردم چچن محكوم می كند اما ما هیچ وقت از گروه های مسلح چچنی حمایت نكردیم و این كار درستی هم نبود چون گروه های مسلح با حمایت خودشان در منطقه قفقاز و برای مردم مسلمان چچن مشكل ایجاد كردند و از همان زمان گرایش های وهابی داشتند.
دقت كنیم كه مسئله بوسنی متفاوت است و ما به تكلیف شرعی خود تا جایی كه توانستیم عمل كردیم ولی متأسفانه سازمان ملل و كشورهای اروپایی اجازه ندادند ما به این كشور كمك كنیم. هنوز هم مردم بوسنی خاطرات خوبی از یاری ما و حضور جمهوری اسلامی ایران در سرزمین خودشان دارند.
با این حال دولت آقای هاشمی اصلاً مایل نبود كه به بوسنی كمك كنیم ولی وقتی رهبری به این نتیجه رسیدند كه باید این كار را انجام دهیم، منتظر نماندیم. كاری را كه می توانستیم، انجام دادیم و اجازه ندادیم كه آقای هاشمی مانع این قضیه شود.
دوستان اصلاح طلب معتقدند اندیشه امام(ره) آرمانگرایانه است و بیشتر از آنكه برای ما منفعتی داشته باشد، هزینه زایی می كند و دچار معادلات اشتباه می شویم ولی وقتی ما اندیشه جریان اصلاحات و رفتارهای آنها را بررسی می كنیم، می بینیم كه در دوره این جریان ما بیشترین هزینه ها را متحمل و دچار تحریم های شدید شدیم و از مواضع خود كوتاه آمدیم. هر چقدر ما دیدگاه امام و صدور انقلاب و تقویت جنبش اسلامی را پیگیری می كنیم، می بینیم كه ضریب نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه بالا می رود. حتی اگر معادلات روابط بین الملل را بشناسیم و اصل را هم بر رئالیسم بین المللی بگذاریم، آنگاه قدرت چانه زنی ایران در منطقه بیشتر می شود.
مشكل بخشی از اینها این بود كه متوجه چیزی به نام انقلاب اسلامی نبودند. یعنی در تحلیل ها، صحبت ها و حرف هایشان پدیده ای به نام جمهوری اسلامی را فراموش می كنند و اصلاً نمی شناسند. فكر می كنند ایران صرفاً كشوری در حد قطر و عربستان است و در همان حد می گویند كه باید وارد بازی های جهانی شویم و با قدرت های جهانی سازش كنیم تا بتوانیم امورات خودمان را بگذرانیم.
این عده اصلاً نگاه دینی و رسالت شرعی را در حوزه سیاست خارجی نفهمیده اند و ظاهراً قصد فهمیدن آن را هم ندارند. وقتی بحث سیاست خارجی انقلاب اسلامی مطرح می شود، این افراد كاملاً گیج به قضیه نگاه می كنند و اصلاً نمی فهمند. جالب است كه حتی امریكایی ها و اسرائیلی ها متوجه شدند كه سیاست خارجی انقلاب اسلامی چیست اما این عده نتوانستند بفهمند. یا كج فهم و دیر فهم بودند یا دنیاطلبی و سودپرستی اجازه نداد كه متوجه شوند سیاست خارجی انقلاب اسلامی چیست و چه تفاوتی با سیاست خارجی كشورهای معمولی دارد. در نظر اینها، ایران یك كشور انقلابی نیست و نباید باشد. باید یك كشور معمولی باشد كه فقط دنبال حل مشكلات خودش از طریق ساخت و پاخت و كنار آمدن و تسلیم شدن به قدرت های جهانی است.
این عده اگر نگاه انقلابی و نگاه حضرت امام را به سیاست خارجی داشته باشند، آنگاه متوجه می شوند كه ایران یك كشور معمولی نیست. ایران قرار است پایگاه دیانت در دنیای معاصر و زمینه ساز ظهور باشد. قرار است كه با نگاه معنوی و دینی، وظیفه شرعی و نگرش توحیدی به همه مسائل از جمله مسئله سیاست خارجی نگاه كند، همان طور كه امام نگاه می كردند.
طبیعی است كه تنها راهكاری كه به ذهن این عده می رسد، تسلیم و سازش است. چیزی غیر از قدرت خودشان را باور ندارند و دچار خودكم بینی شدید و مرعوب قدرت های بزرگ هستند. طبیعی است افق مطلوبی كه به ذهن اینها می رسد این است كه مثل عربستان كنار بیاییم، تسلیم شویم و در زمین غربی ها بازی كنیم. البته در كنار آن، امنیت و منافع خودمان را هم تأمین كنیم.
اینها همان هایی هستند كه باور دارند اطلاعات امریكایی ها به قدری دقیق است كه می توانند توان دفاعی كشور ما را در نصف روز نابود كنند. حتی باور ندارند كه كمك به نهضت ها و گروه های مقاومت اگر نگاه واقع بینانه و رئالیستی هم در سیاست خارجی داشته باشیم، به نفعمان است. جالب است كه اینها منطق قدرت را هم نمی فهمند و متوجه نمی شوند كه اگر ملتی می خواهد باقی بماند و مؤثر باشد و بتواند از حقوق و داشته های خودش دفاع كند، باید قدرتمند شود. اینها حتی این نكته بدیهی را هم كه در روابط بین الملل سنگ بنا محسوب می شود، متوجه نشدند.
طبیعی است كه هر گاه این عده خواستند سیاست خارجی را اداره كنند، ما مشكلات زیادی را متحمل شدیم. گفت و گوی انتقادی با اروپا یعنی ما بنشینیم و ببینیم آنها چه انتقادی به ما دارند و چه ایرادی از ما می گیرند. آنگاه آنها را یادداشت و رفع كنیم. هنرشان این بود كه حاضر شدند مثل متهم یك طرف میز بنشینند و چشم بگویند و انجام بدهند.
مهم ترین دستاورد این نگاه پذیرش تعلیق یا پذیرش گفت و گوی التقاطی با كشورهای سه گانه آلمان، انگلیس و فرانسه بوده است. طبیعی است كه هیچ وقت نمی توانند متوجه سیاست خارجی ما با روایت انقلاب اسلامی شوند و قدرتمندی نظام انقلابی را در فضای جهانی درك كنند. شاید هم می توانند بفهمند ولی می ترسند، چون ایمان كافی و نگاه انقلابی ندارند و دنبال دلمشغولی های خود هستند.
حضرت امام به صراحت گفتند كه نگاه انقلابی در سیاست خارجی با رفاه طلبی سازگار نیست. جالب است كه برای خیلی از این افراد، رفاه شخصی خیلی مهم تر از دیانت است و دیانت را تا جایی قبول دارند كه با رفاه سازگار باشد. به تعبیر امام حسین(ع) اینها كسانی هستند كه اگر احساس كنند دینداری و پافشاری به دین باعث می شود كه نان و آبشان كم شود، دین را به طور كلی كنار می گذارند و تسلیم می شوند. شاید بتوان این عده را كوفیان دوران مدرن نامید. بعضی از آنها می فهمیدند راه درست چیست اما از روی ترس از دنیا و علاقه به آن حاضر نبودند روش درست را انتخاب كنند.
منبع: جوان
دكتر كوشكی را می توان یكی از آشناترین استادان به مبانی فكری و جغرافیای تفكری امام خمینی(ره) دانست. علاوه بر آن و با توجه به تخصص ایشان (مطالعات منطقه) به خوبی به شرایط و آرایش فكری و سیاسی نیروهای منطقه نیز آشناست. صدور انقلاب اسلامی و تأثیرگذاری آن بر مردم و نیروهای منطقه و همچنین آسیب شناسی و بررسی اقدامات اصلاح طلبان در این باره بحث اصلی گفت وگوی ما با دكتر كوشكی است. ایشان تقسیم بندی های سیاسی در این باره را به چالش می كشند و معتقدند كه همه دولت ها به این امر بی توجه بوده اند اما نقش اصلاح طلبان بیش از سایرین است زیرا اساساً اصلاح طلبان به چیزی تحت عنوان صدور انقلاب اسلامی اعتقاد ندارد.
ما در این گفت وگو در پی تطبیق اندیشه امام با جریان اصلاح طلبی در سیاست خارجی و حمایت از جنبش های منطقه هستیم. برای ورود می خواهیم بدانیم، رویكرد امام در مواجهه با جهان پیرامون به ویژه حمایت از جنبش های منطقه چه بود؟
امام به عنوان یك مسلمان مؤمن در همه عرصه ها به هر رفتار و گفتار و سكوتی از زاویه دین نگاه می كردند و افعال ایشان همگی با ملاحظات دینی و در پرتوی مقوله ای به نام تكالیف دینی قابل بحث است. ایشان دنیا را از محضر دین می دیدند و بر اساس دین، تصمیم سازی می كردند و بر حسب تشخیص شرعی و دینی، آن را اجرا می كردند. اگر بخواهیم ببینیم كه نگاه امام به جهان پیرامون ایشان چیست، باید بدانیم كه خواه زمانی كه امام مدرس حوزه یا رهبر یك نهضت بودند یا در مقطعی كه نقش سكاندار نظام جمهوری اسلامی و بانی انقلاب اسلامی در جهان را ایفا می كردند، در همه این مراحل نگاه امام به جهان پیرامون از زاویه نگرش دینی بود.
در اندیشه دینی، به طور مشخص اندیشه سیاسی اسلام به روایت شیعه، انسان مسلمان وظیفه دارد در قبال جهان پیرامونش واكنش نشان دهد، از مظلوم دفاع كند و با ظالم مبارزه كند. او باید در برابر منكراتی كه در سطح بین المللی وجود دارد قیام كند و برای ابلاغ پیام های خداوند به منظور اقامه عدالت در سراسر جهان، البته به اندازه توانایی هایش بكوشد. با همین منظر، می بینیم كه حضرت امام از شروع نهضت زاویه بندی های خودشان را با جهان پیرامون مشخص می كنند. ایشان در سال ۴۱ فرمودند:«امریكا از شوروی بدتر، شوروی از انگلیس بدتر، همه از همه بدتر، همه از همه پلیدتر» و نشان دادند قطب استكبار و ظلم را در جهان می شناسند، آن را محكوم می كنند و می خواهند با آن مقابله كنند.
در سال ۴۲ و نقطه آغازین نهضت، حضرت امام با رژیم صهیونیستی مقابله و به صراحت علیه آن موضع گیری می كنند. همچنین هماهنگی با رژیم صهیونیستی را جزء جرائم نابخشودنی رژیم پهلوی معرفی می كنند. حتی قبل از پیروزی انقلاب، بحث حمایت از مردم فلسطین و قیام آنها را مطرح می كنند و به وضعیت مسلمانان در لبنان حساسیت نشان می دهند. ایشان بعد از پیروزی انقلاب ایران، به صراحت اعلام كردند كه جمهوری اسلامی پناهگاه و پشتیبان همه مظلومان جهان اعم از مسلمان و شیعه و هر دین و آئین دیگری خواهد بود.
رویكرد جریان موسوم به اصلاحات در فضای سیاسی كشور نسبت به موضوع جنبش های اسلامی چگونه بود و چه تضادهایی با اندیشه امام داشت؟ مثلاً آقای عبدالله نوری در دادگاهشان به صراحت از اسرائیل حمایت می كنند و حرف های عجیب و غریبی درباره فلسطین می زنند. آقای شكوری راد در مصاحبه ای در یكی از مطبوعات زمان خودشان اعلام می كنند كه اگر مشكلی بین فلسطینی ها و اسرائیلی ها بر سر سرزمین وجود دارد، حق مشروع اسرائیلی هاست كه سرزمینی داشته باشند!
نه فقط جریان اصلاحات، بلكه بخشی زیادی از فعالان سیاسی از گذشته تا به امروز در كشور ما (مهم نیست وابسته به چه جریانی باشند) نتوانستند عمق نگرش دینی حضرت امام را به مسئله سیاست خارجی درك كنند. متأسفانه حتی در بین مدعیان اصولگرایی هم كسانی پیدا می شوند كه اصلاً متوجه نگاه امام به مسئله سیاست خارجی نشدند. البته در بین اصلاح طلبان عده اندكی تا حدودی متوجه نگاه امام در حوزه سیاست خارجی شده اند، هرچند تعداد آنها زیاد نیست و كم است.
كسانی هستند كه به اندیشه امام در حوزه مبارزه با رژیم صهیونیستی و ضدیت با امریكا وفادارند و نتوانستند آن را انكار كنند، مثل آقای محتشمی. ایشان هیچ وقت جنبه استكبارستیزی و مقابله با صهیونیسم را كه در اندیشه امام پررنگ بود، انكار نكرده بلكه همیشه آن را تكرار و یادآوری كرده است.
اما به طور كلی اصلاح طلبان اندیشه سیاسی اسلام را در سیاست خارجی به روایت امام نفهمیدند. اینها در مقابل نگاه شرعی و دینی به سیاست خارجی، نگاه سودانگارانه و منفعت طلبانه را به سیاست خارجی دنبال می كنند. به همین خاطر اهل استكبارستیزی و یاری مظلوم و دشمنی با ظالم و مقابله با منكرات عرصه بین المللی (كه یكی از بزرگ ترین منكرات اشغالگری رژیم اشغالگر است) نیستند. در واقع، صرفاً آسایش خودشان را مدنظر دارند.
این نگاه كاملاً سودپرستانه، خودخواهانه، غیردینی و حتی ضددینی است و متأسفانه در بسیاری از عرصه ها تبلیغ می شود. نگرش حضرت امام یك بینش آرمانی و دینی و غیرواقعی و غیرعلمی تلقی می شود و نگرش خودخواهانه و منفعت طلبانه را دانش علمی و درست و منطبق با منافع ملی معرفی می كنند. تعداد كسانی كه به این دیدگاه خودخواهانه و نگاه غیرمسئولانه و غیرمتعهدانه به سیاست خارجی باور دارند، كم نیست و در بین دانشگاهیان و مسئولان اجرایی و حتی بعضی از روحانیون به چشم كسانی با این تفكر می خوردند.
واقعیت این است كه ما در مقام مسلمان نمی توانیم ساكت بنشینیم و پیام های دینی را به دیگران منتقل نكنیم. ما باید بدانیم این نه یك انتخاب، بلكه یك ضرورت برای ماست. در اندیشه سیاسی اسلام و حضرت امام، صدور انقلاب یك ضرورت و تكلیف شرعی محسوب می شود. اینگونه نیست كه اگر دلمان خواست و خوشمان آمد، این كار را انجام دهیم. اگر این كار را نكنیم، باید در دیانت و فهم دینی ما تردید كرد. به همین دلیل، حضرت امام صدور انقلاب را ضرورتی می دانند كه اگر آن را انجام ندهیم، تكلیف شرعی خود را در قبال دین خدا و بندگان خدا انجام نداده ایم و نزد خدا پاسخگو و مسئول هستیم.
امام فرموده اند ما صدور انقلاب را در جنگ انجام دادیم. این جمله ای است كه باید به آن دقت شود. در واقع، راز صدور انقلاب جنگ نیست بلكه ما دفاعی مؤمنانه متكی به كارآمدی دین انجام دادیم و این دفاع باعث شد بسیاری از كسانی كه در گوشه گوشه جهان اهل بصیرت و دقت بودند، متوجه كارآمدی دین و عمق اندیشه های سیاسی اسلام شوند. به این ترتیب، گرایش آگاهانه ای را به انقلاب و اندیشه سیاسی اسلام و حتی به خود اسلام دارند. این دقیق ترین تعبیر صدور انقلاب در جنگ است، نه به وسیله جنگ. مسئله دیگر این است كه برای صدور انقلاب چه تلاش هایی شده است؟ طی ۱۶ سال با تسامح، تفكر چپ در كشور حاكم بود، یعنی دوره آقای هاشمی رفسنجانی و آقای خاتمی. رویكرد اینها به صدور انقلاب چیست؟ آیا اصلاً این رویكرد را قبول داشتند؟
در هشت سال اول انقلاب، دیدگاه هایی كه نسبت به بحث صدور انقلاب وجود داشت، كمی خام بود. مثلاً تلقی بعضی ها این بود كه صدور انقلاب به این معناست كه ما اسلحه به دست بگیریم یا به مردم كشوری كمك كنیم تا علیه حكومت های خود بجنگند. اوایل انقلاب در مقطعی، سیدمهدی هاشمی مسئول نهضت های آزادی بخش بود و به بعضی از فعالان كشورهای منطقه سلاح می داد تا علیه حكومت هایشان قیام مسلحانه كنند.
حقیقت این است كه صدور انقلاب یعنی ما بتوانیم اندیشه های انقلاب و نگرش انقلابی و تفكر دینی را توضیح دهیم و تبیین كنیم تا مردم جهان آن را بشنوند و انتخاب كنند و بر حسب آن، زندگی و سرنوشت سیاسی خودشان را تعیین كنند.
مثلاً وقتی بحث حمله رژیم صهیونیستی به لبنان مطرح می شود، مسئولان وقت تصمیم می گیرند كه نیروی نظامی به لبنان اعزام كنند، در حالی كه نگاه حضرت امام فرق می كند. ایشان این امر را قبول ندارند كه ما در لبنان به جای مردم لبنان یا به جای فلسطینی ها بجنگیم. امام می گویند كه اگر مردم فلسطین یا مردم لبنان خواستند براساس وظیفه شرعی خود برای دفاع از خودشان با رژیم صهیونیستی بجنگند، ما وظیفه داریم به آنها كمك كنیم و همراه آنها بجنگیم، نه به جای آنها.
اتفاقاً این نگاه باعث شد كه در آن روزگار نهالی كاشته شود كه امروزه به درخت تناوری تبدیل شده است. اگر امام در سال ۶۱ موافق بودند كه نیروهای نظامی ما در لبنان با رژیم صهیونیستی بجنگند، بعید بود كه حزب الله لبنان شكل بگیرد. امام براساس نگاه دینی، اعتقاد داشتند انقلاب اسلامی یك اندیشه است. اگر بتوانیم آن اندیشه را دقیق ارائه كنیم و مخاطب ما در هر گوشه دنیا آن را بشناسد، آن گاه خود مخاطب بلند می شود و رفتار درست انقلابی و دینی خواهد داشت. در دهه اول انقلاب این طور نبود كه البته شاید كمی طبیعی بود، چون تجربه كافی برای فهم صدور انقلاب و ارائه آن در اختیار نداشتیم.
بعد از خاتمه جنگ مخصوصاً در دولت آقای هاشمی، ایشان و اطرافیان چندان موافق صدور انقلاب نبودند و بیشتر براساس سیاست خارجی رایج در دنیا، به دنبال نگاه منفعت محورانه بودند. آنها می گفتند اگر ما به یك كشور مسلمان مثلاً مردم فلسطین كمكی می كنیم، اگر این كمك برای ما مشكلی ایجاد نكند و دردسری به دنبال نداشته باشد، كمك انسان دوستانه اشكالی ندارد اما اگر باعث شود كه امریكا با ما دشمن شود یا رژیم صهیونیستی علیه ما اقدامی كند، نباید آن را انجام داد.
در حقیقت، در دولت آقای هاشمی نگاه بسیار منفعت طلبانه و غیردینی به سیاست خارجی وجود داشت. آقای هاشمی حتی در زمان جنگ می خواست از مؤلفه گروه های مقاومت اسلامی لبنان استفاده كند تا بتواند رابطه با امریكا برقرار كند. در قضیه مك فارلین، آقای هاشمی می گوید ما از نفوذ خودمان برای آزادی جاسوس های امریكایی كه در لبنان اسیر گروه های مقاومت بودند استفاده می كنیم و در قبال آن، از امریكایی ها امتیازاتی می گیریم. این نگاه با صدور انقلاب و اندیشه های انقلابی حضرت امام خیلی متفاوت بود. در واقع، نگاه ابزاری به گروه های مقاومت اصلاً در اندیشه امام مطرح نبود.
در دولت خاتمی به صراحت اعلام كردند كه نگاه دینی و شرعی را به سیاست قبول ندارند و اصلاً حكومت دینی را نمی پذیرند. خود خاتمی هیچ وقت این نكته را اعلام نكرد اما در دولت ایشان مسئولان، نمایندگان مجلس ششم و حزب مشاركت و كارگزاران رسماً اعلام كردند كه نمی پذیرند كه دین باید متولی جامعه باشد. طبیعی است وقتی كسی حكومت دینی را قبول ندارد، یعنی انقلاب اسلامی را هم قبول ندارد كه بخواهد صادر كند.
الگوی مطرح دولت آقای هاشمی و صریح تر از آن، دولت آقای خاتمی مساوی بود با كنار آمدن با قدرت های استكباری، كنار كشیدن از رویه انقلابی و تبدیل شدن ایران به یك كشور درجه دوم یا سوم بین المللی. مثلاً آرزو داشتند ایران كشوری مثل مالزی باشد كه بتواند مشكلات اقتصادی خود را حل كند و در گوشه ای كاری به كار كسی نداشته باشد. این نهایت آرزویی بود كه تحت عنوان واقع گرایی و نگرش علمی به سیاست خارجی در دولت آقای خاتمی مطرح می شد.
در این نگرش، بهبود رابطه با امریكا و پذیرفتن رژیم صهیونیستی یك آرزو و حسرت بود. آنها تصمیم داشتند چنین كاری را انجام دهند، حذف نگرش انقلابی از صحنه سیاست خارجی یك اصل در دولت آقای خاتمی بود و این كار را تا جایی كه وسعشان می رسید انجام می دادند. به همین دلیل، با امریكایی ها در مسئله حمله به افغانستان همراهی شد و به این نتیجه رسیدند كه باید دست امریكا را در افغانستان باز بگذارند. حتی نامه نگاری هایی كردند تا حمایت ایران از حزب الله قطع شود یا بر سر آن مصالحه شود.
نامه ای كه كالین پاول آن را افشا كرد در همین راستا بود؟
موضوع فقط یك نامه نیست، بلكه یك رویه است. اگر ما بگوییم یك نامه وجود دارد، ممكن است بگویند نامه ای در كار نیست اما ما می گوییم این یك رویه است و بارها در صحبت ها، بیانیه ها، كتاب ها، سرمقاله روزنامه ها و مصاحبه های مقامات به صراحت تكرار شده است. سیاست خارجی حضرت امام یك اقدام غیر علمی، احساسی، شعاری، ایدئالیستی، غیرقابل اجرا و غیر واقعی تلقی می شد و در نقطه مقابل، مصالحه با امریكا، كنار آمدن با آن و تسلیم در برابر آن و پذیرش رژیم صهیونیستی و تبدیل ایران به كشوری در حد مالزی، یك افق مطلوب و علمی و معقول جلوه داده می شد.
موضع این گروه در خصوص تحولات منطقه در یكی دو سال گذشته به چه صورت بود؟ ما تحولات زیادی در منطقه داشتیم و این موضع گیری ها هم صریح بود. بعضی ها معتقدند كه توان ایران در معادلات منطقه كاهش پیدا كرده است و برخی دیگر معتقدند افزایش یافته است.
شاید بدترین موضع گیری این گروه در سال های اخیر، در خصوص جریان سوریه بود. كسانی كه خود را اصلاح طلب و آزاد نسبت به حوادث سیاست خارجی می دانستند، ادعای تخصص می كردند و بقیه را متهم به تصمیمات و اقدامات شعاری می كردند، در بحران سوریه نشان دادند كه چه بینش عمیقی دارند و چقدر حوادث منطقه را درك می كنند! اصلاح طلبان كسانی بودند كه به صراحت می گفتند باید از گروه های مسلح و تروریست های سوریه حمایت شود. اینها قدرت تشخیص نداشتند كه بدانند تروریست ها با مردم سوریه فرق می كنند.
در روزنامه هایشان می نوشتند كه ما نباید در كنار حكومت بشار اسد قرار بگیریم و حتی به اشكال مختلف در فضای مجازی و غیره، حضور جمهوری اسلامی در بحران سوریه را یك اقدام غلط می دانستند، آن را مسخره می كردند و در مورد آن طنز می نوشتند یا حتی آن را علناً محكوم می كردند. با گذشت زمان معلوم شد كه این افراد چه شناخت درستی از مسائل سیاسی دارند و چقدر جهان اطرافشان را درست می شناسند. در واقع سنگ حمایت از گروه های تروریستی این عده با آل سعود، قطری ها، امریكایی ها و اسرائیلی ها همگام شده بودند و موضع بسیار دقیق و هوشمندانه نظام و رهبری و سپاه را نه تنها درك نمی كردند، بلكه سعی می كردند آن را منكوب كنند. اینها ژست دانشمند و عالم را می گرفتند و نظام را به خاطر مقابله با تروریست های تكفیری در سوریه محكوم می كردند.
مثل النصره و داعش را در سوریه به سینه می زدند و بدون آنكه خودشان بخواهند، به سرباز و مهره نیروی رژیم صهیونیستی و كشورهای سعودی و قطر تبدیل شدند.
این عده با آل سعود، قطری ها، امریكایی ها و اسرائیلی ها همگام شده بودند و موضع بسیار دقیق و هوشمندانه نظام و رهبری و سپاه را نه تنها درك نمی كردند، بلكه سعی می كردند آن را منكوب كنند. اینها ژست دانشمند و عالم را می گرفتند و نظام را به خاطر مقابله با تروریست های تكفیری در سوریه محكوم می كردند.
با گذشت زمان متوجه شدند كه چه اشتباه بزرگی مرتكب شدند اما حتی عذرخواهی نكردند و به اشتباه خودشان اقرار نكردند. البته این رویه همیشگی این افراد بوده است و در مقاطع مختلف خطاهای استراتژیكی از خود نشان دادند و حاضر نشدند اشتباهات خود را بپذیرند.
بعضی از كارشناسان سیاسی معتقدند كه اگر ما همان موقع فاجعه بوسنی حمایت هایمان را از نیروهای جهادی و اسلامی منطقه چچن ادامه می دادیم، هیچ وقت منطقه درگیر جریان تكفیری نمی شد و امروز ما شاهد حضور این نیروها علیه منافع مردم نبودیم.
با گذشت زمان متوجه شدند كه چه اشتباه بزرگی مرتكب شدند اما حتی عذرخواهی نكردند و به اشتباه خودشان اقرار نكردند. البته این رویه همیشگی این افراد بوده است و در مقاطع مختلف خطاهای استراتژیكی از خود نشان دادند و حاضر نشدند اشتباهات خود را بپذیرند.
بعضی از كارشناسان سیاسی معتقدند كه اگر ما همان موقع فاجعه بوسنی حمایت هایمان را از نیروهای جهادی و اسلامی منطقه چچن ادامه می دادیم، هیچ وقت منطقه درگیر جریان تكفیری نمی شد و امروز ما شاهد حضور این نیروها علیه منافع مردم نبودیم.
ماجرای چچن متفاوت است و این تحلیل چندان دقیق نیست. مردم مسلمان بوسنی گرفتار یك نسل كشی شده بودند و ما تا جایی كه توانستیم به آنها كمك كردیم. واقعاً كار ما بیشتر از كمك نبود و هیچ وقت نیروی نظامی برای جنگ در بوسنی اعزام نكردیم. در واقع، اصلاً چنین امكانی نداشتیم، چون سازمان ملل بوسنی را محاصره كرده بود. ما یك محموله سلاح برای مردم بوسنی اعزام كردیم كه سازمان ملل آن را مصادره كرد و اجازه نداد كه سلاح برای دفاع شخصی مردم بوسنی در قبال تجاوز به دست آنها برسد.
پس ما در بوسنی حضور نظامی به آن معنا نداریم. از زمانی كه نیروهای چچنی در افغانستان در قالب ارتش سرخ شوروی به افغانستان حمله كردند، بعضی از آنها به وسیله گروه های عرب افغان اسیر شدند و نگرش وهابی پیدا كردند. از آنجا نفوذ نیروهای تكفیری در چچن آغاز شد. در واقع، اینگونه نیست كه مثلاً اگر ایران بوسنی را رها نمی كرد چنین اتفاقاتی نمی افتاد. بخش قابل توجهی از كسانی كه به اسم بنیادگرایی در چچن اعلام موجودیت كردند، كسانی كه بودند كه در افغانستان گرایش وهابی پیدا كرده بودند و با همان تعالیم در چچن یك جنگ بی حاصل را علیه روسیه شروع كردند.
این حركت مصداق یك حركت درست و منطبق با انقلاب اسلامی نبود. به همین خاطر، جمهوری اسلامی مردم چچن را حمایت و روسیه را به خاطر كشتار مردم چچن محكوم می كند اما ما هیچ وقت از گروه های مسلح چچنی حمایت نكردیم و این كار درستی هم نبود چون گروه های مسلح با حمایت خودشان در منطقه قفقاز و برای مردم مسلمان چچن مشكل ایجاد كردند و از همان زمان گرایش های وهابی داشتند.
دقت كنیم كه مسئله بوسنی متفاوت است و ما به تكلیف شرعی خود تا جایی كه توانستیم عمل كردیم ولی متأسفانه سازمان ملل و كشورهای اروپایی اجازه ندادند ما به این كشور كمك كنیم. هنوز هم مردم بوسنی خاطرات خوبی از یاری ما و حضور جمهوری اسلامی ایران در سرزمین خودشان دارند.
با این حال دولت آقای هاشمی اصلاً مایل نبود كه به بوسنی كمك كنیم ولی وقتی رهبری به این نتیجه رسیدند كه باید این كار را انجام دهیم، منتظر نماندیم. كاری را كه می توانستیم، انجام دادیم و اجازه ندادیم كه آقای هاشمی مانع این قضیه شود.
دوستان اصلاح طلب معتقدند اندیشه امام(ره) آرمانگرایانه است و بیشتر از آنكه برای ما منفعتی داشته باشد، هزینه زایی می كند و دچار معادلات اشتباه می شویم ولی وقتی ما اندیشه جریان اصلاحات و رفتارهای آنها را بررسی می كنیم، می بینیم كه در دوره این جریان ما بیشترین هزینه ها را متحمل و دچار تحریم های شدید شدیم و از مواضع خود كوتاه آمدیم. هر چقدر ما دیدگاه امام و صدور انقلاب و تقویت جنبش اسلامی را پیگیری می كنیم، می بینیم كه ضریب نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه بالا می رود. حتی اگر معادلات روابط بین الملل را بشناسیم و اصل را هم بر رئالیسم بین المللی بگذاریم، آنگاه قدرت چانه زنی ایران در منطقه بیشتر می شود.
مشكل بخشی از اینها این بود كه متوجه چیزی به نام انقلاب اسلامی نبودند. یعنی در تحلیل ها، صحبت ها و حرف هایشان پدیده ای به نام جمهوری اسلامی را فراموش می كنند و اصلاً نمی شناسند. فكر می كنند ایران صرفاً كشوری در حد قطر و عربستان است و در همان حد می گویند كه باید وارد بازی های جهانی شویم و با قدرت های جهانی سازش كنیم تا بتوانیم امورات خودمان را بگذرانیم.
این عده اصلاً نگاه دینی و رسالت شرعی را در حوزه سیاست خارجی نفهمیده اند و ظاهراً قصد فهمیدن آن را هم ندارند. وقتی بحث سیاست خارجی انقلاب اسلامی مطرح می شود، این افراد كاملاً گیج به قضیه نگاه می كنند و اصلاً نمی فهمند. جالب است كه حتی امریكایی ها و اسرائیلی ها متوجه شدند كه سیاست خارجی انقلاب اسلامی چیست اما این عده نتوانستند بفهمند. یا كج فهم و دیر فهم بودند یا دنیاطلبی و سودپرستی اجازه نداد كه متوجه شوند سیاست خارجی انقلاب اسلامی چیست و چه تفاوتی با سیاست خارجی كشورهای معمولی دارد. در نظر اینها، ایران یك كشور انقلابی نیست و نباید باشد. باید یك كشور معمولی باشد كه فقط دنبال حل مشكلات خودش از طریق ساخت و پاخت و كنار آمدن و تسلیم شدن به قدرت های جهانی است.
این عده اگر نگاه انقلابی و نگاه حضرت امام را به سیاست خارجی داشته باشند، آنگاه متوجه می شوند كه ایران یك كشور معمولی نیست. ایران قرار است پایگاه دیانت در دنیای معاصر و زمینه ساز ظهور باشد. قرار است كه با نگاه معنوی و دینی، وظیفه شرعی و نگرش توحیدی به همه مسائل از جمله مسئله سیاست خارجی نگاه كند، همان طور كه امام نگاه می كردند.
طبیعی است كه تنها راهكاری كه به ذهن این عده می رسد، تسلیم و سازش است. چیزی غیر از قدرت خودشان را باور ندارند و دچار خودكم بینی شدید و مرعوب قدرت های بزرگ هستند. طبیعی است افق مطلوبی كه به ذهن اینها می رسد این است كه مثل عربستان كنار بیاییم، تسلیم شویم و در زمین غربی ها بازی كنیم. البته در كنار آن، امنیت و منافع خودمان را هم تأمین كنیم.
اینها همان هایی هستند كه باور دارند اطلاعات امریكایی ها به قدری دقیق است كه می توانند توان دفاعی كشور ما را در نصف روز نابود كنند. حتی باور ندارند كه كمك به نهضت ها و گروه های مقاومت اگر نگاه واقع بینانه و رئالیستی هم در سیاست خارجی داشته باشیم، به نفعمان است. جالب است كه اینها منطق قدرت را هم نمی فهمند و متوجه نمی شوند كه اگر ملتی می خواهد باقی بماند و مؤثر باشد و بتواند از حقوق و داشته های خودش دفاع كند، باید قدرتمند شود. اینها حتی این نكته بدیهی را هم كه در روابط بین الملل سنگ بنا محسوب می شود، متوجه نشدند.
طبیعی است كه هر گاه این عده خواستند سیاست خارجی را اداره كنند، ما مشكلات زیادی را متحمل شدیم. گفت و گوی انتقادی با اروپا یعنی ما بنشینیم و ببینیم آنها چه انتقادی به ما دارند و چه ایرادی از ما می گیرند. آنگاه آنها را یادداشت و رفع كنیم. هنرشان این بود كه حاضر شدند مثل متهم یك طرف میز بنشینند و چشم بگویند و انجام بدهند.
مهم ترین دستاورد این نگاه پذیرش تعلیق یا پذیرش گفت و گوی التقاطی با كشورهای سه گانه آلمان، انگلیس و فرانسه بوده است. طبیعی است كه هیچ وقت نمی توانند متوجه سیاست خارجی ما با روایت انقلاب اسلامی شوند و قدرتمندی نظام انقلابی را در فضای جهانی درك كنند. شاید هم می توانند بفهمند ولی می ترسند، چون ایمان كافی و نگاه انقلابی ندارند و دنبال دلمشغولی های خود هستند.
حضرت امام به صراحت گفتند كه نگاه انقلابی در سیاست خارجی با رفاه طلبی سازگار نیست. جالب است كه برای خیلی از این افراد، رفاه شخصی خیلی مهم تر از دیانت است و دیانت را تا جایی قبول دارند كه با رفاه سازگار باشد. به تعبیر امام حسین(ع) اینها كسانی هستند كه اگر احساس كنند دینداری و پافشاری به دین باعث می شود كه نان و آبشان كم شود، دین را به طور كلی كنار می گذارند و تسلیم می شوند. شاید بتوان این عده را كوفیان دوران مدرن نامید. بعضی از آنها می فهمیدند راه درست چیست اما از روی ترس از دنیا و علاقه به آن حاضر نبودند روش درست را انتخاب كنند.
منبع: جوان