*برخورد و رفتار شهید توسلی با رزمندگان چگونه بود؟
شهید از افراد بسیار صبور و تو دار بود. در اوج جدیتی که در کار داشت، شوخ طبع هم بود. آدم بسیار باگذشتی بود. کسی از بچهها پیدا نمیشود که این شهید را دوست نداشته باشد.
*حال و هوای او در روزهای آخر عمر زمینیاش چگونه بود؟
یکی از بزرگواران و دوستان به نام «ابوعباس» تعریف میکردند: زمانی که فاتح (شهید بخشی) پیش حاجی ابو حامد (شهید توسلی) آمده بودند، میگفت که حاجی تغییر کرده و هنوز تکلیف من را مشخص نکرده است. ابو عباس خندیده و به او گفته بود: این دفعه احتمالاً میخواهد مسئولیت بهتری بر عهدهات بگذارد و تو را جای درست و حسابی بفرستد. زمانی که دیدم این دو بزرگوار با هم پر کشیدند، تازه فهمیدیم که ماجرا از چه قرار بوده. این دو عزیز همیشه در بیشتر اوقات با همدیگر بودند.
*نحوه شهادت شهید توسلی و شهید بخشی چگونه بود؟
وقتی که یک منطقه را پاکسازی و خود را تثبیت کرده بودند، بر اثر پاتک دشمن و شلیک موشک و خمپارهای فراوان از سوی آنان یکی از این موشکها به مکان استقرار آنها برخورد میکند و در آنجا با هم دیگر به شهادت میرسند. بقیه شهدا هم در امکان مختلفی به شهادت رسیدند.
*شهید توسلی سابقه مجروحیت هم داشت؟
ابوحامد بارهای زیادی از ناحیه دست و پا و پهلو دچار مجروحیت شده بود. از تیر «قناصه» گرفته تا خمپاره و موشک و تیرهای معمولی و در بدنش ترکشهای گوناگونی وجود داشت. قبل از شهادت پای چپ او به شدت مجروح شده بود و در هنگام راه رفتن میلنگید، چون در بسیاری از جنگها و جبههها خودش شرکت داشت.
*ارتباط رزمندگان تیپ فاطمیون با خانوادهشان چگونه است؟
بچههای ما واقعاً عجیب هستند و خانوادهایی دارند که خیلی راحت با موضوع جنگ و جهاد کنار آمدهاند،. مثلا در مورد شهید حیدری، زمانی که به همسر ایشان خبر شهادت وی را دادیم، ایشان با آرامش و خونسردی کامل گفتند: خب خودش برای شهادت رفته بود... و ما همه از جوابی که گرفتیم، جا خورده بودیم. حتی اخمی در چهره همسرش ظاهر نشد و در تمامی مراسم پا به پای ما آمد، بدون اینکه حتی اندکی اندوه در چهرهاش ظاهر شود و واقعاً ما از این صبر و ابهت متعجب و متحیر شده بودیم. یقیناً اینگونه آدمها و افرادی میتوانند شهدا را در کانون گرم خانواده خود پرورش بدهند.
*از شهید توسلی خاطرهای دارید؟
یکی از دوستان تعریف می کرد: در یکی از عملیاتها که بچهها شدیداً درگیر بوده و شب تا صبح را هم نخوابیده بودند، تمام بدنم زخمی شده و خون سر تا سر بدنم را فرا گرفته بود و با وجود شهیدانی که در اطرافمان افتاده بودند، حال و هوای خیلی مأیوس کنندهای ایجاد شده بود و خودم و بچهها روحیهمان را از دست داده بودیم؛ شهید توسلی صبح آمده بود تا به ما سرکشی کند و ما را در آن وضعیت دید و گفت: این چه وضعی است درست کردهاید؟ خودتان را جمع و جور کنید!... شهید توسلی به طرز خیلی عجیبی سکون قلب داشت و در آن وضعیت به اعصاب خود مسلط بود و واقعا اخلاق منحصر به فرد و عجیبی داشت.
در منطقهای قرار داشتیم که بسیار سرد بود و وسایل گرمایشی هم نداشتیم، تا این که کمک و آذوقهها به ما رسید. چند عدد بخاری هم برایمان آورده بودند. شهید توسلی این بخاریها را به اتاقهایی که بچهها در آن بودند تحویل میداد و آخرین بخاری را برای اتاق خود برده بود. به هیچ عنوان از چیزی استفاده نمیکرد که بقیه بچهها نتوانند از آن استفاده کنند و حق استفاده از آن را نداشته باشند، اگر بقیه بچهها از امکاناتی برخوردار بودند او هم استفاده میکرد.
*از شهید توسلی وصیتنامهای هم باقی مانده است؟
چیزی به نام وصیتنامه نداشت، ولی همیشه سفارشهایی میکرد؛ یکی از توصیههایش به ما این بود که همواره نماز شب بخوانید و خیلی اصرار به این عمل داشت و به بچهها گیر میداد که حتماً نماز شبشان را بخوانند؛ با وجود اینکه خودشان همیشه این عمل را انجام میدادند.