به گزارش مشرق، چند سالی میشود که شهلا ریاحی از عرصه بازیگری خداحافظی کرده است. او میگوید از نظر جسمی دیگر شرایط قرار گرفتن جلوی دوربین را ندارد. بههمین خاطر ترجیح میدهد که در خانه استراحت کند. او بهترین سرگرمی این روزهایش را برنامه های تلویزیونی و حل کردن جدول میداند. هر چند که معتقد است این برنامهها در قیاس با گذشته افت چشمگیری داشته و دیگر کیفیت سابق را ندارند. با شهلا ریاحی در روزهای ابتدایی سال گپ زدهایم:
این روزها مشغول چه کاری هستید؟
بعد از سالها تنها دخترم از آلمان آمده است و من میزبان او هستم. پسرم دکتر ریاحی سالها در خارج از کشور زندگی میکرد اما وقتی من و پدر خدا بیامرزش پا به سن گذاشتیم زندگیاش را در ینگه دنیا رها کرد و به ایران آمد. حالا هم بعد از سالها دختر و نوههایم به ایران آمدهاند و من میزبان آنها هستم.
بعد از درگذشت همسرتان مسئولیت نگهداری از شما هم به پای پسرتان افتاده است؟
بله، او با همه وجود مواظب من است و با اینکه خودش مشغله کاری دارد اما مدام به من توجه دارد که مبادا برای من اتفاقی رخ دهد. از این جهت واقعا از او ممنونم چون کمتر فرزندی را میتوان یافت که تا این حد قدردان باشد. همسر خدا بیامرزم تنها تکیه من بود و نزدیک به هفتاد سال با او زندگی عاشقانهای داشتم. درگذشت او برای من بسیار سخت بود و فکر کردن به جای خالی او واقعا مرا اذیت میکند.
شما سالهاست که از بازیگری خداحافظی کردهاید، دلتان برای رفتن جلوی دوربین تنگ نشده است؟
دلم تنگ شده اما آدم واقع بینی هستم و بهخوبی میدانم که بعد از سالها دیگر توانایی قرار گرفتن جلوی دوربین را ندارم. بههمین خاطر ترجیح میدهم که از این حرفه کنارهگیری کنم تا مردم خاطرات خوشی از نقشهایم در دهن داشته باشند. هر چند که گاهی با مرور کارهای قدیمی یاد دوران خوش گذشته میافتم.
میتوان گفت که شما در ایفا کردن نقش مادر رکوردار هستید چرا که از جوانی بیشتر این نقش را ایفا میکردید.
همینطور است. فکر میکنم دیگر نقش مادری نباشد که آن را ایفا نکرده باشم. با توجه به شرایطی که در سینمای قبل از انقلاب وجود داشت ترجیح این بود که نقش مادر را بازی کنم. به همین خاطر برای بازی در چنین نقشی جا افتادم و از آن به بعد دیگر همین نقش را ایفا میکردم.
در سالی که گذشت ما هنرمندان پیشکسوت زیادی را از دست دادیم. از حال همکارانتان چقدر مطلع هستید؟
بله، متاسفانه سال گدشته شاهد از دست رفتن هنرمندان زیادی بودیم. از دست رفتن هر یک از آنها واقعا دردناک بود و از شنیدن خبر فوت هر کدام از آنها قلبم به درد میآمد. چرا که میدانم بسیاری از آنها جایگزینی ندارند. افرادی نظیر مرتضی احمدی، محمدرضا لطفی و... دیگر حتی نظیر هم ندارند. بههمین خاطر ایکاش تدبیری را اتخاذ کنیم که در زمان حیات این عزیزان قدر آنها را بدانیم و به دیدارشان برویم و از آنها تقدیر کنیم. اینکه آنها از دست بروند و ما برای آنها مراسم بزرگداشت بگیریم چه فایدهای دارد.
همسرتان باعث ورود شما به عرصه بازیگری شد ؟
بله، وقتی چهارده سالم بود با همسرم ازدواج کردم. هر چند که ایشان در آن مقطع دبیر دبیرستان بود و به شکل جدی در حوزه تئاتر فعالیت نمیکرد اما علاقه زیادی که به عرصه تئاتر داشت باعث شد تا به موازت معلمی این حرفه را ادامه دهد. هفده ساله بودم که همسرم دستم را گرفت و به تئاتر برد. این کار همسرم بازتابهای خوبی در فامیل نداشت و همه مخالف کارش بودند. حتی برادرم ما را تهدید به مرگ کرد اما همسرم به راهی که در آن قدم گذاشته و در آن مسیر مرا هم باخود همراه کرده بود اعتقاد داشت و نگران حرفهایی که ممکن بود بعد از شهرتم زده شود، نبود. هر چه دارم حاصل اعتماد و عشق همسرم است. تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون و تمام كارهایی كه كردم را از ریاحی دارم. من هم سعی کردم همیشه قدر اعتماد او را بدانم.
شما نزدیک به هفتاد سال در کنار همسرتان زندگی کردید و عشق شما زبانزد بود، اتفاقی که این روزها کمتر شاهد آن در زندگیهای مشترک هستیم.
من و همسرم به معنای واقعی عاشق هم بودیم. این عشق باعث میشد با یکدیگر با صداقت برخورد کنیم و هیچ چیزی را از هم پنهان نکنیم. در طول نزدیک به هفتاد سال زندگی مشترکمان تنها از او عشق ورزیدن را یاد گرفتم. همین عشق و علاقه مشترک باعث شد تا روزهای بدون او بر من سخت بگذرد. امیدوارم جوانهای امروزی هم عشق و احترام را سر مشق زندگی مشترکشان قرار دهند و بدانند در زندگی باید به همدیگر احترام بگذارند تا خدای نکرده با هر اختلاف کوچکی زندگیشان از هم نپاشد.
در حین کار هم با همسرتان مشورت میکردید؟
بله، از زمانی که وارد این حرفه شدم و حتی وقتهایی که جلوی دوربین قرار میگرفتم از مشورت ایشان بهره میبردم و كاری را بدون مشورت و نظر ایشان قبول نمیکردم؛ خیلی مرا راهنمایی میكرد. مثلا میگفت هیچوقت بازی در نقش منفی را قبول نکن، استدلالش هم این بود که چون مردم مرا با نقشهای مثبت میشناسند بههمین خاطر بهتر است تصور ذهنی آنها را در مورد یک مادر مهربان تغییر ندهم.
این موضوع نگرانتان نمیکرد که مبادا کلیشه شوید؟
نه، چون میدانستم این خواست مردم است و آنها دوست ندارند که نقش منفی بازی کنم. مردم نمیخواهند ذهنیتشان در مورد بازیگرهایی که دوست دارند تغییر کند.
شما اولین زنی بودید که در ایران دست به کارگردانی زدید و با فیلم «مرجان» پشت دوربین قرار گرفتید، چه شد که تصمیم به ساخت این اثر گرفتید؟
نزدیک به پنجاه سال قبل اولین فیلم خودم را با نام «مرجان» ساختم. پیش از این به واسطه اجرای تئاتر در شهرستانها تجربه کارگردانی را به دست آورده بودم. از طرفی حضور همسرم که خود کارگردانی خوش فکر بود در این راه به من کمک زیادی کرد و باعث شد ترسم از کارگردانی ریخته شود و حس کنم پتانسیل ساخت یک فیلم بلند را دارم. فیلم «مرجان» یکی از اولین فیلمهایی بود که در روستا میگذشت و حال و هوای روستایی داشت. البته بر خلاف فیلمهای آن موقع پایانش هم تلخ و غمگین بود و در آن خبری از رقص و آواز و صحنههای اکشن نبود. هر چند که مجبور شدم پایان فیلم را به خاطر خوشایند تهیهکننده تغییر دهم.
منبع: روزنامه صبا
بعد از سالها تنها دخترم از آلمان آمده است و من میزبان او هستم. پسرم دکتر ریاحی سالها در خارج از کشور زندگی میکرد اما وقتی من و پدر خدا بیامرزش پا به سن گذاشتیم زندگیاش را در ینگه دنیا رها کرد و به ایران آمد. حالا هم بعد از سالها دختر و نوههایم به ایران آمدهاند و من میزبان آنها هستم.
بعد از درگذشت همسرتان مسئولیت نگهداری از شما هم به پای پسرتان افتاده است؟
بله، او با همه وجود مواظب من است و با اینکه خودش مشغله کاری دارد اما مدام به من توجه دارد که مبادا برای من اتفاقی رخ دهد. از این جهت واقعا از او ممنونم چون کمتر فرزندی را میتوان یافت که تا این حد قدردان باشد. همسر خدا بیامرزم تنها تکیه من بود و نزدیک به هفتاد سال با او زندگی عاشقانهای داشتم. درگذشت او برای من بسیار سخت بود و فکر کردن به جای خالی او واقعا مرا اذیت میکند.
شما سالهاست که از بازیگری خداحافظی کردهاید، دلتان برای رفتن جلوی دوربین تنگ نشده است؟
دلم تنگ شده اما آدم واقع بینی هستم و بهخوبی میدانم که بعد از سالها دیگر توانایی قرار گرفتن جلوی دوربین را ندارم. بههمین خاطر ترجیح میدهم که از این حرفه کنارهگیری کنم تا مردم خاطرات خوشی از نقشهایم در دهن داشته باشند. هر چند که گاهی با مرور کارهای قدیمی یاد دوران خوش گذشته میافتم.
میتوان گفت که شما در ایفا کردن نقش مادر رکوردار هستید چرا که از جوانی بیشتر این نقش را ایفا میکردید.
همینطور است. فکر میکنم دیگر نقش مادری نباشد که آن را ایفا نکرده باشم. با توجه به شرایطی که در سینمای قبل از انقلاب وجود داشت ترجیح این بود که نقش مادر را بازی کنم. به همین خاطر برای بازی در چنین نقشی جا افتادم و از آن به بعد دیگر همین نقش را ایفا میکردم.
در سالی که گذشت ما هنرمندان پیشکسوت زیادی را از دست دادیم. از حال همکارانتان چقدر مطلع هستید؟
بله، متاسفانه سال گدشته شاهد از دست رفتن هنرمندان زیادی بودیم. از دست رفتن هر یک از آنها واقعا دردناک بود و از شنیدن خبر فوت هر کدام از آنها قلبم به درد میآمد. چرا که میدانم بسیاری از آنها جایگزینی ندارند. افرادی نظیر مرتضی احمدی، محمدرضا لطفی و... دیگر حتی نظیر هم ندارند. بههمین خاطر ایکاش تدبیری را اتخاذ کنیم که در زمان حیات این عزیزان قدر آنها را بدانیم و به دیدارشان برویم و از آنها تقدیر کنیم. اینکه آنها از دست بروند و ما برای آنها مراسم بزرگداشت بگیریم چه فایدهای دارد.
همسرتان باعث ورود شما به عرصه بازیگری شد ؟
بله، وقتی چهارده سالم بود با همسرم ازدواج کردم. هر چند که ایشان در آن مقطع دبیر دبیرستان بود و به شکل جدی در حوزه تئاتر فعالیت نمیکرد اما علاقه زیادی که به عرصه تئاتر داشت باعث شد تا به موازت معلمی این حرفه را ادامه دهد. هفده ساله بودم که همسرم دستم را گرفت و به تئاتر برد. این کار همسرم بازتابهای خوبی در فامیل نداشت و همه مخالف کارش بودند. حتی برادرم ما را تهدید به مرگ کرد اما همسرم به راهی که در آن قدم گذاشته و در آن مسیر مرا هم باخود همراه کرده بود اعتقاد داشت و نگران حرفهایی که ممکن بود بعد از شهرتم زده شود، نبود. هر چه دارم حاصل اعتماد و عشق همسرم است. تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون و تمام كارهایی كه كردم را از ریاحی دارم. من هم سعی کردم همیشه قدر اعتماد او را بدانم.
شما نزدیک به هفتاد سال در کنار همسرتان زندگی کردید و عشق شما زبانزد بود، اتفاقی که این روزها کمتر شاهد آن در زندگیهای مشترک هستیم.
من و همسرم به معنای واقعی عاشق هم بودیم. این عشق باعث میشد با یکدیگر با صداقت برخورد کنیم و هیچ چیزی را از هم پنهان نکنیم. در طول نزدیک به هفتاد سال زندگی مشترکمان تنها از او عشق ورزیدن را یاد گرفتم. همین عشق و علاقه مشترک باعث شد تا روزهای بدون او بر من سخت بگذرد. امیدوارم جوانهای امروزی هم عشق و احترام را سر مشق زندگی مشترکشان قرار دهند و بدانند در زندگی باید به همدیگر احترام بگذارند تا خدای نکرده با هر اختلاف کوچکی زندگیشان از هم نپاشد.
در حین کار هم با همسرتان مشورت میکردید؟
بله، از زمانی که وارد این حرفه شدم و حتی وقتهایی که جلوی دوربین قرار میگرفتم از مشورت ایشان بهره میبردم و كاری را بدون مشورت و نظر ایشان قبول نمیکردم؛ خیلی مرا راهنمایی میكرد. مثلا میگفت هیچوقت بازی در نقش منفی را قبول نکن، استدلالش هم این بود که چون مردم مرا با نقشهای مثبت میشناسند بههمین خاطر بهتر است تصور ذهنی آنها را در مورد یک مادر مهربان تغییر ندهم.
این موضوع نگرانتان نمیکرد که مبادا کلیشه شوید؟
نه، چون میدانستم این خواست مردم است و آنها دوست ندارند که نقش منفی بازی کنم. مردم نمیخواهند ذهنیتشان در مورد بازیگرهایی که دوست دارند تغییر کند.
شما اولین زنی بودید که در ایران دست به کارگردانی زدید و با فیلم «مرجان» پشت دوربین قرار گرفتید، چه شد که تصمیم به ساخت این اثر گرفتید؟
نزدیک به پنجاه سال قبل اولین فیلم خودم را با نام «مرجان» ساختم. پیش از این به واسطه اجرای تئاتر در شهرستانها تجربه کارگردانی را به دست آورده بودم. از طرفی حضور همسرم که خود کارگردانی خوش فکر بود در این راه به من کمک زیادی کرد و باعث شد ترسم از کارگردانی ریخته شود و حس کنم پتانسیل ساخت یک فیلم بلند را دارم. فیلم «مرجان» یکی از اولین فیلمهایی بود که در روستا میگذشت و حال و هوای روستایی داشت. البته بر خلاف فیلمهای آن موقع پایانش هم تلخ و غمگین بود و در آن خبری از رقص و آواز و صحنههای اکشن نبود. هر چند که مجبور شدم پایان فیلم را به خاطر خوشایند تهیهکننده تغییر دهم.
منبع: روزنامه صبا