به گزارش مشرق، آرش مجیدی سالهاست در سینما و تلویزیون فعالیت میکند. با «ارمغان تاریکی» و تمام لحظات حسی این سریال میخکوبمان کرد و در «روباه» بسیار خوش درخشید. مجیدی در روباه بیش از اینکه بازیگر فیلم باشد، ستاره است. آنچه در پی خواهد آمد گفتوگوی صمیمانهای با این بازیگر است.
اولین نکته درباره همین مساله بازیگری است، من خیلی از بازیگران را دیدهام که در سریالهای متنوع در تلویزیون میدرخشند و نقشهای خوب و فوقالعادهای را بازی میکنند اما اصلا گویی در سینما برای آنها جایی نیست. فیلمسازان جریان اصلی سینما آنها را نمیبینند یا وقتی هم به سینما میروند و امتحان خود را درست پس میدهند باز هم در سینما برایشان بستهتر میشود. قبل از اینکه به فیلم «روباه» و تمام حواشی آن بپردازیم میخواهم از اینجا شروع کنیم.
سوال خوبی است اما من هم پاسخ آن را نمیدانم چون من هم آدمی هستم که وسط این اتفاق هستم، آنقدر که گاهی با خودم میگویم شاید من خودم فکر میکنم که خوبم. شاید فکر میکنم که توانستهام از پس نقش بربیایم، در حالی که اتفاقات ظاهرا این را نشان نمیدهد. من بهعنوان یک بازیگر، ایرادی که به اتفاقات کنونی سینما میگیرم این است که یکسری بازیگر میبینیم که در همه کارها حضور دارند، از یک کار، شیفت میشوند به کار دیگر، چون جنس کارها آپارتمانی است و ژانرهای متنوعی هم کار نمیکنیم، خیلی گردش در جریان اصلی بازیگری را نمیبینیم و مخاطب باید بپذیرد که این بازیگران همیشه همین هستند و باید همه قصه را با همین بازیگران تحمل کند.
در پروسه آسیبشناسی سینما، همین گزاره میتواند یکی از دلایل سینماگریزی مردم محسوب شود.
یکی از دلایل صددرصد همین دلیل است اما به نظر من نمیتواند خیلی دلیل اصلی محسوب شود. به نظرم یکی از دلایل، همین است. واقعا من خودم هم نمیدانم. با برخی دوستان که صحبت میکردیم، گفتم والله نمیدانم شاید من بازیگر محفلی نیستم، حقیقتا! کارگردانهایی که من با آنها کار کردهام هم اتفاقا کارگردانهای محفلی نیستند، چه تلویزیونی و چه سینمایی. چه مثل هادی مقدمدوست یا بهروز افخمی، جلیل سامان و روحالله حجازی، از جنس آدمهایی هستند که اهل سینما هستند و بهاصطلاح این کارهاند تا اینکه بخواهند بیشتر به دنبال حواشی و این قبیل مسائل باشند اما بههر حال این مساله وجود دارد و من نمیدانم دلیل آن چیست.
به نظرتان از آن دسته بازیگرانی هستید که با دفتر خاصی رابطه داشته باشید یا برای کارگردان، گل ببرید که ارتباطتان را با او حفظ کنید تا در کار بعدی هم از شما دعوت کند؟
نه، اصلا.
چون یک دسته از بازیگران بزرگ سینما هم از این دسته کارها انجام میدهند، یعنی با دفتری ارتباط دارند، این ارتباط را حفظ میکنند تا در کار بعدی هم از آنها دعوت به همکاری شود. شما اصلا از این دسته آدمها نبودید؟
نه! یعنی بلد نیستم از این کارها انجام دهم. اگر بخواهم این کار را بکنم، بدتر خرابش میکنم. نکتهای وجود دارد که خیلی مهم است، اصطلاحی وجود دارد که میگویند شوآف، برخی از بازیگران، شوآف را خوب بلدند، نمایش دادن خودشان را خوب بلدند. این ویژگی در وجودشان هست و اصلا هم نمیخواهم بگویم که چیز خوبی است یا بد! اصلا بحث ارزشگذاری نیست. فقط اینکه من این کار را بلد نیستم، کلا آدمی هستم که دوست دارم خیلی آرام باشم و بخزم و کلا اینطوری حال میکنم! برای همین اگر بخواهم آنگونه باشم چون چیزی است که از جنس من نیست، کار را خرابتر میکنم.
من بعد از «رستگاران» یا مثلا بعد از «ارمغان تاریکی»، افق خوبی را برای شما در سینما متصور بودم اما اینطور نشد. فکر میکردم خواهید درخشید اما اینطور نشد. گویی چنین تعریف شده است که مثلا فلانی بازیگر تلویزیون است و باید سریال و تله بازی کند.
من حتی در خود تلویزیون هم خیلی خوشاقبال نبودهام! که حالا مثلا بعد از ارمغان، پشت سر هم نقش اول به من پیشنهاد شود یا نقشهای خیلی خوب دیگری به من پیشنهاد شده باشد. نه، اصلا این فضا نبود! من هنوز میگویم که از روی بخت و اقبالم بود که «ارمغان تاریکی» را بازی کردم، همانطور که از بخت و اقبالم بود که در رستگاران بازی کردم. البته من درباره فیلمنامه سختگیر هم هستم اما نه اینکه بخواهم حتما فیلمنامه، بهترین باشد. چون میگویم بههر حال از بین صد مورد کار خوب، فقط یکی ممکن است بهترین بشود. از کجا معلوم است که آن یک مورد به من برسد؟ واقعا سعی میکنم از بین فیلمنامههایی که وجود دارد، براساس سلیقه و همان فهم محدودی که دارم انتخاب کنم.
انتخاب فیلمی مثل «روباه» کمی سخت و دشوار است. در این شرایط حضور در فیلم روباه به ریسک زیادی نیاز دارد. آیا نگرش سیاسی شما برای پذیرش این نقش موثر بوده؟
نه واقعا. یعنی به آن معنا بخواهم آدم سیاسی باشم نه! ببین! یک اتفاق بد وجود دارد، حالا به تعبیر من، بد! آن هم اینکه در جهان سوم، همه چیز ما سیاسی است. یعنی از آب و نان گرفته تا هوایی که نفس میکشیم بههر حال سیاسی است! یعنی همه ما یک جور خطمشی و دیدگاه داریم اما اینکه بخواهم این مساله را در کار دخیل کنم که بگویم این کار بشود، به این دلیل یا فلان کار نشود، به این دلیل، نه واقعا! در حیطه بازیگری من یک بازیگرم و آسیاب باید بتواند همه چیز را خرد کند.
پس بهخاطر «ارمغان تاریکی» و به پیوست آن، «روباه» نمیتوان گفت که انتخابهای شما سیاسی بوده است یا اینکه نگاه ایدئولوژیک به قضیه داشتهاید؟
نه واقعا! مثلا درباره «ارمغان تاریکی» اتفاقا آدمی که وجود دارد، غیرسیاسیترین آدم آن جمع بوده است (در روند قصه). چون از یک جایی که خود را به صورت متظاهر، جزو مجاهدین نشان میدهد (بهخاطر عشقش) میرود اما در انتها میگوید آقا من آدم عشق هستم، نه آدم اینطرف هستم و نه آدم آنطرف! در کاری به اسم «روباه»، من اصلا نمیدانم چرا شما آن فیلم را سیاسی میبینید؟ یا چرا آن کاراکتر را سیاسی میبینید؟ او یک پلیس امنیتی است مثل همه جای دنیا. یک نیروی امنیتی که کارش حفاظت و امنیت است.
خیلی از بازیگرها آمدند در این کار و همین که فهمیدند قصه فیلم چیست، دور بهروز را خالی کردند. این اتفاق را دیگر خودتان به چشم دیدهاید.
از خوشاقبالی من بوده که نرفتهاند و من رفتم به جایشان! (خنده) من اصلا آنطور به قضیه نگاه نمیکنم چون بههر حال من برای همیشه میخواهم در ایران زندگی کنم (چون یک حرفهایی میزنند که البته من دقیقا نمیدانم منظورشان چیست) بههر حال من دارم در این مملکت زندگی میکنم بعد هم در همه جای دنیا این تیپ فیلم ساخته میشود، فیلم پلیسی، جاسوسی.
فکر میکنم فضای سینما کمی سیاسی شده است. زمانی که بهروز افخمی میخواست «روز شیطان» را با موضوعی شبیه همین فیلم «روباه» بسازد، این مسائل وجود نداشت یعنی مثلا منوچهر حامدی آمد در آن فیلم بازی کرد، آتیلا پسیانی بازی کرد یا عبدالرضا اکبری که ستاره آن دوران بود. ولی الان اوضاع بهگونهای است که گویی تمام افرادی که بازی در فیلم روباه را نپذیرفتهاند، قهرمانان سیاسی سینما هستند.
مثلا «ارمغان تاریکی» درباره اتفاقاتی است که در سالهای 60-59 افتاده است بههر حال از آن گذر کردهایم، سالی است که بههر حال خیلی از مسائل آن دوران مشخص شده است. بعد هم فیلم روباه قرار نیست بخواهد تحلیلگر سیاسی باشد. درباره فیلم «روباه» هم باید بگویم که اصلا مساله هستهای برای من چیز کم و بیارزشی نیست و مهمتر از همه، قضیه ترور. بههر حال ترور دانشمندان برایم یک مساله و درد است. چرا؟ بهخاطر اینکه ما مثلا سختافزار انرژی اتمی یا هر چیز دیگری را میتوانیم بیاوریم اما آدمهایی که نرمافزارش هستند و مال ما هستند را وقتی میکشند نمیتوانیم راحت جایگزین کنیم. فرقی نمیکند، حتی آدمهای سینما! ما افراد سینماگری که سینماگران خوب و توانا و فهیمی هستند، اگر اینها را خودمان بکشیم یا آنطرفیها بکشند، حتی اگر کشتن شخصیتشان باشد، بههر حال این مساله یک درد است چون از دست دادن یک آدم است. به این راحتی هم جایگزین ندارد. برای همین ترور دانشمندان هستهای برای من یک درد و مساله است.
پس ترور برای خودت مساله بود.
ترور در کل دنیا برایم دغدغه است. چرا نه؟ اما صرفا نمیتوان گفت به این جهت که شخصی میگوید ترور برای من دغدغه است پس آدم سیاسی است. این است که میگویم ما آدمهای جهان سوم همه چیزمان را سیاسی میکنیم. اصلا ربطی ندارد.
مثلا تو اگر بروی در فلان فیلم مثل روباه بازی کنی باید انگ بازیگر حکومتی را تحمل کنی، پس به نظرم کل پیکره این سینما دولتی است و با پول حاکمیت! پس استقلال اصلا محلی از اعراب ندارد.
یک نکتهای هست که نمیدانم آیا منظورت از فیلم حکومتی، همان فیلم سفارشی است؟
ببین! من اصلا معتقدم که فیلم سفارشی، چیز بدی نیست. چرا ما فکر میکنیم که فیلم سفارشی، چیز بدی است؟ من معتقدم که سینمای درست، سینمای هالیوود است (تعارف هم ندارم) بهخاطر اینکه خوشقصه است، خوشساخت است و خوشریتم است و امتحان خود را به معنای مطلق پس داده است و چرخه سیستم اقتصادیاش در کل دنیا میگردد، بهترین ابزار جنگی هم هست دیگر! الان در هر کشوری که بخواهی به آن ورود کنی و تصاحبش کنی، اول، سینمایت را میفرستی آنجا، آن کشور مال خودت است، همان اتفاقی که در روسیه افتاده است (بعد از فروپاشی شوروی). میخواهم بگویم در همان سیستم هالیوود هم فیلمهای سفارشی کمی نداریم که بینهایت خوشساخت هستند و بینهایت خوبند. از دوره خیلی قدیم «ویولنزن....» فیلم، فیلم سفارشی است تا فیلم لینکلن؟ بسیاری از این فیلمهای سفارشی آمریکایی ارزش هنری فراوانی دارند. سینما به هرحال یک نوع ابزار است. حالا یک ابزار اقتصادی است، یک ابزار داستانگو است، یک ابزار خیلی خوب است برای سیستم نمایشی که چرخه اقتصادی خیلی خوبی هم با آن میگردد اما مهمترین اتفاقی که هست اینکه دارد یک کار سیاسی و فرهنگی هم انجام میدهد.
این اشتباه است که بگوییم فیلم سفارشی قرار است فیلم بدی باشد. نه اتفاقا! یک فیلم سفارشی خوب بسازید، پول را بگیرید و تبدیلش کنید به یک فیلم خوبی که مردمتان با آن ارتباط برقرار کنند و حظ ببرند، لذت ببرند.مهمترین اتفاق در روباه این است که یک متن درست و درمان وجود دارد! قصهای که از ابتدا تا انتهایش را میدانی و معلوم است و آدم قصه، سرجایش است. یعنی اضافات ندارد. برخی کارها هستند که تنه ندارند و یکسری شاخ و برگ دارند که باید تازه برایشان تنه بسازی! اما در این کار، هم تنه وجود داشت و هم شاخ و برگ. این همان کار درست و حسابی میشود. بعد هم یک کارگردانی وجود دارد که به معنای مطلق نسبت به سینما اشراف دارد، این مساله از ب بسمالله قصهگویی وجود دارد تا ساخت آن. آنقدر که مثلا مدیر فیلمبرداری کسی را میآورد که مستندساز است تا جنس تصاویر کمی به مستند گرایش پیدا کند. خب! وقتی چنین کارگردانی داری و از طرفی او بازیگری را هم خیلی خوب میشناسد، میشود یک کمک اساسی. مهمتر و اساسیتر از همه این است که ما یک کارشناس داشتیم که اصل جنس بود.
و برای رئالتر شدن قصه اقدام موثر تیم سازنده چه بود؟
ما یک کارشناس امنیتی خیلی خوب داشتیم. مثلا من وقتی برای این کار رفتم، خب میدانید آدم کلی نمونههای خارجی دیده است دیگر! نمونههای آمریکایی دیدهایم. بههر حال روباه را با آن فیلمها و الگوها مقایسه میکنید، اگر میخواستیم شبیه فیلمهای هالیوودی باشد فیلم دیگری ساخته میشد و دیگر ایرانی نبود. مهمترین ویژگی فیلم روباه این است که مأمور امنیتیاش ایرانی است. مأمور ایرانی هم هست که مثلا من نوعی، هیچوقت مأمور اطلاعاتی را ندیده بودم.
شما دیده بودید؟
نه!
بسیار خب! اما عینا همین است. آدم عجیب و غریب و پیچیدهای نیست. واقعا همین است. آقای اصفهانی که کارشناس ما بود، آدمی است که وقتی چند نمونه از کارهایی را که کرده شنیدم، گفتم مگر میشود این آدم این کارها را انجام داده باشد؟! ریگی را مگر میشود اصلا این آدم گرفته باشد؟ اصلا به ظاهرش نمیخورد!
یعنی کسی که ریگی را گرفت، مشاور شما بود؟
بله! این آدم این کار را کرده است ولی بعد با خودم گفتم چرا باید عجیب و غریب به نظر برسد؟ باید هم همینطور باشد. اتفاق خوب یا بدش این بود که آقای افخمی به من گفت ببین! این نمونه واقعی ماست و ما باید به این واقعیت نزدیک بشویم. بویژه درباره چیزی که تا به حال ندیدهایم. بویژه نمونه ایرانیاش را ندیدهایم.
یک جایی از فیلم مرا اذیت کرد مثلا آن موقع که میروی دم خانه حمید (حمید گودرزی) و از آن پایین داد میزنی بیا پایین، وزارت اطلاعات! خیلی فان و رو نیست.
حالا من یک نکتهای را بگویم که خیلی بامزه است. عینا همین اتفاق برای من افتاد. خانه بودم، شبکار هم بودم یعنی یادم هست که کار، به سر ظهر هم کشیده بود. دیگر ساعت 11-10:30 کسی خانه نبود، زنگ منزل را زدند، رفتم پشت در و گفتم بله؟ گفتند: تشریف میآورید پایین؟ گفتم: شما؟ گفتند: از اطلاعات هستیم. گفتم: خدایا! اطلاعات؟! من؟! خانه ما؟! چه ارتباطی دارد؟ رفتم پایین که واقعا هم اطلاعات بود اما با شخص دیگری کار داشت از من میخواستند یک سوالی بپرسند. همین! اما دیدم در زندگی روزمره این اتفاق میافتد. دیدهام. دم در خانه خودم اتفاق افتاده.
پس در آن صحنه خودت اصلا مقاومت نکردی که مامور امنیتی خودش را اینطوری معرفی نکند؟
نه! اگر ندیده بودم حتما میگفتم مگر میشود؟! که قطعا باز هم بهروز افخمی مرا توجیه میکرد که بله میشود!
مشاورتان درباره آن صحنه چه گفت؟
آن روز نمیدانم مشاور بود یا نه! (خنده)
بهروز هم صحنه را گرفت دیگر! من شنیدم بهروز افخمی خیلی حساس است و بازیگران را خیلی اذیت میکند. یعنی پلانها را همینطور نمیگیرد و رد شود. با اینکه میدانم عجله هم داشتهاید اما مطمئنم حساسیتهای بهروز وجود داشت.
این اولا به معنای اذیت کردن نیست اما یک چیزی که بود و خیلی هم جذاب بود درباره بهروز (که به نظرم برای همه بازیگران ارزشمند است) خیلی خوب بازی را میشناسد و این ویژگی چیزی بود که من از «شوکران» به یاد دارم. اول میشنود، میگوید اگر چیزی که اجرا میکنی، به گوش من درست بیاید قطعا تصویرش هم درست است. یعنی اگر لحن، لحن درستی باشد، قطعا درست است اما یک چیزی که داشت و خیلی مهم بود این بود که چند جا به من گفت: آرش خوب بود اما بازیاش کردی! تحت هیچ شرایطی بازیاش نکن! حس نکنم داری بازی میکنی.
برای خودت جذاب نبود که این آقای مشاور، ریگی را دستگیر کرده؟ داستان ریگی برای سینماگر و بازیگر باید خیلی جذاب باشد.
جالب بود چون من آن جریان گرفتن ریگی را یک بار هم از یکی از دوستان که مربوط به سیستم امنیت هوایی کشور هستند شنیده بودم. یگان امنیتی، حفاظت هوایی کشور. به هرحال جذاب بود دیگر! آنها از آنطرف قصه را تعریف میکنند و اینها هم از اینطرف و هر دوی اینها با هم مچ میشود و جذاب میشود. بله! جذاب بود. ببین! خیلی کارهای عجیب و غریبی میکنند، اصلا شوخی ندارد! تعارف نداریم به هرحال میبینیم که اطراف کشورمان، چه اتفاقاتی دارد میافتد. از عراق، سوریه، افغانستان و منطقه حاشیه خلیجفارس اما کشور ما با وجود همه این اتفاقات هنوز امنیت خود را دارد. یعنی در همه این بلبشویی که دارد اتفاق میافتد و واقعا بینهایت حفظ امنیت کشور در این شرایط، کار سختی است.
و روباه از چه جنبههایی برای تو اهمیت داشت؟
بعد از انقلاب بیش از 17 هزار ترور در کشورمان رخ داده است یعنی در واقع 17 هزار قربانی ترور. اصلا شوخی نیست! کلا نسبت به ترور مشکل دارم. قبل از اینکه فیلم را نمایش بدهند همه میگفتند فیلم سفارشی است در حالی که اصلا سفارشی نیست. یعنی نه به آن معنا که جایی پول داده باشد که بیا و برای ما این فیلم را بساز. اصلا اینطور نیست اما همه میگفتند بهروز افخمی رفته فیلمی بسازد درباره انرژی هستهای و ترور و... ولی وقتی فیلم را دیدند گفتند نه! یک فیلم خوب و خوشساخت است درباره مسائل جذاب امنیتی که حالا یک فان جذابی هم در فیلم وجود دارد. یکی از ویژگیهای جذاب روباه به نظرم این است که فیلمی نیست که بگوییم حالا اکشن عجیب و غریبی دارد یا تیر و تیراندازی خاصی باشد که همدیگر را لت و پار کنند. نه اتفاقا! یک اکشن در ساخت دارد که یک التهاب خیلی خوب است به نظرم. یک نوع بازی فکری است در واقع جاسوسیبازی که همه مهرههای خودشان را دارند و براساس اندیشه و فکرشان بازی میکنند.
منبع: وطن امروز
اولین نکته درباره همین مساله بازیگری است، من خیلی از بازیگران را دیدهام که در سریالهای متنوع در تلویزیون میدرخشند و نقشهای خوب و فوقالعادهای را بازی میکنند اما اصلا گویی در سینما برای آنها جایی نیست. فیلمسازان جریان اصلی سینما آنها را نمیبینند یا وقتی هم به سینما میروند و امتحان خود را درست پس میدهند باز هم در سینما برایشان بستهتر میشود. قبل از اینکه به فیلم «روباه» و تمام حواشی آن بپردازیم میخواهم از اینجا شروع کنیم.
سوال خوبی است اما من هم پاسخ آن را نمیدانم چون من هم آدمی هستم که وسط این اتفاق هستم، آنقدر که گاهی با خودم میگویم شاید من خودم فکر میکنم که خوبم. شاید فکر میکنم که توانستهام از پس نقش بربیایم، در حالی که اتفاقات ظاهرا این را نشان نمیدهد. من بهعنوان یک بازیگر، ایرادی که به اتفاقات کنونی سینما میگیرم این است که یکسری بازیگر میبینیم که در همه کارها حضور دارند، از یک کار، شیفت میشوند به کار دیگر، چون جنس کارها آپارتمانی است و ژانرهای متنوعی هم کار نمیکنیم، خیلی گردش در جریان اصلی بازیگری را نمیبینیم و مخاطب باید بپذیرد که این بازیگران همیشه همین هستند و باید همه قصه را با همین بازیگران تحمل کند.
در پروسه آسیبشناسی سینما، همین گزاره میتواند یکی از دلایل سینماگریزی مردم محسوب شود.
یکی از دلایل صددرصد همین دلیل است اما به نظر من نمیتواند خیلی دلیل اصلی محسوب شود. به نظرم یکی از دلایل، همین است. واقعا من خودم هم نمیدانم. با برخی دوستان که صحبت میکردیم، گفتم والله نمیدانم شاید من بازیگر محفلی نیستم، حقیقتا! کارگردانهایی که من با آنها کار کردهام هم اتفاقا کارگردانهای محفلی نیستند، چه تلویزیونی و چه سینمایی. چه مثل هادی مقدمدوست یا بهروز افخمی، جلیل سامان و روحالله حجازی، از جنس آدمهایی هستند که اهل سینما هستند و بهاصطلاح این کارهاند تا اینکه بخواهند بیشتر به دنبال حواشی و این قبیل مسائل باشند اما بههر حال این مساله وجود دارد و من نمیدانم دلیل آن چیست.
به نظرتان از آن دسته بازیگرانی هستید که با دفتر خاصی رابطه داشته باشید یا برای کارگردان، گل ببرید که ارتباطتان را با او حفظ کنید تا در کار بعدی هم از شما دعوت کند؟
نه، اصلا.
چون یک دسته از بازیگران بزرگ سینما هم از این دسته کارها انجام میدهند، یعنی با دفتری ارتباط دارند، این ارتباط را حفظ میکنند تا در کار بعدی هم از آنها دعوت به همکاری شود. شما اصلا از این دسته آدمها نبودید؟
نه! یعنی بلد نیستم از این کارها انجام دهم. اگر بخواهم این کار را بکنم، بدتر خرابش میکنم. نکتهای وجود دارد که خیلی مهم است، اصطلاحی وجود دارد که میگویند شوآف، برخی از بازیگران، شوآف را خوب بلدند، نمایش دادن خودشان را خوب بلدند. این ویژگی در وجودشان هست و اصلا هم نمیخواهم بگویم که چیز خوبی است یا بد! اصلا بحث ارزشگذاری نیست. فقط اینکه من این کار را بلد نیستم، کلا آدمی هستم که دوست دارم خیلی آرام باشم و بخزم و کلا اینطوری حال میکنم! برای همین اگر بخواهم آنگونه باشم چون چیزی است که از جنس من نیست، کار را خرابتر میکنم.
من بعد از «رستگاران» یا مثلا بعد از «ارمغان تاریکی»، افق خوبی را برای شما در سینما متصور بودم اما اینطور نشد. فکر میکردم خواهید درخشید اما اینطور نشد. گویی چنین تعریف شده است که مثلا فلانی بازیگر تلویزیون است و باید سریال و تله بازی کند.
من حتی در خود تلویزیون هم خیلی خوشاقبال نبودهام! که حالا مثلا بعد از ارمغان، پشت سر هم نقش اول به من پیشنهاد شود یا نقشهای خیلی خوب دیگری به من پیشنهاد شده باشد. نه، اصلا این فضا نبود! من هنوز میگویم که از روی بخت و اقبالم بود که «ارمغان تاریکی» را بازی کردم، همانطور که از بخت و اقبالم بود که در رستگاران بازی کردم. البته من درباره فیلمنامه سختگیر هم هستم اما نه اینکه بخواهم حتما فیلمنامه، بهترین باشد. چون میگویم بههر حال از بین صد مورد کار خوب، فقط یکی ممکن است بهترین بشود. از کجا معلوم است که آن یک مورد به من برسد؟ واقعا سعی میکنم از بین فیلمنامههایی که وجود دارد، براساس سلیقه و همان فهم محدودی که دارم انتخاب کنم.
انتخاب فیلمی مثل «روباه» کمی سخت و دشوار است. در این شرایط حضور در فیلم روباه به ریسک زیادی نیاز دارد. آیا نگرش سیاسی شما برای پذیرش این نقش موثر بوده؟
نه واقعا. یعنی به آن معنا بخواهم آدم سیاسی باشم نه! ببین! یک اتفاق بد وجود دارد، حالا به تعبیر من، بد! آن هم اینکه در جهان سوم، همه چیز ما سیاسی است. یعنی از آب و نان گرفته تا هوایی که نفس میکشیم بههر حال سیاسی است! یعنی همه ما یک جور خطمشی و دیدگاه داریم اما اینکه بخواهم این مساله را در کار دخیل کنم که بگویم این کار بشود، به این دلیل یا فلان کار نشود، به این دلیل، نه واقعا! در حیطه بازیگری من یک بازیگرم و آسیاب باید بتواند همه چیز را خرد کند.
پس بهخاطر «ارمغان تاریکی» و به پیوست آن، «روباه» نمیتوان گفت که انتخابهای شما سیاسی بوده است یا اینکه نگاه ایدئولوژیک به قضیه داشتهاید؟
نه واقعا! مثلا درباره «ارمغان تاریکی» اتفاقا آدمی که وجود دارد، غیرسیاسیترین آدم آن جمع بوده است (در روند قصه). چون از یک جایی که خود را به صورت متظاهر، جزو مجاهدین نشان میدهد (بهخاطر عشقش) میرود اما در انتها میگوید آقا من آدم عشق هستم، نه آدم اینطرف هستم و نه آدم آنطرف! در کاری به اسم «روباه»، من اصلا نمیدانم چرا شما آن فیلم را سیاسی میبینید؟ یا چرا آن کاراکتر را سیاسی میبینید؟ او یک پلیس امنیتی است مثل همه جای دنیا. یک نیروی امنیتی که کارش حفاظت و امنیت است.
خیلی از بازیگرها آمدند در این کار و همین که فهمیدند قصه فیلم چیست، دور بهروز را خالی کردند. این اتفاق را دیگر خودتان به چشم دیدهاید.
از خوشاقبالی من بوده که نرفتهاند و من رفتم به جایشان! (خنده) من اصلا آنطور به قضیه نگاه نمیکنم چون بههر حال من برای همیشه میخواهم در ایران زندگی کنم (چون یک حرفهایی میزنند که البته من دقیقا نمیدانم منظورشان چیست) بههر حال من دارم در این مملکت زندگی میکنم بعد هم در همه جای دنیا این تیپ فیلم ساخته میشود، فیلم پلیسی، جاسوسی.
فکر میکنم فضای سینما کمی سیاسی شده است. زمانی که بهروز افخمی میخواست «روز شیطان» را با موضوعی شبیه همین فیلم «روباه» بسازد، این مسائل وجود نداشت یعنی مثلا منوچهر حامدی آمد در آن فیلم بازی کرد، آتیلا پسیانی بازی کرد یا عبدالرضا اکبری که ستاره آن دوران بود. ولی الان اوضاع بهگونهای است که گویی تمام افرادی که بازی در فیلم روباه را نپذیرفتهاند، قهرمانان سیاسی سینما هستند.
مثلا «ارمغان تاریکی» درباره اتفاقاتی است که در سالهای 60-59 افتاده است بههر حال از آن گذر کردهایم، سالی است که بههر حال خیلی از مسائل آن دوران مشخص شده است. بعد هم فیلم روباه قرار نیست بخواهد تحلیلگر سیاسی باشد. درباره فیلم «روباه» هم باید بگویم که اصلا مساله هستهای برای من چیز کم و بیارزشی نیست و مهمتر از همه، قضیه ترور. بههر حال ترور دانشمندان برایم یک مساله و درد است. چرا؟ بهخاطر اینکه ما مثلا سختافزار انرژی اتمی یا هر چیز دیگری را میتوانیم بیاوریم اما آدمهایی که نرمافزارش هستند و مال ما هستند را وقتی میکشند نمیتوانیم راحت جایگزین کنیم. فرقی نمیکند، حتی آدمهای سینما! ما افراد سینماگری که سینماگران خوب و توانا و فهیمی هستند، اگر اینها را خودمان بکشیم یا آنطرفیها بکشند، حتی اگر کشتن شخصیتشان باشد، بههر حال این مساله یک درد است چون از دست دادن یک آدم است. به این راحتی هم جایگزین ندارد. برای همین ترور دانشمندان هستهای برای من یک درد و مساله است.
پس ترور برای خودت مساله بود.
ترور در کل دنیا برایم دغدغه است. چرا نه؟ اما صرفا نمیتوان گفت به این جهت که شخصی میگوید ترور برای من دغدغه است پس آدم سیاسی است. این است که میگویم ما آدمهای جهان سوم همه چیزمان را سیاسی میکنیم. اصلا ربطی ندارد.
مثلا تو اگر بروی در فلان فیلم مثل روباه بازی کنی باید انگ بازیگر حکومتی را تحمل کنی، پس به نظرم کل پیکره این سینما دولتی است و با پول حاکمیت! پس استقلال اصلا محلی از اعراب ندارد.
یک نکتهای هست که نمیدانم آیا منظورت از فیلم حکومتی، همان فیلم سفارشی است؟
ببین! من اصلا معتقدم که فیلم سفارشی، چیز بدی نیست. چرا ما فکر میکنیم که فیلم سفارشی، چیز بدی است؟ من معتقدم که سینمای درست، سینمای هالیوود است (تعارف هم ندارم) بهخاطر اینکه خوشقصه است، خوشساخت است و خوشریتم است و امتحان خود را به معنای مطلق پس داده است و چرخه سیستم اقتصادیاش در کل دنیا میگردد، بهترین ابزار جنگی هم هست دیگر! الان در هر کشوری که بخواهی به آن ورود کنی و تصاحبش کنی، اول، سینمایت را میفرستی آنجا، آن کشور مال خودت است، همان اتفاقی که در روسیه افتاده است (بعد از فروپاشی شوروی). میخواهم بگویم در همان سیستم هالیوود هم فیلمهای سفارشی کمی نداریم که بینهایت خوشساخت هستند و بینهایت خوبند. از دوره خیلی قدیم «ویولنزن....» فیلم، فیلم سفارشی است تا فیلم لینکلن؟ بسیاری از این فیلمهای سفارشی آمریکایی ارزش هنری فراوانی دارند. سینما به هرحال یک نوع ابزار است. حالا یک ابزار اقتصادی است، یک ابزار داستانگو است، یک ابزار خیلی خوب است برای سیستم نمایشی که چرخه اقتصادی خیلی خوبی هم با آن میگردد اما مهمترین اتفاقی که هست اینکه دارد یک کار سیاسی و فرهنگی هم انجام میدهد.
این اشتباه است که بگوییم فیلم سفارشی قرار است فیلم بدی باشد. نه اتفاقا! یک فیلم سفارشی خوب بسازید، پول را بگیرید و تبدیلش کنید به یک فیلم خوبی که مردمتان با آن ارتباط برقرار کنند و حظ ببرند، لذت ببرند.مهمترین اتفاق در روباه این است که یک متن درست و درمان وجود دارد! قصهای که از ابتدا تا انتهایش را میدانی و معلوم است و آدم قصه، سرجایش است. یعنی اضافات ندارد. برخی کارها هستند که تنه ندارند و یکسری شاخ و برگ دارند که باید تازه برایشان تنه بسازی! اما در این کار، هم تنه وجود داشت و هم شاخ و برگ. این همان کار درست و حسابی میشود. بعد هم یک کارگردانی وجود دارد که به معنای مطلق نسبت به سینما اشراف دارد، این مساله از ب بسمالله قصهگویی وجود دارد تا ساخت آن. آنقدر که مثلا مدیر فیلمبرداری کسی را میآورد که مستندساز است تا جنس تصاویر کمی به مستند گرایش پیدا کند. خب! وقتی چنین کارگردانی داری و از طرفی او بازیگری را هم خیلی خوب میشناسد، میشود یک کمک اساسی. مهمتر و اساسیتر از همه این است که ما یک کارشناس داشتیم که اصل جنس بود.
و برای رئالتر شدن قصه اقدام موثر تیم سازنده چه بود؟
ما یک کارشناس امنیتی خیلی خوب داشتیم. مثلا من وقتی برای این کار رفتم، خب میدانید آدم کلی نمونههای خارجی دیده است دیگر! نمونههای آمریکایی دیدهایم. بههر حال روباه را با آن فیلمها و الگوها مقایسه میکنید، اگر میخواستیم شبیه فیلمهای هالیوودی باشد فیلم دیگری ساخته میشد و دیگر ایرانی نبود. مهمترین ویژگی فیلم روباه این است که مأمور امنیتیاش ایرانی است. مأمور ایرانی هم هست که مثلا من نوعی، هیچوقت مأمور اطلاعاتی را ندیده بودم.
شما دیده بودید؟
نه!
بسیار خب! اما عینا همین است. آدم عجیب و غریب و پیچیدهای نیست. واقعا همین است. آقای اصفهانی که کارشناس ما بود، آدمی است که وقتی چند نمونه از کارهایی را که کرده شنیدم، گفتم مگر میشود این آدم این کارها را انجام داده باشد؟! ریگی را مگر میشود اصلا این آدم گرفته باشد؟ اصلا به ظاهرش نمیخورد!
یعنی کسی که ریگی را گرفت، مشاور شما بود؟
بله! این آدم این کار را کرده است ولی بعد با خودم گفتم چرا باید عجیب و غریب به نظر برسد؟ باید هم همینطور باشد. اتفاق خوب یا بدش این بود که آقای افخمی به من گفت ببین! این نمونه واقعی ماست و ما باید به این واقعیت نزدیک بشویم. بویژه درباره چیزی که تا به حال ندیدهایم. بویژه نمونه ایرانیاش را ندیدهایم.
یک جایی از فیلم مرا اذیت کرد مثلا آن موقع که میروی دم خانه حمید (حمید گودرزی) و از آن پایین داد میزنی بیا پایین، وزارت اطلاعات! خیلی فان و رو نیست.
حالا من یک نکتهای را بگویم که خیلی بامزه است. عینا همین اتفاق برای من افتاد. خانه بودم، شبکار هم بودم یعنی یادم هست که کار، به سر ظهر هم کشیده بود. دیگر ساعت 11-10:30 کسی خانه نبود، زنگ منزل را زدند، رفتم پشت در و گفتم بله؟ گفتند: تشریف میآورید پایین؟ گفتم: شما؟ گفتند: از اطلاعات هستیم. گفتم: خدایا! اطلاعات؟! من؟! خانه ما؟! چه ارتباطی دارد؟ رفتم پایین که واقعا هم اطلاعات بود اما با شخص دیگری کار داشت از من میخواستند یک سوالی بپرسند. همین! اما دیدم در زندگی روزمره این اتفاق میافتد. دیدهام. دم در خانه خودم اتفاق افتاده.
پس در آن صحنه خودت اصلا مقاومت نکردی که مامور امنیتی خودش را اینطوری معرفی نکند؟
نه! اگر ندیده بودم حتما میگفتم مگر میشود؟! که قطعا باز هم بهروز افخمی مرا توجیه میکرد که بله میشود!
مشاورتان درباره آن صحنه چه گفت؟
آن روز نمیدانم مشاور بود یا نه! (خنده)
بهروز هم صحنه را گرفت دیگر! من شنیدم بهروز افخمی خیلی حساس است و بازیگران را خیلی اذیت میکند. یعنی پلانها را همینطور نمیگیرد و رد شود. با اینکه میدانم عجله هم داشتهاید اما مطمئنم حساسیتهای بهروز وجود داشت.
این اولا به معنای اذیت کردن نیست اما یک چیزی که بود و خیلی هم جذاب بود درباره بهروز (که به نظرم برای همه بازیگران ارزشمند است) خیلی خوب بازی را میشناسد و این ویژگی چیزی بود که من از «شوکران» به یاد دارم. اول میشنود، میگوید اگر چیزی که اجرا میکنی، به گوش من درست بیاید قطعا تصویرش هم درست است. یعنی اگر لحن، لحن درستی باشد، قطعا درست است اما یک چیزی که داشت و خیلی مهم بود این بود که چند جا به من گفت: آرش خوب بود اما بازیاش کردی! تحت هیچ شرایطی بازیاش نکن! حس نکنم داری بازی میکنی.
برای خودت جذاب نبود که این آقای مشاور، ریگی را دستگیر کرده؟ داستان ریگی برای سینماگر و بازیگر باید خیلی جذاب باشد.
جالب بود چون من آن جریان گرفتن ریگی را یک بار هم از یکی از دوستان که مربوط به سیستم امنیت هوایی کشور هستند شنیده بودم. یگان امنیتی، حفاظت هوایی کشور. به هرحال جذاب بود دیگر! آنها از آنطرف قصه را تعریف میکنند و اینها هم از اینطرف و هر دوی اینها با هم مچ میشود و جذاب میشود. بله! جذاب بود. ببین! خیلی کارهای عجیب و غریبی میکنند، اصلا شوخی ندارد! تعارف نداریم به هرحال میبینیم که اطراف کشورمان، چه اتفاقاتی دارد میافتد. از عراق، سوریه، افغانستان و منطقه حاشیه خلیجفارس اما کشور ما با وجود همه این اتفاقات هنوز امنیت خود را دارد. یعنی در همه این بلبشویی که دارد اتفاق میافتد و واقعا بینهایت حفظ امنیت کشور در این شرایط، کار سختی است.
و روباه از چه جنبههایی برای تو اهمیت داشت؟
بعد از انقلاب بیش از 17 هزار ترور در کشورمان رخ داده است یعنی در واقع 17 هزار قربانی ترور. اصلا شوخی نیست! کلا نسبت به ترور مشکل دارم. قبل از اینکه فیلم را نمایش بدهند همه میگفتند فیلم سفارشی است در حالی که اصلا سفارشی نیست. یعنی نه به آن معنا که جایی پول داده باشد که بیا و برای ما این فیلم را بساز. اصلا اینطور نیست اما همه میگفتند بهروز افخمی رفته فیلمی بسازد درباره انرژی هستهای و ترور و... ولی وقتی فیلم را دیدند گفتند نه! یک فیلم خوب و خوشساخت است درباره مسائل جذاب امنیتی که حالا یک فان جذابی هم در فیلم وجود دارد. یکی از ویژگیهای جذاب روباه به نظرم این است که فیلمی نیست که بگوییم حالا اکشن عجیب و غریبی دارد یا تیر و تیراندازی خاصی باشد که همدیگر را لت و پار کنند. نه اتفاقا! یک اکشن در ساخت دارد که یک التهاب خیلی خوب است به نظرم. یک نوع بازی فکری است در واقع جاسوسیبازی که همه مهرههای خودشان را دارند و براساس اندیشه و فکرشان بازی میکنند.
منبع: وطن امروز